مصاحبه تام ريچ و هاوارد دين با سی.ان.ان: کشتار اشرف ترور سياسی بود، مالکی مزدور رژيم ايران است

تام ريچ وزير سابق امنيت داخلی آمريکا در مصاحبه با سی.ان.ان: 
به نظر من يک توطئه اساسی در اين جا وجود دارد که هيچ کسی راجع به آن صحبت نمی کند و موضوع نفوذ گسترده رژيم ايران و نه روسيه در اين منطقه است... 
نگاهی به نقشه در سمت شرق و غرب بکنيد رژيم ايران دارای نفوذ بيشتری نسبت به ما در عراق است، ما 2 تريليون دلار در عراق هزينه کرديم و 4500 مرد و زن آمريکايی در آنجا کشته شدند، رژيم ايران نفوذ بيشتری در عراق دارد، آنها کنترل را به دست دارند و با بشار اسد کار می کنند و با پرواز بر فراز عراق به او تسليحات می رسانند. در صورتی که ما از عراق خواسته بوديم که به آنها اجازه استفاده از حريم هوايی خودشان جهت اين کار را ندهند. از طرفی آنها به حزب الله کمک می رسانند و اگر در نقشه وارد شويد آنها در لبنان نيز هستند و همچنين به کشورهای ديگر در منطقه نيز نگاهی بيندازيد و کسی نمی خواهد به نظر من سر مشکل بزرگتری که وجود دارد صحبت کند که گسترش نفوذ رژيم ايران در منطقه است و به نظر من اين بخش عمده يی از مسأله است. 





هاوارد دين رهبر سابق حزب دموکرات آمريکا: 
من به طور کامل با نظر تام ريچ موافق هستم. يک کاری که اوباما بايد انجام دهد قطع تسليحات برای نوری مالکی است، مالکی تبديل به يک مزدور رژيم ايران شده است. 

تام ريچ: مطلقاً درست است 


هاوارد دين: مالکی اخيراً 52 مخالف ايرانی را که ما آنها را خلع سلاح کرده بوديم و در واقع متحدان ما هستند را به طور وحشيانه يی کشتار کرده است و او با مصونيتی که دارد از اين مسأله فرار می کند، ممکن است ما درگير سوريه باشيم ولی ما بايد برای کسانی که قادر به دفاع از خودشان نيستند قيام کنيم، خصوصاً که تک تک آنها دارای تعهد مکتوب از جانب ايالات متحده آمريکا هستند. 
در رابطه با کمپ اشرف تعدادی از آنها گروگان گرفته شده اند و احتمالاً به ايران مسترد خواهند شد که در آنجامورد شکنجه و اعدام قرار خواهند گرفت. 
ما مديون و بدهکار به اين افراد هستيم، وقتی که ما آنها را خلع سلاح کرديم ما به آنها به طور مکتوب متعهد شديم، هر کدام از آنها دارای يک برگه مکتوب هستند که می گويد ايالات متحده آمريکا از آنها حفاظت خواهد کرد ولی ما اين کار را انجام نداده ايم و مالکی بواقع تبديل به يک مزدور رژيم ايران شده است، به چه دليلی ما بايد يک مزدور دولت ايران را مسلح کنيم، من اين مسأله را نمی فهمم. 

تام ريچ: در مورد52نفری که کشته شده اند، در واقع يک قتل و ترور سياسی بوده است، آنها در حالی که دستانشان از پشت بسته شده بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند که بسياری از آنها مورد اصابت گلوله در پيشانی قرار گرفتند. 
مدتها قبل، هر کدام از آنها بعد از تحويلدهی تسليحات خود يک تضمين مکتوب برای داشتن حفاظت شخصی از جانب وزارت دفاع آمريکا دريافت کرده بودند. 
ما همچنين نگران 3200نفر باقيمانده هستيم، در اين موضوع سازمان ملل نهايتاً می تواند با استقرار کلاه آبيها کاری انجام دهد تا اين که ايالات متحده آمريکا و بقيه جهان مشخص کنند که چگونه می توانند اين ايرانيان مخالف بدون دفاع، ايرانيان هواداران دموکراسی را از عراق خارج نمايند چرا که مجدداً متأسفانه و به طور فاجعه باری رژيم ايران دارای نفوذ بيشتری از ايالات متحده آمريکا در عراق می باشد.
http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=12686

«از خودم سؤال می کنم»

به قلم: محمد قرايی 
با انديشه درباره يک زن به نام «زهره قائمی»
 

از خودم سؤال می کنم. سوالهايی که، فقط کمی موفق می شوم به آن جواب بدهم. اما فکر می کنم فهم آن هنوز می تواند خيلی عميق تر شود و همچنين فکر می کنم عظمت آن چيزی که کشف می کنم خيلی بيشتر است. گاه با خود می گويم اصلاً شايد خيلی زود باشد که اين پرسشها را مطرح می کنی. بهتر است بگذاری خود تاريخ جلو برود و موضوع توسط زمان باز شود. 
اما باز حيفم می آيد. بالاخره اين چيزها در کشور خود من دارد اتفاق می افتد. يک دختر دبيرستانی، از جامعه ای با آن همه تحقيرها عليه زن، با آن همه محدوديت برای دختران و زنان، از همه طرف، از سوی پدر و مادر، از طرف فرهنگ مسلط، از طرف حتی ذهن خود من نسبت به زن، خود را از سربازی به سرداری می رساند. از نشريه فروشی در صحنهٴ خيابان، به همرديفی با مسئول اول يک سازمان غول پيکر. 

زندگيش را می خوانم، می بينم خيلی راه را يکشبه طی کرده. در سال 49 تازه به دبستان رفته. در سال 55 يعنی در دوازده سالگی به مبارزه پرداخته، بعد به قول يکی از دوستان، «يک بند» مسير مبارزه را طی کرده. از ايستادن جلو چاقوکشها و چماقدارهای حکومت، تا رفتن زير شلاقهای لاجورديها در زندان، و بعد به محض پرواز از قفس، شال و کلاه کرده و با مسلسل در ميدانهای آتش و خون آفتاب و چلچراغ و فروغ پيدايش شده. 
می بينم در راهی که طی کرده، هيچ کس با کسی شوخی نداشته. داستان خون و شکنجه و دار بوده و قتل عام و ترور. هزار و يک شبش قصهٴ انفجار و بمباران و محاصره و هجوم و کشتار بوده. چرا که آخوندها نمی خواسته اند از قدرت و آزادی کشی شان دست بردارند. طبيعی هم بوده که اين وسط، سازمانش هم، هيچ کاری را بدون شايستگی به کسی ندهد. اما اين وسط، همين دختر دبيرستانی، پس از گذراندن دوره ای از مبارزه، فرمانده قرارگاه ارتش آزادی در بصره بوده. و ارتشی از رزمندگان مرد تحت فرماندهی اش. 
آيا درذهن شما ژاندارک را تداعی نمی کند؟ تازه اين فقط يکی از کارهای شگفت او بوده. 
گاه خودم هم دچار شک می شوم که آيا اينها واقعيت بوده؟ تازه من دارم تنها زندگی يکی از اين زنان انقلابی را می خوانم. اما هم خودم و هم شما بهتر است فقط به همين يکی فکر کنيم: اسمش زهرهٴ قائمی است. 

من از کارهايی که همين زن مجاهد در طول زندگيش انجام داده خيلی چيزها را خلاصه کردم؛ ولی همين مقدار هم به اندازه کافی شگفت است. اين شگفتی يک صحنهٴ تکميلی هم دارد: صحنهٴ آخرش را می گويم. 
او، در اشرف فرماندهٴ صد مجاهد ديگر می شود تا در قلب صحرا، در دهان گرگهای نيروی تروريستی قدس، در محاصره ارتش عراق، يک پايداری جانانه را صورت بدهند. اين صحنه يک سال طول کشيده، و هر روز و لحظه اش تهديد بوده است، و او قافله را هدايت کرده و در قلب اين ميدان هم جانانه نوشته است: 
«کليد پيروزی، همانا جنگ صد برابر و وفای به عهد با پرداخت بها است. مجاهدين برآنند که در اين دوران که انواع ابتلائات را از سر گذراندند باز هم درسهای فراموشی ناپذيری به دشمن بدهند». 

حالا همه خبر او و يارانش را شنيده ايد. و من هم چنان از خودم سؤال می کنم. سوالها زيادند، و پياپی می آيند. به خصوص وقتی به همين صحنهٴ آخر فکر می کنم: 
اين چه پديده ايست؟ 
اين همه توان را از کجا آورده؟ 
آيا از کسی کمک گرفته است؟ 
آيا کسانی برايش راه باز کرده اند؟ 
آيا اين کيفيت در زن رها و فهيم و شجاع و توانمند، سطح عميقی از فرهنگ جامعه ايران ما را نشان می دهد؟ 
آيا نبايد به ايران و ايرانی و به خصوص به زن ايرانی خيلی افتخار کرد؟ 
اگر چه قياس خوب نيست اما فکرم خودش به سوی اين سؤال هم می رود که در کجای خاورميانه مثل اين مجموعه و اين کيفيت از زن را می توان يافت؟ 
سوالهای من از خودم هنوز ادامه دارد. شما ببينيد به اين پرسشها چه جوابی می دهيد.
http://www.mojahedin.org/news/135351

اظهارات سخنگوی مجاهدين درباره عربده های رژيم کثيف آخوندی و وحوش و سگهای زنجيری

خبرگزاری حکومتی ايلنا رژيم آخوندی 21شهريور 92: 

«وزير اطلاعات در جمع خبرنگاران: فريب خوردگان اگر دستشان به خون انسانی آلوده نيست بازگردند. وزير اطلاعات گفت آنهايی که فريب اين گروهک را خورده اند و سالها زندگی را در دربدری و آوارگی و حصر فکری تجربه کردند، و در صورتی که دست آنها به خون انسانی آلوده نيست، از گذشت ملت ايران استفاده کنند و به آغوش ملت مسلمان ايران بازگردند. وزير اطلاعات گفت: کار گروهک جنايتکار ترور انسانهای مظلومی بود که حاضر نشدند زير بار ظلم و ستم بروند». 

