محمدجعفر فرهادی
هنرمند واقعی بازتابی از وضعیت و واقعیتهای دوران پرهیاهوی زمان خویش است. اندک
اند هنرمندانی که تنها با صدای آهنگین خود برای دستیابی به آزادی در
کشورشان مبارزه
کرده اند تاریخ هنوز آخرین نغمه های شاعر و خواننده مبارز و انقلابی
شیلی
ویکتورخارا را وقتی برای آخرین بار با درد و اندوه اما امید به آزادی
خلقی دردمند ترانه
"ما پیروز خواهیم شد" را در واپسین لحظات عمر خود در مقابل چشمان دژخیمان
پینوشه سر داد را فراموش نکرده و نخواهد کرد.
هنوز طنین صدای او در گوش دوران می پیچد که با حنجره خونین اش چنین سر داد:
پنج هزار نفر اینجائیم / در این بخش کوچک شهر
چه دشوار است سرودی سر کردن/ آنگاه که وحشت را آواز می خوانیم
وحشت آنکه من زنده ام/ وحشت آنکه می میرم من
خود را در انبوه این همه دیدن/ و در میان این لحظه های بی شمار ابدیت
که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آوازم رقم می خورد
غم صدای خارا تنها بخش کوچکی از خشم مردم ستمدیده شیلی بود.
همچنین آهنگ "خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد" در سال ۱۹۷۳ توسط آهنگساز
شیلیایی سرجیو اورتگا و بهمراه خارا چند ماه قبل از کودتای پینوشه با
الهام از یک شعار
خیابانی با این مضمون ساخته شد.
خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد
برپاخیز و سرود بخوان٬ ما پیروز خواهیم شد
پرچمهای همبستگی در حال اهتزاز هستند
و تو در راهپیمایی به من میپیوندی
پس سرودت و پرچمهایی از شکوفه را خواهی دید
روشنایی سرخ سپیده دم
خبر آمدن زندگی را میدهند
برپاخیز و مبارزه کن
چون که مردم پیروز خواهند شد
زندگی در آینده بهتر خواهد بود
برای تسخیر خوشبختیمان
بانگ هزاران جنگجو برخواهدخاست
بخوان سرود آزادی را
با اراده وطن پیروز خواهدشد
در اوایل بهمن 57 علی ندیمی شعری را برگرفته از ترانه خلق متحد هرگز شکست
نخواهند خورد بنام "برپاخیز" سرود که این سرود انقلابی در آن دوران برای حمایت از
مبارزات آزادیخواهانه مردم که چیزی جز آزادی و استقلال نمی خواستند (که بعدها توسط
دجالان امروزی مصادره شد) و در حمایت از این مبارزات سروده شد.
محتوای سرود متوجه ساختن افکار عمومی آن روز نسبت به حاملین اصلی جنبش
اعتراضی بود که در ایران جریان داشت و ستایش قدرت همبستگی ملی برای دفع و رفع
نظام استبداد بود.
برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن
چو در جهان قیود بندگی
اگر فتد به پای مردمی
به دست تو است
به رای مشت تو است
رهایی جهان ز طوق جور و ظلم
به پا کنیم قیام مردمی
رها شویم ز قید بندگی
وقتیکه پیکر تیرباران شده آوازه خوان انقلابی شیلیایی را در کنار خیابان
پیدا کردند شاید
کمتر کسی فکر می کرد که تأثیر ترانه ها و آوازهای او تا به امروز چراغ راه جوانان
انقلابی باشد.
از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
درست 29 سال قبل از مرگ ویکتور خارا با آغاز جنگ جهانی اول جریان های گوناگون
سیاسی در ایران آغاز شد و حزب ها و انجمن های مختلفی به روی کار آمدند.
در آن دوران نخستین سراینده تصنیف و غزل سیاسی و آوازه خوان انقلابی در راه آزادی
میهن عزیزمان عارف قزوینی بود که با سلاح خویش همان اشعار و صوت داوودی
سرشار از وطن پرستی خود به میدان مبارزه در راه مشروطه پا نهاد و تأثیر بسزایی در
این انقلاب داشت. اشعار او همگی در باب وطن، آزادگی و بیداری مردم ایران بود.
عارف پس از شهادت کلنل محمد تقی خان پسیان این مرد وطن پرست چنین سرود:
این سر که نشان سرپرستی است / امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید / کاین عاقبت وطن پرستی است
و همچنین در سوگ او تصنیف "گریه کن" را ساخت و خواند. عارف قزوینی را می
توان حساس ترین، مردمی ترین و با ذوق ترین آهنگساز موسیقی ایران محسوب کرد.
هنرمندی آزاده، غیرتمند، دلیر و به گفته کسروی "در پاکی و پیراستگی عارف همان
بس که همکاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگری اندوختند و هریکی امروز
آسایشی برای خود دارد ولی عارف با همه تقدمی که بر دیگران داشت از آن بازار
تهیدست درآمد و با آن سختی سالهای آخر عمر خود را به سر کرد".
عارف فقط و فقط تنها نگران یک چیز بود، ایرانی آباد و آزاد با مردمی درس خوانده و
فرهیخته طبیعی است که او از هر جریان سیاسی که آرمان او را شعار خود می کرد
طرفداری می نمود. عارف خود چنین گفته "اگر من هیچ خدمت دیگر به موسیقی و
ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیف وطنی ساختم که از ده هزار نفر ایرانی یک نفرش
نمی دانست وطن یعنی چه؟ آنها تصور می کردند وطن شهر یا دهی است که انسان در
آنجا زائیده شده باشد". مشهورترین تصنیف عارف قزوینی را "از خون جوانان وطن"
می توان نام برد.
