Pages

صفحات

بیچاره رهرویی که عمل بر مجاز کرد

تعریف نقد و انتقاد: 
نقد و انتقاد پایه و اساس پیشرفت و تکامل است. نقد یعنی * شناختن محاسن و معایب*. انتقاد هر چند که معادل واژۀ نقد نیست امّا از قدیم الایّام در رکاب این واژه بوده است. نقد همانگونه که رفت خوبی ها را از بدی ها تشخیص و تمیز می دهد، انتقاد امّا صرفا بر روی نقاط و نکته های بد و اشتباه انگشت می گذارد وتاکید می کند. منتقد باید آگاه و مسلّط بر شرایط کاری که انجام می دهد باشد یعنی نسبت به کار خود معرفت و شناخت لازم و کافی را داشته باشد. پس به قول سعدی: 
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است 

در فلسفۀ هِگل انتقاد چیزی بیشتر از قضاوت منفی به حساب می آید ونقش مثبتِ کشف و برملا نمودن اِشکالهای موجود، بخاطر تقویت تعالی انسانها در جامعه، تعریف و تبیین شده است. مارکس مفهوم انتقاد را فعّالیّتی می داند که صفات عملی و انقلابی داشته باشد. 
دو اصلی که بویژه در نقد باید مورد توجّه قرار بگیرند، احترام به دیگران، یعنی رعایت اصول اخلاقی و داشتن مهارت و تبّحر کافی می باشد. فقدان این دو و یا حتی یکی از این دو، حاصل کار را از مقولۀ نقد خارج کرده و سر از ناکجا آباد در خواهد آورد. برای همین است که هدف اصلی یک منتقد از نقد را همان هدفی که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال می کند، تعریف کرده اند. 
بنا به تعاریف فوق نقد صحیح و سالم موجب شکوفایی و پیشرفت خواهد شد. شاید از همین جهت است که گفته اند: 
دشمن دانا بلندت می کند..........بر زمینت می زند نادانِ دوست. 
امّا اگر نقد و انتقاد بر پایه و اصولی که شرح آن رفت نبود، آنگاه تبدیل به عنصر مخربی می شود که به سطح نازلِ دروغ، بهتان، تهمت و ناسزا، سقوط خواهد کرد. به جای نوری در چشم، به خاک و غباری تبدیل خواهد شد که مانع دید صحیح شده و روندگانش را به جای راه صواب، به چاه عذاب فرو خواهد افکند. 
گُل بی خار کجاست؟! 
نیازی به توضیح نیست که امروزه مبارزه با رژیمی که تمامی اصول انسانی را زیر پا گذاشته و برای رسیدن به اهداف شوم خویش از همان آغاز به قدرت رسیدن، از هیچ وسیله یی رویگردان نبوده، کار ساده یی نمی تواند باشد. در افتادن با حکومتی که انسان را تا نیمه در زمین فرو می برد و بعد جمعی از اوباشان و اراذل را فرا می خواند تا با پرتاب سنگ و آنهم نه هر سنگی، بلکه سنگی که به قول او دین مبین! تعیین نموده، قربانی را با مرگی تدریجی و بغایت دردآور به قتل برساند، فقط و فقط از انسانهایی بر می آید که در وهلۀ نخست دست از جان شسته و پیهِ همه چیز را به تن مالیده باشند. اگر رژیمی اینچنینی سزاوار براندازی و سرنگونی است، که هست و بر منکرش هم لعنت، این مهم مبارزینی می طلبد که زن و مردشان، همدل و هم جهت به نام زندگی و به شوق عشقی بزرگ، عزم جزم کرده قدم در وادی خطرناکی بگذارند که درهر لحظه و در هر گامش، تیرهای مسموم کشنده و شمشیرهای آختۀ تهمت و بهتان و ناروا و هر آنچه که با ننشستن در سلامت و کنج عافیت برگزیدن سر ستیز و دشمنی دارد، در کمین است. 