محمود علوی وزير اطلاعات تلويزيون رژيم 21شهريور 92: «فروپاشی قرارگاه اشرف تجلی اراده مظلومين عراق بود، که هم انتقام خون به ناحق ريخته مردم عراق رو گرفتند و هم مرحمی بر زخمهای بيشمار مردم ايران اسلامی نهادند. که از ددمنشيهای اين گروهک زخمهای بيشماری رو بر تن خودش داشت... 
ما اين اقدام قهرمانانه ملت عراق رو به مردم اون کشور و همچنين ملت ستمديده ايران اسلامی تبريک می گيم و خدا رو بر اين پيروزی دو ملت عراق و ايران سپاس می گذاريم. 
... اگر دستشون به خون انسانی آلوده نشده به آغوش ملت مسلمان ايران برگردند. از گذشته و بزرگواری ملت ايران برخوردار بشن و در دامان ملت ايران زندگی انسانی خودشون رو دنبال بکنن و به اين دربدری خودشون پايان بدن». 

قدردانی وزارت خارجه رژيم از وحوش و سگهای زنجيری در عراق  به خاطر اعدام دستجمعی مجاهدين: 
بيانيه وزارت خارجه رژيم: «جمهوری اسلامی ايران پيش تر در چندين نوبت به نماينده سازمان ملل متحد در عراق نسبت به تداوم حضور اعضای اين سازمان تروريستی در اردوگاه اشرف و شرارتها و ماجراجويی های آنها هشدار داده بود. اقدامات اين سازمان تروريستی و برخی حاميان شناخته شده آنان در اتهام زنی به ديگران از جمله درگيريهای اخير اردوگاه اشرف نيز نمونه ای از توطئه ها و ماجراجويی آنان است. 
جمهوری اسلامی ايران ضمن تأکيد بر حمايت از تلاشهای سازمان ملل متحد و دولت عراق در اخراج سريعتر اعضای اين سازمان تروريستی از اردوگاه موقت ترانزيت، مسئوليت حقوقی و قانونی کشورهای حامی اين سازمان تروريستی را يادآور شده و بر ضرورت قطع پشتيبانی مادی و سياسی آنان از اين گروهک تروريستی تأکيد می کند». 

اظهارات سخنگوی مجاهدين: سخنگوی مجاهدين درباره عربده های رژيم کثيف آخوندی و وحوش و سگهای زنجيری آن در عراق و تمام بوزينگان نظام که در اين سو و آن سوی جهان با ريش و تسبيح با ادا و اطوار فرنگی در بلندگوهای استعماری به پارس کردن عليه مجاهدين پرداخته اند گفت: سوزش ولی فقيه ارتجاع و وزارت شکنجه و جاسوسی از دست نيافتن به هدف اصلی در قرارگاه اشرف بسيار قابل فهم است و از اين رو آنان بسا بيشتر از اين بايد يقه بدرانند و سينه چاک بدهند. اما مردم ايران با مجاهدان قهرمان و ارتش آزادی ستان در چارچوب مؤسسان چهارم به راه پرشکوه خود تا گسستن بند از بند رژيم کثيف ولايت فقيه و کوتاه کردن دست ايادی ارتجاع و استعمار و ريشه کن کردن آنها از ايران زمين ادامه می دهند. سخنگوی مجاهدين افزود: قاتلان جنايتکار در هر لباس و به ويژه در لباس آخوندی و پاسداری می توانند مطمئن باشند که حساب يک به يک اين خونها را مانند لاجوردی و صياد شيرازی و آخوندهای ترکيده از قبيل صدوقی و دستغيب و اشرفی اصفهانی و هاشمی نژاد و آخوند مدنی پس خواهند داد.

پایان اشرف؟!

این مطلب را یکسال پیش نوشتم ولی منتشرنکردم.آنموقع هنوز نمی دانستم که اشرف جائی نیست که بتوان بی بها بر آن پایانی گذاشت.آما هرگز تصور چنین قله پرشکوهی از فدا نیزاز مخیله ام نگذشت... 


پایان اشرف؟! 


آخرین گروه از مجاهدین اشرف تا ده روز دیگر به لیبرتی میروند و عملا تاریخ حیات قرارگاه اشرف ورق میخورد. تاریخ مبارزات مردم ایران برای رسیدن به آزادی نیز همینطور. 
از ابتدا تا انتها، به جز رژیم کسی خواستار بسته شدن اشرف نبود.هر کس دیگری هم که با هر بهانه ای این خواسته را دنبال کرد، با رژیم و یا در چنبره رژیم بود. 
چه خود رژِیم و جه دو قدرت بزرگ جهانی که کوشش کردند اشرف را با بمباران نابود کنند،و چه آنان که با چماق و تبر به جانش افتادند و چه دیگرانی که با قلم و زبان و یا دلقک بازی دوساله در پشت درهایش در این راه اهتمام کردند،همگی قبل از هر چیز از تشکیلاتی که در اشرف بود واهمه داشتند و نه از زمین و درخت و ساختمان آن . 
مبارزه متشکل مستقر در"اشرف" از ابتدا تا انتها، تنها نگرانی جدی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بود.چه در فراز "عملیات فروغ جاویدان" که ماشین جنگی آخوند ها را در هم شکست و خیز برداشت تا کمر رژیم را نیز بشکند و چه در سالهای پس از آن که با نمایش "رژه " توانمندی نظامی اش دولت آمریکا را واداشت که به جای نگرانی از اشغال کویت، منطقه پرواز ممنوع در طول مرز ایران و عراق ایجاد کند و راه ارتش آزادیبخش را سد کند، و چه در دوران قیام 88 که آخوندها خیلی زود خطر اصلی را در یافتند و چماقدارانشان را به سراغ اشرف فرستادند تا هزار نفر را کشته ومجروح کنند و از خطر آن در امان بمانند. به همین خاطر نیز بستن اشرف و نابود کردن تشکیلات آن به اولویت اصلی آخوندها و شرکایشان در آمریکا تبدیل شد. 
در اینکه رزمندگان آزادی بر خلاف میلشان اشرف را ترک کردند وبه زندان لیبرتی رفتند ،تردیدی نیست.کماینکه سالها پیشتر نیز برخلاف میلشان به گابن تبعید شده بودند.ولی همانگونه که گابن به یک پیروزی سیاسی بزرگ تبدیل شد. تردیدی نیز نیست که اشرف به هیچ وجه آنگونه که خواست آخوند ها و شرکایشان بود، بسته نشد. 
رزمندگانی که امروز در لیبرتی هستند ،برخلاف نوشته برخی "در راه مانده های " طعمه که همواره روضه "خانواده" میخوانند تا ایز گم کنند ، فقط "بچه هایی که در لیبرتی منتظر انتقال به کشور ثالث باشند " نیستند ، چرا که این توصیف فقط شایسته افرادی است که از مبارزه بریده و در تیف بودند. 

آنها پاکبازانی هستند که بی تزلزل و بی شکست ، از آخرین موهبت ناچیز زندگی یعنی اقامت در شهری که با دستهای خودشان در بیابان های عراق ساخته بودند ،دست شستند و به خشکزار لیبرتی رفتند. شهری که البته بیش از آنکه به درختها و زیبایی هایش دلبسته باشند به امکانات و شرایط مناسبش برای پیشبرد یک مبارزه متشکل در نزدیکی مرزهای میهن تکیه میکردند. همان چیزی که خواب از چشم جنایتکاران حاکم بر تهران میبرد. 
رهبر ان مجاهدین از این توطئه آخوندها فرصت دیگری فراهم آوردند تا به مصاف آخوندها و شرکایشان بپردازند.کارزاری به مراتب دشوار تر و سهمگین تر از زمانی که به سلاح نیز مسلح بودند. بردباری و استواری تشکیلاتی رزمندگان اشرف وزارت خارجه آمریکا را عجالتا وادار به تغییر طرح اولیه اش کرد. 
بر طبق آن طرح که به نیابت از آخوندها اجرا میشد ،قرار بود رزمندگان پس از انتقال به زندان لیبرتی ،در اثر فشارهای ناشی از زندگی متفاوت وبسیار سخت ،که با بی آبی و بی غذائی و گرما و محرومیت از درمان طاقت فرسا تشدید میشد، دسته دسته ببرند واز مجاهدین جدا شوند تا نهایتا هسته کوچک و ضعیف شده ای از تشکیلات برجابماند. سربریدن این هسته کوچک به زعم آخوندها دیگر کار راحتی بود. آخوندها هرگز نفهمیدند که اشرف دیر زمانیست که دیگر فقط در عراق نیست. آنها باور ندارند که برادرزاده کندی هم با افتخار خودش را یک اشرفی مینامد. 
رزمندگان آزادی امروز در در لیبرتی هستند.با تشکیلاتی بدون شک آبدیده تر و روحیه و اراده هایی قوی تر از زمانی که در اشرف بودند.آنها که دستی در مبارزه دارند میدانند که رزمندگان واقعی ،در شرایط سخت تر، بهتر میجنگند. 
اشرفی ای که امروز در لیبرتی است برای آخوندها از گذشته خطرناکتر است.با مطالعه سطحی سایت های وزارت اطلاعات این نگرانی را در آنها به خوبی میتوان حس کرد. پس از خلع سلاح اشرف، آخوندها خیلی زود فهمیدند که مجاهدین بدون سلاح، از قبل خطرناکترند، وبه آن نیز اذعان کردند ، دیر نیست که به خطر بیشتر مجاهدین از اشرف گذشته نیز اعتراف کنند. 
حسن حبیبی 
2 سپتامبر 2012
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3361