وطن پرستی او به دو دسته تقسیم می شد:
1.از مشروطه خواهی و کسب عنوان شاعر ملی تا طرفداری از نهضت جمهوری خواهی.
2.از جمهوری خواهی تا نارضایتی از رضاشاه (که منجر به تبعید به همدان و انزوا و
مرگ این هنرمند وطن پرست و آزادی خواه شد).
این هنرمند انقلابی و آزادی خواه تا واپسین لحظات عمر خود راه آزادی و آزادگی را
پیشه کرد.
اگر ایران به جز ویران سرا نیست / من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست / من این آب و هوا را دوست دارم
زمانیکه خمینی دجال بعد از پانزده سال هنگام بازگشت به وطن در جواب خبرنگاری که
از او پرسیده بود چه احساسی بهنگام بازگشت به وطن دارد، آن دجال گفته بود "هیچ"
عماد رام خواننده و آهنگساز معروف در جوابش گفته بود که "با هیچ نمی توان ایران
را ساخت و به ایران و ایرانی خدمت کرد" و پس از آن با طنین صدا و نوای خود کاخ
ملایان دژخیم را به لرزه درآورد. پیش از این عماد رام در جمله ای معروف گفته بود:
"هنرمند باید راه آزادگی پیشه کند و بازگو کننده رنج ها، خوشی ها و هرآنچه که بر
مردم جامعه اش می گذرد باشد" که این بزرگمرد طبق گفته خویش راه آزادگی پیشه کرد
و رسالت هنری و انقلابی خود را به خلق قهرمان و آیندگان اثبات کرد.
زنده یاد عماد رام چه از نظر تکنیک و چه نوآوری ها و چه به خاطر توجه عمیق او به
میراث ملی و فولکلوریک ایران طلایه دار نسل خویش بود. از صفات بارز این بزرگمرد
بردباری، احترام به دیگران، خاکساری و فروتنی و ادب او زبانزد خاص و عام بود.
او دو مجموعه "شبانه" و "شب زنده داران" را بعد از انقلاب دزدیده شده توسط خمینی
دجال پخش و تکثیر کرد که مورد خوشایند حکومت ملایان نیامد. وی در سال 1360
بازداشت و روانه زندان گردید و پس از دو ماه و تحمل 80 ضربه شلاق آزاد گردید و
پس از کوچ اجباری در آلمان به سازمان مجاهدین خلق پیوست. طبق گفته های ایشان
"اون چیزی که من رو زیاد تحت تأثیر قرار داد، سخنرانی جناب رجوی در امجدیه در
اوایل انقلاب بود. من دیدم که ایشون صحبتهایی می کنند که دقیقاٌ ملت در انتظارشند.
بنابراین من دیدم که این بهترین سازمانی هست که من می تونم باهاش همکاری کنم.
چهار سال به تحقیق درمورد این سازمان و مقاومت ادامه دادم تا اینکه به هرحال تسلیم
واقعیتها شدم و چون اون چیزی که این سازمان و مقاومت داره من در جای دیگه ای
ندیدم پس تصمیم گرفتم که در کنار اونها بایستم و به مبارزه ام ادامه بدم".
همچنین عماد رام تا واپسین لحظات عمر خود عضو شورای مقاومت بود که نظر خودش
در این باره این بود که:
"وقتی اين فرصت به من داده شد برای اجلاس شورا با آقای رجوی روبه رو شوم و
با ايشان به گفتگو بنشينم. تازه دريافتم اين همه عشق مجاهدين و هواداران آنها برای
آزادی از کجا سرچشمه می گيرد. بايد به تأکيد بگويم انسانيت، مهربانی، يگانگی،
شجاعت و قاطعيت و تيزهوشی با اعتقاد راسخ به يک حکومت مردم سالار و پشتوانه
يی متجاوز از سی سال مبارزه برای ايران و مردم آن، خلاصه يی است از اين رادمرد
تاريخ که تاکنون نظير آن کمتر ديده شده است. من به آنچه می خواستم رسيده بودم".
استاد گرانقدر تا پایان حیات شرافت مندانه، خودش و نام و یادش را بعنوان هنرمندی
مردمی و مبارز به سینه های مردم سپرد. ملت ایران فریاد آزادیخواهی هنرمندان واقعیش
را هرگز از یاد نخواهد برد.
خانم رجوی رئیس جمهور برگزيده مقاومت در فقدان اين هنرمند مردمی و مبارز گفت:
"قدر و منزلت هنری عماد رام برای جامعه هنری کشور و برای همه ایرانیانی که عواطف و
احساساتشان با ساز و صدای او آشناست نیاز به وصف ندارد. با این همه تردیدی نیست
که خصال انسانی اين رادمرد هنر ملی در صدر ارزشهايش قرار می گيرد. ارزشهايی
همچون وفا و بزرگ منشی و فروتنی که او را در قلب هموطنان و دوستدارانش جای
داده است. همان ارزشهای والايی که او را با مقاومت پيوند داد و به يار وغمخوار
صميمی رزم آوران آزادی تبديل کرد. آن قدر که برخی آثار ارزنده هنری خود را به
تجليل از مجاهدان و رزم آوران آزادی اختصاص داد و به آنها هديه نمود".