در دنیایی که انجام کارهای پیش پا افتاده و ساده هم می تواند توأم با اشتباه باشد، بدیهی ست که قدم نهادن در راهی بزرگ می تواند توأم با اشتباهاتی به مراتب عظیمتر و بزرگتر باشد. به بیان دیگر اشتباه جزء لاینفک فعالیتهای روزمره انسان ا ست. البته می توان با تجربه اندوزی و مشورت با دیگران اشتباهات را به حدّاقل ممکن رساند. تنها کسانی اشتباه نمی کنند که گوشه یی نشسته اند و دست روی دست گذاشته اند. کاری هم به خیر و شرّ هیچکس ندارند. 
آقای رجوی نیز بعنوان مسئول یک مقاومت، عاری از اشتباه نیست و اصولا جایی ندیده ام و نشنیده ام که خودش چنین ادعایی کرده باشد. مسعود رجوی نیز یک انسان است و در چارچوب تعریف شدۀ انسانی او نیز مبرّا از خطا و اشتباه نیست. وقتی پیامبر خدا با آن عظمت به مشورت فرا می خواند و پس از آن بهترین ها را برمی گزیند، می تواند دقیقا به این معنا باشد که او نیز خود را مصون از خطا و اشتباه نمی داند وگرنه چه نیازی به مشورت با دیگران داشت؟! 
حافظ از بادِ خزان در چمن دهر مرنج.............فکر معقول بفرما گُل بی خار کجاست؟ 
مبارزۀ سخت و طولانی: 
راستی! اگر عملیات فروغ جاودان منجر به فتح تهران شده بود، آیا امروز هم شاهد نامه های سرگشاده و بیانیه ها و تعبیرها و تفسیرهایی از این قبیل بودیم؟ آیا امروز کسی به خودش جرأت می داد که شهیدان را بازیچه های دست رهبران قلمداد کرده و آنهمه فداکاری و ایثار را به سخره بگیرد؟ حقیقت این است که طولانی شدن مبارزه و سخت تر شدن شرایط آن، باعث جا ماندن بسیار کسانی شده است که پیش از این در رؤیای سرنگونی*سه ماهۀ* رژیم غوطه ور بودند و این سه ماه اکنون به بیش از سه دهه کشیده شده است و به قولی *قرنی به پایان رسید(ه) و قرنی آغاز شد(ه)* است. 
راستی! غرض ها و دشمنی ها و کینه ها و اهداف و مقاصد خاص و حسّ نیاز به خودنمایی را اگر از نامۀ سرگشادۀ کذایی بگیریم، چند صفحه از آن باقی خواهد ماند که بر اساس یک نقد سالم و بی غرض و مرض بتوان از آن به نحو مطلوب و آنگونه که در تعریف نقد آمده است، استفاده کرد؟! آیا اطناب کلام نشان از آن ندارد که نویسنده یا نویسندگان به آن آنقدر پر و بال داده اند تا تبدیل به یک کتاب دویست و سی صفحه یی دهان پر کن شود؟! آیا اساسا و اصولا در این اثر می توان با مقیاسها و خصوصیّاتی که برای یک نقد لازم و واجب است، روبرو شد و این نوشته عاری از غرض ورزی ها و خودنمایی ها و امیال شخصی و فردی است؟! آیا قصد نویسنده آنگونه که در ابتدای آن سخن رفته است، صرفا نشان دادن اشتباهات و نیّت نمایش خطا از صواب است؟! 