قتل عام زندانيان سياسی، چرا؟

هنوز پس از 25سال جای اين سؤال و انديشيدن به آن و يافتن پاسخ برای آن، به قوت خود باقی است که چرا خمينی دستور قتل عام تمام زندانيان مجاهد را صادر کرد؟ چه ضرورتی باعث شد که او با به جان خريدن ننگ ابدی اين جنايت هولناک ضدبشری، آن هم با آن شتاب و فوريت، چنين فتوايی صادر کند؟ مگر او از پيامدهای سياسی و اجتماعی چنين جنايتی آگاه نبود؟ آيا اين يک تصميم عجولانه، سرآسيمه وار، انتقامجويانه و ناشی از شرايط ويژه آن روزها بود، يا يک طرح و برنامه حساب شده و از پيش آماده؟

راه بردن به علت قتل عام کليه زندانيان سياسی، بدون درک اهميت و وزن سياسی تصميم پذيرش آتش بس که خمينی خودش به درستی آن را خوردن جام زهر ناميد، ممکن نيست. خمينی تمام استراتژی اش برای بسط ولايت سفيانی و تحقق سودای احيای امپراتوری عثمانی خود را بر جنگ با عراق استوار کرده و ساختار نظام خود را هم بر اساس آن شکل داده بود؛ پذيرش آتش بس يا پذيرش شکست در اين جنگ، مترادف بود با اعتراف به شکست اين استراتژی، مترادف بود با بر باد رفتن همهٴ آن خواب و خيالهای دور و دراز و ويران شدن کاخ آرزوهای خمينی. اما مقدم بر اين، جنگ، مسائل مبرمی را به طور يوميه برای رژيم حل می کرد. در زير پوش اين جنگ، خمينی جنگ اصلی خود با مردم و مقاومت ايران را پيش می برد. اعدامهای هر روزهٴ بهترين فرزندان مردم ايران را تنها با فجايع جنگ و تشييع جنازهٴ پرهياهوی کشته های آن می شد تحت الشعاع قرار داد. همان کاری که امروز هم خامنه ای سعی می کند با به راه انداختن گاه و بيگاه کارناوال تابوتهای خالی و استخوانهای قربانيان همان جنگ انجام دهد. خمينی تنها با دستاويز جنگ، می توانست مطالبات اقشار مختلف مردم از کارگر و زحمتکش تا معلم و دانشجو و کارمند و غيره را سرکوب کند. اما با پايان جنگ، يک باره تمام اين مطالبات انباشته سياسی و اجتماعی سر باز می کرد و گريبان خمينی و رژيمش را می گرفت.

اجازه بدهيد در اين جا قدری تأمل کنيم و ببينيم اين مطالبات انباشته سياسی و اجتماعی چگونه و از کجا سر باز می کرد؟ در تمام تحولات و سرفصلهای مهم سياسی در نظامهای ديکتاتوری اولين شعار و فوری ترين خواسته يی که مطرح می شود، چيست؟ ”آزادی زندانی سياسی!“

در ايران هم وقتی امواج انقلاب ضدسلطنتی برخاست، اولين شعار و خواسته مادی و بالفعل مردم، ”زندانی سياسی آزاد بايد گردد!“ بود. با اين که تعداد زندانيان سياسی در زمان شاه و شدت و حدت اين مسأله به لحاظ اجتماعی، قابل مقايسه با زمان خمينی نبود. زندانيان سياسی در حاکميت خمينی، به لحاظ تعداد دهها برابر زندانيان زمان شاه بود و تقريباً در تمام شهرهای ايران، زندانها انباشته از زندانی سياسی بود. کمتر خانواده يا فاميلی را می شد يافت که يا زندانی سياسی و يا اعدام شده سياسی نداشته باشند؛ بنابراين اولين خواسته اجتماعی که بعد از زهر آتش بس و کنار رفتن سرپوش جنگ مطرح می شد، آزادی زندانی سياسی بود و اين پيش درآمد مطرح شدن ساير خواسته های سياسی و اجتماعی مردم بود.
به اين ترتيب خمينی با هوشياری سياسی ضدانقلابی خود به خوبی می دانست که مطرح شدن خواسته و شعار آزادی زندانی سياسی همان و شکستن طلسم اختناق و شکافته شدن تماميت رژيم همان! اقدام به آزادی زندانی سياسی، ولو محدود، برای خمينی به مثابه خودکشی سياسی بود. اين زندانيان که زر وجودشان در کورهٴ سالها زندان و شکنجه، ناب و صافی گشته بود و به واقع هر يک قهرمان پايداری و گنجينه يی از تجربه و دانش مبارزاتی بودند (و اين کيفيت را، در جريان قتل عام، با نه گفتن به دژخيم زير چوبهٴ دار اثبات کردند) تک تک شان هم چون اخگری بودند که اگر به ميان توده های مردم می افتادند، جامعه را به سرعت شعله ور و در جهت قيام و انقلاب و سرنگونی رژيم سمت می دادند. پس راه چاره برای خمينی، هيولای قدرت پرستی که جز به حفظ قدرت و حکومت اهريمنی خود به هيچ چيز ديگر نمی انديشيد و هيچ چيز ديگر برايش اهميت نداشت، چه بود؟ اين که اصلاً صورت مسأله زندانيان سياسی را از صفحه پاک کند. چگونه؟ با قتل عام همهٴ آنها! به خصوص که اين قتل عام، با شوکی که به جامعه وارد می آورد، جای خالی جنگ را هم به مثابه تضمين و نگه دارندهٴ سرکوب و اختناق پر می کرد. پس از قتل عام هزار هزار زندانيان سياسی محکوم شده، ديگر چه کسی يارای آن را داشت که از قانون، و از آزاديهای سياسی حرف بزند؟ ديگر چه کسی می توانست از بيهودگی جنگ ضدميهنی و از چرايی ادامه بی دليل آن به مدت 8سال سؤال کند؟ چه کسی جرأت می کرد سنديکا و اتحاديه و حقوق پايمال شده کارگر و زحمتکش را مطرح کند؟ و ديگر چه جای آن بود که کسی از کشتار و اعدام سالهای گذشته بپرسد؟ اين چنين بود که خمينی، بدون هر گونه درنگی، فرمان قتل عام و اعدام فوری تمام زندانيان سياسی را که هم چنان بر سر موضع خود هستند صادر کرد.

زندانيان آزاد شده هزاران نمونه از اظهارات صريح زندانبانان و دژخيمان دارند که نشان می دهد قتل عام زندانيان سياسی نه يک تصميم خلق الساعه و ناشی از وحشتزدگی و سرآسيمگی، بلکه طرحی بود که از سالها پيش در رژيم مطرح بوده و زندانبانان هم به کرات آن را به زندانيان گوشزد کرده بودند. از جمله لاجوری دژخيم هميشه می گفت: ما همين قدر که به شما حکم زندان می ديم، داريم سر خودمون کلاه شرعی می ذاريم وگرنه شرعاً حکم همه تون اعدامه!
حاج داوود رحمانی، رئيس دژخيم زندان قزل حصار هم بارها خطاب به زندانيان می گفت: آقايون، خانوما! فکر کرديد اومديد، يک حکمی گرفتيد و شديد زندانی سياسی، بعد حکمتون تموم می شه و می ريد روی دوش خلق قهرمان و می شيد قهرمان؟! کور خونديد!… اگر روزی احساس خطر کنيم، يک بی کی سی می ذاريم دم بند، شکاف درجه نوک مگسک… تتق تق… ! همه تونو درو می کنيم.

يک زندانی آزاد شده هم از مجاهد شهيد مسعود مقبلی که او را در سال 66 به زندان کميته برده بودند، نقل کرده است: «دژخيم اطلاعات معروف به زمانی که اسم اصليش موسی واعظی بود، در کميته به او گفته بود: ما (وزارت اطلاعات) پرونده يی تشکيل داديم که هزار صفحه داره… اون رو خدمت حضرت امام برديم. کلی روی اين پرونده بحث شد و نتيجه ش اين شد که ديگه نمی خواهيم زندان داشته باشيم. زندان با همهٴ مسائلش به مصلحت نظام نيست. همه به اين نتيجه رسيديم که بعضی از زندانيها رو آزاد می کنيم و اونايی رو هم که سرموضع هستند اعدام می کنيم. خلاصه به زودی می بينيد که ما پرونده زندان رو می بنديم. حالا برو اين رو به ساير بچه های زندانی هم بگو!».