ازپا منشین از جا برخیز گلریزان کن خود شو گلریز
زمانی که خوانندگی بعنوان یک سرگرمی و یا شغلی نه چندان افتخارآمیز تلقی میشد و
بخصوص زنها در خانه ها محبوس شده و حق هیچگونه ابراز وجودی نداشتند، شیرزنی
شجاع با صدایی ملکوتی طلوع کرد وخوانندگی را بطور جدی و بعنوان یک کار
تخصصی وغرورآفرین در سطح بالایی از نظر فرهنگی انتخاب کرد. بانو مرضیه
خواننده افسانه ای ایران بعد ازپانزده سال سکوت به سالن رویال آلبرت هال
برگشت و این
بار ترانه های عاشقانه او با تنظیمهای حماسی به مارشهای نظامی شباهت پیدا کرده بود
و ترانه های او چنان زیبا و غنی مانده بودند که در هیبت پر خروش تازه هم دوستداران
موسیقی را مجذوب خود کرد ویدیوهای اجراهای بانو مرضیه به فاصله کوتاهی به ایران
رسید و مخفیانه دست بدست شد بسیاری از آنهایی که در دهه های پیش شنونده صدای او
از رادیو بودند این بار با چشمانی پر از اشک به ترانه های او گوش فرا
دادند و به چهره
تازه او نگریستند، بانویی شجاع ومصمم با روحیه ای انقلابی با نگاهی نافذ
و موهایی بلند
و سپید. بانو مرضیه میگفت "من پانزده سال خاموش بودم و در آن دهکده کوچک در
شمال تهران که زندگی میکردم شبها می آمدم و در صحرا برای ماه و ستاره و آسمان در
کنار رودخانه کوچکی که از کنار دهکده رد میشد می ایستادم و ساعتها برای آنها و
برای مردم دهکده یواشکی میخواندم". مرضیه بازگشت و این باردر پی زندگی زیر
سیطره حکومت ملاها که او را به سکوت وا داشته بودند به یکی از جنجالی ترین و
محبوب ترین گروههای مخالف حکومت ملایان پیوست و علناً با افتخار و شهامت نیز آن
را ابراز کرد.
برخی برآشفتند برخی او را ستودند و برخی بی اعتنا به کشمکشهای سیاسی غرق در
ترانه های نوستالژیک او شدند اما مرضیه بازگشت و بال گشود و برگ زرین جدیدی
دردفتر هنر ومقاومت و موسیقی ملی و انقلابی ورق خورد. به گفته استاد طاهرزاده
"مرضیه برای خواننده زن ایرانی حیثیت و اعتبار و آبرو ایجاد کرد" . او به عنوان یک
سمبل و اسطوره در موسیقی ایرانی باهر فرهنگ وزبانی پذیرفته شد و بصورت یک گنج
فرهنگی در آمد و این مرضیه بود بانوی آواز ایران ،صدای خلق قهرمان،شیرزنی از
نسل انقلابی و متعهد ایران، جسارت و شهامت و صداقت او زبانزد خاص و عام بود و تا
آخرین لحظات عمر با عزت خویش به وعده و پیمان و رسالت خویش عمل کرد و محبوب
میلیونها ایرانی ماند و یاد و خاطرش همیشه در قلب خلق قهرمان ایران تا
ابد زنده است
بانو مرضیه از میانمان رفت اما پیام انسانیت و شرف و بردباری و آزادگیش برایمان
بیادگار ماند.
در این عصر بلوغ فکر انسانی، درون سرزمین من
ترا پاسخ به عشق و شادمانی، سنگ و شلاق است
سزای هر حقیقت گویی بند و زندان است
به سیل اشک میگویم که اینجا خاک ایران است
که اینجا بند و زندان است
بعد از کودتای ننگین بیست و هشتم مرداد و شهادت برادرش سرگرد محمود سخایی به
گفته خودش به درخواست مادر، در سوگ برادراز دست داده ترانه معروف پرستو
را خواند "پرستویی شد و پرپرزنون رفت" منوچهر سخایی از جمله خوانندگان و
بازیگران محبوب قبل از انقلاب در دهه چهل خورشیدی بود که صدا،سبک و کلاس
خاص خودش را داشت و با اجرای ترانههای عاشقانه زیبا خیلی زود توانست طرفداران
زیادی در میان علاقه مندان موسیقی پاپ برای خود فراهم آورد. وی قبل از آن که وارد
دنیای موسیقی شود، برای مدتی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد و به عنوان
خبرنگار پارلمانی این روزنامه فعالیت کرد.
او در اواسط دههٔ30 شمسی در شرایطی وارد دنیای موسیقی شد که در آن زمان موسیقی
پاپ در ایران چندان شناخته شده نبود و به دلیل حضور موسیقیدانان سنتی در
برنامههای
رادیویی بندرت اجازهٔ پخش آهنگهایی غیر از موسیقی سنتی و ملی از رادیو داده می
شد.سخایی از قدیمی ترین چهرههای موسیقی پاپ و از بازماندگان نسلی بود که با اجرای
ترانههای عاشقانه بر بستر ملودیهای ایرانی، با ارکستراسیون غربی و کلام
فارسی، در
اواخر دهه ۳۰ خورشیدی، محبوبیت خیره کنندهای برای این سبک موسیقی به ارمغان
آورد. دوران اوج شهرت و محبوبیت منوچهر سخایی در دهه چهل خورشیدی بود.
محمود خوشنام، کارشناس موسیقی، درباره وی چنین گفته: "منوچهر سخایی زمانی روی
عرصه آمد که ترانه سازی در ایران در حال تکوین بود، و او نقش مهمی در این جریان
تکوینی ایفا کرد".