بزرگترین توهینی که به رزمندگان آزادی ایران می تواند بشود، نه یاوه گویی های آخوندهای جنایتکار و حقیر نسبت به آنها، بلکه سخنان و ادّعاهای کسانی ست که خود را از یک سو دشمن حاکمیّت پلید آخوندی می دانند و از سوی دیگر غیر منصفانه ترین استدلالها را در موردشان به کار می برند. از تعابیر و تفاسیرشان می شود اینگونه برداشت کرد که اگر هنوز تعدادی در لیبرتی و اشرف باقی مانده اند، دلیلش ایستادن در مقابل ایلغار خمینی و خامنه یی که اینروزها دیگر حد و مرز هم نمی شناسد، نیست، بلکه از آن جهت است که این بندگان خدا روزی تحت فشار قرار گرفته اند تا ناگفته هایشان را بر کاغذ جاری سازند و امروز سازمان نوشته هاشان را تبدیل به شمشیر داموکلس کرده و بین ماندن و یا رفتن و افشاء شدن، مقیدشان ساخته است! اگر این توهین به انسانهای پاک و باشرفی که چند دهه سابقۀ مبارزاتی دارند و عزم جزم کرده اند که تحت هر شرایطی بایستند و بیرق تسلیم بالا نبرند نیست، پس چیست؟! ظاهرا باید برای نقد و منتقد از نو تعریقی جدید نوشت. 
راستی! چه کسی حاضر است هر روز و هر شب در بیم و ترس بارش دوبارۀ خمپاره ها در یک فضای نیم کیلومتر در نیم کیلومتر بی هیچ حفاظی بایستد و جان شیرین در معرض همه گونه خطر قرار دهد و فاصلۀ چند متری تا درب زندان لیبرتی و وصل شدن به سلامت و عافیت را تنها به این خاطر که ممکن است نامه هایش را بعدا افشاء کنند، به چشم برهم زدنی طی نکند؟! چنین طرز تفکّری بی نهایت غیر منصفانه و بغایت مسخره است. اینطور نیست؟! 
کمپین حمایت از لیبرتی و اشرف به راه می اندازند. اگر هدف حمایت واقعی و انسانی از مبارزین است، آفرین بر شما. دستتان هم درد نکند اما به شرطی که این موضوع را مستمسک و دستمسک ضربه زدن به مقاومت قرار نداده باشید. آنگونه هیاهو برای هیچ به راه می اندازند که گویی سازمان و اعضا و هوادارانش نشسته اند دست روی دست گذاشته اند و در این وانفسا مشغول خواندن کتاب حسین کرد شبستری هستند! استفاده از تکنولوژی و کامپیوتر و اینترنت جهت پیشبرد اهداف، البته کار خوبی است و هیچکس هم نمی تواند منکر آن شود یا به آن ایراد بگیرد. امّا اگر کسی فکر کرده است که با فیسبوک و از طریق اینترنت می شود به یک رژیم هار و وحشی و افسارگسیخته ، دهنه زد و سرجایش نشاند و سرنگونش کرد، سخت در اشتباه است. اینها همه وقتی خوب و کارساز است که با یک مبارزۀ عملی و طاقت فرسا و حضور واقعی در میدان نبرد و مبارزه، همراه باشد. مگر سازمان و شورا و هوادارانش تا کنون برای حفاظت از اشرف و لیبرتی کم بها داده اند که شما در صحنه های مجازی هیاهو به راه انداخته و اینگونه سینه می زنید؟! اگر منصف بودید و اگر می توانستید ببینید، حتما متوجه می شدید که روزی نیست که تلاشها در جهت حفاظت از آنها به شب نرسد. هفته یی نیست که در همین راستا جلسه یی، کنفرانسی، راهپیمایی، تحصّنی و یا نشست مطبوعاتی انجام نشود. اگر منصف بودید و عادلانه قضاوت می کردید می توانستید بفهمید که اکثریت یک پارلمان آنهم در اروپا یا امریکا به سادگی از گروهی که سابقا در لیست تروریستی قرار داشته حمایت نمی کند. اینها همه حاصل تلاشها و کوششهای بی وقفه کسانی ست که شبانه روز و درست در همان لحظاتی که من و شما مشغول زندگی و استراحت هستیم خواب و راحت خویش را سه طلاقه کرده اند تا باری از دوش مقاومت بر علیه دجالان حاکم بر میهن بردارند. البته خرده گرفتن و نقش علی بونه گیر را بازی کردن برای کسی که ترجیح می دهد در کنج خلوت خود خزیده و به هر حرکتی انگی بزند، ساده ترین کار ممکن است. 
