تب مرگ بي درمان ـ نجف كريمي

رزمندة آزادي همواره در طول تاريخ از ديد ديكتاتورها و مأموران و عساكرش به عنوان گوشت دم توپ و سپر بلا و ناآگاه ولي صادق و...خوانده شده است تا اين گونه جناياتشان را مشروع كرده و براي آناني كه نياز دارند قابل اكل نمايند.اخيراً در يكي از سايتهاي وزارت اطلاعات به مطلبي از طرف يك خرمهرة وزارت اطلاعات برخوردم كه عنوان دبيركل يك ارگان وابسته به وزارت بدنام اطلاعات آخوندي با نام «بنياد هابيليان »را يدك مي كشد كه اين هم يكي از شيوه هاي وزارت بدنام است كه مهره‌ها و شكنجه‌گرانش را با عناوين دكتر، كارشناس و مشاور و دبيركل . . . رنگ كرده و غالب مي كند.
وقتي شكنجه‌گر آدم خواري، مانند احمدي نژاد، دكترِ اين نظام مي شود، معلوم است كه اين مأمور سفله هم براي بزك كردن چهره منفورش عنوان دبيركلي را به دُم خودش مي چسباند. الغرض اين مفلوك كه معلوم است از سوزش دروني به فرياد و فغان افتاده است. گذشته از اين، كلمات و جملات در مقابل اين موجودات آدم نما هم يك مشت حروفي است كه نمي دانند چگونه از آن استفاده كنند و فكر مي كنند كه يك مشت علوفه است كه فقط بايد جويده شده و بيرون داده شود.
اين باصطلاح دبيركل! مدعي شده است كه «حدود ۱۳۰۰نفر باقي مانده از اعضاي گروهک... منافقين تنها براي سپر بلا قرار دادن اهداف پاياني سرکردگان اين گروهک در پادگان اشرف نگهداري مي‌شوند.»
منظور از اهداف پاياني همان سرنگوني اين نظام است كه رعشه بر اندام اين سفله گان انداخته است. كارشناس اطلاعاتي رژيم آخوندها كه اين انشاي حقوق بشري را نوشته، براي ايزگم كني يك افاضه فلسفي-حقوقي- اجتماعي- عبادي- هم فرموده است كه فكر ميكنم هيچكس نبايد از آن بي نصيب بماند:
«...آمريکايي‌ها از ابتداي ورود غيرقانوني در موضوع حمايت از گروهک... منافقين دچار خطاهايي شدند که بعدها مشکلات فراواني گريبان گيرشان شد... از جمله حمايت‌هاي غيرقانوني آمريکا، اقدام غيرقانوني وزير دفاع ”رامسفلد” بود که برخلاف قوانين بين‌المللي از اين گروهک... با سابقه بسيار جنايتکارانه حمايت کرد.»
خرمهرة اطلاعات آخوندي گمان برده است كه همه بايد از ولي فقيه اطاعت كنند و بقيه دنيا را با شكنجه گاههاي كهريزك و اوين و قزل حصار و...اشتباه گرفته است. بنظر مي رسد كه مقاومت اشرفيان و جنگ صد برابرشان، او را گيج كرده است و ضربات اين مقاومت يكي پس از ديگري باعث شده كه دور خودش بچرخد و فرمان براي شرق و غرب صادر كند كه چنين و چنان بايد كرد و تازه طرفدار و حافظ حقوق بين المللي! و قوانين بين المللي! هم شده است.
مقاومت ظفر نمون اشرفيان دشمن را آچمز كرده است كه اين گونه سرش را به سنگ مي كوبد. او گمان مي كرد كه با محاصرة اشرف و تعيين ضرب الاجل، طرح، توطئه و خوابي كه براي كشتار مجاهدان اشرف ديده بود را مي تواند به اجرا درآورد و از كابوس سرنگوني كه اشرفيان براي او ايجاد كرده اند، خلاصي پيدا كند. اما وقتي مجاهدان اشرف با اقدام متهورانه شان براي مبارزه و جنگ صدبرابر حاضر شدند هر قيمتي را براي آزادي خلق شان بدهند، طرح رژيم مفلوك، با شكست مواجه شد.
گرداننده شعبة اطلاعات آخوندي در جاي ديگري مي گويد:
«گروهک... منافقين سال ها با حمايت آمريکا در عراق حفظ و نگهداري مي‌شد اما طبعا دولت عراق نمي‌توانست چنين گروهکي... را با اين سوابق جنايتکارانه پذيرا باشد لذا بايستي اعضاي اين گروهک... از خاک اين کشور اخراج مي‌شدند.»
بعد از آن همه زنجمورههاي آخوندي و هراس از «چرخش ايام» در جهان و منطقه عليه رژيم ، وقتي مي بيند كه رژيم بشار اسد در آستانه سرنگوني است، مينويسد: «اين گروهک... به صورت گروهي به مکان ديگري انتقال داده شده که اين خلاف قوانين بين‌المللي است و چنانچه آمريکايي‌ها مجددا اين خطا را انجام دهند باز هم به گرفتاري‌هاي بيشتري دچار خواهند شد.»
همين جاست كه انشا نويسي حقوق بشري به پايان ميرسد و «گرگ درنده»، پوسيتن «ميش» را از تنش در ميآورد و واقعيت اين جاني بيرون مي زند و ناراحت از اينكه مبادا آمريكا قوانين بين المللي! را زير پا بگذارد و دچار خطاي ديگري بشود.
معلوم است كه سر گيجه سرنگوني او را به اين هذيان گويي انداخته است. اصل موضوع حضور مجاهدين در اشرف يا ليبرتي يا انتقال آنها به خارج از عراق نيست، بلكه دعوا برسر وجود جنبش مقاومت سازمان يافته است كه آخوندهاي حاكم آنرا تنها تهديدموجوديت خود مي دانند و مذبوحانه تلاش مي كنند آنرا نابود كنند يا زير فشار وادار به تسليم سازند. همان خواب و آرزويي كه امام پليدشان به گور برد.
ملاحظه ميكنيد كه همه نوع فيگور حقوق بشري مجاز است و شما ميتوانيد از همه انواع «حقوق بين المللي و قوانين بين المللي» صحبت كنيد، الا حق انتخاب مبارزه با اين رژيم به عنوان تنها راه سرنگوني اين پديده ضدبشري. هيچ مسأله و درد بيدرماني در اين رژيم نيست كه سرانجام به محور و لنگرگاهي به نام بقا و سرفرازي تشكيلات مجاهدين مربوط نشود.
اين است آن صخره پولادين و آن كوه استوار كه نتوانستند با كشتار 120هزار تن از اعضا و هوادارانش از ميان بردارند.
اين است آن توانايي و نيروي سرنگونكنندهيي كه از شكنجهها و تيربارانها و حلقآويزها و بمبارانها و فتنههاي بسيار، زنده و شاداب و سرفراز بيرون آمده است.
اگر ميتوانستند از ميانش بردارند كه ديگر نيازي به سايتها و تبليغات اينترنتي نداشتند و كلمات «آزادي»، «دموكراسي»، «حقوق بشر» و «حقوق بين الملل» را با قلمها و دهانهايشان نجس نميكردند؟
اين همان درد بي درماني است كه تا سرنگوني اين رژيم، گريبانش را رها نخواهد كرد.
نجف كريمي