محمدرضا شجریان خواننده پر آوازه موسیقی سنتی ایران نیز خاطره ای از مرحوم
منوچهر سخایی نقل کرده است که شنیدن آن خالی از لطف نیست. شجریان میگوید:
"من در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی خوشم آمد و
آن را یاد گرفتم و بعدها چند بار آن را خواندم و همیشه هم گفتهام که این
را از سخایی
یاد گرفته ام".
سخایی صدایی نرم و رمانتیک و عاشق پسند داشت و همین هم سبب معروفیت و شهرتش
شد. منوچهر سخایی در سالهای اقامت خویش در خارج از کشور و در همان دورانی که
سکوت پیشه کرده و خبری از او نبود،در آستانه 60 سالگی با اعضای سازمان مجاهدین
خلق ایران ارتباط برقرار نمود و سرانجام او نیز همچون برخی دیگر از خوانندگان و
هنرمندان قبل از انقلاب مانند: عماد رام، مرضیه، مرجان ،امیر آرام و...
به این سازمان
سیاسی و مردمی و مخالف درجه یک جمهوری اسلامی پیوست.اقدامی که برخی آن را
غیرمنتظره و حیرت آور توصیف نمودند و در پی آن برگ جدیدی از زندگی هنری این
هنرمند مردمی وانقلابی ورق زده شد که حاصل آن ترانه هایی انقلابی و حماسی بود که
تأثیر بسزایی در فضای هنری و سیاسی و مقاومت مردم ایران داشت. وی همچنین در
واپسین سالهای فعالیتش و پس از مدتها سکوت، آلبومی تهیه کرد که در آن از
ترانههای
اجتماعی استفاده کرده و به مضامینی نظیر حقوق بشر پرداخته بود.
سخایی در این آلبوم، سعی کرد تا سبک خواندنش را تغییر داده و نتها
وگامهایی را اجرا
کند که در گذشته بندرت مورد استفاده اش قرار گرفته بود. همکار آهنگساز وی در این
آلبوم استاد محمد شمس بود، که آهنگهای این آلبوم را از ادغام تمهای
کلاسیک ایرانی و
غربی خلق نمود. اشعار ترانههای این آلبوم عمدتاً توسط ایرج فاطمی سروده
شده بودند و
به گفتهٔ خود سخایی برای ارائهٔ این آلبوم سه سال کار مداوم انجام شده و
موسیقی آن با
ارکستر سمفونی پاریس به شکل زنده ضبط گردیده بود. حاصل سکوت طولانی مدت و
غیبت منوچهر سخایی از صحنه موسیقی پاپ لس آنجلس، جمع آوری تعدادی مصاحبه از
شخصیتهای مختلف مطرح در موسیقی پاپ فارسی بود. وی همچنین در این سالها دست
به تهیهٔ کتابی دربارهٔ موسیقی مدرن و موسیقی پاپ ایران زد که در آن تقریبا با همه
کسانی که در دسترس او بودند از جمله با محمد نوری، حمید قنبری و نعمت مین باشیان
گفت و گوهایی دربارهٔ این موضوعات انجام داده بود.
این هنرمند فقید و این مبارز واقعی در پیامی به ملت و هواداران مقاومت چنین گفت:
"وظیفه بزرگی به گردن شماست و اون این هستش که از این مقاومت از ساکنین اشرف
از مبارزین داخل اشرف اسم اونا ساکنین نیست اونها رو من نمیدونم چه اسمی بذارم
اونا جایی سکونت ندارن اونا بین زمین و آسمون زندگی میکنن اونا تو عرش زندگی
میکنن نمیدونم چه نیرویی اونا رو توی این شرایط سخت و دشوار نگه میداره یک
چیزی هست ورای تصور انسان ورای قدرت و تصور بشر ولی هرچی هست اونا سمبل
و کاکل مبارزات مردم ما هستند و اونها رو باید دوست داشته باشیم و حمایت
کنیم و راه
اونا رو دنبال کنیم برای رسیدن به سعادت ملت ایران و بخاطر آزادی و استقلال و مردم
سالاری در کشور عزیزمون".
و چنین خواند:
هرچه تبر زدی بمن، زخم نشد جوانه شد
بغض وداع با شهید، آه نشد ترانه شد
خون یلان اشرفی در رگ غیرت وطن
از خم کوچه ها گذشت سیل شد و روانه شد
منوچهر سخایی با بیش از نیم قرن فعالیت و شهرت هنری و بیش از دو دهه همراه
مقاومت و مردم ایران بود و برای مردم خواند, پرستوی هنر ایران واز مفاخر مقاومت
"پرستویی شد و پرپرزنون رفت..." یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. خلق ایران به
این بزرگان به این خوانندگان ملی مدیون است و مدیونیم.
تمام قد تعظیم میکنیم به اینان و هنرمندان بزرگی چون بانو مرجان و جناب امیر آرام
وآندرانیک بزرگ و تمام هنرمندانی که در راه آزادی ایرانمان صدا و هنر خود را وقف
کردند و نامشان از قلم افتاده، ملت قدردان ایران تا همیشه مدیون شجاعت و
آزادیخواهی
این هنرمندان فقید خواهد بود.