می نویسند و طوری القاء می کنند که به هرکس که تازه از پشت کوه آمده این احساس دست می دهد که از فرودگاه بغداد که در نزدیکی لیبرتی قرار دارد تا جلوی بنگالهای آن یک باند تر و تمیز برای هواپیما کشیده اند، ایرباسها هم با موتورهای روشن و خلبانها و مهماندارهای آماده به خدمت دست به سینه ایستاده اند تا ساکنین سوار شوند، امّا رهبری شان خط و نشان کشیده است که مبادا از بنگالها بیرون بیائید. حتما بحث افشای نامه ها هم در بیرون نیامدنشان دخیل است. 
می پرسند و چرایی حضور رزمندگان در عراق را به چالش می کشند. گاه نیز به سخره زبان باز می کنند که ایران و مردمش تحت ظلم و ستمند و رزمندگان مقاومت در عراق و برای ملت عراق بر علیه مالکی مبارزه می کنند. اول که خوشا به حال انسانی که به آن درجه از انسانیت رسیده باشد که جهان را وطن خود بداند و در هر گوشۀ پهناور آن ظلمی بر کسی رفت چه در گینه بیسائو و چه در سریلانکا، چه در چین و چه در امریکا، ظلم را ظلم به انسان و نه نژاد و گروه و دسته و ملیّت و قوم، تلقّی کرده و در حدّ توان واکنش نشان دهد. مگر چگوارا غیر از این بود؟! امّا عالیجنابان نمی دانند و یا خودشان را به آن راه زده اند که دیو و هیولای ولایت برای حفظ حاکمیّت خود بر عراق و افغانستان و سوریه چنگ انداخته است و امروز هر مبارزه یی در راستای نفی و خدشه وارد کردن بر تسلط ولایت فقیه در این کشورها، سود و منافعش را مستقیم به جیب ملت به جان آمدۀ ایران خواهد ریخت. بیخود نیست که رژیم ورود ناوهای جنگی به خلیج فارس را به هیچ می گیرد، رجز خوانی می کند و وعدۀ دادن درسهای عبرت آمیز به آنها میدهد اما همینکه نوبت به مبارزینی می رسد که دست و پا بسته اند و نه تنها سلاحی ندارند که حتی در رفع و رجوع احتیاجات روزمره هم با مشکلات فراوانی مواجه اند، جیغهای بنفش می کشد، دشنام به زمان میدهد و زمین گاز می گیرد. حداقل در این مقوله رژیم از شما خیلی جلوتر است و نسبت به منافع و مضار خویش به خوبی آگاه است. 
یک بام و دو هوای دموکراتها: 
ژستهای دموکراسی منشانۀ این جماعت هم جالب است و آدم را یاد این تک بیت معروف می اندازد که متاسفانه شاعرش را نمی دانم کیست: 
بِبری مالِ مسلمان و چو مالت ببرند..........بکشی جیغ و زنی داد که آزادی نیست. 
