مادر شهيد شبنم سهرابی: خون شهيد پايمال نمی شود

شهيد شبنم سهرابی مادر يک فرزند که در عاشورای سال 88 توسط ماشين نيروی انتظامی زير گرفته شد و به شهادت رسيد. خانم زهرا صدر مادر شبنم شهيد در مصاحبه ای گفت: بارها برای پيگيری رفته ام اما اصلاً جواب نمی دهند. بارها به آنها گفته ام که بچه ی من مگر چه کار کرده؟ بچه من روز عاشورا مثل همه ی آنها که رفته بودند عزاداری به خيابان آمد. ماشين نيروی انتظامی چند بار از رويش رد شده. ماشين با چرخ عقب و جلو از روی بچه من رد شده… چسبيده بوده به زمين. وقتی می روم شکايت می کنم هيچ کس اهميت نمی دهد. می گويم شبنم يک دختر خردسال داشته. جواب او را چه می دهيد؟ فقط گفتند بيا ديه بدهيم من هم گفتم نمی توانم خون بچه ام را معامله کنم. آنها را به صاحب همان روز عاشورا واگذار کرده ام. روز عاشورا در ماه حرام خون می ريزند؟ هر دفعه رفتم يک برنامه ی جديد سرم در آورده اند. يک بار می گويند ”خانم چی زده؟ کجا زده؟ چرا دروغ می گوييد؟“ گفتم من دروغ می گويم؟ فيلمش وجود دارد. همه ديده اند. به آنها هم گفتم من از نيروی انتظامی از مسوولينش و از سرانش شاکی ام.
مادر شهيد شبنم سهرابی سپس با مادر شهيد ستار بهشتی ابراز همبستگی کرده و می گويد: ماجرای ستار هم که پيش آمد، من هم ناراحتم و به مادر او هم تسليت می گويم. من می دانم او الآن چه می کشد. من به همه مادران داغديده تسليت می گويم می دانم چه احساسی دارند.
مادر شهيد شبنم سهرابی با تأکيد می گويد: بچه من رفته بود عزاداری امام حسين و مثل خودش مظلومانه شهيد شد. می گويند اسم شهيد در دهانت نيايد. خب بچه ی من به ناحق کشته شده و خونش با ظلم ريخته شده الآن هم می خواهند خونش را پايمال کنند. اما خون بی گناه پايمال نمی شود. بچه من خيلی پاک و مظلوم بود. به همه بگوييد من گذشت نمی کنم. حلال نمی کنم.

مایلم پیش از آنکه فریاد سکوت دادخواهی مردم آنچنان رسا گردد که کاخ استبدادیان را به لرزه درآورد و از بن فرو ریزد برای آخرین بار اعلام کنم، تحمل مردم به پایان رسیده