اگرچه گریه های من حدیث سیل بارانه
میرم چون از برایم زندگی دیدار یارانه
میرم تا باز ببینم اوج پرواز کبوترها
میرم چون طوطیای چشم هایم خاک ایرانه
پائیز 1391
اند هنرمندانی که تنها با صدای آهنگین خود برای دستیابی به آزادی در
کشورشان مبارزه
کرده اند تاریخ هنوز آخرین نغمه های شاعر و خواننده مبارز و انقلابی
شیلی
ویکتورخارا را وقتی برای آخرین بار با درد و اندوه اما امید به آزادی
خلقی دردمند ترانه
"ما پیروز خواهیم شد" را در واپسین لحظات عمر خود در مقابل چشمان دژخیمان
پینوشه سر داد را فراموش نکرده و نخواهد کرد.
هنوز طنین صدای او در گوش دوران می پیچد که با حنجره خونین اش چنین سر داد:
پنج هزار نفر اینجائیم / در این بخش کوچک شهر
چه دشوار است سرودی سر کردن/ آنگاه که وحشت را آواز می خوانیم
وحشت آنکه من زنده ام/ وحشت آنکه می میرم من
خود را در انبوه این همه دیدن/ و در میان این لحظه های بی شمار ابدیت
که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آوازم رقم می خورد
غم صدای خارا تنها بخش کوچکی از خشم مردم ستمدیده شیلی بود.
همچنین آهنگ "خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد" در سال ۱۹۷۳ توسط آهنگساز
شیلیایی سرجیو اورتگا و بهمراه خارا چند ماه قبل از کودتای پینوشه با
الهام از یک شعار
خیابانی با این مضمون ساخته شد.
خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد
برپاخیز و سرود بخوان٬ ما پیروز خواهیم شد
پرچمهای همبستگی در حال اهتزاز هستند
و تو در راهپیمایی به من میپیوندی
پس سرودت و پرچمهایی از شکوفه را خواهی دید
روشنایی سرخ سپیده دم
خبر آمدن زندگی را میدهند
برپاخیز و مبارزه کن
چون که مردم پیروز خواهند شد
زندگی در آینده بهتر خواهد بود
برای تسخیر خوشبختیمان
بانگ هزاران جنگجو برخواهدخاست
بخوان سرود آزادی را
با اراده وطن پیروز خواهدشد
در اوایل بهمن 57 علی ندیمی شعری را برگرفته از ترانه خلق متحد هرگز شکست
نخواهند خورد بنام "برپاخیز" سرود که این سرود انقلابی در آن دوران برای حمایت از
مبارزات آزادیخواهانه مردم که چیزی جز آزادی و استقلال نمی خواستند (که بعدها توسط
دجالان امروزی مصادره شد) و در حمایت از این مبارزات سروده شد.
محتوای سرود متوجه ساختن افکار عمومی آن روز نسبت به حاملین اصلی جنبش
اعتراضی بود که در ایران جریان داشت و ستایش قدرت همبستگی ملی برای دفع و رفع
نظام استبداد بود.
برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن
چو در جهان قیود بندگی
اگر فتد به پای مردمی
به دست تو است
به رای مشت تو است
رهایی جهان ز طوق جور و ظلم
به پا کنیم قیام مردمی
رها شویم ز قید بندگی
وقتیکه پیکر تیرباران شده آوازه خوان انقلابی شیلیایی را در کنار خیابان
پیدا کردند شاید
کمتر کسی فکر می کرد که تأثیر ترانه ها و آوازهای او تا به امروز چراغ راه جوانان
انقلابی باشد.
از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
درست 29 سال قبل از مرگ ویکتور خارا با آغاز جنگ جهانی اول جریان های گوناگون
سیاسی در ایران آغاز شد و حزب ها و انجمن های مختلفی به روی کار آمدند.
در آن دوران نخستین سراینده تصنیف و غزل سیاسی و آوازه خوان انقلابی در راه آزادی
میهن عزیزمان عارف قزوینی بود که با سلاح خویش همان اشعار و صوت داوودی
سرشار از وطن پرستی خود به میدان مبارزه در راه مشروطه پا نهاد و تأثیر بسزایی در
این انقلاب داشت. اشعار او همگی در باب وطن، آزادگی و بیداری مردم ایران بود.
عارف پس از شهادت کلنل محمد تقی خان پسیان این مرد وطن پرست چنین سرود:
این سر که نشان سرپرستی است / امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید / کاین عاقبت وطن پرستی است
و همچنین در سوگ او تصنیف "گریه کن" را ساخت و خواند. عارف قزوینی را می
توان حساس ترین، مردمی ترین و با ذوق ترین آهنگساز موسیقی ایران محسوب کرد.
هنرمندی آزاده، غیرتمند، دلیر و به گفته کسروی "در پاکی و پیراستگی عارف همان
بس که همکاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگری اندوختند و هریکی امروز
آسایشی برای خود دارد ولی عارف با همه تقدمی که بر دیگران داشت از آن بازار
تهیدست درآمد و با آن سختی سالهای آخر عمر خود را به سر کرد".
عارف فقط و فقط تنها نگران یک چیز بود، ایرانی آباد و آزاد با مردمی درس خوانده و
فرهیخته طبیعی است که او از هر جریان سیاسی که آرمان او را شعار خود می کرد
طرفداری می نمود. عارف خود چنین گفته "اگر من هیچ خدمت دیگر به موسیقی و
ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیف وطنی ساختم که از ده هزار نفر ایرانی یک نفرش
نمی دانست وطن یعنی چه؟ آنها تصور می کردند وطن شهر یا دهی است که انسان در
آنجا زائیده شده باشد". مشهورترین تصنیف عارف قزوینی را "از خون جوانان وطن"
می توان نام برد.
