من صادق سیستانی، هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران از استان گلستان در شمال ایران هستم.
نمیدانم چطور احساسم را برایتان بیان کنم که چقدر آرزو داشتم در این لحظات در خاک اشرف بودم. من سه بار قصد رفتن به اشرف را کردم که هر بار موفق نشدم و بار آخر هم دستگیر شدم. من یک نمونه از مردم ایران هستم.
خواهر مریم عزیز، هر وقت شما را در سیما میدیدم همه درد و رنج مردم ایران را در شما میدیدم و از طرف دیگر البته امید همه مردم شما هستید و برادر مسعود که سالیان دل در گرو او داشته ام. درود بر برادر مسعود.
من حدود ۱۷ سال از عمرم را در زندانهای رژیم خونخوار آخوندی گذراندم و سه ماه قبل در حالیکه مجدداً به ۱۰ سال زندان محکوم شدم، موفق به فرار از ایران شدم.
اولین بار در سال ۱۳۶۱ در شهر خودم کردکوی دستگیر شدم و زیر شکنجه و بازجویی قرار گرفتم. در آن زمان من دانش آموز ۱۸ ساله یی بودم و به جرم خواندن و توزیع نشریات مجاهدین خلق مدت دو سال و نیم در زندان بودم. از شهر کوچک ما بیش از ۵۰ نفر از مجاهدین اعدام شده و صدها نفر به جرم هواداری از سازمان مجاهدین زندانی بودند.
در یک اتاق زندان که ابعاد آن ۴ متر در ۴ متر بود تعداد زیادی زندانی بودیم که نه محلی برای خواب و نه حتی هوا برای تنفس (داشتیم) و فاقد توالت بود. سالها آسمان شب را ندیده بودم و شب در سلول با یک چراغ روشن باید میخوابیدیم.
بار دوم خرداد ۱۳۷۲ دستگیر شدم و حدود ۱۳ سال تا اواخر ۱۳۸۴ یعنی در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، تمام دوران ریاست جمهوری خاتمی و بخشی از دوره احمدی نژاد در زندان بودهام.
یکی از جرائم من قصد رفتن به قرارگاه اشرف بود. من در تهران دستگیر شده و در زندان کمیته زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتم. مرا با کابل فشار قوی که انتهای آن لخت بود بارها شکنجه کرده به طوریکه زیر شکنجه بیهوش میشدم. در اثر شکنجه چشم راستم پارگی پیدا کرد و بسیاری از دندانهایم شکست و بیماریهای مختلف داخلی پیدا کردم. و النهایه به جرم فعالیت به نفع سازمان محکوم به اعدام شدم که بعد از سه سال این حکم تبدیل به حبس ابد شد.
در این دوره از زندان که اساساً دوره ریاست جمهوی رفسنجانی و خاتمی بود من شاهد بودم که چطور رژیم آخوندی تلاش کرد تا نمایندگان سازمانهای بین المللی را فریب دهد. وقتی آقای موریس کاپیتورن گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل برای بازدید از زندان آمد فقط اجازه صحبت با ۴ نفر را به او دادند که به جای دو نفر از زندانیان سیاسی، دو نفر زندانی عادی را با اسم زندانیان سیاسی به نزد او بردند. در دوران خاتمی که آقای لویی ژوئنه یکی از گزارشگران سازمان ملل برای بازدید آمده بود، دهها پاسدار را به جای زندانی سیاسی وارد بند ما کرده و به جای زندانیان سیاسی به او نشان دادند. اما رژیم هرگز به مقامات سازمانهای بین المللی اجازه نداد که با ما زندانیان سیاسی هوادار مجاهدین در زندان ملاقاتی داشته باشد تا جهان از آنچه که در زندانها بر سر مجاهدین و مبارزین میگذشت، آگاه شود.