آری، کشتار کليه زندانيان سياسی، از همان آغاز و از سال60، خط کار خمينی و توصيهٴ اکيد او به دژخيمانش بود. اعدام زندانيان نوجوانی که جرم بعضی از آنها، تنها خواندن يک اعلاميه يا شرکت در يک تظاهرات مجاهدين بود، اعدام مادران سالخورده و زنان باردار، تيرباران روزانه صدها نفر و گاه تا هزار نفر و بيشتر… که بعضاً اسامی آنها از صدا و سيمای رژيم هم اعلام می شد، گواه همين واقعيت است. اما اين خط کار در عمل به مانع برخورد، به مانع افکار عمومی بين المللی که دست دولتها را در معامله با رژيم می بست و حتی به مانع در داخل خود رژيم که خمينی را وادار کرد به قول لاجوردی، برای زنده نگه داشتن و حکم دادن به زندانيان سياسی، کلاه شرعی درست کند و مقولهٴ ”زندانی سياسی“ را موقتاً بپذيرد، اما طرح و نقشهٴ قتل عام زندانيان سياسی، به خصوص زندانيان مجاهد، در مخيلهٴ پليد ديو جماران پيوسته حاضر و آماده بود و آن را به دژخيمان و جلادانش هم منتقل کرده بود. آن چه که اجرای اين نقشه را يک ضرورت اجتناب ناپذير کرد، همان سرکشيدن زهر آتش بس بود.
اما آيا خمينی با اين قتل عام توانست صورت مسألهٴ زندانی سياسی را پاک کند و رژيمش را از سقوط و نابودی برهاند؟ هرگز! خمينی با اين جنايت عليه بشريت، تنها چند صباحی (که در تاريخ حيات ملتها جز لحظه يی زودگذر نيست) سرنگونی حکومت خود را به تأخير انداخت، اما از سوی ديگر در کوتاه مدت رژيمش را دچار شقه ای مرگبار و بن بست و بحرانی علاج ناپذير کرد که تا همين اکنون هم ادامه دارد و در بلندمدت و به طور تاريخی، حکم ابطال و نابودی قطعی ارتجاع پليد خود را صادر نمود.
 http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=132783

كوبلر جنايت پيشه با دروغ و نيرنگ و اتهام از چنگ عدالت نخواهيد گريخت

در يك كنفرانس مطبوعاتي «درباره زير پا گذاشتن قوانين توسط يونامی و شخص مارتين کوبلر» وكيل بين المللي در زمينه حقوق بشر جرد گنسر همراه با طاهر بومدرا مقام پيشين سازمان ملل در عراق در رابطه با پناهندگا سياسي ايراني در اشرف مي گويد:
قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل متحد که يونامی را تأسيس کرد در مورد مأموريت يونامی برای ترويج و حفاظت از حقوق بشر صحبت کرد، و همچنين در مورد نياز برای بازگشت امن و منظم پناهندگان و برای امنيت و حفاظت آنها صحبت کرد. البته، اين آن چيزی نيست که با ساکنان کمپ ليبرتی در جريان بوده است. دستورالعملهای کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در حمايت از پناهجويان، توضيح می دهد که ده دستورالعمل که با پناهجويان در هر نقطه ای از جهان چگونه بايد برخورد شود، وجود دارد. وقتی شما به ليست کامل 10 دستورالعمل نگاه می کنيد، و کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل به معنای واقعی کلمه در سال گذشته اين دستورالعمل را تبليغ کرده، تک به تک اين ده دستورالعمل در حالی که ما داريم صحبت می کنيم دارند نقض می شوند، و کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل، در اصل، نسبت به آنچه در کمپ عمل می شود، چشمانش را بسته و وانمود می کند که حقوق اين ساکنان نقض نمی شود، و آنها دارند به وضعيت نگاه می کنند و اساساً می گويند ما می آييم و وظيفه محدودمان را انجام می دهيم که تمرکز روی مصاحبه با اين افراد است و تعيين اين که آيا آنها بايد پناهنده در نظر گرفته شوند، و مابقی مسائل که در اطراف ما است را ناديده می گيريم.
حالا اين به دو دليل مسأله ساز است آنها در واقع کار خود را به آن صورتی که بايد انجام نمی دهند. منظورم اين است که آنها از مدتها پيش می توانستند به آنها به صورت گروهی حق پناهندگی بدهند چون که همه آنها اعضای همان سازمانی هستند که مجازات اعدام در ايران دارد، همه آنها توسط 7 سازمان اطلاعاتی ايالات متحده در عدم ارتکاب خشونت يا تروريسم بی گناه شناخته شده اند و همه آنها در يک نقطه مشترک جمع شده اند و با خطر جدی روبه رو هستند. همه اينها معيارهای کلی است که کتابچه راهنمای کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل برای تعيين پناهندگی گروهی مشخص می کند. بنابراين آنها بايد از مدتها قبل تعيين پناهندگی گروهی می کردند که هنوز هم نکرده اند.

مسأله ديگر که آنها (سازمان ملل) خلاف هدف و مأموريت اعلام شده خود عمل می کنند در اين واقعيت است که راهنمای آنها در مورد اشخاص مورد نگرانی بسيار روشن می کند که افرادی که پناهنده و پناهجو و يا گسترده تر اشخاص مورد نگرانی هستند، اگر حمله يی به کمپ آنها صورت گيرد بايد بلافاصله به محل امن سوم منتقل شوند و اين دوباره چيزی است که کميساريای عالی امور پناهندگان سازمان ملل از نظر دستورالعملهای خودش ناديده گرفته است.
و باز، کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل هيچ کاری برای رسيدگی به اين نمی کند. بنابراين، ما چه می خواهيم؟ به خاطر تهديد امنيتی، البته افراد بايد به قرارگاه اشرف برگردند. اين از چند جهت منطقی است، منطقی است زيرا سه بار مورد حمله قرار گرفته اند که ده کشته و صد زخمی داشته است. منطقی است به دليل اين که کمپ بسيار کوچک است، حداقل جامعه بين المللی بايد خواستار تقويت استحکامات فوری کمپ شود دهها هزار تی والی که در خارج از کمپ هستند، بايد اجازه داده شود بلافاصله به کمپ آورده شوند تا کمپ را تقويت کند. کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل بايد البته بايد درخواست موقعيت پناهندگی گروهی برای همه ساکنان بکند، به آنها مدارک پناهندگيشان را بدهد من معتقدم بسيار مهم است که سازمان ملل متحد نهايتاً بايد تحقيقاتی که درباره وضعيت به طور کلی در مورد آنچه اتفاق افتاده، و دخالت سازمان ملل متحد و همدستی آن و اقدامات مستقيمش برای پيشبرد اهداف دولت ايران و دولت عراق، با توجه به نتايج حاصل از وضعيت بر روی زمين، و بدرفتاری مداوم با ساکنان، و تهديدات امنيتی مستمر که با آن مواجهند انجام دهد.
اما كوبلر جنايت پيشه در يك فرار به جلو رذيلانه پناهندگان ايراني كه در زندان ليبرتي اسكان داده شده اند و هدف حملات موشكي و كشتار و قتل عام قرار گرفته اند را متهم به نقض حقوق خود مي كند!
بايد گفت زهي وقاحت و بي شرمي آخوندي! با اين ترفندها و توطئه هايي كه زمينه سازي براي حملات و كشتارهاي بعدي پناهندگان سياسي ساكن زندان ليبرتي است نمي توان از چنگ عدالت گريخت.

30خرداد، انتخاب شرف ايستادگی بر ذلت تسليم


بيش از سه دهه ازآغاز مقاومت سراسری دربرابر خمينی و رژيم بازمانده از او می گذرد، بيست و هشت سال پر از تحول، پراز تلاطم انقلابی اکنون پيش روی ماست. وقتی به کارنامه موضع گيريهای مجاهدين طی 5/2سال پس از انقلاب ضدسلطنتی نگاه می کنيم، اين امکان را پيدا می کنيم که حقانيت و درخشش آن موضع گيريها را بهتر لمس کنيم. واقعيت اين است که در منطق پوزيتيويستی محض که نگرشهای غيرانقلابی و سياستهای استمالت جويانه، آن گونه به مسائل می نگرد، اصلاً نبايستی مجاهدين تاکنون در صحنه سياسی ايران باقی می ماندند. دليلش روشن است؛ به خاطر سختی شرايطی که درآن به سر برده اند، به خاطر سرکوبی بی سابقه، به خاطر تفتيش عقايد و نسل کشی بی رحمانه يی که درمورد آنها اعمال شده، آنها قاعدتا نمی بايستی حتی چنين تأثيرگذاری سياسی تعيين کننده يی می داشتند. چرا که حتی نامشان هم در ايران ممنوع بوده، ماهيت رابطه شان با کشورها و قدرتهای خارجی هم که امتيازی به آنها نمی داده وبه هيچ نيرو و کشور و قدرتی هم که وابسته نبوده اند و هيچ کمک خارجی هم دريافت نکرده اند . آنها جز حمايت معنوی و سياسی نيروهای دموکراتيک و مردم ساير کشورها، نه تنها متحد خارجی ديگری نداشته اند، بلکه جريان وار، موضوع تلاش جهت معامله و وجه المصالحه شدن برای نجات رژيم از سرنوشت مقدرش بوده اند! 
پس راستی حقيقت چيست و چرا خط و سياست مجاهدين دربرابر رژيم خمينی ازآغاز تاکنون، راه را شکافته و بدون کمترين اعوجاج سياسی و استراتژيک پيش رفته و امروز بيش از هميشه می درخشد؟! 
چرا خط و استراتژی اصلاح رژيم خمينی و تغيير آن از درون و سياست استمالت از اين رژيم با همه حمايت بين المللی و مادی نيرومندی که داشته هربار شکست خورده است؟! 
حقيقتی که امروز از فراز ربع قرن مبارزه شورانگيز تاريخی و سياسی مجاهدين می درخشد، اين است که مجاهدين، تمامی شانسها و امکانهای تغيير و تحول و اميدهای اصلاح يا عقب نشاندن خمينی و رژيمش را درطول دوسال ونيم مبارزه سياسی شان تجربه کرده اند. درخلال اين تجربه که بهای گزافی از رنج و خون مجاهدخلق را به خود اختصاص داده، ازسويی تمامی پتانسيلهای مفروض تغيير و تحول درونی رژيم به آزمايش عملی گذاشته شده و ازسوی ديگر مجاهدين به شناختی خلل ناپذير و عميق نسبت به ماهيت، ساختار و ظرفيتهای متصور اين رژيم ضدتاريخی رسيده اند؛ شناختی که مبنا و منشأ تحليلها و موضع گيريهای محکم و استوار و به غايت اصولی آنان را تشکيل می دهد. و اين سرمايه يی است که هيچ کس جز مجاهدين دراختيار نداشته و ندارد. به همين جهت، برخی از ناظران و محققان بيطرف سياسی (درخارج مجاهدين) که از روزهای انقلاب ضدسلطنتی، شاهد رويارويی مجاهدين و رژيم خمينی بوده اند، از دوران مبارزه سياسی مجاهدين با خمينی، به عنوان شاهکار بی نظير سياسی نام برده و عمليات سياسی بسيار هوشيارانه و درعين حال انقلابی مجاهدين را بسا و بسا فراتر و پيچيده تر از عمليات نظامی بسيار چشمگير آنها عليه رژيم ارزيابی کرده اند. واقعيت اين است که 5/2سال مبارزه سياسی افشاگرانه مجاهدين و سرفصل پايانی آن يعنی 30خرداد، سرمايه نفيس و زيربنای تعيين کننده يی بود که بنای مقاومت استوار و ماندگار و خطوط به غايت اصولی و بی اعوجاج مجاهدين از آن بهره برده است. 
در زير، کرونولوژی کوتاهی را البته تنها با اکتفا به عناوين و سرخطهای اصلی، مرور می کنيم که مسير رويدادها و موضع گيريهايی دوران 5/2ساله تا سرفصل 30خرداد را نشان می دهد. ترديد نيست که درآئينه موضع گيريهای مجاهدين، واقعيت خطوط سازمان را هرچه روشنتر و شفافتر خواهيم يافت.