حضرات هر چه می خواهند می گویند و می نویسند و اگر کسی در صدد پاسخگویی برآمد می شود مزدور قلم به مزد یا بی جیره و مواجب رجوی. ایکاش می توانستید بپذیرید که جواب های، هوی است. وقتی که همه چیز و همه کس را به سخره می گیرید. وقتی که پشت ماسک منتقد پنهان می شوید و نقدی می نویسید که دم خروس کینه ها و غرض ورزی هاتان از جا جای آن بیرون زده است، وقتی که هر کس پاسختان را داد از کوره در می روید و خط و نشان می کشید و برچسب می زنید، نتیجه همین می شود. کلوخ انداز را پاداش سنگ است. درهیچ زمینی حاصل بذر خشم و کینه ، گل سرخ و سیب و گلابی نخواهد بود. اگر به دموکراسی و شیوۀ دمکرات منشانه آنگونه که می گوئید و می نویسید مؤمن و معتقدید و از آن تنها برای کوبیدن و از سر راه برداشتن استفاده نمی کنید، پس چرا نوشته مازیار ایزدپناه که سراسر از سخنان ناشایست و توهین آمیز است را حلوا حلوا می کنید اما وقتی رزمندۀ هنرمند کامیار ایزدپناه جوابش را می دهد، از همه سو بر او می تازید و بر او خرده می گیرید؟!. به کامنتهایی که دوستانتان زیر فرمایشات گهربارتان گذاشته اند نیم نگاهی بیندازید. آیا با آنچه که شما می گوئید و ادّعا می کنید و به نقدش می نشینید، در تضاد نیستند؟! کاش می توانستید این تناقضات را توضیح دهید. اگر هم مدّعی هستید که هر کس حق اظهار نظر دارد، پس مرحمت نموده این حق را برای دیگران نیز قائل شوید و برچسب های ناروا نزنید. به قول خانم اصفهانی که چند روز پس از مورد حمله قرار گرفتن از طرف یک وبسایت وزارت اطِّلاعات، ناجوانمردانه و غیرمنصفانه از سوی دوست شما نیز مورد توهین قرار گرفت و شما دَم برنیاوردید، اول یک سوزن به خودتان بزنید و بعد یک جوال به دیگران. داستان علی و زن غیر مسلمان هم پیشکشتان. 
مسعود رجوی و فتح تهران: 

عالیجنابان محترم! فراموش نکنید. رژیم وحشی ولایت فقیه هنوز بر سر کار است. چوبه های دار هنوز از سرگذر و خیابانها و کوی و برزن جمع نشده اند. شلاقهای تعزیر بر پیکر رنجدیدۀ یک ملتِ در بند، هنوز صفیرکشان فرود می آیند و ردّی از خون و خونابه بر جای می گذارند. جوانان مملکت ما از سر ناامیدی و نبود یک افق روشن، به انواع مخدرها پناه برده اند. زندانها محکم و پابرجا و برقرارند و زندانبانها همچنان به امر مقدس! تجاوز و شکنجه و شلاق، مشغول. دیو جماران در قامت سید علی خامنه یی هنوز تنوره می کشد و انسان و انسانیّت را یکجا می بلعد. دل نگران بیش از سه هزار رزمندۀ آزادی هستید؟! آنها به دل نگرانی از جنس و نوع دل نگرانی شما نیاز ندارند چرا که خود دل نگران بیش از هفتاد میلیون زن و مرد و کودک و پیر و جوان ایرانی اند. اصلا برای همین ایستاده اند. شعله های مبارزه به زعم آنان نباید سرد و خاموش بماند. آنها به مبارزۀ صرفا کامپیوتری من و شما نیازی ندارند. فرقشان هم با ما در همین است که در میدان و گرمگاه نبرد و مبارزه قرار دارند. هر چند در حصر و تنگنا و مضیقه و اصلا مگر مبارزه راحت و بی دردسرهم می تواند وجود خارجی داشته باشد؟ 
مسعود رجوی هنوز در آستانۀ فتح تهران قرار نگرفته است. مریم رجوی هنوز حکم رئیس جمهور ایران بودن را دریافت نکرده است. حتی این هول و ترس هم وجود ندارد که رجوی به چشم بر هم زدنی تهران را فتح کرده و حکومت را قبضه نماید. اینهمه دلواپس آزادی مردم ایران بودنتان واقعا جای تحسین دارد! آفرین بر شما که در حالیکه رژیم هنوز سرپاست و عربده می کشد و جان می گیرد، به فکر افتاده اید تا دشمن قسم خورده اش را افشاء کنید. در فردای آزادی ایران حتما باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرید. خودتان هم که بارها نوشته اید و فرموده اید که مجاهدین در ایران هیچ پایگاهی ندارند. رژیم هم همین را می گوید. پس جای هیچگونه نگرانی نیست. طیّ روزهایی که گذشت، بی محابا بر شورا و مجاهدین و رجوی تاخته اید. هزاران عیب و ایراد بر او گرفته اید. رزمندگان را از سر بی انصافی گروگانهای رهبری نامیده اید. رجوی هزار عیب هم که داشته باشد یک حُسن بزرگ دارد و آن این است که از روزی که در تهران رو در روی خمینی جلّاد سینه سپر کرد، تا همین امروز، سرسوزنی کوتاه نیامده است. ننگ زدو بند و سازش هم از او میلیاردها سال نوری فاصله دارد. بیخود نیست که نامش در دل جانیان با عمامه و بی عمامه، حتی اینروزها که به قول شما در دورۀ غیبت به سر می برد و دستش از سلاح کوتاه است و رزمندگانش در حصر، ترس و رعب و وحشت می اندازد و همین برای اثبات بزرگی او کافی ست. 