آخرین باری که من دستگیر شدم در سال ۲۰۰۹ بود که در مسیر رفتن به شهر اشرف در شهر مرزی مریوان دستگیر شدم و به زندان ۲۰۹ اوین منتقل شدم. در این دوران که مصادف با انتخابات دور دوم احمدی نژاد بود شاهد بودم که عده کثیری از دانشجویان و مردم بعد از خرداد ۱۳۸۸ دستگیر شدند که بسیاری از آنها جرمشان هواداری از مجاهدین خلق بود که عده یی از آنها هنوز در زندانهای رژیم آخوندی به سر میبرند.
در تابستان ۱۳۸۸ در زندان اوین بودم که خبر حمله اول به قرارگاه اشرف را از طریق زندانیان جدید شنیدم و متوجه شدم که رژیم نه تنها در داخل کشور اقدام به دستگیری و اعدام مجاهدین میکند بلکه از ترس سرنگونی در عراق هم به مجاهدین بی سلاح حمله کرده و به کشتار آنها پرداخته است. همه زندانیهای سیاسی که در اوین بودند از قهرمانیهای اشرفیها در شگفت بوده و خامنه ای که دستور این جنایات را داده بود، لعنت میکردند. در آوریل ۲۰۱۱ من در یک شرایط ویژه توانستم از زندان بگریزم و سپس از کشور به طور مخفیانه خارج شدم. من بعنوان یک زندانی سیاسی که ۱۷ سال در زیر شکنجه و فشار این رژیم ضدبشری قرار داشته ام، از همه شما به خاطر حمایتتان از مردم و مقاومت ایران صمیمانه متشکرم. من به نمایندگان از زندانیانی که هنوز در زنجیرند از دولتها و سازمانهای حقوق بشری و شخصیتهای سیاسی میخواهم که در مقابل جنایت این رژیم در داخل خاک ایران و در زندانها و همچنین در مقابل جنایت علیه بشریت در شهر اشرف سکوت نکرده و به سیاست مماشات و همکاری با این رژیم جنایتکار از طریق قرار دادن اسم سازمان مجاهدین در لیست تروریستی پایان دهند.
سلام و درود به قهرمانان شهر اشرف که مقاومت و پایداری تمام مردم ایران را در مقابل رژیم ضدبشری آخوندی را نمایندگی میکنند.
راه و رسم اسرف این روزها راه و رسم جوانان کشورم ایران است.
سقوط ملاها حتمی است. آزادی برای مردم ایران دور نیست
من حدود ۱۷ سال از عمرم را در زندانهای رژیم خونخوار آخوندی گذراندم و سه ماه قبل در حالیکه مجدداً به ۱۰ سال زندان محکوم شدم، موفق به فرار از ایران شدم.
اولین بار در سال ۱۳۶۱ در شهر خودم کردکوی دستگیر شدم و زیر شکنجه و بازجویی قرار گرفتم. در آن زمان من دانش آموز ۱۸ ساله یی بودم و به جرم خواندن و توزیع نشریات مجاهدین خلق مدت دو سال و نیم در زندان بودم. از شهر کوچک ما بیش از ۵۰ نفر از مجاهدین اعدام شده و صدها نفر به جرم هواداری از سازمان مجاهدین زندانی بودند.
در یک اتاق زندان که ابعاد آن ۴ متر در ۴ متر بود تعداد زیادی زندانی بودیم که نه محلی برای خواب و نه حتی هوا برای تنفس (داشتیم) و فاقد توالت بود. سالها آسمان شب را ندیده بودم و شب در سلول با یک چراغ روشن باید میخوابیدیم.
بار دوم خرداد ۱۳۷۲ دستگیر شدم و حدود ۱۳ سال تا اواخر ۱۳۸۴ یعنی در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، تمام دوران ریاست جمهوری خاتمی و بخشی از دوره احمدی نژاد در زندان بودهام.