نگاهی به موضع گيريهای مجاهدين طی 5/2سال پس از انقلاب ضدسلطنتي



23بهمن 57- اعلام موجوديت دفاتر جنبش ملی مجاهدين در سراسر کشور
مجاهدين در راستای گسترش پايگاه اجتماعی خود در فردای انقلاب ضدسلطنتی، «جنبش ملی مجاهدين» را به منزله ی «ارگان سياسی» خود تأسيس کردند. شهيد موسی خيابانی درباره خط و روش سياسی مجاهدين بعداز سرنگونی شاه گفته بود: «با توجه به مجموعه شناختهايی که ما از جنبش ملی مجاهدين (ستاد علوی، تهران) ماهيت و بافت رژيم داشتيم و براساس ماهيت و هويت ويژه خودمان و موقعيت سازمان در فردای انقلاب، خط ما اين بود که تا آن جا که ممکن و مقدور است ضمن يک حرکت و مبارزه مسالمت آميز، سازمان، هدفها، آرمانها و برنامه های خود را به ميان توده های مردم ببريم و پايگاه اجتماعيمان را در بين توده های مردم گسترش بدهيم، آگاهی سياسی مردم را ارتقا داده و با گسترش و تحکيم موقعيت سازمان، اساسی ترين کمبودی که انقلاب داشت، يعنی فقدان يک سازمان انقلابی سراسری توده يی را برطرف نماييم»
4اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در دانشگاه تهران
- هيچ گونه تضييق نظامی و سياسی برای انقلابيون اصيل و جان برکف که از قديم می جنگيده اند نبايد به وجود آيد. 
-محاکمات در دادگاههای علنی مردمی برگزار شود و نمايندگان اقشار مختلف مردم و عموم اقشار و طبقات و نيروهای مبارز و انقلابی در هر موردی شاهد و قاضی محاکمات باشند. 
- انتصابهای مختلف نظامی و سياسی و اداری به خصوص در حد کادرهای طراح و رهبری کننده با نظر شوراهای مردمی صورت گيرد.
14اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در احمدآباد برسر مزار مصدق
هدف ما از مبارزه، درنهايت، استقرار هماهنگی و وحدت هر چه بيشتر در همه زمينه های اقتصادی، اجتماعی، سياسی و عقيدتی است. مبارزه، فی نفسه هدف نيست. بلکه تکاپويی است برای راندن اختلافها و تضادها به سمت وحدت.


21اسفند57- اطلاعيه مجاهدين درمورد مسأله حجاب
هر موضع گيری خصمانه و تحميل هر شکلی از حجاب بر زنان اين ميهن، نامعقول و نامقبول است. انقلاب ما هيچ گونه ترديد و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سياسی و اجتماعی زنان نمی پذيرد.

26اسفند 57- نظر مجاهدين درباره مجازاتهای مجرمان عادي
صدور و اجرای احکام مجازاتی از قبيل اعدام و شلاق زدن و تحت عنوان جاری کردن حدود اسلام، روح قوانين جزايی اسلام را که جز از موضع رأفت و رحم و توبه عوامل و انگيزه های جرم، به مجازات نمی نگرد خدشه دار ساخته و آن را قسی القلب و قشری جلوه می دهد.

27اسفند 57- اطلاعيه مجاهدين در دفاع از حقوق کردها
مجاهدين در اطلاعيه يی بر ضرورت دفاع از حقوق حقه هم ميهنان کرد و رفع ستم مضاعف از آنها تأکيد کردند و خواستار يک چاره جويی مردمی و انقلابی مناسب برای حل مسالمت آميز آن شدند. مجاهدين همچنين نسبت به رخدادهايی نظير درگيريهای کردستان و گنبد هشدار دادند.

27اسفند 57- نظر مجاهدين درباره رفراندم جمهوری اسلامي
درمورد سؤال راجع به جمهوری اسلامی آيا می خواهيم ديگران را وادار کنيم که از ترس سلطنت، با اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند ؟ هيچ گونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمايل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی به نحوی از انحاء، ممانعت شده باشد، معتبر و اصيل نيست.
27اسفند 57- بيانيه انتظارات حداقل از جمهوری اسلامي
اعمال حق کامل حاکميت ملی بر جميع منابع ملی به ويژه نفت
احتراز از سرمايه گذاريهای کلان در صنايع فوق العاده پيچيده و پرهزينه [هسته يی] به نفع رشد صنايع متوسط داخلی
بنيان گذاری ارتش مردمی
تضمين کامل آزادی مطبوعات و احزاب و اجتماعات سياسی با هر عقيده و مرام
تأمين کامل حقوق سياسی و اجتماعی زنان
رفع ستم مضاعف از تمام شاخه ها و تنوعات قومی و ملی در همه استانهای کشور


17خرداد 57- بيانيه مجاهدين درباره ضرورت تشکيل مجلس مؤسسان، برای تدوين قانون اساسی
يک مؤسسان واقعی با دعوت از نمايندگان گروههای مختلف اجتماعی و سياسی و قومی و نژادی مختلف مردم امکان پذير است که اگر تشکيل چنين مجلسی به دليل گسترش گروهها و اصناف، سخت يا غيرممکن باشد، مؤسسان واقعی مردم را می توان از طريق شوراهای مردمی، جامه عمل پوشاند و درصور تی که از اين طريق هم برپاکردن شوراها عملی نباشد، تنها راه بالنسبه عادلانه تری که باقی می ماند، انتخابات عمومی سراسری است.
31تير 58- بيانيه شرکت در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی
برای اين که در ميان انبوه آنچه به نام اسلام و قرآن عرضه می شود؛ تا حق را از باطل و انقلاب را از ضدانقلاب مشخص کنيم؛ تا توده های مردم و قشرهای جوان و بالنده با حقيقت اسلام هرچه بيشتر آشنا شوند. به خاطر اعتقاد به اصالت آزادی انقلابی، که در روند تکامل فرد و اجتماع، ايجاب می کند که برای احراز آن هر فرصتی را مغتنم بشماريم.
10مرداد 58- کنفرانس مطبوعاتی مجاهدين در تهران


مسعودرجوی و موسی خيابانی در يک کنفرانس مطبوعاتی، شرکت مجاهدين در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی و مواضع مجاهدين را در اين باره اعلام کردند. روزنامه کيهان به نقل از مسعودرجوی نوشت، ما پيش نويس قانون اساسی را نقد می کنيم. ما خواستار آزادی کامل احزاب، مطبوعات و اجتماعات و محافظت از آنها در مقابل چماقداران هستيم. اگر بخواهيم به اسلام عمل کنيم، شکل حکومت و دولت در اسلام، شورايی است. برابری کامل زن و مرد در تمام زمينه های سياسی و اجتماعی بايد تصريح شود. و (سايرحقوق و خواسته های اساسی يک به يک ذکر شده است).