وطن پرستی او به دو دسته تقسیم می شد:
1.از مشروطه خواهی و کسب عنوان شاعر ملی تا طرفداری از نهضت جمهوری خواهی.
2.از جمهوری خواهی تا نارضایتی از رضاشاه (که منجر به تبعید به همدان و انزوا و
مرگ این هنرمند وطن پرست و آزادی خواه شد).
این هنرمند انقلابی و آزادی خواه تا واپسین لحظات عمر خود راه آزادی و آزادگی را
پیشه کرد.
اگر ایران به جز ویران سرا نیست / من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست / من این آب و هوا را دوست دارم
زمانیکه خمینی دجال بعد از پانزده سال هنگام بازگشت به وطن در جواب خبرنگاری که
از او پرسیده بود چه احساسی بهنگام بازگشت به وطن دارد، آن دجال گفته بود "هیچ"
عماد رام خواننده و آهنگساز معروف در جوابش گفته بود که "با هیچ نمی توان ایران
را ساخت و به ایران و ایرانی خدمت کرد" و پس از آن با طنین صدا و نوای خود کاخ
ملایان دژخیم را به لرزه درآورد. پیش از این عماد رام در جمله ای معروف گفته بود:
"هنرمند باید راه آزادگی پیشه کند و بازگو کننده رنج ها، خوشی ها و هرآنچه که بر
مردم جامعه اش می گذرد باشد" که این بزرگمرد طبق گفته خویش راه آزادگی پیشه کرد
و رسالت هنری و انقلابی خود را به خلق قهرمان و آیندگان اثبات کرد.
زنده یاد عماد رام چه از نظر تکنیک و چه نوآوری ها و چه به خاطر توجه عمیق او به
میراث ملی و فولکلوریک ایران طلایه دار نسل خویش بود. از صفات بارز این بزرگمرد
بردباری، احترام به دیگران، خاکساری و فروتنی و ادب او زبانزد خاص و عام بود.
او دو مجموعه "شبانه" و "شب زنده داران" را بعد از انقلاب دزدیده شده توسط خمینی
دجال پخش و تکثیر کرد که مورد خوشایند حکومت ملایان نیامد. وی در سال 1360
بازداشت و روانه زندان گردید و پس از دو ماه و تحمل 80 ضربه شلاق آزاد گردید و
پس از کوچ اجباری در آلمان به سازمان مجاهدین خلق پیوست. طبق گفته های ایشان
"اون چیزی که من رو زیاد تحت تأثیر قرار داد، سخنرانی جناب رجوی در امجدیه در
اوایل انقلاب بود. من دیدم که ایشون صحبتهایی می کنند که دقیقاٌ ملت در انتظارشند.
بنابراین من دیدم که این بهترین سازمانی هست که من می تونم باهاش همکاری کنم.
چهار سال به تحقیق درمورد این سازمان و مقاومت ادامه دادم تا اینکه به هرحال تسلیم
واقعیتها شدم و چون اون چیزی که این سازمان و مقاومت داره من در جای دیگه ای
ندیدم پس تصمیم گرفتم که در کنار اونها بایستم و به مبارزه ام ادامه بدم".
همچنین عماد رام تا واپسین لحظات عمر خود عضو شورای مقاومت بود که نظر خودش
در این باره این بود که:
"وقتی اين فرصت به من داده شد برای اجلاس شورا با آقای رجوی روبه رو شوم و
با ايشان به گفتگو بنشينم. تازه دريافتم اين همه عشق مجاهدين و هواداران آنها برای
آزادی از کجا سرچشمه می گيرد. بايد به تأکيد بگويم انسانيت، مهربانی، يگانگی،
شجاعت و قاطعيت و تيزهوشی با اعتقاد راسخ به يک حکومت مردم سالار و پشتوانه
يی متجاوز از سی سال مبارزه برای ايران و مردم آن، خلاصه يی است از اين رادمرد
تاريخ که تاکنون نظير آن کمتر ديده شده است. من به آنچه می خواستم رسيده بودم".
استاد گرانقدر تا پایان حیات شرافت مندانه، خودش و نام و یادش را بعنوان هنرمندی
مردمی و مبارز به سینه های مردم سپرد. ملت ایران فریاد آزادیخواهی هنرمندان واقعیش
را هرگز از یاد نخواهد برد.
خانم رجوی رئیس جمهور برگزيده مقاومت در فقدان اين هنرمند مردمی و مبارز گفت:
"قدر و منزلت هنری عماد رام برای جامعه هنری کشور و برای همه ایرانیانی که عواطف و
احساساتشان با ساز و صدای او آشناست نیاز به وصف ندارد. با این همه تردیدی نیست
که خصال انسانی اين رادمرد هنر ملی در صدر ارزشهايش قرار می گيرد. ارزشهايی
همچون وفا و بزرگ منشی و فروتنی که او را در قلب هموطنان و دوستدارانش جای
داده است. همان ارزشهای والايی که او را با مقاومت پيوند داد و به يار وغمخوار
صميمی رزم آوران آزادی تبديل کرد. آن قدر که برخی آثار ارزنده هنری خود را به
تجليل از مجاهدان و رزم آوران آزادی اختصاص داد و به آنها هديه نمود".
