« شک دارم به
ترانه ای که زندانی و زندانبان هم زمان زمزمه می کنند ... »
حسین پناهی
زندان رجایی شهر جایی است که انسانیت و وجدان به قربانگاه می رود ، اما در همین زندان منظره هایی را می توان یافت که تجلی شرافت هستند. از غیرت و استقامت همبندِ تازه رهیده مان بهروز جاوید طهرانی که دیگر شهرت و اعتبارش بیشتر از بسیاری سیاستمداران ایرانی است، ارژنگ داوودی را می بینیم که مردانه قد علم می کند تا در برابر ستم پیشگان با به دست گرفتن جانش مبارزه کند و هر روز زندانبان و زندانی در سمفونی جنایت و ستم هم صدا می شوند، اما این هم صدایی از جنس هم سرایی های معمول آنگونه که در موسیقی رایج است، نیست. این هم سرایی، نجوایی است از سر جبر و به تحمیل زمانه که در آن، از یکسو زندانبان برای لقمه ای نان و به تحریک نیروهای امنیتی زندانی را تحت فشار روانی و گاه فیزیکی قرار می دهد و از سوی دیگر زندانی با به جان خریدن این فشار و شکنجه بر موضع خود می ایستد تا غیرت و شرافت قربانی نشوند .
اگرچه مناظری که من در رجایی شهر می بینم، مناظر حیرت انگیزی است اما آنچه که پشت درهای زندان رجایی شهر و در سرتاسر وطنم به وقوع می پیوندد نیز این روزها تفاوت چندانی با درون زندان ها ندارد و در خور تامل است؛ از اینکه روحانیون به نام اسلام فتوای قتل می دهند تا اینکه ون های سنگین تر و حجیم تری برای آزار و اذیت مردم به میادین شهرها فرستاده می شود تا اگر کسی با سلیقه ای جز سلیقه حکومت لباسی به تن کرد، حساب پس بدهد. از سال های متمادی تحمیق توده ها به نام دین تا بازی دادن ملت در قالب دو گروه تحت هدایت راس حکومت برای سلب ابتدایی ترین حقوق انسانی از ملت ایران گرفته تا سانسور زندانیان وطن پرست و آزادیخواه در رسانه هایی که ادعا می کنند بناست حرف دل این مردم را بنویسند. اگر روزگاری اکبر محمدی به جرم اینکه چون اکبر گنجی اصلاح طلب نبود، با بی تفاوتی محافل سیاسی و رسانه ای اصلاح طلبان باید در سکوت به اعتصاب غذای خود ادامه می داد تا جانش را اهداء کند و حتی یک نفر از سیاسیون ایرانی حاضر نمی شد پیشنهاد تجمع اعتراض آمیز در دفاع از او را بدهد، اما پس از کودتای ۸۸ امید داشتم که این دوستان در مشی خود تجدیدنظر کنند که این روزها متاسفانه امیدم رو به یاس می رود.
با گذشت سه سال از آغاز مبارزات آزادی خواهانه ملت ایران و قربانیان بسیاری که تقدیم وطن شدند، اما برخی از فعالین سیاسی این کشور هنوز اصرار دارند که مسیر درست ملت را در جهت منافع خود برای حفظ این حکومت به کژراهه بکشند. نمی دانم چگونه می توان در زمانی که دیگر امید و نشانه ای از اصلاح پذیری این حکومت باقی نمانده است، باز هم اصلاح طلب بود؛ اما این را به درستی فهمیده ام که در ماه های گذشته این سردمداران حکومت هستند که از اصلاح طلبی می گویند و اگر زندانبان هایی که ملت ایران را در حصاری به بزرگی یک کشور به اسارت درآورده اند نجوای اصلاحات سر میدهند، پس نباید ملتی که در وسعت مرزهای یک کشور بیش از سه دهه زندانی است با شوق و رغبت همان ترانه اصلاحات را زمزمه کند و باید همچون حسین پناهی شک کرد به ترانه ای که زندانی و زندانبان هم زمان زمزمه میکنند!
امید دارم به روزی که درهای این زندان را همه با هم بگشاییم و همه با هم بتوانیم بهار آزادی را لمس کنیم و دیگر زندانی و زندانبان یک نجوا را با هم سر ندهند و تا آن روز همه ملت ایران به سرچشمه های خرد و آگاهی برسند.