23مهر 58- موضع گيری مجاهدين درباره مسائل کردستان
مسأله کردستان هيچ راه حل قهرآميز ندارد. راه حل انقلابی و مردمی آن اساساً در به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت و اداره امور داخلی آنها در چارچوب خدشه ناپذير تماميت ارضی ايران خلاصه می شود.
30مهر 58- موضع مجاهدين دربرابر ولايت فقيه
نشريه مجاهد شماره 7 در سرمقاله اش با عنوان «روحانيت شيعه بر سر دوراهی تاريخی» نوشت: «اگر روحانيت، امروز به مسئوليت تاريخی خود عمل نکند از صحنه تاريخ محو می شود... 
در اسلام واقعی و ضدطبقاتی: 
اولا: قشر خاصی به نام کاهن يا موبد يا احبار و رهبان وجود ندارد. 
ثانيا: فقيه به معنای واقعی و قرآنی، زمين تا آسمان با آنچه امروز در نظر عوام است و عموما ازروی لباسش شناخته می شود تفاوت دارد.
ثالثا: در اسلام واقعی، بين ولايت و حکومت، و به عبارت ديگر بين رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورايی است) تفاوت وجود دارد. بايد ديد از آنچه در عمل از اين اصل (ولايت فقيه) بيرون می آيد استبداد تراوش می کند يا آزادی؟ موافقين ولايت فقيه از حرفشان چيزی بيشتر از حاکميت سياسی روحانيان بيرون نخواهد آمد»...
23آبان 58- هشدار به مجلس خبرگان قانون اساسي
مجاهدين در يک تلگرام فوری به مجلس خبرگان اعلام کردند، درصور تی که موارد زير به عنوان حداقلهای انتظارات مردمی و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانون اساسی مراعات نشود، به چنان قانونی رأی نخواهند داد. 
تصريح بر حاکميت مردم از طريق يک مجلس واحد و قانون واحد
اداره و تصدی تمام امور کشور از طريق شوراهای واقعی
اعاده حقوق مليتها و اقوام، مبنی بر تعيين سرنوشت و اداره تمام امور داخلی شان در چارچوب تماميت ارضی کشور
تضمين آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قيام مسلحانه
محدود نمودن حقوق مالکيت و تصرف به چارچوب قرانی «کار»
منوط نمودن بهره وری از زمين و محصول به کسی که روی آن کار کرده است


اول آذر 58- مجاهدين و قانون اساسی رژيم
مجاهدين اعلام کردند به خاطر فقدان حداقل خواستهای سياسی و آرمانی مجاهدين در قانون اساسی مصوب خبرگان، در رفراندم قانون اساسی شرکت نمی کنند.
15 دي58 -شرکت مجاهدين در انتخابات رياست جمهوري
با اعلام نامزدی مسعودرجوی در انتخابات رياست جمهوری، در فاصله بسيار کوتاهی، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصيتهای مترقی، اقليتهای قومی و مذهبی، حمايت خود را از کانديداتوری و برنامه اعلام شده او ابراز کردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سياسی اعم از سراسری و منطقه يی و اقليتهای مذهبی، دهها انجمن و کانون معلمان، بيش از 80انجمن و کانون دانشجويی، بيش از 150کانون و تشکل کارگری، صدها انجمن دانش آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500تن از اعضای هيأت علمی دانشگاههای ايران، صدها تن از اساتيد دانشگاهها و مدارس عالی کشور، از کانديداتوری و برنامه اعلام شده مسعودرجوی حمايت کردند.



20 دی 58- آزادی، فلسفه انقلاب - سخنرانی مسعودرجوی، دانشگاه تهران
مسعودرجوی در سخنرانی انتخاباتيش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نيست. بلکه تجمع امروز ما اساساً يادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، يعنی آزادی است. و کيست که نداند فلسفه هر انقلاب راستين در هرکجای جهان و به ويژه انقلابی که تحت رايت اسلام برانگيخته می شود در يک کلام باز هم آزادی است. همان کلمه يی که تمام رسولان و مصلحين، تمام انقلابيون بزرگ و شهيدان و همه اسيران با آن شروع کردند و با آن، به پايان رساندند.



29 دی 58- برنده و بازنده در بوته آزمايش
خمينی در مقابل استقبال وسيع از کانديداتوری مسعودرجوی مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند. به رغم آن که قول داده بود اصلاً در اين انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعودرجوی از کانديداتوری را صادر نمود. مجاهدين با افشای اقدامهای نزديکان خمينی و مسيری که برای اين کانديداتوری طی کرده بودند، از شرکت در انتخابات، اعلام انصراف کردند. مسعودرجوی در پيامی خطاب به مردم گفت: از فردفرد شما تمنّای حداکثر بردباری و خويشتن داری دارم.
10بهمن 58- آينده انقلاب
مسعودرجوی، در روز 10بهمن۱۳۵۸، در دانشگاه تهران تحت عنوان «آينده انقلاب» سخنرانی کرد. خمينی و ديگر سران رژيم ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدين را آزار و اذيت کنيم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان عليه آزاديهای مردم برحذر داشت و با تکيه بر صبر و بردباری مجاهدين در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکيلاتی صفوف مجاهدين خاطرنشان کرد: «وای به روزی که تصميم بگيريم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهيم».
دوم اسفند 58 - شرکت در انتخابات مجلس شورای ملي
درحالی که يک سال از انقلاب ضدسلطنتی می گذشت، مجاهدين باز هم به منظور استفاده از آخرين قطرات آزادی، با تمام قوا در انتخابات شرکت کردند. در آن شرايط، انتخابات مجلس شورای ملی پس از انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات رياست جمهوری، آخرين تجربه برای ادامه يک زندگی مسالمت آميز سياسی محسوب می شد.


نيمه اسفند 58- افشای رژيم ارتجاعی در سراسر ايران
درجريان مبارزات انتخاباتی مجلس، مجاهدين در شهرهای تبريز و رشت، ميتينگهای بزرگی برپا کردند که در هر يک از آنها صدهاهزارنفر از مردم شرکت داشتند. اين ميتينگها ابعاد حمايت مردمی مجاهدين را آشکار کرد. خمينی و سران رژيم از پيش در هراس از راه يافتن مجاهدين به مجلس، انتخابات را دومرحله يی کردند.


5فروردين 59 - افشای تلاش رژيم برای قهر
مجاهدين به منظور جلوگيری از ايجاد تشنجها و درگيريهای بيشتر در فاصله بين مرحله اول و دوم انتخابات مجلس، مقدمه چينيهايی را که درجريان انتخابات برای به قهرکشاندن فضای سياسی صورت می گرفت، افشا کردند.
6فروردين 59- غيرمسلح شدن مراکز سياسی مجاهدين
مجاهدين بار ديگر به بالاترين مسئولان اجرايی کشور هشدار دادند که دستهای مشخصی بر سر آنند که «با فتنه جويی و ايجاد درگيری و آشوب و هرج ومرج و رواج دادن واکنشهای خشونت بار، افق سياسی مسالمت آميز کشور را تيره و تار کنند؛ و با همه گير نمودن فضای خشونت به مقاصد خود دست يابند»، مجاهدين، تمام مراکز خود را غيرمسلح اعلام کردند.
18فروردين 59- پيشگام جلوگيری از جنگ خارجي
مجاهدين درباره افرايش تنشهای سياسی بين رژيمهای ايران و عراق بر سر ادعاهای ارضی بين دو دولت اعلام کردند که ملاک حسن نيت و انقلابی بودن و مردمی بودن هر رژيمی در آن است که به جای زنده کردن زخمهای استعماری و دعاوی کاذب مالکانه به بنای چنان نظام سياسی و اجتماعی عادلانه و دموکراتيکی بپردازد که برای همه خلقهای درزنجير، سرمشق انصاف و برادری باشد.

19فروردين 59- افشای ترفند بحث آزاد
درحالی که باندهای ارتجاعی دست آموز بهشتی، تبليغ بحث آزاد می کردند و مجاهدين را به مناظره درباره مسائل ايدئولوژيک فرا می خواندند، مجاهدين در اطلاعيه يی افشا کردند که آخوندها با شعار بحث آزاد، منظوری جز «پنهان کردن چماق و پيچاندن آن در زرورق بحث آزاد» ندارند.
28فروردين59- هجوم خمينی به دانشگاهها
کلاسهای هفتگی مسعودرجوی در دانشگاه صنعتی شريف تهران به ميعادگاه 10هزارنفر از جوانان و دانشجويان مبارز ايران تبديل شده بود و خمينی که توان تحمل چنين استقبالی از مجاهدين را در دانشگاهها نداشت کمر به تعطيل دانشگاهها بست. مجاهدين با افشای اسنادی، توطئه چينيهای خمينی و بهشتی و ديگر سران رژيم، برای ايجاد اغتشاش، آشوب و به تعطيل کشاندن دانشگاهها را افشا کردند.

4ارديبهشت 59- دعوت به آرامش
درحالی که طی اولين ماه سال، در اثر 80 حمله وحشيانه عوامل خمينی به محلهای تجمع مجاهدين و مراکزشان، چندتن به شهادت رسيده و بيش از 100تن زخمی شده و صدها تن ديگر در زندانها به سر می بردند، مجاهدين در اطلاعيه يی خطاب به تمام نيروهای سياسی، به ويژه هوادارانشان، به حفظ آرامش فراخواندند و هر گونه اقدام هرج ومرج طلبانه را محکوم نمودند.

11ارديبهشت 59- افشای تروريسم دولتي
خمينی و همدستانش که در تلاش برای به انفجارکشاندن فضای سياسی و امکان فعاليتهای دموکراتيک در مقابل مجاهدين و بردباری آنها هر روز، شکست تازه يی متحمل می شدند، تلاش کردند با اقدام به ترور رهبری مجاهدين، راه خود را برای تحکيم سلطه ارتجاعيشان هموار کنند. آنها بدين منظور، مراسم مجاهدين در روز 11ارديبهشت به مناسبت روزجهانی کارگر را که در ترمينال خزانه تهران برگزار می شد انتخاب کردند تا توطئه شوم خود را توسط صدها لومپن و چاقوکش اجيرشده توسط حزب جمهوری اسلامی که آشکارا توسط پاسداران کميته و سپاه حمايت می شدند، به اجرا درآورند. اما هشياری واحدهای حفاظتی مجاهدين، تو طئه ترور مسعود را ناکام گذاشت. 
22خرداد 59- چه بايد کرد؟ (ميتينگ بزرگ امجديه) 
صدهاهزارنفر از مردم تهران که در ورزشگاه امجديه تجمع کرده بودند، درحالی که پاسداران رژيم با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشک آور، درصدد برهم زدن اين مراسم بودند، با پايداری و مقاومت شگفت انگيزی تلاشهای چماقداران را به شکست کشاندند و سخنرانی مسعودرجوی برگزار شد. 
مسعودرجوی در اين سخنرانی تاريخی که يک اتمام حجت سياسی با خمينی و همدستانش محسوب می شد، نقش هدايت کننده خمينی و ساير سران رژيم را در حمله به آزاديهای مردم با مکانيسم چماقداری افشا کرد و درمورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمت آميز سياسی هشدار داد.