شک نکنید، فردا نوبتِ شماست

[تقدیم به ستار بهشتی و دیگر جان باختگان راه آزادی و برابری]
حدودِ شش ماه قبل) ۲ خرداد ۹۱ (در یادداشتی خطاب به حاکمان نظام ولایی نوشتم:
"اگرچه میدانم داستان حاکمان این سرزمین داستان فرعون است و ادعای خدایی و سرکشی و غرق در رودِ جهالت و خود بزرگ بینی، تا آخرین لحظه برای حفظ قدرت شیطانی، امّا آیا این حاکمیت آنقدر عقل و شعور دارد که در این واپسین روزهای حیاتش یک دم به عاقبت راهی که در پیش گرفته بیاندیشد؟"
۶ ماه از نوشتن آن یادداشت گذشت، در این مدت تحولات بزرگی در ایران و جهان و منطقه اتفاق افتاد که هر یک میتوانست شوکی باشد بر مغزهای منجمد شده ی این جماعت. امّا استبدادیان چنان در تارِ پوسیده و سست توهمات خودساخته ی کیش شخصیتی خویش گرفتارند که آنگاه شوک و ضربه ی نهایی را بر مغز خود احساس میکنند که خیلی دیر شده و ضربه چنان قوی و شکننده است که فرصت گفتن یک "آخ" را هم از آنها میگیرد.
در آن یادداشت نوشتم:
"مایلم پیش از آنکه فریاد سکوت دادخواهی مردم آنچنان رسا گردد که کاخ استبدادیان را به لرزه درآورد و از بن فرو ریزد برای آخرین بار اعلام کنم، تحمل مردم به پایان رسیده و بیش از این حاضر نیستند شاهد نابودی سرزمین عزیزشان باشند. مردم ما نمیخواهند ایران بیش از این تبدیل به یک سرزمین سوخته شود. این آخرین هشدار به حاکمان کشور بلازده ی ایران است."
حال که پس از گذشت ۶ ماه از آن اتمام حجت و عدم توجه به آن تذکار، کار از کار گذشته و پایان عمر حاکمان نزدیک است و میتوان آن را با تمام وجود حس کرد میخواهم سخنی داشته باشم با یکی از عوامل اصلی این همه بیداد و نابسامانی که ملت ما امروز با آنها دست و پنجه نرم میکند؛ با جناب آقای سید علی خامنه ای و بنویسم که ایشان از کجا به کجا رسیده اند.
قبل از پیروزی انقلاب ایشان را فردی میشناختیم با ویژگیهایی از جمله علاقه به ادبیات و شعر و موسیقی و هنر، بیان خوش و قلم روان و توانا، دوستدار بحث و دیالوگ با جوانها بخصوص دانشجویان مجاهد و فدایی و انقلابی که آن روزها بسیاری از قدرت بدستان امروز به اینکار افتخار میکردند.
امّا هرچه به روزهای پایانی نظام شاهی نزدیکتر میشدیم فاصله ی ایشان از دوستان و همسخنان گذشته بیشتر میشد و به جماعتی که خود را حزب الهی مینامیدند و شعارشان "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله" بود نزدیک و نزدیکتر میشدند و پس از قرار گرفتن در کادر رهبری حزب جمهوری اسلامی برای هرچه نزدیکتر شدن به قدرت درصدد قلع و قمع دوستان و دانشجویان و جوانانی که از وضع موجود و یکه تازی حزب جمهوری انتقاد میکردند برآمدند و همان روحانی متظاهر به ضداستبداد بودن که چند بار به زندان و تبعید گرفتار آمد، به جایی رسید که در کسوت ولیِ فقیه و نایب بر حق! امام زمان و حاکم مطلق، بر همه جا و همه چیز مسلط شد و حال کوسِ "انا ربُّکُمُ الاَعلایی" میزند.
جناب آقای سید علی خامنه ای! حال که طلسم قدرتتان با سنگ جنبشهای مردمی شکاف برداشته، میخواهم بعنوان یک آشنای قدیمی سخنی با شما در میان بگذارم. شاید باور داشته باشید که مرگ حق است و همه از جمله من و شما هم روزی از این جهان خواهیم رفت اما بی شک مرگ ما متفاوت خواهد بود. شما و اطرافیانتان حتماً برای آن روز برنامه ریزی کرده اید امّا تا چه اندازه در پیشبرد آن موفق خواهید شد خدا میداند. ولی حدیث من دیگر است:
نمیدانم چه خواهد شد و فردا در کجای این خراب آباد خواهم مرد / و از این عمر کم حاصل چه خواهم برد؟ / به هر تقدیر من هم آرزو دارم / پس از مرگم / ز جمع دوستان، یک شاعرِ سرگشته و عاصی / زند فریاد که ای مردم / فلانی برد عمری دار بر دوشش/ فلانی مُرد، امّا عاشقی نوشش!
بله جناب آقای خامنه ای، من و شما ۸۰ سال بیشتر یا کمتر زندگی خواهیم کرد با این تفاوت که من ۵۰ سال در آتش عشق به آزادی ایران و مردم سوختم و شما در آتش عشق به قدرت و مقام. نمیدانم در این قمار من برنده بوده ام یا شما؟ من آن قماربازی بودم که همه چیزم را در راه رسیدن به آزادی و برابری مردم باختم و هیچم نمانده الاّ هوس قمار دیگر؛ ولی شما در این قمار ظاهراً برنده بودید و امروز "مقام" و "قدرت" دارید و نمیدانم چه هوس یا هوسها در سر میپرورانید.
گاهی که سخن هایتان را میشنوم احساس میکنم خیلی از واقعیتها دور هستید. اخیراً در خراسان شمالی به دو جنبش مردمی اشاره کردید، یکی جنبش پس از انتخابات سال ۸۸ که فرمودید تعدادی از فتنه گران بودند، ولی من آنها را جمعیتی چند صد هزار نفری و حتی بالای یکی دو میلیون دیدم که آمده بودند از آراء خود دفاع نمایند و بگویند به دستور جنابعالی در انتخابات تقلب شده. بعد شما جنبش بازاریان را چند نفر غربزده که فقط توانستند دو سه ظرف آشغال را آتش بزنند خطاب کردید و من جمعیت هزاران نفری را در فیلم ها دیدم. حال سؤال این است که چگونه این تفاوت فاحش را میتوان توجیه کرد؟ یا چشمهای من دچار زیادبینی شده یا چشمهای شما مبتلا به کم بینی. آقای خامنه ای، نمیدانم در بیت شما چه کسانی و چگونه آنچه در اجتماع و در بین مردم میگذرد را به شما گزارش میکنند امّا برنامه هایی که در سفرهای شما طراحی میشود را زیاد جدّی نگیرید و باور کنید که این مردم همه با میل و رغبت به استقبال و دیدن شما نمی آیند. کافی است دستور دهید یک بار ادارات و مدارس و شهر را تعطیل نکنند و روستاییها را به زور به استقبال از شما نکشانند تا معلوم شود که آیا زر و زور و تزویر است که سازنده این جمعیت هاست یا علاقه مردم به نظام و مظهر آن ولی فقیه.
اما بگذارید بار دیگر به مسئله ی رفراندوم اشاره کنم. جنگ هشت ساله با تمام خسارتهای انسانی و مادی و معنوی آن با قبول قطعنامه ی ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی آقای خمینی ظاهراً به پایان رسید و بعد از درگذشت آیت الله تغییراتی در قانون اساسی به نفع ولی فقیه و محدود شدن حقوق مردم داده شد و قانون اساسی دوّم به رفراندوم گذاشته شد. من در مورد آن همه پرسی و چگونگی آن فعلاً سخنی نمیگویم امّا نکته برجسته این بود که ولی فقیه به ولی مطلقه فقیه تبدیل شد و این امر اختیارات رهبری را تا حد زیادی افزایش داد و جنابعالی در جایگاه فردی مطلق العنان که همه کاره است و جوابگوی هیچ کس و هیچ دستگاهی هم نیست قرار گرفتید. با حکم حکومتی میتوانستید بر روی تمام تصمیمات قوای دیگر خط بطلان بکشید که نمونه آن حکم شما در اوایل مجلس ششم در مورد قانون مطبوعات و حکم اخیر در توقف سوال از رییس دولت بود. روی کار آمدن دولت معروف به دولت اصلاحات، با برنامه ی قانونمداری ـ مردمسالاری و جامعه ی مدنی و گذشت یکی دو سال و فاجعه ی بزرگ حمله به کوی دانشگاه تهران معلوم کرد که در نظامی که براساس ولایت مطلقه ی فقیه اداره شود جز "ولیّ" یعنی جنابعالی همه هیچکاره هستند و تدارکچی.
من در همان زمان که حدودِ ۱۰ سال از رفراندوم دوم قانون اساسی (۱۳۶۸) میگذشت طی مقاله ای که برای کنفرانس "اصلاحات چیست و اصلاح طلب کیست ؟" در شهریور ۷۹ فرستادم، نوشتم:
"باید اذعان نمود مشکل ما بعد از انقلاب ریشه در قانون اساسی و تضادهای موجود در آن دارد که امروز با سرباز کردن این غده نیاز به یک جراحی عمیق در آن احساس میشود. باید پس از دو دهه تجربه، از نسلی که به قانون اساسی فعلی رأی نداده است کمک گرفت و شرایط یک همه پرسی کاملاً آزاد را فراهم ساخت، اگر ملّت به قانون فعلی به ویژه بحث ولایت مطلقه فقیه رأی داد هیچ کس تا یک دهه دیگر حق اعتراض به قانون اساسی را نداشته باشد. " (کتاب اصلاحات، هم استراتژی هم تاکتیک ص ۲۲۳-۲۲۴)
جناب آقای خامنه ای، از آن زمان تاکنون بارها و بارها همه پرسی را مطرح کرده ام ولی جنابعالی در مقام ولایت امر مسلمین جهان برای خود کسر شأن دیده اید که به یک هموطن مسلمان پاسخ دهید و شیوه ی پیامبر و علی و امامان را آنگونه که خود میگفتید بکار گیرید. چه خوب گفت آنکه دو صد گفته چون نیم کردار نیست! راستی شما که همیشه انتخابهای انجام شده در ایران و جمع کردن مردم در بازدیدهایتان از این طرف و آن طرف را نوعی همه پرسی به حساب می آورید چرا حاضر نشده اید یکبار در شرایط آزاد و با حضور هیأتهای حقوق بشری بین المللی به آراء عمومی مراجعه و نظر مردم را نسبت به نظام ولایی جویا شوید؟
قبول کنید ایران در حالِ فروپاشی است. به حرفهای اطرافیان خود باور نداشته باشید، آنها فقط به منافع خود می اندیشند و در پایان کار رهایتان میکنند. در حالِ حاضر مردم تمام گرفتاریهای خود را ناشی از اعمال و رفتار و گفتار شما میدانند. شما بودید که مشکلات بی حد و حصر مردم را به جای چاره جویی انکار کردید و می کنید. شما بودید که ایران را آزادترین کشور جهان نامیدید. شما بودید، که با تصمیم گیریهای غلط و دور از خرد به بیگانگان امکان دادید با تحریمها اکثریت مردم را به روز سیاه بنشانند، شما بودید که با بی سیاستیهایتان دنیا را در مقابل ایران قرار دادید، شما بودید که به عواملتان چراغ سبز نشان دادید تا در ایران و خارج ایران، در خیابان و بیابان دست به اعمال تروریستی بزنند و خون ایرانیانِ دگراندیش را بر زمین بریزند. شما بعنوان رئیس جمهور و رهبر باید در برابر کشتار دهها هزار انسان در دهه ی شصت و شهادت هدی ها و هاله ها و نداها و صباها و ستارها جوابگو باشید.
آری شما بودید که جنبشهای مردمی را "فتنه" نامیدید و قیام کنندگان را عوامل بیگانه و نوکر استکبار جهانی لقب دادید. شما بودید که به عواملتان امکان دادید تا بهترین فرزندان این ملّت، دانشجویان، استادان، کارگران، وکلای دادگستری، روزنامه نگاران، معلمان ، مردم کوچه وبازار و... را تنها به جرم نقادی و دگراندیشی به زندانها بکشانند و تحت شکنجه و گاها اعدام قرار دهند. شما بودید که حتی به همراهان و هم فکران نقاد خود هم رحم نکردید و آنها را در حصر خانگی قرار دادید یا خانه نشین کردید، شما بودید که پس از پایان جنگ پرهزینه ی هشت ساله و رسیدن به قدرت مطلقه، دست سپاهیان را باز گذاشتید تا بر تمام امور نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتیِ مملکت مسلط شوند و امروز با یک کودتای نظامی خزنده، دولت و مجلس و اکثر قریب به اتفاق مقامات دولتی و خصوصی را در دست گیرند و با عدم مدیریت صحیح و بر باد دادن سرمایه های ملی و چپاول آنها مملکت را در سراشیب سقوط و اضمحلال قرار دهند.
امروز همه ی امور کشور در دست سرداران منصوب شما است. آنان که جنگیدند و جان بر سر استقلال مملکت نهادند، آیا شهادت را پذیرفتند تا عده ای با سوء استفاده از آثار جنگ به ثروتهای کلان برسند و برج و باروهای قارونی برای خود و فرزندانشان بپا کنند؟ چرا دور برویم شما بودید که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سالِ ۱۳۸۸ با تأیید خلاف رویه ی خود، قبل از اعلام شورای نگهبان، از محمود احمدی نژاد آتشی برافروختید که تا امروز مردم و مملکت در این آتش میسوزند واخیرا دامن خودتان را هم گرفته است. احمدی نژادی که او را به دوستان قدیمیتان مانند هاشمی رفسنجانی ترجیح دادید، امروز در مقابلتان و منصوبانتان در قوه ی قضائیه و مقننه ایستاده و برایتان شاخ و شانه میکشد و تهدیدتان میکند که اگر سر به سرش بگذارید "اسرار، هویدا خواهد کرد". آیا همه ی این وقایع ناشی از بی سیاستی و عدم کیاست و آگاه نبودن به زمان و عدم مدیریت شما نیست؟ میخواهم به آن دوستانی که هنوز هم در تلاشند شما را از راهی که در پیش گرفته اید و مسلماً به نابودی خودتان و مملکت منجر خواهد شد بازدارند و به اصلاح راه شما بپردازند بگویم، اگر موسی توانست با آن موعظه ها فرعون را به راه راست هدایت کند من و شما هم میتوانیم. باید مطمئن باشیم تنها امواج ناشی از طوفان خشم مردم میتواند سرنوشت استبدادیان را رقم بزند. تاریخ مسیر خود را طی میکند و از پیش فرجام کار دیکتاتورها را تعیین کرده است.
راستی آیا شما نامه های متبادله بین رئیس قوه ی مجریه و قضائیه را مطالعه فرموده اید؟ این رئیس جمهور مورد تأیید شماست که به رئیس قوه ی قضائیه مینویسد:
"در سخنرانیهای عمومی تذکرات لازم برای اجرای عدالت و رسیدگی دقیق به حقوق مردم داده ام به خصوص در جلسه مورخه ۴/۴/۹۱ مسئولین قضایی در مشهد مقدس نگرانی خود را درباره ی اهتمام کافی قوه ی قضاییه به تأمین و رعایت حقوق اساسی ملّت مندرج در اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصول، ۲، ۳، ۶، ۹، ۱۹، ۲۰، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۳۲، ۳۴، ۳۵، ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۳۹ به صراحت اعلام نمودم. "
 یا للعجب! آیا آقای رئیس جمهور تاکنون نمیدانست حدود ۳۳ سال است که این اصول زیر پا گذاشته شده. ایشان در دهه ی شصت که دهها هزار زن و مرد ایرانی را به دلیل اعتراض به عدم رعایت همین اصولِ قانون اساسی، به زندانها بردند و شکنجه کردند و قتل عام نمودند کجا بودند و چه میکردند؟ احمدی نژاد در جای دیگر نامه ی خود مینویسند:
"در حالی که جنابعالی به آسانی به رئیس جمهوری که نماینده ی ملّت و مجری قانون اساسی است اتهام میزنید آیا میتوان برای آحاد مردم که پشتیبان خاصی جز خداوند ندارند امنیت قضایی متصور بود؟"
شاه بیت غزل سروده شده از سوی آقای رئیس جمهور همین جاست که در نظام ولایی امنیت قضایی برای مردم متصور نیست و قضات و دادستانها و دادگاهها هرگز داد مردم را از بیدادگران نشسته در قدرت نگرفته اند.
امّا پاسخ رئیس قوه ی قضاییه منصوب شما به رئیس جمهورتان هم قابل تأمل است:
"حکایت شما حکایت سلطانی است که اموالِ مردم و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده بود و به مِلک خود منضم ساخته بود و به همه میگفت!! چرا رعایت ملکِ سلطان نمیکنید؟"
و در جای دیگر مینویسد:
"فعلاً در باب نقش برخی مقامات و دستگاههای اجرایی در این فساد کلان سخنی نمیگویم و آن را به زمان دیگری وامیگذارم".
ملاحظه میفرمایید، صحبت از تصرف غاصبانه اموال و املاک مردم و شرکت مقامات و دستگاههای اجرایی در فسادهای کلان است. چرا میگویید اگر این حقایق در اختیار مردم قرار گیرد، "خیانت" است؟ مردم در نظام ولایی آنقدر "غریب" اند که نباید از آنچه در مملکت میگذرد باخبر باشند؟
جناب آقای سید علی خامنه ای! کشور را به کجا کشانده اید؟ جملات بالا افشاگری از سوی من و دیگر مخالفان و دگراندیشان نیست، بلکه گفته و نوشته ی عالیترین مقامات مورد تأیید شماست. ظاهرا وقتی مسئله ی بگیر و ببند و شکنجه و اعدام مردم مطرح است، دو قوه ی قضاییه و مجریه در یک رابطه ی تنگاتنگ عمل میکنند؛ وزارت اطلاعات منتقدین را دستگیر میکند، بازجویی مینماید و حکم صادر میکند و در پایان برای اجرا به دادگاهها و نزد قضات!! میفرستد و آنها دستور وزارت اطلاعات را اجرا میکنند و دوستی و صمیمیت بین دو قوه برقرار است، امّا وقتی پای خلافهای خودشان در میان است به جان هم می افتند و همدیگر را میدرند.
و اما درباره عدالت شما بگذارید به یک خاطره دیگر اشاره کنم. حتماً ماجرا را بخاطر می آورید. پس از پیروزی انقلاب وقتی با اصرار آیت الله طالقانی ریاست دانشگاه را پذیرفتم، شرط کردم که طبق نظر ایشان که معتقد و مصرّ به شورایی اداره کردن تمام دستگاه ها و دخالت مستقیم مردم در اداره امور کشور بودند، برای حفظ استقلال دانشگاه این مؤسسه ی بزرگ علمی ـ فرهنگی را از طریق شوراهای مرکب از نمایندگان واقعی دانشجویان و استادان و کارمندان اداره کنیم. اینکار انجام شد اما به ذائقه شما و حزبتان خوش نیامد و توطئه ها شروع شد. با برنامه ریزی های حسن آیت دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی ( طبق آنچه در نوار معروف آمده ) تصمیم به بستن دانشگاهها گرفتید. شورای مدیریت و شورای عالی دانشگاه با این امر مخالفت کردند ولی حزب شما با بسیج کردن چماق بدستان و باصطلاح حزب الهی ها با حمله و کشتار و مجروح کردن تعداد زیادی از دانشجویان روز ۳ اردیبهشت ۵۹ دانشگاهها را اشغال کردند. وقتی شورای مدیریت و شورای عالی در اعتراض به این عمل وحشیانه و ضد فرهنگی استعفا دادند چند روز بعد (۵ اردیبهشت ۵۹) جنابعالی به نام امام جمعه تهران با سوء استفاده از تریبون نماز جمعه من و همکارانم را متهم به "خیانت" کردید و گفتید باید جوابگوی "ملت" باشیم. ما هم فردای آن روز (شنبه ۶اردیبهشت ۵۹) بلافاصله برای اطلاع ملّت از حقایق و روشن شدن اینکه چه کسی خدمت و چه کسانی خیانت کرده اند تقاضای یک مناظره ی رودررو و زنده در تلویزیون نمودیم و این تقاضا بارها تکرار شد اما شما حاضر به اینکار نشدید تا اینکه پس از گذشت یکسال به جای پاسخگویی، من را روانه زندان نمودید و به دست جلاد اوین سپردید. راستی چه کسی مسئول آن پنج سال زندان و شکنجه هایی که بر من وارد شد است؟ من همان موقع گفتم شما به من و همکارانم نسبت "خیانت" داده اید. اگر حاضر به بحث و اثبات آن نگردید طبق فتوای خودتان و مراجع از عدالت افتاده اید و دیگر حکم "عدالت و تقوا" در مورد شما جاری نیست و شما در تمام مدت رهبری خود از این گونه تهمتها حتی به دوستان و همفکرانتان بسیار زده اید و امروز پس از گذشت سه دهه با مسائل پیش آمده اثبات گردید که عدم صلاحیت شما برای رهبری چه بر سر ملّت آورده است. شما با توجه به اصل پنجم قانون اساسی خودتان که میگوید:
"زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت برعهده ی فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است".
 فاقد شرایط لازم برای رهبری هستید. اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی خودتان صراحتاً میگوید:
"هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصولِ پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد."
بنابراین شما باید خاضعانه استعفای خود را به حضور ملّت بزرگوار ایران تقدیم کنید و اعلام نمایید با شرایطی که به وجود آمده، اثبات شد "نظام ولایی" قادر به اداره ی امور کشور نیست و مردم فهیم ایران هستند که باید چگونگی اداره ی امور کشور را در یک همه پرسی (رفراندوم) آزاد و همگانی زیرنظر سازمانهای بین المللی تعیین کنند و سرنوشت خود را به دست گیرند تا از آنچه در لیبی و سوریه و... در کشتار مردم و تخریب شهرها اتفاق افتاد جلوگیری گردد. جناب آقای خامنه ای، شک نکنید، فردا نوبت شماست و این نوشته، آخرین پیام من به شماست.
انا لله وانا الیه راجعون
یا ایها الذین آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون. کَبُرَ مقتاً عِندَ اللهِ أَن تقولوا ما لا تفعلون. ای مؤمنان، چرا چیزی را میگوئید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا سخت منفور است چیزی را بگوئید که عمل نمیکنید.
سوره ی صف آیات ۲ و ۳ (قرآن مبین ترجمه مهندس علی اکبر طاهری قزوینی