یکی از جرائم من قصد رفتن به قرارگاه اشرف بود. من در تهران دستگیر شده و در زندان کمیته زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتم. مرا با کابل فشار قوی که انتهای آن لخت بود بارها شکنجه کرده به طوریکه زیر شکنجه بیهوش میشدم. در اثر شکنجه چشم راستم پارگی پیدا کرد و بسیاری از دندانهایم شکست و بیماریهای مختلف داخلی پیدا کردم. و النهایه به جرم فعالیت به نفع سازمان محکوم به اعدام شدم که بعد از سه سال این حکم تبدیل به حبس ابد شد.
در این دوره از زندان که اساساً دوره ریاست جمهوی رفسنجانی و خاتمی بود من شاهد بودم که چطور رژیم آخوندی تلاش کرد تا نمایندگان سازمانهای بین المللی را فریب دهد. وقتی آقای موریس کاپیتورن گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل برای بازدید از زندان آمد فقط اجازه صحبت با ۴ نفر را به او دادند که به جای دو نفر از زندانیان سیاسی، دو نفر زندانی عادی را با اسم زندانیان سیاسی به نزد او بردند. در دوران خاتمی که آقای لویی ژوئنه یکی از گزارشگران سازمان ملل برای بازدید آمده بود، دهها پاسدار را به جای زندانی سیاسی وارد بند ما کرده و به جای زندانیان سیاسی به او نشان دادند. اما رژیم هرگز به مقامات سازمانهای بین المللی اجازه نداد که با ما زندانیان سیاسی هوادار مجاهدین در زندان ملاقاتی داشته باشد تا جهان از آنچه که در زندانها بر سر مجاهدین و مبارزین میگذشت، آگاه شود.
آخرین باری که من دستگیر شدم در سال ۲۰۰۹ بود که در مسیر رفتن به شهر اشرف در شهر مرزی مریوان دستگیر شدم و به زندان ۲۰۹ اوین منتقل شدم. در این دوران که مصادف با انتخابات دور دوم احمدی نژاد بود شاهد بودم که عده کثیری از دانشجویان و مردم بعد از خرداد ۱۳۸۸ دستگیر شدند که بسیاری از آنها جرمشان هواداری از مجاهدین خلق بود که عده یی از آنها هنوز در زندانهای رژیم آخوندی به سر میبرند.
در تابستان ۱۳۸۸ در زندان اوین بودم که خبر حمله اول به قرارگاه اشرف را از طریق زندانیان جدید شنیدم و متوجه شدم که رژیم نه تنها در داخل کشور اقدام به دستگیری و اعدام مجاهدین میکند بلکه از ترس سرنگونی در عراق هم به مجاهدین بی سلاح حمله کرده و به کشتار آنها پرداخته است. همه زندانیهای سیاسی که در اوین بودند از قهرمانیهای اشرفیها در شگفت بوده و خامنه ای که دستور این جنایات را داده بود، لعنت میکردند. در آوریل ۲۰۱۱ من در یک شرایط ویژه توانستم از زندان بگریزم و سپس از کشور به طور مخفیانه خارج شدم. من بعنوان یک زندانی سیاسی که ۱۷ سال در زیر شکنجه و فشار این رژیم ضدبشری قرار داشته ام، از همه شما به خاطر حمایتتان از مردم و مقاومت ایران صمیمانه متشکرم. من به نمایندگان از زندانیانی که هنوز در زنجیرند از دولتها و سازمانهای حقوق بشری و شخصیتهای سیاسی میخواهم که در مقابل جنایت این رژیم در داخل خاک ایران و در زندانها و همچنین در مقابل جنایت علیه بشریت در شهر اشرف سکوت نکرده و به سیاست مماشات و همکاری با این رژیم جنایتکار از طریق قرار دادن اسم سازمان مجاهدین در لیست تروریستی پایان دهند.
سلام و درود به قهرمانان شهر اشرف که مقاومت و پایداری تمام مردم ایران را در مقابل رژیم ضدبشری آخوندی را نمایندگی میکنند.
راه و رسم اسرف این روزها راه و رسم جوانان کشورم ایران است.
سقوط ملاها حتمی است. آزادی برای مردم ایران دور نیست