سارا شمس(سمیرا نصیری)
http://sarashams.blogspot.com
حسین پناهی
زندان رجایی شهر جایی است که انسانیت و وجدان به قربانگاه می رود ، اما در همین زندان منظره هایی را می توان یافت که تجلی شرافت هستند. از غیرت و استقامت همبندِ تازه رهیده مان بهروز جاوید طهرانی که دیگر شهرت و اعتبارش بیشتر از بسیاری سیاستمداران ایرانی است، ارژنگ داوودی را می بینیم که مردانه قد علم می کند تا در برابر ستم پیشگان با به دست گرفتن جانش مبارزه کند و هر روز زندانبان و زندانی در سمفونی جنایت و ستم هم صدا می شوند، اما این هم صدایی از جنس هم سرایی های معمول آنگونه که در موسیقی رایج است، نیست. این هم سرایی، نجوایی است از سر جبر و به تحمیل زمانه که در آن، از یکسو زندانبان برای لقمه ای نان و به تحریک نیروهای امنیتی زندانی را تحت فشار روانی و گاه فیزیکی قرار می دهد و از سوی دیگر زندانی با به جان خریدن این فشار و شکنجه بر موضع خود می ایستد تا غیرت و شرافت قربانی نشوند .
اگرچه مناظری که من در رجایی شهر می بینم، مناظر حیرت انگیزی است اما آنچه که پشت درهای زندان رجایی شهر و در سرتاسر وطنم به وقوع می پیوندد نیز این روزها تفاوت چندانی با درون زندان ها ندارد و در خور تامل است؛ از اینکه روحانیون به نام اسلام فتوای قتل می دهند تا اینکه ون های سنگین تر و حجیم تری برای آزار و اذیت مردم به میادین شهرها فرستاده می شود تا اگر کسی با سلیقه ای جز سلیقه حکومت لباسی به تن کرد، حساب پس بدهد. از سال های متمادی تحمیق توده ها به نام دین تا بازی دادن ملت در قالب دو گروه تحت هدایت راس حکومت برای سلب ابتدایی ترین حقوق انسانی از ملت ایران گرفته تا سانسور زندانیان وطن پرست و آزادیخواه در رسانه هایی که ادعا می کنند بناست حرف دل این مردم را بنویسند. اگر روزگاری اکبر محمدی به جرم اینکه چون اکبر گنجی اصلاح طلب نبود، با بی تفاوتی محافل سیاسی و رسانه ای اصلاح طلبان باید در سکوت به اعتصاب غذای خود ادامه می داد تا جانش را اهداء کند و حتی یک نفر از سیاسیون ایرانی حاضر نمی شد پیشنهاد تجمع اعتراض آمیز در دفاع از او را بدهد، اما پس از کودتای ۸۸ امید داشتم که این دوستان در مشی خود تجدیدنظر کنند که این روزها متاسفانه امیدم رو به یاس می رود.
با گذشت سه سال از آغاز مبارزات آزادی خواهانه ملت ایران و قربانیان بسیاری که تقدیم وطن شدند، اما برخی از فعالین سیاسی این کشور هنوز اصرار دارند که مسیر درست ملت را در جهت منافع خود برای حفظ این حکومت به کژراهه بکشند. نمی دانم چگونه می توان در زمانی که دیگر امید و نشانه ای از اصلاح پذیری این حکومت باقی نمانده است، باز هم اصلاح طلب بود؛ اما این را به درستی فهمیده ام که در ماه های گذشته این سردمداران حکومت هستند که از اصلاح طلبی می گویند و اگر زندانبان هایی که ملت ایران را در حصاری به بزرگی یک کشور به اسارت درآورده اند نجوای اصلاحات سر میدهند، پس نباید ملتی که در وسعت مرزهای یک کشور بیش از سه دهه زندانی است با شوق و رغبت همان ترانه اصلاحات را زمزمه کند و باید همچون حسین پناهی شک کرد به ترانه ای که زندانی و زندانبان هم زمان زمزمه میکنند!
امید دارم به روزی که درهای این زندان را همه با هم بگشاییم و همه با هم بتوانیم بهار آزادی را لمس کنیم و دیگر زندانی و زندانبان یک نجوا را با هم سر ندهند و تا آن روز همه ملت ایران به سرچشمه های خرد و آگاهی برسند.
سارا شمس(سمیرا نصیری)
http://sarashams.blogspot.com