کانال ارتباطی ارسال سلاح، موشک و تجهيزات از ايران به غزه

تلويزيون سی.ان.ان، 20نوامبر 2012:
حماس در حال تشديد درگيری خود با اسراييل است و در اين رابطه از قدرت نظامی پيچيده و جديدی استفاده می کند که به تدريج به صورت يک کانال ارتباطی نمايان می شود، کانالی که در امتداد صحرای سينا به غزه ادامه پيدا می کند و ما ظن آن داريم که بخشی از آن از ايران آمده باشد.
اين بخش از گزارش را برايان تاد ارائه می کند.

برايان تاد، خبرنگار: اين شبکه گسترده يی از پشتيبانی است که از ايران می آيد، شبکه يی که حماس را جری کرده و مستقيماً به درگيری با اسراييل و تشديد تدريجی آن راه برده است. بخشی از اين شبکه، شامل سيستم جديد موشکی است که حماس در انبارهای خود دارد و اسراييل را در روزهای اخير هدف قرار داده است. نام عربی آن، فجر است و گفته می شود که نقش تعيين کننده يی برای حماس دارد.
موشک جديد فجر 5، با بردی بسا فراتر از هر موشک ديگری که تا کنون حماس در اختيار داشته است، موشکی که قادر است از غزه، تل آويو و بيت المقدس را هدف قرار دهد. اين موشک که اکنون تهديدی برای مناطق پرجمعيت در اسراييل است، علت اصلی تشديد درگيريهای اخير می باشد.

حماس چگونه به اين سيستم پيچيده دست يافته است؟
يک مقام اسراييلی به سی.ان.ان گفت که فجر 5 از ايران آمده است. متيو لويت، کارشناس امور مربوط به حماس در مؤسسه واشينگتن است.
متيو لويت: اسراييليها می گويند که کارشناسان تسليحاتی حماس با بخشی از اين تسليحات جابه جا می شوند و اين که اين سلاحها، در برخی موارد، به طور يکپارچه حمل می شوند و در موارد بيشتری، به خصوص در ارتباط با سلاحهای بزرگتر، به صورت قطعه به قطعه، حمل می شوند.

خبرنگار: مقامات و تحليلگران می گويند اين بخشی از يک کانال گسترده ارتباطی برای پشتيبانی ايران از حماس است که در سالهای اخير گسترده تر شده است، و اين بخشی از جنگ نامشهود ايران عليه اسراييل، آمريکا و هم پيمانان آنها می باشد. مقامات آمريکايی، اسراييلی و مصری مدتهاست ظن آن دارند که اين خط ارتباطی به اين صورت عمل می کند: موشکها و ساير تسليحات از ايران با هواپيما به سودان منتقل می شوند. سپس از راه زمينی از شرق سودان به آنسوی مرز مصر و صحرای سينا برده می شوند. يک مقام اسراييلی گفت که برخی از موشکها قطعه قطعه شده و از طريق تونلهايی از سينا به غزه منتقل می شوند و بعد در داخل غزه توسط حماس، دوباره سرهم می شوند. دولت مصر در مواقع مشخصی سعی کرده است که اين کانال ارتباطی را مختل کند.

مگر "حضرت آیت الله" چه بدی در حق ما کرده!

فرّخ حیدری
هنوزم بخوبی به یاد میاورم که در دادگاه دوم، حجت الاسلام عبداللهی حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی، وقتی نگاهش به اعلامیه دست نویس تبلیغی روی پرونده ام افتاد که در پائین آن با حروف درشت شعار «مرگ بر خمینی» با دست خط من نقش بسته بود، با چشمانی دریده و قیافه ایی کاملآ حق بجانب و با لحن زنگ داری که بوی خون میداد رو به من کرد و پرسید: «مگر حضرت امام چه بدی و ظلمی در حق شما کرده که العیاذ بالله خواستار مرگ ایشان شدید!...»

سی و سه سال است که در این رژیم خون و جنون، ماشین قتل و کشتار بدون وقفه در کاربوده است و اساسآ روزی نیست که بدون جنایت شب شود، و شبی نیست که ظلمت کده این میهن، آبستن مرگ و نیستی ظالمانه دیگری نباشد... بی تردید قتل فجیع زنده یاد "ستار بهشتی" این جوان شجاع و آزاده، اولین و آخرین نمونه از زنجیره ی بی انتهای قتلهای سیاسی در ایران نبوده و نخواهد بود.

برای من امّا نام و چهره "ستار بهشتی" از همان روز اول شنیدن خبر جان باختنش، بلافاصله تداعی کننده یک نام و چهره دیگری بود که به حدود سه دهه قبل برمیگردد. همبند دلاورم "ستار بامنیری" از بچه های زندان اصفهان در دهه سیاه شصت بود که این روزها بطور گریزناپذیری یاد و خاطره اش، ذهن و دلم را بخود مشغول کرده است. ابتدا فکر میکردم شاید این تداعی بخاطر نام مشترکشان باشد... با کمی درنگ، وقتی نگاهم به عکس این یکی "ستّار" میافتاد بازهم بی اختیار یاد آن یکی "ستّار" میافتادم. نمیدانم، شاید شباهت خاص چشمان سیاه و درشت هر دو و برق نگاهشان بود... اندکی تأمل کردم و با دریغ و درد در خودم فرورفتم و آنگاه با نگاهی به گذشته های دور و سیری در خاطرات آن سالیان، به این دریافت روشنتر رسیدم که چه بسا فراتر از همه این شباهتهای ظاهری، آنچه که این دو وجود عزیز را تا به این حد متشابه، در ذهن متبادر میکند و در فراسوی زمان به هم پیوند میدهد، در واقع خصوصیات مشترک انسانی و سرگذشت و سرانجام زندگی کوتاهشان است.

البته این روزها از شخصیت ویژه این یکی "ستار" که چند روز پیش مظلومانه رفت، همراه با عکسهای مختلف رنگی از او، زیاد دیده و شنیده ایم و جا دارد این انسان نمونه را هرچه بیشتر و بهتر به هم نسلانش معرفی کرد. ولی من ترجیح میدهم در همین جا از آن یکی "ستار" که او هم مظلومانه و البته بسیار غریبانه رفت، فقط با یک عکس سیاه و سفید به جا مانده از او یاد کنم.

تا آنجا که حافظه ام یاری میکند "ستار بامُنیری" بچه آبادان و فرزند مردم خونگرم خوزستان بود که بخاطر بروز جنگ خانمانسوز با عراق، همراه با خانواده و خیل همشهریانش به اصفهان کوچ کرده بود و بالطبع مثل بسیاری از هم نسلان مان در آن ایام پرآشوب و خطیر سال شصت، در طلب آزادی و برابری، درگیر مسائل سیاسی و طبعآ رویارویی با این رژیم خون و جنون شد...

فکر میکنم سال ۶۲ بود که در رابطه با یک هسته مقاومت مجاهدین خلق دستگیر شد و نهایتآ پس از محکومیت در دادگاه انقلاب، به زندان دستگرد اصفهان منتقل شد. آن زمان تازه بیست سالش شده بود. جوانی مهربان و مودب و البته زندانی مقاومی بود... در همهمه و شور و شلوغی بچه های بند در آن سالهای پرغوغا، حالا فقط چهره مصمم و برق نگاهش به خاطرم مانده است. انسانی دردمند و دلیر و البته خیلی با اعتماد به نفس و با پرنسیب بود و هیچوقت تسلیم تهدید و تطمیع پاسداران و مسئولین امنیتی زندان نشد. بخاطر جابجایی های مختلف، جزئیات زیادی از روند زندانش ندارم فقط میدانم که نهایتآ در سال ۶۷ و در آن تابستان سیاه و سوزان، در فصل قتل عام شقایق های عاشق، توسط "کمیسیون مرگ" در صف اعدام قرار گرفت و مخفیانه به دار کشیده شد.

درآن سالهای اولیه دهه خونین شصت، یکی از شعارهای محوری که بچه های "هسته های مقاومت" در شرایط بشدت نظامی و امنیتی حاکم، با ریسک پذیری بالا، بر روی در و دیوار اماکن عمومی و یا بر روی برگه ها و تراکتهای تبلیغی می نوشتند چنین بود : «مرگ بر خمینی، زنده باد صلح و آزادی»... شعاری که بلاواسطه خواهان نفی کامل ولایت فقیه با همه تبعات جنگ طلبانه و استبدادیش بود و این البته جُرم اصلی "ستار بامنیری" بود... کوتاه هم نیامد و جان و جوانیش را نیز فدیه همین آرمان کرد... البته این "شعار" جُرمی بود که در پرونده بسیاری از ما، چه آنهایی که رفتند و چه آنانی که هنوز هستند، ثبت شده است.