31خرداد59- افشای نقش سران رژيم در چماقداري
پس از ميتينگ امجديه، محکوميت چماقداری به مسأله سياسی و اجتماعی روز کشور تبديل شد و تلويزيون رژيم به ناگزير برنامه هايی را به بحث درباره علل و عوامل اين پديده اختصاص داد. مجاهدين، اسنادی از جمله به صورت نوارهای سخنان حسن آيت، يکی از سردمداران حزب «جمهوری اسلامی» را افشا کردند که توطئه اين حزب برای تعطيل دانشگاهها و درواقع نقشه خود خمينی برای حذف جناح مغلوب درون حاکميت را بر ملا می کرد.


4تيرماه - آشکارشدن نقش شخص خميني
در اين روز يعنی کمتر از دو هفته پس از ميتينگ بزرگ امجديه و کمتر از يک هفته پس از افشای نقش سران رژيم در چماقداريها و سرکوبگريها، خمينی خود به صحنه آمد و آشکار کرد که در پشت تمام آزادی کشيهای پس از انقلاب، خود او قرار دارد. اکنون ديگر هيولای ارتجاع يا بايد شکست را می پذيرفت و در مقابل حقوق مردم عقب نشينی می کرد يا از پس پرده بيرون می آمد و چهره واقعيش را به نمايش می گذاشت. خمينی اين يکی را انتخاب کرد. او در يک سخنرانی که تماما عليه مجاهدين بود با دستپاچگی و دروغپردازيهای وقيحانه يی، مجاهدين را دشمن اصلی و منافق بدتراز کافر اعلام کرد و تلويحاً حکم مباح بودن جان و مال و نواميس آنان را صادر نمود وجبهه جديدی برای سرکوبی و کشتار خونين گشود. 
اما مجاهدين که تا اين تاريخ با هوشياری تمام، راه شقه کردن حاکميت ارتجاع و استفاده از تضادهای درون رژيم را به خوبی پيموده بودند در اين نقطه نيز برای ناکام گذاشتن خمينی، ستادها و مراکز علنی خود را که هرلحظه می توانست مورد هجوم عوامل چماقدار خمينی قرار گيرد تعطيل اعلام کردند و برای افشای سخنان خمينی و عملکردهای او به ميان مردم رفتند.

17شهريور 59- شکاف در اردوی ارتجاع
موضع گيريهای هشيارانه مجاهدين ازآغاز انقلاب و افشاگريهايشان درباره عملکرد ارتجاع، به شکاف در درون ارتجاع حاکم بالغ شد و تشديد تضادهای درونی رژيم درجريان مراسم يادبود شهيدان 17شهريور در ميدان ژاله به اوج خود رسيد و سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی، رفسنجانی و باهنر) به تلويزيون آمدند و آشکارا تشديد تضادهای درونی رژيم و سخنان رئيس جمهور وقت رژيم عليه باند حاکم را ناشی از عملکرد و سياست مجاهدين و تأثير آنها در درون رژيم دانستند.

31شهريور 59- جنگ با عراق، موهبتی برای خميني
در فاصله بهار تا پايان تابستان 59، مجاهدين بارها درباره تشديد تضادها و اختلافها و بروز درگيريهای مرزی با عراق هشدار دادند و خواستار راه حلهای مسالمت آميز برای اين مسأله شدند. اين درحالی بود که آتش افروزی پيش از آن شروع شده بود. روزنامه «جمهوری اسلامی» در 18شهريور59 (12روز قبل از شروع جنگ) نوشت: «به فرمان فرمانده کل قوا نيروهای انقلاب، آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتيبانی مسلمين اعلام کردند».

7آبان 59- کلمه ممنوعه «مجاهد»
در هفتم و يازدهم آبان۱۳۵۹، دادستانی خمينی، در ضديت با مجاهدين و با سوء استفاده از شرايط جنگی، انتشار نشريات و اعلاميه های مجاهدين و هوادارانشان را به کلی ممنوع اعلام کرد.


25آبان 59- حکم دستگيری رهبران مجاهدين
همدستان خمينی پس از يک محاکمه فرمايشی با سوء استفاده از شرايط جنگی کشور، محمدرضا سعادتی را به زندان محکوم کرده و همزمان، حکم احضار و دستگيری مسعودرجوی و موسی خيابانی را صادر نمودند. مجاهدين اما بی اعتنا به اين حکمها، انتشار نشريه مجاهد را از هفته اول آذر59 از سرگرفتند.
5آذر 59- دادخواهی از مردم ايران
نشريه مجاهد به انتشار يک سلسله گزارش مستند، از عملکرد و ماهيت رژيم خمينی پرداخت و افشای شکنجه های رايج در مراکز و زندانهای رژيم را آغاز نمود.
بهمن ماه 59 - مرزبندی جنبش و ضدجنبش
نشريه مجاهد به مناسبت دومين سالگرد انقلاب، مصاحبه هايی درباره سياستها و نيروهای سياسی، با مسعودرجوی انجام داد که درواقع، مهمترين دستاورد تئوريک سياسی جنبش ضدارتجاعی در دوران دو سال و نيمه مبارزه سياسی است. مسعود در فرازهايی از اين مصاحبه به تشريح مبانی تحليلی و استراتژيک مجاهدين دربرابر حاکميت ارتجاع خمينی پرداخت و از جمله گفته بود: معيار مشروعيت و ترقی خواهی رژيم در رابطه اش با انقلابيون و از جمله مجاهدين خلاصه می شود. اين يک مسأله سياسی و مربوط به مسأله اساسی انقلاب، يعنی کيفيت و رابطه قدرت حاکمه سياسی با ساير نيروها و طبقات خلق است.

14اسفند59- شقه در رأس رژيم
مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران با نقش فعالی که هواداران مجاهدين در افشای چماقداران ايفا کردند، ضربه سياسی سنگينی به خمينی و همدستانش وارد نمود. اين مراسم در روند تشديد تضادهای درونی رژيم، يک نقطه عطف بود. بنی صدر که در آن هنگام، رئيس جمهور رژيم بود، به افشای چماقداران پرداخت. تضادهای درون رژيم به شدت اوج گرفت.



7ارديبهشت۱۳۶۰- تظاهرات عظيم مادران عليه سرکوبی مجاهدين
در اين روز به نشانه ی اعتراض به حملاتی که ازآغاز سال، شدت گرفته بود و به ويژه زنان و دختران هوادار مجاهدين را هدف حملاتش قرار داده بود، انجمنهای مادران و زنان هوادار مجاهدين بدون اعلام علنی دست به راهپيمايی زدند. شرکت 200هزارنفر از مردم تهران در اين تظاهرات، آن هم بدون اطلاع قبلی، رژيم خمينی و پاسداران ارتجاع را غافلگير و وحشت زده کرد. اين تظاهرات هم، دو شهيد و صدها مجروح و اسير برجای گذاشت.

12ارديبهشت۱۳۶۰- نامه سرگشاده مجاهدين به خمينی و التزام به قانون اساسي
مجاهدين در نامه سرگشاده يی به خمينی، اعلام کردند که «اگرچه به قانون اساسی رأی نداده ايم. اما به شرط اين که همين قانون نيز عملاًً اجرا شود، بدان ملتزم هستيم». مجاهدين تأکيد کردند که: «تا وقتی راههای مسالمت آميز ابراز عقيده و فعاليت انقلابی، مطلقاً مسدود نشده باشد و به اصطلاح، حجت تمام نشده است، از عکس العملهای خشونت بار و قهرآميز» پرهيز می کنند. 
همچنين پيشنهاد کردند که «برای بيان مواضع و تشريح اوضاع و عرض شکايات و اثبات حرفهايشان «بدون هيچ گونه تظاهر و درنهايت آرامش» به همراه کليه همدردانشان در تهران به نزد خمينی بروند.

20ارديبهشت۱۳۶۰ - خمينی، مجاهدين را به جنگ يا تسليم فرا می خوا ند
خمينی ضمن سخيف گوئيهايی عليه مردم و نيروهای انقلابی به خاطر مصادره سلاحهای ارتش شاه درروزهای انقلاب، مجاهدين را آشکارا به «جنگ يا تسليم» فرا خواند و حزب توده را مثال زد که «اگر چه انحرافی است اما هم آزاد است و هم نشريه دارد».

25ارديبهشت۱۳۶۰ - آخرين نامه اتمام حجت مجاهدين به رژيم خميني
مجاهدين در پاسخ به موضع گيری خمينی و اتهامهای او، نامه سرگشاده مفصلی خطاب به بنی صدر رئيس جمهور وقت رژيم منتشرکردند و شرايط آمادگی خود را برای خلع سلاح تعيين کردند. «سلاح برای يک انقلابی اگر چه مهم است، ولی ”همه چيز“ نيست. سرچشمه تاريخی پيروزی اساساً در عشق به بهروزی خلقهای تحت ستم و در فداکردن هرچه بيشتر خود درمسير خدا و خلق نهفته است». 
مجاهدين تأکيد کردند که مشروط بر اين که وی به عنوان «عاليترين مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی» بتواند اجرای قانون را به طور عملی تضمين نمايد، حاضرند سلاحهای خود را تسليم کنند.
خرداد ۱۳۶۰- شمارش معکوس!