ازپا منشین از جا برخیز گلریزان کن خود شو گلریز
زمانی که خوانندگی بعنوان یک سرگرمی و یا شغلی نه چندان افتخارآمیز تلقی میشد و
بخصوص زنها در خانه ها محبوس شده و حق هیچگونه ابراز وجودی نداشتند، شیرزنی
شجاع با صدایی ملکوتی طلوع کرد وخوانندگی را بطور جدی و بعنوان یک کار
تخصصی وغرورآفرین در سطح بالایی از نظر فرهنگی انتخاب کرد. بانو مرضیه
خواننده افسانه ای ایران بعد ازپانزده سال سکوت به سالن رویال آلبرت هال
برگشت و این
بار ترانه های عاشقانه او با تنظیمهای حماسی به مارشهای نظامی شباهت پیدا کرده بود
و ترانه های او چنان زیبا و غنی مانده بودند که در هیبت پر خروش تازه هم دوستداران
موسیقی را مجذوب خود کرد ویدیوهای اجراهای بانو مرضیه به فاصله کوتاهی به ایران
رسید و مخفیانه دست بدست شد بسیاری از آنهایی که در دهه های پیش شنونده صدای او
از رادیو بودند این بار با چشمانی پر از اشک به ترانه های او گوش فرا
دادند و به چهره
تازه او نگریستند، بانویی شجاع ومصمم با روحیه ای انقلابی با نگاهی نافذ
و موهایی بلند
و سپید. بانو مرضیه میگفت "من پانزده سال خاموش بودم و در آن دهکده کوچک در
شمال تهران که زندگی میکردم شبها می آمدم و در صحرا برای ماه و ستاره و آسمان در
کنار رودخانه کوچکی که از کنار دهکده رد میشد می ایستادم و ساعتها برای آنها و
برای مردم دهکده یواشکی میخواندم". مرضیه بازگشت و این باردر پی زندگی زیر
سیطره حکومت ملاها که او را به سکوت وا داشته بودند به یکی از جنجالی ترین و
محبوب ترین گروههای مخالف حکومت ملایان پیوست و علناً با افتخار و شهامت نیز آن
را ابراز کرد.
برخی برآشفتند برخی او را ستودند و برخی بی اعتنا به کشمکشهای سیاسی غرق در
ترانه های نوستالژیک او شدند اما مرضیه بازگشت و بال گشود و برگ زرین جدیدی
دردفتر هنر ومقاومت و موسیقی ملی و انقلابی ورق خورد. به گفته استاد طاهرزاده
"مرضیه برای خواننده زن ایرانی حیثیت و اعتبار و آبرو ایجاد کرد" . او به عنوان یک
سمبل و اسطوره در موسیقی ایرانی باهر فرهنگ وزبانی پذیرفته شد و بصورت یک گنج
فرهنگی در آمد و این مرضیه بود بانوی آواز ایران ،صدای خلق قهرمان،شیرزنی از
نسل انقلابی و متعهد ایران، جسارت و شهامت و صداقت او زبانزد خاص و عام بود و تا
آخرین لحظات عمر با عزت خویش به وعده و پیمان و رسالت خویش عمل کرد و محبوب
میلیونها ایرانی ماند و یاد و خاطرش همیشه در قلب خلق قهرمان ایران تا
ابد زنده است
بانو مرضیه از میانمان رفت اما پیام انسانیت و شرف و بردباری و آزادگیش برایمان
بیادگار ماند.
در این عصر بلوغ فکر انسانی، درون سرزمین من
ترا پاسخ به عشق و شادمانی، سنگ و شلاق است
سزای هر حقیقت گویی بند و زندان است
به سیل اشک میگویم که اینجا خاک ایران است
که اینجا بند و زندان است
بعد از کودتای ننگین بیست و هشتم مرداد و شهادت برادرش سرگرد محمود سخایی به
گفته خودش به درخواست مادر، در سوگ برادراز دست داده ترانه معروف پرستو
را خواند "پرستویی شد و پرپرزنون رفت" منوچهر سخایی از جمله خوانندگان و
بازیگران محبوب قبل از انقلاب در دهه چهل خورشیدی بود که صدا،سبک و کلاس
خاص خودش را داشت و با اجرای ترانههای عاشقانه زیبا خیلی زود توانست طرفداران
زیادی در میان علاقه مندان موسیقی پاپ برای خود فراهم آورد. وی قبل از آن که وارد
دنیای موسیقی شود، برای مدتی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد و به عنوان
خبرنگار پارلمانی این روزنامه فعالیت کرد.
او در اواسط دههٔ30 شمسی در شرایطی وارد دنیای موسیقی شد که در آن زمان موسیقی
پاپ در ایران چندان شناخته شده نبود و به دلیل حضور موسیقیدانان سنتی در
برنامههای
رادیویی بندرت اجازهٔ پخش آهنگهایی غیر از موسیقی سنتی و ملی از رادیو داده می
شد.سخایی از قدیمی ترین چهرههای موسیقی پاپ و از بازماندگان نسلی بود که با اجرای
ترانههای عاشقانه بر بستر ملودیهای ایرانی، با ارکستراسیون غربی و کلام
فارسی، در
اواخر دهه ۳۰ خورشیدی، محبوبیت خیره کنندهای برای این سبک موسیقی به ارمغان
آورد. دوران اوج شهرت و محبوبیت منوچهر سخایی در دهه چهل خورشیدی بود.
محمود خوشنام، کارشناس موسیقی، درباره وی چنین گفته: "منوچهر سخایی زمانی روی
عرصه آمد که ترانه سازی در ایران در حال تکوین بود، و او نقش مهمی در این جریان
تکوینی ایفا کرد".