هنوز بعد از حدود سه دهه بخوبی به یاد میاورم که در دادگاه دوم، حجت الاسلام عبداللهی حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی، وقتی نگاهش به اعلامیه دست نویس تبلیغی روی پرونده ام افتاد که در پائین آن با حروف درشت شعار «مرگ بر خمینی» با دست خط من نقش بسته بود، با چشمانی دریده و قیافه ایی کاملآ حق بجانب و با لحن زنگ داری که بوی خون میداد رو به من کرد و پرسید: «مگر حضرت امام چه بدی و ظلمی در حق شما کرده که العیاذ بالله خواستار مرگ ایشان شدید»... و من همچون شکاری زخمی که در کمند صیادی جراّر گرفتار شده باشد، برای گریز از تیر زهراگین آن نگاه مرگبار، ناخودآگاه سرم را دزدیدم... براستی مگر حضرت امام چه بدی در حق نسل ما کرده بود؟!... آیا واقعآ در حکومت ملایان میتوان حدی و مرزی هم برای "وقاحت" تعریف و تعیین نمود؟!

بیش از سی و سه سال است که مردم این میهن و بخصوص نسل جوان و جلودار ایران، چه در دوران ولایت مطلقه آن یکی "حضرت آیت الله" و چه در زمان زمام داری این یکی "حضرت آیت الله"، در قفای آزادی سر و جان نثار کرده اند و در این راه دهها هزار انسان شریف و آزاده، یا در پای جوخه های مرگ و یا در کف خیابانها به خون درغلطیدند و یا به دار شقاوت کشیده شدند یا در اتاقهای شکنجه و در خفا زجرکش شدند... در این میان سوال تلخ و گزنده ی که همچنان باقی میماند اینست که آیا واقعآ جرم و جنایت قابل تصور دیگری در دنیای معاصر نمونه و وجود داشته که در ید قدرت این حضرات باشد و در حق مردم ستمدیده ایران مرتکب نشده باشند؟ آیا کارنامه سیاه و سراسر جور و جنگ و جنایت و تجاوز و شکنجه و کشتار هر کدام از این سران رژیم، و همینطور کیسه و انبان سرریز شده از غارت و چپاول هر کدام از کارگزاران این نظام پلید، حتی به اندازه ارزنی یا سرسوزنی، جایی برای تردید باقی میگذارد که مردم ستمزده و جوانان ستم ستیز ایران، خواهان نفی و نابودی کامل این رژیم نامشروع و وطن فروش نباشند؟

اتفاقآ هردو "ستار" داستان راستان ما هم، خواسته مشترکشان نفی ولایت فقیه و اصل و اساس نظام ظلم بود و هر دو سودایی جز "صلح و آزادی" برای مردم و میهنشان در سر نداشتند و شجاعانه آنرا ابراز میکردند. آن یکی در اختناق هولناک دهه سیاه شصت در حالیکه کمیته چی های مسلح و جاسوسان "ارتش بیست میلیونی" خمینی همه جا را قرُق کرده بودند، دلاورانه بر در و دیوار شهر و محله شان می نوشت و این یکی در بحبوحه سرکوب خونین و خوفناک پس از قیام ۸۸ درحالیکه لباس شخصی های مدل "کهریزک" و "ارتش سایبری" ولایت سیدعلی، در هر کوی و برزن و در فضای مجازی جولان میدادند، با شهامت بر روی وبلاگش مینوشت... هر دویشان هم بطور واقعی میدانستند که چه بهای سنگین و گزافی را بخاطر اقدام جسورانه شان باید بپردازند.

بعد از اسارت و دستگیری نیز هر دو مقاومت کردند و تا آخرش ایستادند... آن یکی "ستار" به عنوان یک مجاهد، تسلیم آن "حضرت آیت الله" نشد و در برابر هیئت اعزامی ولی فقیه از هویت سیاسی و اعتقادیش دفاع کرد و غریبانه بر سر دار رفت... و این یکی "ستار" نیز بعنوان یک آزادیخواه دگراندیش تسلیم این "حضرت آیت الله" نشد و حتی کُد و رمز ورود به وبلاگش را هم به گزمه های ولایت نداد و مظلومانه زجرکش شد.

در دفاع از مجاهدین وشورای ملی مقاومت و پاسخی به آذر ماجدی

چه در هئیت آذر ماجدی و چه در هئیت زهرا خانم چماق دار، اوایل انقلاب ودر جلوی دانشگاه تهران در ماهیت عمل هیچ فرقی نمی کند. نه تنها وزرات جنایتکار اطلاعات آخوندی در باره از لیست بیرون آمدن مجاهدین تا به نهایت درونش سوخته، بلکه متاسفانه عده ای هم تحت عنوان مثلا چپ از فرط ندانم کاری با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به پرت و پلا گوئی افتاده اند. گویا این جماعت رژیم منحوس آخوندی را سرنگون کرده اند و مجاهدین و شورای ملی مقاوت را اپوزیسیون خود می دانند و به عنوان خطر با لفعل باید اینها را هم از دم تیغ خود بگذرانند. ولی گویا این طور نیست و اصلا در دنیای خیالی بسر میبرند و با رویاهای مشمئز کننده خود در خواب بالا می آورند و به سرو صورت خود می ریزند. شما که میراث دار منصور حکمت هستید چه گلی به سر این جنبش چپ و سوسیالیستی زده اید که حالا می خواهید دیگران را هم بدون حضور هیچ وکیلی و در غیاب به سبک وزرات اطلاعات سلاخی کنید. بر همگان مبرهن است که مرحوم مقفور منصور حکمت به عنوان لیدرو ایدئوگ شما چه خاکی در سال 1990 بر سر حزب کمونیست ایران ریخت و تحت عنوان کندن بند ناف از ناسیونالیسم خلق کرد، تارو پود حزب کمونیست ایران و کومله را از هم گسست و آنگاه حزب کذائی کمونیست مثلا کارگری را که هیچ ربطی هم به طبقه کارگر نداشت را پایه گذاری کرد.
اما از آنجائی که این سازمان من درآوری خارجه کشوری نه تنها بی ریشه و بی پایه بود بلکه نیروهای درونی اش آنچنان از هم گسیخته و بی ربط به لحاظ نظری به هم بودند که دیری نپائید وپنبه اش رشته شد و قبل از این که منصور حکمت همسر آذر ماجدی دار فانی را وداع گوید به چشم خویش چوبین بودن اسب خیالی خود را دید. آنگاه حزب کارگری نشان شقه شقه شد به گونه ای که معلوم نیست کی وارث منصور حکمت است، لحاف ملا پاره پاره شد و در یک گوشه آن آذر ماجدی جا خوش کرده است. بزودی 23 سال میشود که از تاریخ این کارگر نشانها می گذرد و هنوز هم گیج و منگ به دور خودشا ن می چرخند و تازه فیلشان یاد هندوستان کرده است که بالاخره باید کاری کرد کارستان، چونکه مجاهدین از لیست تروریستی امپیریالستی خارج شده اند و به هر حال آذر ماجدی باید دین خود را به همسر و لیدرش که سناریوی سیاه و سفید را نوشت، ادا فرمایند. قابل توجه خواننده گان عزیز در مقاله سناریوی سیاه و سفید منصور حکمت، مجاهدین جزء سناریوی سیاه ، سلطنت طلبان و تودهای و اکثریتی ها جزء سناریوی سفید به شمار می آیند. عجب روزگار غریبی است!!
باری، سری بزنیم به مقاله آذر ماجدی تحت عنوان "مجاهدین خلق سپاه مزدور ناتو" به تاریخ 12 اکتبر 2012 مندرج در سایت حزب اتحاد کمونیست کارگری!!
معمولا رسم بر این است که در هر بیدادگاهی هر چند ارتجائی برای حکم صادر کردن و محکوم نمودن کسی حتی به دروغ هم که شده اسنادی جمع آوری می کنند تا هر چه بیشتر محکمه پسند تر باشد. البته نوع مدرن ترش را هم داریم که رژیم جلاد و ضد بشر جمهوری اسلامی است که به هیچ سند و وکیلی هم نیاز ندارد و از قبل نسخه را پیچانده است و به هیچ بنی بشری هم پاسخگو نیست. حالا آذر ماجدی که خود ش را کمونیست ناب حکمتی می داند ، چرا به این روز و بدبختی سیاسی افتاده است که از هر دو مورد فوق رذیلانه تر برخورد می کند. ایشان می گوید:

تبعيد شاهد، برای سرپوش گذاشتن بر جنايت

يکی از شاهدان شکنجه و قتل ستار بهشتی از اوين به زندان اهواز تبعيد شد
بنا به گزارشهای منتشر شده در شبکه های اجتماعی اينترنت، رژيم در تلاش برای سرپوش گذاشتن بر جنايت قتل کارگر آزاده، ستار بهشتی در زير شکنجه، يکی از زندانيان سياسی بند ۳۵۰ زندان اوين، به نام ابوالفضل عابدينی نصر را روز پنجشنبه به زندان اهواز تبعيد کرد. ابوالفضل عابدينی يکی از زندانيانی است که درباره مشاهدات خود از شکنجه ستار بهشتی شهادت داده است. عابدينی در اعتراض به تبعيد خود اعلام کرده که دست به اعتصاب غذای نامحدود خواهد زد و عواقب هر گونه رخدادی در اين خصوص برعهده مقامات قضايی خواهد بود.

بنا به گزارشهای منتشر شده، ابوالفضل عابدينی هنگام ترک بند ۳۵۰ ضمن سخنانی گفت: بارها به عنوان شاهد به بازپرسی ويژه احضار شده و روايت خود را از شنيده ها و ديده ها و آثار شکنجه های ستار بهشتی گفته ام و همچنين در حضور بازپرس تأکيد کرده ام که مانند پرونده های قبل مانند قضيه کهريزک نبايد جای شاهد با قاتل در پرونده عوض شود و قاتل نبايد هم چون دفعات قبل تا بالاترين مقامات ارتقاء پيدا کند.
ساير زندانيان بند ۳۵۰ هنگام خارج شدن ابوالفضل عابدينی از بند با شعارهايی هم چون “خون ستار می جوشد زندانی می خروشد ”، “بازجو جنايت می کند رژيم حمايت می کند ”، او را بدرقه کرده اند.
متعاقباً روز پنجشنبه زندانيان بند ۳۵۰ زندان اوين به عنوان اعتراض به تبعيد عابدينی، ظرفهای ناهار و شام را دست نخورده برگرداندند

ابوالفضل عابدينی که کارگر شاغل در اهواز بود، در فروردين ۱۳۸۹ توسط دادگاه ضدانقلاب اهواز به جرم مصاحبه با رسانه های بيگانه به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود، مجدداً سال گذشته نيز در يک محاکمه مجدد، يک سال محکوميت اضافه گرفت.

قتل جنايتکارانه جميل سويدی در زير شکنجه

روز 20آبان خبر جان باختن جميل سويدی کارگر جوشکار در زير شکنجه دژخيمان خامنه ای در زندان اهواز، منتشر شد. به گفته نزديکان جميل، ماه قبل لباس شخصيها که برگه اطلاعات سپاه را داشتند با حمله به خانه جميل در اهواز، او را دستگير می کنند. به دنبال آن خانواده جميل تلاش گسترده يی برای يافتن محل زندان او می کنند اما جز جوابهای ضد و نقيض مأموران زندانها و سرگردانی در ميان ارگانهای مختلف سرکوب، چيزی عايدشان نمی شود. دو هفته بعد از دستگيری يکی از لباس شخصيها به خانواده سويدی اطلاع می دهد که جميل فوت کرده و برای تحويل گيری جنازه اقدام کنند. اما خانواده جميل برای تحويل جنازه نيز دور ديگر از سرگردانی و دوندگی بی حاصل را تجربه می کنند تا سرانجام يکی از بستگان جسد جميل را به طور اتفاقی در پزشکی قانونی اهواز پيدا می کنند.

