«ناگفته های سکوت برديا»

برديا چه می گويد - بقلم د. ن
با پيکر خاموش و سردش، سخن می گويد برديا؛ همانسان که مارگوت بيگل گفت «سکوت سرشار ناگفته هاست»، برديا هم در سکوتش به هزار زبان در سخن است. هر روز که می گذرد او با پيکر بی جانش، خطابه خروشنده ای ايراد می کند. رو به جهان می خروشد. بيدار می کند، به شرم می آورد و روشنگری می کند.
از دور دستها هم می توان صدای اين پيکر را از سردخانه مزدوران ولايت فقيه، از عراق، شنيد. گوش کنيم:
برديا می گويد:
ـ اين تازه ترين سنت شقاوت پيشگان در تاريخ بود که در مورد من و خواهرم زهرا مهرصفت بدعت گذاشته شد. به راستی کدام سلطان خونخوار شقی در تاريخ، جنازه بی جان را گروگان گرفت و از تحويل آن به قبيله و خانواده اش سرباز زد؟ و آن را هم چون شلاقی بر پيکر همرزمانش کوبيد؟
تعجب نکنيد! اين کار اگر چه حيرت انگيز است، اما دور از انتظار من نبود. زيرا من ديده بودم که به فرمان ولايت، و برای حفظ قدرت و حکومت، چه کارها که نمی کنند. من ديده بودم، حسين پويان و محمدعلی زاهدی را که به فرمان ولايت از وسط بغداد ربوده شده و سربه نيست شدند،
من ديده بودم صحنه نوزده فروردين، يعنی صحنه تيرباران صحرايی را. آن هم تيرباران زنان و دختران جوان و بی دفاع و بی سلاح را که ميهمانان مهربان سرزمين عراق بودند. من ديده بودم پيکرهای نحيف و رنجور مهدی فتحی و محسن انصاری و منصور حاجيان و نادر حيدريان، ناصر افتخاری، و پروين محمدی و بسيارهای ديگر را که به خاطر جلوگيری از رسيدن پزشک به آنها، جان باختند.

آری من از اين صحنه های شقاوت ولايتی، در سالهای محاصره اشرف، که سالهای محاصره و زجرکش کردن مهمانان بود، بسيار از اين صحنه ها ديده بودم
من ماجرای صبا را که تنها به خاطر نرسيدن چند کيسه خون به شهادت رسيد ديده بودم. بنابراين نگه داشتن پيکرم توسط مالکی، برای کوبيدن آن هم چون شلاقی بر پيکر مجاهدان اشرف و يا مجاهدان زندان آزادی، برايم حيرتی نداشت. تازه هنوز هم از اين قافله، انتظار چشمه های تازه تری دارم.
پس چه چيز برايم عجيب است؟ آنچه حيرت و شگفتی و درد می انگيزد چيست؟ آنچه خشم می انگيزد چيست؟
اين که همه اين جنايتها، به جای تقبيح، «تسهيل» شده باشد!. آن هم توسط نماينده محترم سازمان ملل که مأموريت اصلی اش، حمايت از ما يعنی حمايت از مظلوم در برابر ظالم بوده است.

اين حرفها را برديا می گويد: برديا می گويد:
حيرت من از اين است که آقای کوبلر تسهيل می کند، اما نه حل يک مشکل ما بين ما و دولت عراق را. بلکه اجرای حق کشی ها، و تجاوزها و جنايات و بدعتهايی تازه چون «گروگانگيری پيکرهای جان باختگان» را.
من به اين فهرست امور تسهيل شده فکر می کنم. فهرستی که خيلی بلند است اما چند نمونه از آن را می توان پيش چشم آورد:
ـ چگونه يک توافق نامه، بی خبر و بدون حضور طرف مظلوم، امضا شد؟ اين به نفع مالکی تسهيل شد.
ـ چگونه حق ورود وکيلان مجاهدين به اشرف و ليبرتی پايمال شد و هنوز هم می شود؟ اين هم به نفع مالکی و رژيم ولايت توسط آقای کوبلر تسهيل شد.
ـ چگونه خانواده های مجاهدان از ديدار با فرزندانشان، ممنوع شده اند؟
ـ چگونه دست نيروهای پليس برای ضرب و شتم کاروانهای مجاهدان باز گذاشته شد؟ همه اينها به نفع نيروی مهاجم عراقی تسهيل شد.
ـ چگونه دست طرف عراقی برای برگرداندن خودروهای خدماتی از ميان راه باز گذاشته شد؟ و در برابر آن سکوت اختيار شد؟
ـ چگونه طرف عراقی می تواند حق مالکيت مجاهدان و حق انتقال خودروها و اموالشان را پايمال کند؟ اينها همه به نفع پايمال کننده تسهيل شده است.
ـ چگونه تاجرانی که می خواهند اموال مجاهدان را بخرند، تهديد به مرگ می شوند اما اعتراضی بيان نمی شود؟ اين نيز در حال تسهيل است.
ـ چگونه مجاهد مجروح و فلج و بدون پا، از حق انتقال اتاقک شخصی و خودرو ويژه خود محروم می شود؟
ـ چگونه از سرقت اموال مجاهدان در تونل محاصره شده ای توسط نيروهای امنيتی، در بازرسيها، هيچ سخنی گفته نمی شود؟
ـ چگونه پناهجويان از امکان تردد به شهر و از حق طبيعی هر پناهجو ممنوع مانده اند؟
ـ چگونه يک اردوی پناهجويی، نمی تواند به نام و تعريف خود خوانده شود و به جای اردوگاه پناهندگان، به مکان ترانزيت تغيير اسم می دهد؟
اينها همه از جمله امور تسهيل شده است.
اما باز هم برای حيرت کردن، گفتنی هايی هست:
اقدامات تقويتی برای اين تسهيل نيز وجود دارد. و آن تشکرها و تقديرهايی است که به جای انتقاد و سرزنش، از سوی آقای کوبلر، به سوی دولت عراق روانه است.
و در پی آن، تشکرهايی که از خود ولايت در تهران برای فرماندهی و پيش بردن همه اين حق کشيها، صورت می گيرد.
من می پرسم، آيا کسی برای اين تسهيل کردنها، به آقای کوبلر شکرانه و جايزه و پاداش می دهد؟

در پايان می گويم، هم چنان که 30هزار مجاهد بردار شده در قتل عام سال 67 در آخرين لحظات زندگيشان گفته اند: که سرانجام هم آن که جسد گرو نگه می دارد و هم آن که برای همه اين جنايات نقش تسهيل کنندگی ايفا می کند، محکوم به رسوايی و شکستند. اين ديگر يقين تنها برديا نيست. حکم مسلم تاريخ است.