محمدرضا شجریان خواننده پر آوازه موسیقی سنتی ایران نیز خاطره ای از مرحوم
منوچهر سخایی نقل کرده است که شنیدن آن خالی از لطف نیست. شجریان میگوید:
"من در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی خوشم آمد و
آن را یاد گرفتم و بعدها چند بار آن را خواندم و همیشه هم گفتهام که این
را از سخایی
یاد گرفته ام".
سخایی صدایی نرم و رمانتیک و عاشق پسند داشت و همین هم سبب معروفیت و شهرتش
شد. منوچهر سخایی در سالهای اقامت خویش در خارج از کشور و در همان دورانی که
سکوت پیشه کرده و خبری از او نبود،در آستانه 60 سالگی با اعضای سازمان مجاهدین
خلق ایران ارتباط برقرار نمود و سرانجام او نیز همچون برخی دیگر از خوانندگان و
هنرمندان قبل از انقلاب مانند: عماد رام، مرضیه، مرجان ،امیر آرام و...
به این سازمان
سیاسی و مردمی و مخالف درجه یک جمهوری اسلامی پیوست.اقدامی که برخی آن را
غیرمنتظره و حیرت آور توصیف نمودند و در پی آن برگ جدیدی از زندگی هنری این
هنرمند مردمی وانقلابی ورق زده شد که حاصل آن ترانه هایی انقلابی و حماسی بود که
تأثیر بسزایی در فضای هنری و سیاسی و مقاومت مردم ایران داشت. وی همچنین در
واپسین سالهای فعالیتش و پس از مدتها سکوت، آلبومی تهیه کرد که در آن از
ترانههای
اجتماعی استفاده کرده و به مضامینی نظیر حقوق بشر پرداخته بود.
سخایی در این آلبوم، سعی کرد تا سبک خواندنش را تغییر داده و نتها
وگامهایی را اجرا
کند که در گذشته بندرت مورد استفاده اش قرار گرفته بود. همکار آهنگساز وی در این
آلبوم استاد محمد شمس بود، که آهنگهای این آلبوم را از ادغام تمهای
کلاسیک ایرانی و
غربی خلق نمود. اشعار ترانههای این آلبوم عمدتاً توسط ایرج فاطمی سروده
شده بودند و
به گفتهٔ خود سخایی برای ارائهٔ این آلبوم سه سال کار مداوم انجام شده و
موسیقی آن با
ارکستر سمفونی پاریس به شکل زنده ضبط گردیده بود. حاصل سکوت طولانی مدت و
غیبت منوچهر سخایی از صحنه موسیقی پاپ لس آنجلس، جمع آوری تعدادی مصاحبه از
شخصیتهای مختلف مطرح در موسیقی پاپ فارسی بود. وی همچنین در این سالها دست
به تهیهٔ کتابی دربارهٔ موسیقی مدرن و موسیقی پاپ ایران زد که در آن تقریبا با همه
کسانی که در دسترس او بودند از جمله با محمد نوری، حمید قنبری و نعمت مین باشیان
گفت و گوهایی دربارهٔ این موضوعات انجام داده بود.
این هنرمند فقید و این مبارز واقعی در پیامی به ملت و هواداران مقاومت چنین گفت:
"وظیفه بزرگی به گردن شماست و اون این هستش که از این مقاومت از ساکنین اشرف
از مبارزین داخل اشرف اسم اونا ساکنین نیست اونها رو من نمیدونم چه اسمی بذارم
اونا جایی سکونت ندارن اونا بین زمین و آسمون زندگی میکنن اونا تو عرش زندگی
میکنن نمیدونم چه نیرویی اونا رو توی این شرایط سخت و دشوار نگه میداره یک
چیزی هست ورای تصور انسان ورای قدرت و تصور بشر ولی هرچی هست اونا سمبل
و کاکل مبارزات مردم ما هستند و اونها رو باید دوست داشته باشیم و حمایت
کنیم و راه
اونا رو دنبال کنیم برای رسیدن به سعادت ملت ایران و بخاطر آزادی و استقلال و مردم
سالاری در کشور عزیزمون".
و چنین خواند:
هرچه تبر زدی بمن، زخم نشد جوانه شد
بغض وداع با شهید، آه نشد ترانه شد
خون یلان اشرفی در رگ غیرت وطن
از خم کوچه ها گذشت سیل شد و روانه شد
منوچهر سخایی با بیش از نیم قرن فعالیت و شهرت هنری و بیش از دو دهه همراه
مقاومت و مردم ایران بود و برای مردم خواند, پرستوی هنر ایران واز مفاخر مقاومت
"پرستویی شد و پرپرزنون رفت..." یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. خلق ایران به
این بزرگان به این خوانندگان ملی مدیون است و مدیونیم.
تمام قد تعظیم میکنیم به اینان و هنرمندان بزرگی چون بانو مرجان و جناب امیر آرام
وآندرانیک بزرگ و تمام هنرمندانی که در راه آزادی ایرانمان صدا و هنر خود را وقف
کردند و نامشان از قلم افتاده، ملت قدردان ایران تا همیشه مدیون شجاعت و
آزادیخواهی
این هنرمندان فقید خواهد بود.
اگرچه گریه های من حدیث سیل بارانه
میرم چون از برایم زندگی دیدار یارانه
میرم تا باز ببینم اوج پرواز کبوترها
میرم چون طوطیای چشم هایم خاک ایرانه
پائیز 1391