اين اولين باری نيست که دژخيمان خامنه ای در خوزستان فرزندان مردم ايران را با شيوه های جنايتکارانه و به طور غيررسمی سر به نيست می کنند و مسئوليتی در قبال جنايت به عهده نمی گيرند. پيش از اين نيز دژخيمان بارها اجساد زندانيان سياسی از هموطنان عرب خوزستان را که زير شکنجه به قتل می رسيدند، به داخل رودخانه انداخته يا جلو خانه و محل سکونتشان رها می کردند.

علاوی: رژيم ايران حتی نوع حکومت را بر عراق تحميل می کند

اياد علاوی رهبر العراقيه گفت: رژيم ايران در امور عراق دخالت می کند به حدی که حتی نوع حکومت را تحميل می کند..
وی افزود تخلفاتی صورت می گيرد که در صدر آنها اقدام مالکی برای ايجاد تشکيلات نظامی در کشور است که موجب نگرانی است

اياد علاوی همچنين گفت برخی يکانهای نظامی به صورت فردی و با رهنمودهای شخص مالکی رفتار می کنند. همان کسی که مسئوليت کامل تصميم گيری برای لغو کارت جيره بندی را بر عهده دارد. کارتی که منبع نان مردم له شده و محکوم به بحرانها و جنگها می باشد..
وی افزود عراق فعلی در هرج و مرج هدف دار به سر می برد و استمرار آن فضا را برای افراد ذی نفوذ در دولت به خودکامگی در قدرت باز می کند.

ابراز انزجار از توطئه ننگين غصب و غارت اموال ساکنان اشرف

بيانيه انجمن کمکهای انسانی برای حمايت از خانواده های مستمند: با توجه به وضعيت موجود در کمپ ليبرتی ودرد و رنجهای ساکنان آن و محدوديتهای فزاينده غيرانسانی از سوی دولت عراق، ما تأکيد می کنيم که اين موارد نقض چيزی جز اجرای دستورات رژيم ايران دررويای ازبين بردن مجاهدين خلق قهرمان نيست دولت عراق قصد دارد با استفاده از شرايط کنونی عراق اموال ساکنان اشرف را غارت کند... .. يونامی و ايالات متحده تضمين دادند که در صورت جابه جايی ساکنان به ليبرتی حق مالکيت آنها تضمين می شود. اما اکنون نماينده ويژه دبيرکل ملل متحد با جانبداری از فشارهای دولت عراق عملاً برای مصادره و سرقت اموال ساکنان پوشش شرعی و بين المللی ايجاد می کند
بيانيه انجمن قربانيان جنگ:ما انجمن قربانيان جنگ به عنوان بخشی از مردم عراقٴ برخوردهای دولت عراق برای اعمال فشار و محدوديت عليه ميهمانان گرامی مان يعنی ساکنان کمپ ليبرتی و اشرف ومحروم کردن آنها از اوليه ترين حقوق مادی ومعنوی آنها را نمی پذيريم.
اخيراً از مقاصد کثيف دولت عراق برای غارت اموال وداراييهای ساکنان مطلع شديم در حاليکه همه می دانيم که آنچه دولت عراق مدعی آن است چيزی جز کسب رضايت رژيم ايران و اجرای دستورات آن نيست و تمامی آنچه که دولت عراق انجام می دهد مغاير با قانون عراق است.
بيانيه مؤسسه دفاع از آزادی و عدالت:آنچه عيب وننگ است، اقدام دولت عراق به سرقت اموال پناهندگان ايرانی مقيم عراق از 25سال قبل است که عملی غيرقابل قبول نزد ما عراقيان است، اين سرقت با کلاهبرداری وناديده گرفتن اوليه ترين حقوق بشر از طريق ارگانهای ناسالم، صورت می گيرد از جمله: ناديده گرفتن قانونی ملکی عراق: فرستادن تجار از سوی دولت عراق برای کم ارزش نشان دادن داراييها.
ممانعت از نزديک شدن تاجران عراقی به کمپ اشرف به بهانه های واهی.
ممانعت از تاجران خارجی برای خريد مواد منقول و غيرمنقول، که هدف از آن سرقت در روز روشن است.
ما از ارگانهای بين المللی خواهان حفاظت از داراييهای پناهندگان ايرانی که مردم عراق قادر به حفاظت از آن نيستند هستيم زيرا اين مردم خودشان روزانه در معرض سرقت هستند.

«ستار» بهشتی نامی وفادار به يک رسم - بقلم م. آزاده

ستار بهشتی شهيدی از نسل همان ستار که پرچم سفيد تسليم را از سردر خانه های تبريز پايين کشيد و اميرخيز تسليم ناپذيری را تا آنسوی نسلهای آينده جاری کرد؛ با شهادت در زير شکنجه آنسان که پيکرش قابل شناسايی نبود؛ نشان داد که سرکوب و شکنجه و اعدام؛ نمی تواند مانع عزم جزم فرزندان اين ميهن برای سرنگونی دژخيمان حاکم شود.

ستار در حتميت سرنگونی نظام پليد آخوندی نوشت: … در آخر مطلبم اظهار می دارم برنامه هسته يی را به پايان برسانيد با نقض حقوق بشر چه می کنيد؟ با خونهای به ناحق ريخته شده بر زمين چه می کنيد؟ اين نظام ديگر نه اعتباری در درون مرز و نه آبرويی در برون مرز دارد راهی جز مقابله برای نابودی آن نيست، به زودی با فراگير شدن قيامها حتی رهبر شما فرصت سر کشيدن جام زهر را هم نخواهد داشت…
همچنين در مطلبی با عنوان «شروع قيامها شمارش معکوس برای نظام» نوشت: … مخارجی که خرج سپاه قدس، تغذيه مالی، تجهيزاتی و لجستيک نيروهای حزب الله در لبنان و يا به تازه گی مبلغ 10ميليارد دلار کمک به بشار اسد برای قتل عام مردم کشور سوريه پرداخت می شود در زمانيکه مردم ايران در فقر و تنگنا قرار دارند را چه کسی پاسخگو می باشد؟ مگر هميشه سران نظام خود اعلام نمی دارند که سياستهای خارجی تابع دستور رهبری است؟».

ستار پيش از آن که برود؛ قطعيت پيروزی سرنگونی رژيم آخوندی را به ثبت داد و نوشت:
«به زودی با قيامی فراگير؛ به عمر ننگين اين نظام خاتمه می دهيم آنچه می خواهيم را به دست می آوريم و آنچه نمی خواهيم بر سرتان آوار می کنيم ـ زنده و پاينده ايرانی و ايران جانم فدای ايران» …

اين پای به راهی و آمادگی البته همان است که در خيانت بی هزينگی سبز به خون نشست اما خاموش نشد و ستار شعله يی از اين سرزندگی و خاموشی ناپذيری است. او بی شک نماينده نسل جوان ايران است که بر تماميت اين نظام پليد و کباده کشان فريب و خيانت بی هزينه گی برای حفظ آن؛ تف کرده اند و خون و ايستادگی فرزندان رشيد اين ميهن؛ چراغ راه آنهاست… قطعاً و نه شايد؛ آن چه او نوشت؛ بيان آگاهی نسل جوان ايران است که هرگز شيشه عمر رژيم آخوندی و همه باندها و دستجاتش را از شکستن در ضربه آن، اميد رستن نيست… ياد ستار شهيد را با مروری بر دردهايش که نوشت و درمانی که تا اعماق به آن ايمان داشت و به او جسارت ايستادن تا به آخر را داد؛ گرامی می داريم:
… باز خرداد ماه از راه رسيد و باز خاطرات، بعد از 22خردادسال1388 که تقلّبی در آرا مردم صورت گرفت و چه بسيار مردم که به ظاهر برای پس گرفتن رأی خود آمدند، ولی اميد به تغيير اين نظام داشتند! چه عزيزانی که به آرزوی رهايی از نظام ظالم پا به ميدان گذاشتند، اما چه آرزوها که در دلها باقی ماند، چه تعداد از بهترين عزيزان اين آب و خاک آرزو به دل، غرقه به خون چهره در خاک فرو بستند؟ آن عزيزان… رفتند و با رفتن خود درس فداکاری و ايثار به ما آموختند، و ما را شرمنده در ترس خود نهادند!؟ … در اين دست نوشته خود. نگاهی به مواضع آقايان موسوی و کروبی دارم، و نگاهی به ديد اکثريت مردم که در ذهن خود چيزی جز، آن فکر که در نظر آقايان موسوی وکروبی بود می خواستند!
همانند سال 76که آقای خاتمی به اسم اصلاحات آمد و مردم انتظار تغيير نظام را داشتند از اين اصلاحات، غافل از آن که آن اصلاحات شناسايی مخالفان بود و سپس سرکوب آنان. و هنوز هم در گفته های آقای خاتمی و حتی بيانيه آخر آقای موسوی حفظ نظام جمهوری اسلامی حرف اول را می زند. …
دليل محاکمه نشدن آقايان موسوی وکروبی چيست؟ اگر آقايان موسوی و کروبی محاکمه نمی شوند به خاطر اين است چهارچوب پوسيده نظام را قبول دارند! وبا اصل نظام مخالفتی ندارند!… آقای موسوی نخست وزير محبوب خمينی بوده، و بعد از آن هم باز در مشاغل ديگری بوده و آقای کروبی يکی از ياران نزديک آقای خمينی بوده است! و بعد از خمينی نيز انواع مشاغل را برعهده داشته، هيچ گاه راضی به تغيير کلّيت نظام نمی شوند؟ زيرا از کشتارها… تا سرکوب مخالفان در کردستان، تبريز، ترکمن صحرا، اعدامهای دسته جمعی در اوين و اعدامهای سال67 با خبر هستند، و چه در آن زمان چه در اين زمان کلامی به مخالفت با آن رفتارها نگفتند!… مشکل اصلی بين آقايان جنگ قدرت است!…
اين آقايان خود ديدند که جوانان اين مرز و بوم تک به تک جان می دهند، در آن قيام، اما حاضر به تغيير موضع برای تغيير نظام نشدند و فقط ندای ما رأی خود را می خواهيم دادند، … همين امر… شکست قيام را همراه داشت. … و در آخر اگر مبارزه ما قرار است برای تغيير سياستهای نظام باشد، فرق نمی کند اين نظام دست موسوی يا خامنه ايی باشد، چون چهارچوب و قاعده ها آن يکی است. هدف ما برای رهايی تغيير درکلّيت نظام بايد باشد…

درود بر ستار شهيد… .