حلقه محاصره رژيم و شخص خمينی به دور نيروهای مردمی هر روز تنگتر می شد. اما مجاهدين، هم بر سر اصولشان کوتاه نمی آمدند و هم بر سر خط سياسی برای اتمام حجت تاريخی و سياسی و اجتماعی با رژيم تا به آخر وفادار بودند و از پا نمی نشستند.
مسعودرجوی رهبر مقاومت دراين باره می گويد:
«تا آن جا که به ما مربوط بود بعداز انقلاب ضدسلطنتی مردم ايران، هرگز خواهان قهر، درگيری و مقابله خونين و مسلحانه نبوديم و از آن استقبال نمی کرديم. اما وقتی که خمينی، روزنامه ها را بست، احزاب را تعطيل کرد و سرکوب را در گسترده ترين نوعش، تحت عنوان حزب اللهی يا نهادهای به اصطلاح انقلاب برقرار کرد، مدتی مستمراً اتمام حجت می کرديم. از مجلس ملی خبری نبود، احزاب سرکوب شده، روزنامه ها دهان دوخته، چماق تکفير و انواع و اقسام چماقها نيز تحت نام مذهب، بر سر مردممان می باريد. دو سال و چندماه بعداز حاکميت ارتجاع، يعنی در 30خرداد۱۳۶۰ درحالی که همه راههای مسالمت را درنورديده بوديم، اين خمينی بود که ما را در معرض يک انتخاب بزرگ و تاريخی قرار داد. اين جا بود که ما بايد انتخاب می کرديم. يا ننگ تسليم را می پذيرفتيم و يا شرف مقاومت را. و خوشبختانه که شرفمان را حفظ کرديم».






غير ممکن، ممکن می شود!
از صبح 30خرداد درحالی که تمامی پيکر مجاهدين و ميليشيا در تهران، مشتاقانه سر از پا نمی شناخت و در هر پارک يا کوچه و خيابان و خانه يی گروه گروه آماده می شد، مرکز فرماندهی با نگرانی در اطراف سيستم ارتباطی گرد آمده بود تا هيچ چيز خارج از کنترل، خودبه خودی رها نشود. 
آری، فرماندهان و مسئولان مجاهدين در اين روز واقعاًً يک شاهکار تاکتيکی و نظامی آفريدند. تظاهرکنندگان به 500هزارتن بالغ می شدند، غيرممکن، ممکن شده بود. 
به اين ترتيب بعدازظهر روز 30خرداد، تظاهرات مسالمت آميز نيم ميليونی مردم تهران به دعوت و پيشتازی و راهگشايی مجاهدين محقق می شود. 
آن روز که راديوی ارتجاع، پرده را ازروی همه چماقداريها و تاخت وتازها کنار می زند و به صراحت خطاب به پاسداران می گويد و کرارا تکرار می کند که به اذن امام به روی مردم رگبار باز کنيد. پاسداران، تظاهرات مسالمت آميز را به خون می کشند. 
بعدازظهر30خرداد ۱۳۶۰، خمينی به طور تاريخی در مقابل مسعودرجوی شکست می خورد و تمام می شود. ازاين پس، مبارزه قهرآميز انقلابی مجاهدين و همه موضع گيريهای آنها در منتهای مشروعيت و در منتهای مقبوليت مردمی شکل می گيرد و پيش می رود. کارنامه درخشان دو و نيم ساله مبارزه سياسی مجاهدين، اين حقيقت تابناک را مجسم می کند.
در صدر همه حماسه هايی که مجاهدين در ميدان نبرد نظامی می آفرينند، بايستی به شاهکار و هنر تاريخی مسعودرجوی در اين مبارزه سياسی، آفرين گفت. چرا که در پيکار با دجال پيری که مشروعيت يک انقلاب عظيم با آن استقبال توده يی را حمل می کرد و علاوه بر آن بر دجاليت مذهبی و موقعيت مرجع تقليد تکيه زده بود و اين همه مکار و هشيار بود، سرانجام پيروز شد و اين خمينی بود که با سر به زمين خورد.




آغاز اعدامهای جنون آسا
از شبانگاه 30خرداد، اعدامهای جنون آسای مجاهدين و همچنين دستگيريهای گسترده هرکس که کمترين ارتباطی با مجاهدين داشته، در سراسر کشور آغاز می شود. ماشين کشتار به دستور دژخيم خون آشام جماران در اوين به کار می افتد و خون پاکترين و آگاهترين فرزندان ميهن را بی دريغ و با شتاب و شقاوتی شگفت انگيز بر زمين می ريزد. 
روز 31خرداد، روزنامه های رسمی رژيم، عکس گروهی از دختران نوجوان مجاهد را که دژخيمان خمينی، آنها را با قساوت تمام تيرباران کرده اند به منظور احراز هويت چاپ می کنند و با وقاحت ويژه جلادان از پدرو مادرهای آنان خواسته می شود که برای شناسايی و تحويل گيری فرزندانشان به اوين مراجعه کنند. شهيد مقدس کاظم افجه ای و شاهدانی ديگر، از صحنه های اعدام در اوين نقل کردند که: «دختران خردسال مجاهد، در لحظه تيرباران، جملگی با مشت گره کرده فرياد می زدند: «مرگ بر خمينی»، «زنده باد آزادی».
نعره جلادان و حاکمان ضدشرع خميني

آخوند جنايتکار محمدی گيلانی حاکم ضد شرع منصوب شده توسط خمينی نعره می کشيد که: 
«محارب بعداز دستگير شدن، توبه اش پذيرفته نمی شود. کيفر، همان کيفری است که قرآن (بخوانيد فتوای خمينی) بيان می کند. کشتن به شديدترين وجه، حلق آويزکردن به فضاحت بارترين حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بريده شود. اسلام (نام مستعار خمينی) اجازه می دهد که اينها را که در خيابان، تظاهرات مسلحانه می کنند، دستگير شوند و درکنار ديوار، همان جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نيست به محاکم صالحه بياورند، برای اين که محارب بودند اسلام (!) اجازه نمی دهد که بدن مجروح اين گونه افراد باغی به بيمارستان برده شود بلکه بايد تمام کشته شوند».
آخوند جنايتکار موسوی تبريزی، دادستان کل ضدانقلابی وقت خمينی می گويد: 
«اينها محاکمه شان توی خيابان است. کشتن اينها واجب است نه جايز. هرکس دربرابر اين نظام و امام عادل مسلمين (!) (منظورش خمينی است) بايستد، کشتن او واجب است. اسيرش را بايد کشت و زخميش را زخمی تر کرد که کشته شود.
رفسنجانی جنايتکار که آن زمان رئيس مجلس ضدخلقی رژيم بود، به حکام ضد شرع چنين خط می دهد:




«برطبق فرامين الهی (!) 4 حکم بر اينها لازم الاجراست: 1ـ کشته شوند 2ـ به دار کشيده شوند 3ـ دست و پايشان قطع شود 4ـ اينها از جامعه جدا شوند. رفسنجانی تأسف می خورد که چرا قبلاً کشتار را راه نينداخته و می گويد: اگر آن روز منظورم اوايل انقلاب است، 200نفر از اينها را می گرفتيم و اعدامشان می کرديم، امروز اين قدر نمی شد».
بهای آزادي
به اين ترتيب با سرکوب خونين تظاهرات 30 خرداد و شروع عصر اعدامهای وحشيانه، خمينی ضدبشر آخرين ذرات آزادی را نابود کرد. آن چنان که از فردای 30خرداد به زبان ديگری می بايست با او سخن گفت. اين زبان مقاومت انقلابی مسلحانه است، که از فردای 30 خرداد، مشروع و ضروری گرديد. اگر وارد مبارزه قهرآميز نمی شديم، به جای موج مقاومت و سرسختی بيشتر، شاهد موج ندامت و خيانت بوديم ”. ندامت و خيانتهايی که ديگر نه جنبه فردی بلکه جنبه خطی و سيستماتيک نيز در آنها کاملاًً چشمگير می بود“. 
مجاهدين، همچنان که طی دوسال ونيم فعاليت سياسی و افشاگرانه تا منتهای توان برای ايجاد يک زندگی مسالمت آميز تلاش کردند و به رغم دادن بيش از 70 شهيد و هزاران مجروح، باگذشتن از حق مشروع دفاع از خود و شليک نکردن حتی يک گلوله، وفاداری خودشان را به آزادی به اثبات رساندند، اين بارهم وقتی با ضرورت مقاومت انقلابی و خونين مواجه شدند در پذيرش مسئوليت آن با فدای همه چيزشان لحظه يی ترديد نکردند. ميدانهای رزم را يکی پس از ديگری تجربه کردند و بهای آزادی و وفاداری به خلق را با سنگين ترين قيمت ممکن پرداختند. تا مقاومت انقلابی به عاليترين ثمره خود که ارتش آزاديبخش ملی ايران است بالغ گرديد. 
ارتشی انقلابی، با اقتدار، پيشرفته و آهنين عزم که ازقضا در 30خرداد1366 به فرمان رهبر مقاومت تأسيس شد. ارتشی که رزم آورانش، رشيدترين و پاکبازترين فرزندان ايران زمينند و سوگند خورده اند تا سرنگونی رژيم ضدبشری آخوندی و رساندن مهر تابان آزادی به ايران زمين از پای ننشينند.