چه بپذیرید چه نپذیرید، نام رجوی محدود به یک نام خانوادگی صِرف نیست. این نام هم برای غاصبان حق حاکمیت مردم ایران و هم برای هرکس که قبل از هر چیز دل به سرنگونی رژیم بسته است، مترادف یک جنبش خستگی ناپذیر و پویاست که با وجود تمامی کم و کاستی ها و پیکر مجروحش، هیچ تصمیمی برای از پا نشستن و تسلیم و تن دادن به همان چیزهایی که خیلی ها دادند و حالا هم محترمانه! زندگی می کنند، ندارد. اگر این نام را دوست داریم و می ستائیم دقیقا از همین منظر و همین نظر است. حالا مختارید که انگ فردپرستی بزنید یا نزنید. 
باز هم تکرار می کنم هیچکس بی عیب نیست. هیچکس هم عاری از اشتباه نیست. امّا کسی که از ابتدای جوانی تا همین امروز بیش از چهل و پنج سال از عمرش را در راه مبارزه در برابر دیکتاتورهای تاجدار و عمامه به سر سپری کرده است و در این راه پر شیب و فراز زندان و شکنجه را به جان خریده و همسر و خواهر و برادر خود را تقدیم آزادی مردم ایران کرده است. کسی که مردمش را به گرفتن پُست و منصب از دستان خمینی پلید، ترجیح داده و پس از آن رنجها را به جان خریده، نه می شود و نه می توان با یک نامۀ سرگشاده و چند مقاله و چندین شعر از پای درآورد. باور نمی کنید از رژیم و ماموران بدنامش و از دولتهای استعماری که بیش از سه دهه هر چه زده اند به در بسته خورده است، سؤال کنید. 
هرکس که اندکی با مقولۀ تاریخ آشنا باشد می داند که تاریخ در هنگام قضاوت، تبدیل به یک ربات آهنین می شود که نه احساس دارد و نه چیزی از عاطفه می داند. گذشت آن زمانها که با پسوند عادل برای انوشیروان، قرنها اعتبار می خریدند. خوشبختانه امروز از تاریخ نویسان درباری خبری نیست و اگر قلم به مزدی هم پیدا شود که جعل خبر کند، هنوز جوهر قلمش خشک نشده، طشت رسوایی اش از بام افتاده و رسوای عالم و آدم می شود. تاریخ گواهی خواهد داد که چه کسی جانانه در میانۀ میدان ایستاد، در معرض تمامی تیرهای زهرآگین توهین وافتراء قرار گرفت، امّا حتی یک لحظه به توقف و بازایستادن یا درجا زدن فکر نکرد. تاریخ فردا بر خلاف تاریخ دیروز، مصوّر و مستند است. تمام کائنات هم که دست در دست هم دهند نمی توانند جای خدا و شیطان و هابیل و قابیل را با هم عوض کنند. 
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید........بیچاره رهرویی که عمل بر مجاز کرد 


م. سروش
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3053