«ناگفته های سکوت برديا»

برديا چه می گويد - بقلم د. ن
با پيکر خاموش و سردش، سخن می گويد برديا؛ همانسان که مارگوت بيگل گفت «سکوت سرشار ناگفته هاست»، برديا هم در سکوتش به هزار زبان در سخن است. هر روز که می گذرد او با پيکر بی جانش، خطابه خروشنده ای ايراد می کند. رو به جهان می خروشد. بيدار می کند، به شرم می آورد و روشنگری می کند.
از دور دستها هم می توان صدای اين پيکر را از سردخانه مزدوران ولايت فقيه، از عراق، شنيد. گوش کنيم:
برديا می گويد:
ـ اين تازه ترين سنت شقاوت پيشگان در تاريخ بود که در مورد من و خواهرم زهرا مهرصفت بدعت گذاشته شد. به راستی کدام سلطان خونخوار شقی در تاريخ، جنازه بی جان را گروگان گرفت و از تحويل آن به قبيله و خانواده اش سرباز زد؟ و آن را هم چون شلاقی بر پيکر همرزمانش کوبيد؟
تعجب نکنيد! اين کار اگر چه حيرت انگيز است، اما دور از انتظار من نبود. زيرا من ديده بودم که به فرمان ولايت، و برای حفظ قدرت و حکومت، چه کارها که نمی کنند. من ديده بودم، حسين پويان و محمدعلی زاهدی را که به فرمان ولايت از وسط بغداد ربوده شده و سربه نيست شدند،
من ديده بودم صحنه نوزده فروردين، يعنی صحنه تيرباران صحرايی را. آن هم تيرباران زنان و دختران جوان و بی دفاع و بی سلاح را که ميهمانان مهربان سرزمين عراق بودند. من ديده بودم پيکرهای نحيف و رنجور مهدی فتحی و محسن انصاری و منصور حاجيان و نادر حيدريان، ناصر افتخاری، و پروين محمدی و بسيارهای ديگر را که به خاطر جلوگيری از رسيدن پزشک به آنها، جان باختند.

آری من از اين صحنه های شقاوت ولايتی، در سالهای محاصره اشرف، که سالهای محاصره و زجرکش کردن مهمانان بود، بسيار از اين صحنه ها ديده بودم
من ماجرای صبا را که تنها به خاطر نرسيدن چند کيسه خون به شهادت رسيد ديده بودم. بنابراين نگه داشتن پيکرم توسط مالکی، برای کوبيدن آن هم چون شلاقی بر پيکر مجاهدان اشرف و يا مجاهدان زندان آزادی، برايم حيرتی نداشت. تازه هنوز هم از اين قافله، انتظار چشمه های تازه تری دارم.
پس چه چيز برايم عجيب است؟ آنچه حيرت و شگفتی و درد می انگيزد چيست؟ آنچه خشم می انگيزد چيست؟
اين که همه اين جنايتها، به جای تقبيح، «تسهيل» شده باشد!. آن هم توسط نماينده محترم سازمان ملل که مأموريت اصلی اش، حمايت از ما يعنی حمايت از مظلوم در برابر ظالم بوده است.

اين حرفها را برديا می گويد: برديا می گويد:
حيرت من از اين است که آقای کوبلر تسهيل می کند، اما نه حل يک مشکل ما بين ما و دولت عراق را. بلکه اجرای حق کشی ها، و تجاوزها و جنايات و بدعتهايی تازه چون «گروگانگيری پيکرهای جان باختگان» را.
من به اين فهرست امور تسهيل شده فکر می کنم. فهرستی که خيلی بلند است اما چند نمونه از آن را می توان پيش چشم آورد:
ـ چگونه يک توافق نامه، بی خبر و بدون حضور طرف مظلوم، امضا شد؟ اين به نفع مالکی تسهيل شد.
ـ چگونه حق ورود وکيلان مجاهدين به اشرف و ليبرتی پايمال شد و هنوز هم می شود؟ اين هم به نفع مالکی و رژيم ولايت توسط آقای کوبلر تسهيل شد.
ـ چگونه خانواده های مجاهدان از ديدار با فرزندانشان، ممنوع شده اند؟
ـ چگونه دست نيروهای پليس برای ضرب و شتم کاروانهای مجاهدان باز گذاشته شد؟ همه اينها به نفع نيروی مهاجم عراقی تسهيل شد.
ـ چگونه دست طرف عراقی برای برگرداندن خودروهای خدماتی از ميان راه باز گذاشته شد؟ و در برابر آن سکوت اختيار شد؟
ـ چگونه طرف عراقی می تواند حق مالکيت مجاهدان و حق انتقال خودروها و اموالشان را پايمال کند؟ اينها همه به نفع پايمال کننده تسهيل شده است.
ـ چگونه تاجرانی که می خواهند اموال مجاهدان را بخرند، تهديد به مرگ می شوند اما اعتراضی بيان نمی شود؟ اين نيز در حال تسهيل است.
ـ چگونه مجاهد مجروح و فلج و بدون پا، از حق انتقال اتاقک شخصی و خودرو ويژه خود محروم می شود؟
ـ چگونه از سرقت اموال مجاهدان در تونل محاصره شده ای توسط نيروهای امنيتی، در بازرسيها، هيچ سخنی گفته نمی شود؟
ـ چگونه پناهجويان از امکان تردد به شهر و از حق طبيعی هر پناهجو ممنوع مانده اند؟
ـ چگونه يک اردوی پناهجويی، نمی تواند به نام و تعريف خود خوانده شود و به جای اردوگاه پناهندگان، به مکان ترانزيت تغيير اسم می دهد؟
اينها همه از جمله امور تسهيل شده است.
اما باز هم برای حيرت کردن، گفتنی هايی هست:
اقدامات تقويتی برای اين تسهيل نيز وجود دارد. و آن تشکرها و تقديرهايی است که به جای انتقاد و سرزنش، از سوی آقای کوبلر، به سوی دولت عراق روانه است.
و در پی آن، تشکرهايی که از خود ولايت در تهران برای فرماندهی و پيش بردن همه اين حق کشيها، صورت می گيرد.
من می پرسم، آيا کسی برای اين تسهيل کردنها، به آقای کوبلر شکرانه و جايزه و پاداش می دهد؟

در پايان می گويم، هم چنان که 30هزار مجاهد بردار شده در قتل عام سال 67 در آخرين لحظات زندگيشان گفته اند: که سرانجام هم آن که جسد گرو نگه می دارد و هم آن که برای همه اين جنايات نقش تسهيل کنندگی ايفا می کند، محکوم به رسوايی و شکستند. اين ديگر يقين تنها برديا نيست. حکم مسلم تاريخ است.

گردهمايی در کنگره آمريکا، خروج مجاهدين از ليست و سياست در قبال ايران

گردهمايی در کنگره آمريکا، سخنرانيهای نمايندگان، محققان و حقوقدنان، خروج مجاهدين از ليست و سياست در قبال ايران

دکتر ايوان ساشا شيهان:
صبح به خير خانمها و آقايان، به کنگره ايالات متحده خوش آمديد، خوش آمديد به ساختمان اداری ريبرن خوش آمديد.
نام من دکتر ايوان ساشا شيهان است و استاد روابط عمومی و بين المللی در دانشگاه بالتيمور هستم. اما مهمتر اين که من يکی از حاميان قديمی و ا ز دوستان اپوزيسيون ايران و يک مؤمن واقعی به سازمان مجاهدين خلق ايران هستم.
شما در اين لحظات سرنوشت ساز در تاريخ، شفافيت، اراده و انگيزه برای به ارمغان آوردن در تغيير دموکراتيک در تهران را داريد و من فکر می کنم شما اين کار را می کنيد. دوستان، من بسيار هيجان زده هستم که به اين مناسبت سرنوشت ساز با شما باشم. پس از پانزده سال، صدها تظاهرات و پس از گرفتن حمايت دو حزبی از اعضای کنگره، نامزدهای انتخابات رياست جمهوری، نمايندگان مجلس در سراسر جهان و حتی چند تن از دانشگاهيان برجسته، وزير کلينتون در نهايت پس از پانزده سال برچسب سازمان مجاهدين خلق را برداشت و با اين کار، مجاهدين خلق را دوباره به عنوان يک سازمان مشروع سياسی و جايگزين آخوندها نشان داد.
خروج از ليست يک فاز جديد تعيين کننده در روابط ايران و ايالات متحده است. و حذف سازمان مجاهدين خلق از ليست روشن ترين نشانه تا به امروز است که استراتژی تعامل ديپلوماتيک بی پايان و تسليم، تمام شده است.
با اعتماد به نفس مطلق می توانم به شما بگويم که آينده روشن است. انتخاب روشن است و تغيير رژيم از درون در افق است. و من نيز مثل شما مشتاقانه منتظر روزی در آينده ای نه چندان دور هستم، يک ايران آزاد و صلح جو به وجود بياوريم و مشخصاً مشتاقانه منتظر روزی هستم که شما بتوانيد در تهران ميزبان من باشيد.
دوستان، در حالی که ما صحبت می کنيم، سران سنگدل رژيم تهران بر روی زمين به طور فزاينده يی لرزان هستند. عامه مردم در ايران عصبانی و بی قرار هستند و حق دارند که باشند. پول آنها در سقوط آزاد است. بنابراين، اصلاً جای تعجب نيست که ايرانيان می پرسند آيا راه بهتری وجود ندارد؟
خوب راه بهتری وجود دارد و آن در برنامه سازمان مجاهدين خلق ايران و تبيين شده در طرح ده ماده ای ارائه شده توسط خانم مريم رجوی، رئيس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت نشان داده شده است:
حقوق بشر، برابری زن و مرد، جدايی دين و دولت، آزادی بيان، روابط مثبت با جهان و يک ايران غيراتمی است. اين فقط يک سند نيست. اين فقط يک طرح نيست. اينها فقط حرف نيست. اينها دوستان من آينده است.
مبارزه چند ده ساله پيگيرانه مجاهدين خلق برای دموکراسی، حقوق بشر و آزادی است. و در نهايت برای آنچه که هست دارد به رسميت شناخته می شود، يک جنبش سياسی مشروع، اما گام بعدی اين است که اذعان کنيم اپوزيسيون ايران نشان دهنده بهترين اميد برای يک ايران آزاد است.
به عنوان کسی که به مطالعه جنبشهای مخالف پرداخته و درباره مبارزه با تروريسم نوشته است می توانم بدون ابهام به شما بگويم که هيچ جنبش اپوزيسيون قادر به ترويج تغيير زيربنايی بيشتر در تهران نيست. و هيچ جنبشی نشان دهنده يک تهديد بيشتر برای رژيم نيست. مذاکرات، جهان را امن تر نمی کند. تظاهر به اين که رژيم در ايران از اراذل و اوباش و قاتلان تشکيل شده اخلاقی نيست، حق نيست و يک گزينه نيست. جهان حالا بايد اين اميد کاذب مذاکرات دوجانبه را رد کرد. و قربانی مذاکرات بی پايان که تنها ضعف را ساطع می کند و سران وحشی رژيم ايران را تقويت می کند نشود. سياست علنی ايالات متحده بايد از يک فرض ساده شروع شود که شما شنيده ايد من اغلب تکرار می کنم و آن اين است که هيچ بسته يی از امتيازات به رژيم ايران آن را از مسير کنونی هسته يی باز نمی دارد.
دوستان، قفس ملاها می لرزد، مخالفان از بند و زنجير رها شده اند. سران ژريم تهران مضطرب هستند و حالا جهان بايد حرکت خروج از ليست را در درست گيرد. و تغيير رژيم از درون ايران را قبول کند.
دوستان، در طول يک ساعت بعد من می خواهم شما را به شنيدن سخنان يک سری از رهبران شجاع صريح هر دو حزب در کنگره ايالات متحده دعوت کنم. من کاملاً مطلع هستم آنها شفافيت، شجاعت و توانايی برای کمک به شما برای ساختن تاريخ ايران را داند. ما چند دانشگاهی برجسته داريم که به طور جدی در تلاش برای صلاح سابقه و فشار بر کارزار دروغپردازی تهران هستند.
و می دانم شما مشتاقانه منتظر شنيدن آنها هستيد.
خانمها و آقايان برای شروع امروز از شما می خواهم از نماينده کنگره مايکل کافمن جمهوريخواه از ايالت کلرادو استقبال گرمی بکنيد. او عضو کميته قوای نيروهای مسلح و همچنين کميته منابع طبيعی است. نماينده کافمن به عنوان وزير داخلی کلرادو خدمت کرده است. او برای نمايندگی در کنگره درصد و يازدهم انتخاب شد و به تازگی دوباره انتخاب شد. نماينده کافمن.

مايک کافمن، عضو کميته قوای مسلح در کنگره آمريکا بسيار تشکر می کنم برای برگزاری اين جلسه و استقبال از ما نمايندگان که از کارزار انتخاباتی مان بازگشته ايم. امروز را بايد گرامی بداريم چون چون سازمان مجاهدين خلق ايران، جنبش اصلی مخالف رژيم در ايران، از ليست خارج شده است و من افتخار می کنم که در کارزار خروج مجاهدين از ليست نقشی ايفا کرده باشم. اميدوارم ما از تاريخ اخيرمان درسی گرفته باشيم و آن درس اين است که وقتی مردم ايران و مخالفان رژيم همان طور که در سال 2009 ديديم قيام کردند، ما در کنگره اين دولت را تشويق کرديم که ديگر هرگز سکوت نکند و دست کم از کسانی که حاضرند عليه سرکوب در ايران بپا خيزند حمايت معنوی بکند. کسانی که از شجاعت قيام در گذشته برخوردار بودند و در آينده نيز اين شجاعت را خواهند داشت. لذا کنگره آمريکا بايد دوش به دوش و در کنار مردم ايران در مبارزه شان برای يک نظام دموکراتيک بايستد.
خدا به همراه شما و ايالات متحده و مردم ايران باشد.

آلن گرسون - حقوقدان مشاور پيشين هيأت آمريکا در ملل متحد من سالها به عنوان وکيل در بخشهای جنايی، بخش مدنی و تحقيقات ويژه در وزارت دادگستری کار می کردم.
وقتی از وزارت دادگستری خارج می شويد سمت چپ شما يک ساختمان آرشيو قرار دارد. در آنجا دو مجسمه وجود داشت. من شعارهايی را که زير آنها نوشته شده بود به خاطر سپردم اولی اين بود:
«پر داخت بهای آزادی مستلزم هوشياری ابدی است»
ما می دانيم که به يک پيروزی بزرگ رسيديم و فکر می کنم اين ما را به پيروزی نهايی نزديک کند. دومين شعار که به طور خاص برای افراد آکادميک مهم است، اين بود که «گذشته، مقدمه ای برای آينده است».
استراتژيستهای وزارت خارجه (که من سالها در آنجا کار کردم) بر اين نظر بودند که اهداف ديپلوماسی از طريق نامگذاری سازمان مجاهدين در ليست تروريستی به دست می آيد، حتی سالها بعد از اين که عاليترين دادگاههای انگلستان و اروپا و معتبرترين قضات، شواهد را بررسی کرده و به اين نتيجه رسيده بودند که هيچ سندی دال بر توجيه ادامه نامگذاری آنها وجود ندارد

وضعيت وخيم جسمی نسرين ستوده

بنا به گزارشهای دريافتی وکيل زندانی سياسی نسرين ستوده گفته است وضعيت جسمانی وی به دليل يک ماه اعتصاب غذا مناسب نيست و با کاهش جدی وزن و ضعف جسمانی شديدی روبه رو گرديده است.

مأموران وزارت بدنام اطلاعات آخوندی مانع ملاقات همسر او گرديده اند. مأموران ولی فقيه با غيض و کين آخوندی از اين طريق وی را تحت فشار گذاشته اند. آنها نمی خواهند که خبر وضعيت جسمی ايشان به بيرون برسدنسرین ستوده زندانی سیاسی
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119104

گزيده ای از خون نوشته های شهيد ستار بهشتی

گزيده ای از خون نوشته های شهيد ستار بهشتی
از مقاله «اعدام، گناه بی گناهی»
«… آقای خامنه ای در جلسه ويژه هيأت وزيران در بجنورد خطاب به دولت تأکيد کردند: در سال آخر خدمت دولت، امکانات و انرژی موجود، منطقاً بايد صرف پروژه های نيمه تمام شود. به علت پرداختن به مسائل ديگری که موجود است زياد به اين مسأله نمی پردازم چون ديگر همه ملت ايران می دانند اين سخنان و دستورات و ارائه طرحها جز فريبی بيش نيست!

… آقای خامنه ای به عنوان يک ايرانی خواهش می کنم دست از قدرت پرستی خويش بردارد، ايران را بيش از اين به ويرانه تبديل نکند، قبل از آن که قيامها شکل بگيرد و يا جنگ داخلی در کشور فرابگيرد، اين لطف را نظام جمهوری اسلامی که مسئولانش خود را نوکر ملت می دانند انجام دهند، اين کشور را رها کنند با يک رفراندوم بياييد مشخص کنند ببينيد مردم ايران چقدر از داشتن نوکرانی چون شما بيزار هستند.

آملی لاريجانی با تأکيد بر اين که در جمهوری اسلامی ايران مطلقاً اعدامی سياسی نداريم و افراد اعدامی يا قاچاقچی مواد مخدريا متعرضان به جان و مال و نواميس مردم بوده اند.
… آقای لاريجانی چگونه می توانيد به اين راحتی دروغ بگوييد که اعدام سياسی در نظام شما نيست؟ از زمان به قدرت رسيدن اين نظام هرچه اعدام شد قاچاقچی و مزاحم نواميس مردم بودند؟ تيربارانهای روی پشت بام مدرسه رفاه بدون (تشکيل) دادگاهی، کشتارترکمن صحرا، کشتارآمل و تبريز، کشتار قيامهای سال 60 اعدامهای سال67همه آنها قاچاقچی بودند؟ … همه اين اعدامها جزء قاچاقچيان و حمله به نواميس مردم بودند؟ درقيام سال 78 و سال 88 اين همه بازداشت، شکنجه، تجاوز و قتل که بر سر مردم آمد همه قاچاقچی و مزاحم نواميس مردم بودند؟ ايا خونخوارتر از خود ديده ايد؟ آقای غلامرضا خسروی و بسياری چون او که اکنون بين اعدام وزندگی مانده اند جزء همين اشخاص هستند؟ اگر اينگونه است چرا درخواست نوشتن توبه نامه به آقای خسروی داديد؟ چگونه او قاچاقچی و يا مزاحم نواميس مردم است که با توبه نامه او را بعد از ساليان فراوان زندان و شکنجه ميرهانيد؟

… اين همه زندان در زندانی از ظلم شما در عذاب به سر می برند قاچاقچی ومزاحم نواميس مردم هستند؟ … ای از خدا بی خبر ای از خدا بريده و به شيطان دلبسته، خانم نسرين ستوده به خاطرجلوگيری از ديدار فرزندانش دست به اعتصاب غذا زده آخر اين چه دينی است که ادعای اجرای آن داريد اما برای اجرای آن راضی به انجام هر گونه ظلم و جوری هستيد؟ اين چه اجرای دينی است که به اسم خدا و دين خدا بند گانش را به طور مستقيم وغير مستقيم به نابودی ونيستی می کشانيد؟

××××××××××××××××××

بخشی از مقاله ادعاهای بزرگ، اما پوچ و توخالي

«… با قطع شدن برنامه های راديو تلويزيون ايران از طريق ماهواره، شبکه های نظام نيز در ليست تحريمات قرار گرفت و جای تعجب اينجاست که فرياد از همه مسئولان درآمده که اين نقض حقوق شهروندی واطلاع رسانی است، اتحاديه اروپا دارد دفاع از آزادی بيان و دفاع حقوق بشرکذايی خود را نشان می دهد! هرکس به نوعی از مسئولان از سوراخی سر بيرون آورده و داد از نقض ازادی بيان می زنند! اما نمی گويند وقتی خود بر روی شبکه های ماهواره يی در کشور ايران برای مردم خود را پارازيت می اندازيم آيا نقض آزادی بيان نيست؟ وقتی اينترنت را قطع می کنيم، سايتها را فيلتر می کنيم، روزنامه ها را توقيف می کنيم نقض آزادی بيان و پايمال کردن حقوق شهروندی نيست؟ چگونه برنامه های شما که همه جنبه دفاع از نظام فاسد و طرفداران اين نظام هم چون بشار اسد را دارد و يا به ترويج خشونت می پردازد اگر از پخش آنان جلوگيری شود نقض آزادی بيان وپايمال کردن حقوق شهروندی می شود، اما پارازيت اندازی شما بر روی شبکه های ماهواره ای، قطع اينترنت، فيلتر کردن سايتها، توقيف روزنامه ها مبارزه با تهاجم فرهنگی و مبارزه با استکبار می شود؟



آقايان ديگر دست شما برای عالم وآدم رو شده ديگر جای چانه زدن نداريد، حال بايد تصميم بگيريد يا جام زهر را بنوشيد که از داخل به جنگ باهم می افتيد و يا بايد منتظر قيامهای سراسری باشيد.



زنده وپاينده ايرانی و ايران جانم فدای ايران

بحران در رأس نظام آخوندی - رو در رويی احمدی نژاد با خامنه ای

فلاکت و ضعف مفرط ولی فقيه ارتجاع درگرداب بحرانهای مرگبار
پس از آن که ولی فقيه ارتجاع، احمدی نژاد و هر کس که تا روز انتخابات اختلافات درونی رژيم را علنی کند «به خيانت» در «شرايط حساس کنونی» نظام متهم کرد، رئيس جمهور ارتجاع که مخاطب اصلی خامنه ای بود، نامه يی سراپا طعن و ادعا به ولی فقيه ارتجاع نوشت که فلاکت نظام و ولی فقيه مفلوک آن را بيش از پيش برملا کرده و بحران را تشديد و به مرحله جديدی وارد می کند.

هم چنان که در اخبار روز گذشته تارنمای سازمان مجاهدين به اطلاع هموطنان گرامی رسيد، خامنه ای در سخنان خود در 13آبان، بعد از ضجه و زوزه کشاف به خاطر کلان ضربه خروج مجاهدين از ليست آمريکا، و ابراز وحشت از پيامدهای درهم شکستن سياست استمالت، به جنگ علنی شده گرگها و نامه نگاريهای اخير احمدی نژاد و آخوند صادق لاريجانی سردژخيم قوه قضاييه رژيم پرداخت و به آنها هشدار داد و گفت:
«اين را من به مسئولان، به رؤسای محترم هشدار می دهم. من از رؤسای قوا حمايت کردم، باز هم حمايت می کنم - مسئولند، بايد کمکشان کرد - اما به آنها هشدار می دهم، مراقب باشند. نه اين که اين نامه نگاری ها خيلی مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنويسند؛ کار خودشان را بکنند، اختلافات را به ميان مردم نکشانند.
اختلافات را نبايد علنی کرد؛ اختلافات را نبايد به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نبايد در جهت ايجاد اختلاف تحريک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به کار بگيرد، قطعاً به کشور خيانت کرده».

پس از اين تيغ کشی خامنه ای، دو رأس لاريجانی، يعنی آخوند صادق لاريجانی رئيس قضاييه و پاسدار علی لاريجانی رئيس مجلس رژيم خود را جلو انداخته و با فرستادن نامه هايی به «مقام ولايت» ابراز تمکين کردند، ولی احمدی نژاد که مخاطب و طرف اصلی خامنه ای بود، سکوت کرد و کار به آنجا کشيد که بروجردی رئيس کميسيون امنيت مجلس رژيم وارد صحنه شد و علناً گفت: «هم اکنون افکار عمومی منتظر اين است که رئيس جمهور نيز به عنوان رئيس قوه مجريه کار مشابهی را انجام دهد و نامه يی را خطاب به رهبر بنويسد» وی اضافه کرد که «اجازه ندهيم دشمن از تصور اختلافات داخلی ما سوءاستفاده کند، لذا تعبير رهبر معظم در خصوص خيانت بودن اختلاف افکنی در کشور بسيار مهم و دقيق است».
اما رئيس جمهور ارتجاع که خامنه ای را در ضعيف ترين نقطه خود در گرداب بحرانهای مرگبار بيرونی و درونی يافته بود، جواب خامنه ای را در نامه پرنيش و طعنی داد که تلويزيون رژيم بخشهايی از آن از جمله عبارت «جايگاه رفيع رئيس جمهور» که «بالاترين مقام رسمی کشور پس از رهبری و مجری قانون اساسی» است، را سانسور کرد.

احمدی نژاد بدون کمترين اشاره يی به «ولايت» خامنه ای، در همان اول نامه از «امام معصوم (س) » که اشاره به امام زمان است ياد می کند و با تصريح بر اين که «هميشه» و «به طور شبانه روزی»، «تمام هم خود را مصروف خدمتگزاری بی منت و پافشاری بر اصول و ارزشهای انقلاب و صيانت از حقوق اساسی ملت» کرده است، حرفهای خامنه ای را صرفاً يک «تذکر به موقع»، توصيف کرده و در مورد خودش به اين اکتفا می کند که «مانند گذشته و برای مصالح کشور همه نامهربانيها را صبورانه تحمل خواهد کرد»!
درعوض، در نامه اش برای خامنه ای تعيين تکليف می کند که بايد «جايگاه رفيع رئيس جمهور» نظام را که «بالاترين مقام رسمی کشور پس از رهبری و مجری قانون اساسی است» مورد تأکيد قرار بدهد!
ضمن اين که در لفافه تعارفات ظاهری، برای رويارويی در بحران و جنگ و جدال نمايش انتخاباتی هم خط ونشان می کشد.
جالب اين که رئيس جمهور استبداد دينی، برای نيش زدن به ولايت خامنه ای، کراراً از کلمات «ملت» و «اراده ملت» و «انتخاب ملت» و «حقوق اساسی ملت» دم می زند که البته سرقت کلمات و ادبيات مقاومت مردمی، و قبل از هر چيز بيانگر ورشکستگی تاريخی رژيم ولايت فقيه و بنيانگذارش خمينی دجال است که رودرروی مجاهدين و شورای ملی مقاومت ايران، رأی ملت و دموکراسی را از اساس منکر بوده است.

متن کامل نامه رئيس جمهور ارتجاع با همان فرهنگ رژيمی و آخوندی خودش:
جدای از سرقت مصلحتی کلمات «ملت» و «مردم» و «اراده و حقوق مردم» که در تلويزيون آخوندی هم عبارات مربوطه با سانسور مواجه شده است:

نامه احمدی نژاد به خامنه اي
مقام معظم رهبری،
سلام عليکم
با تبريک عيد عظيم غدير که تضمين و کمال رسالت پيامبر اعظم (ص) و نقطه پيوند بشريت با حقيقت انسان کامل و امام معصوم (س) است از توجه هوشمندانه حضرتعالی به ضرورت حفظ و تقويت وحدت در شرايط خطير کنونی صميمانه سپاسگزارم.

دولت ضمن استقبال کامل از اين تذکر به موقع مانند هميشه تمام هم خود را مصروف خدمتگزاری بی منت و پافشاری بر اصول و ارزشهای انقلاب و صيانت از حقوق اساسی ملت خواهد کرد و به دليل مسئوليتهای سنگين خود از بگومگوها و يا اصطکاکات داخلی استقبال نخواهد نمود و مانند گذشته و برای مصالح کشور همه نامهربانيها را صبورانه تحمل خواهد کرد.
به واسطه طراحی دشمنان، ملت و کشور در فشارند. اين جانب و همکارانم در دولت برای تدبير امور و مقابله با توطئه های دامنه دار و وسيع بدخواهان و برای کاهش فشار بر مردم و پيشبرد امور کشور تمام توان خود را به طور شبانه روزی به کار بسته ايم ليکن ابعاد مسأله و اهميت موضوع مستلزم حضور همه قوا و مسئوليت پذيری و همکاری و همراهی آنان با دولت است که امروز در خط مقدم اين جنگ تمام عيار اقتصادی قرار دارد.
مطمئن هستم که جنابعالی بر پاسداری قاطع از قانون اساسی و به ويژه از حقوق اساسی ملت و همچنين صيانت از جايگاه رفيع رئيس جمهوری منتخب ملت که بالاترين مقام رسمی کشور پس از رهبری و مجری قانون اساسی است، تأکيد داريد و با هر اقدامی که اختيارات و مسئوليتهای مهم او را مخدوش نماييد، مخالفيد.
توجه دادن حضرتعالی به امر انتخابات رياست جمهوری بسيار دقيق و مهم است. انتخابات رياست جمهوری مظهر اراده ملی و نماد حاکميت مردم و بالاترين تجلی مردم سالاری است. جنابعالی بارها تأکيد کرده ايد که همه بايد به گونه يی عمل نمايند که انتخاباتی پرشور و با حداکثر مشارکت مردم که موجب تجديد قوای انقلاب و عامل نشاط و همبستگی ملی و بزرگترين ضربه به دشمن است برگزار گردد. اين امر در شرايط کنونی از اهميتی به مراتب بالاتر برخوردار است و ضرورت دارد از هر گونه اقدام و رفتار که شائبه تضعيف نقش محوری اراده مردم در اداره کشور و يا حضور حداکثری آنان در انتخابات است به جد پرهيز گردد. دولت با تمام توان در خدمتگزاری همه جانبه به ملت حاضر و درصدد زمينه سازی تحقق اين امر است.
انشاالله با تدابير خردمندانه حضرتعالی از اين عقبه به سلامت عبور خواهيم کرد.
محمود احمدی نژاد»

شايان توجه است که رئيس جمهور ارتجاع، که قبلاً با لودگی آخوندی- پاسداری، قطعنامه هايی محکوميت و تحريم بين المللی رژيم را به تمسخر می گرفت، اکنون درگرداب بحران سرنگونی نظام و بالا گرفتن جنگ گرگها، از وضعيت کنونی و تشديد تحريمهای بين المللی و سقوط ارز رژيم که باعث بالا گرفتن جنگ گرگها شده است، تحت عنوان «عقبه» و گردنه يی صعب العبور ياد می کند که به مفهوم وضعيت فوق بحرانی است که تازه عبور از آن زير علامت سؤال است و آروز می کند که شايد نظام «از اين عقبه به سلامت عبور» کند! هم چنان که ولی فقيه ارتجاع وضعيت نظام را به ويژه پس از درهم شکستن برچسب آخوند ساخته در آمريکا، «وضعيت حساس کنونی» توصيف می کند و چه بيهوده می کوشد، که به باندها و سران رژيم درهم ريخته اش دهنه بزند:

«اختلافات را نبايد علنی کرد؛ اختلافات را نبايد به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نبايد در جهت ايجاد اختلاف تحريک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به کار بگيرد، قطعاً به کشور خيانت کرده».

كنفرانس در لاهه، مقر دادگاه بين المللي جنايي: فراخوان به اعلام ليبرتي به عنوان كمپ پناهندگي- قسمت اول

محكوميت جنايات خامنه اي - مالكي عليه مجاهدين
30 اكتبر2012(9آبان 1391)

دكتر خوان گارسه - پروفسور هنك ديهان - پاتريك كندي، هـري فن بومل ، نماينده پارلمان هلند - بويكه بومر ، نماينده پيشين پارلمان اروپا و سرهنگ وسلي مارتين
پرفسور هنك ديهان
خانمها و آقايان،
از طرف دوستان ايران آزاد در هلند، به گرمي به شما در اين محل مطبوعاتي بين المللي نيوپورت خوشامد ميگويم. البته خوشامد ويژه براي ميهمانان بسيار برجسته‌مان، پاتريک کندي، سرهنگ وسلي مارتين، وکيل‌مان آقاي خوان گارسه است. دوستان آمريکايي مان دشواري زيادي براي رسيدن به لاهه بخاطر طوفان و گردباد در ايالات متحده داشتند و بايد زودتر مي آمدند ولي خوشامد ويژه به دکتر گارسه از اسپانيا مي‌گوييم که با هواپيما دو سه ساعت راه آمده است. دليل اينکه ما اينجا هستيم، در وهله اول البته به اين خاطر است كه ما همگي نگراني زيادي براي دوستانمان در کمپ ليبرتي داريم. اين يکي از دلايلي است که ما اين جلسه را در اينجا سازماندهي کرديم تا توجه دوستان سياسي‌مان را در اينجا در هلند و همينطور در اروپا جلب کنيم که  نقش فعالي براي حفاظت ساكنان ليبرتي داشته باشند. کمپ ليبرتي اكنون نه يک کمپ پناهندگي ، بلكه يک ويرانه است، يک زندان است. اين شرايط واقعي است و اين نکته بسيار مهمي است که فراتر از دستور کار سياسي اينجا در اروپاست. يک نکته بسيار جدي.
نکته دوم البته شرايط در ايران است، اگر شرايط در ايران را نميدانيد، از نظر من مشتي ديوانه حاكم اند و همه اين را قبول دارند که شرايط در ايران پيوسته وخيمتر ميشود. از نظر من و از نظر دوستانم در اروپا نظير لرد اسلين كه متأسفانه الان زنده نيست، که زماني به من گفت دهان شما يک عضو پارلمان هستيد من هم يک عضو پارلمان هستم او گفت چون شما يک نماينده پارلمان در يک دموکراسي هستيد، حقوق بشر کسب و کار اصلي شماست، صرفنظر از اينکه چپ گرا يا راست گرا هستيد. نکته بعدي كه البته بسيار خوشحال کننده است گرامي داشت اين موضوع است که در آمريکا کار زيادي توسط پاتريک کندي و بقيه انجام شد و سازمان مجاهدين خلق از ليست وزارت خارجه حذف شد.
من براي شما عصر بسيار خوبي آرزو ميکنم و سخن را به دوست خوب و ديرين ‌مان پاتريک کندي ميسپارم.

پاتريک کندي:
بسيار متشکرم، زنده باد اشرف، زنده باد ليبرتي،
از شما و از ميزبانمان متشکرم. و اجازه بدهيد بگويم چه افتخاري است که اينجا در پايتخت لاهه باشيم.
براي افراد سراسر جهان لغت لاهه به معني دادگاه عدالت نهايي است. دادگاه بين المللي جنايات جنگي در اينجا در اين شهر است. چقدر بجاست که ما امروز اينجا جمع شده ايم تا درمورد موضوعي از عدالت جهاني صحبت کنيم، چون اينجا شهري است که متعهد به عدالت بين المللي است. دوست خوبم گفت آنچه ما را در اينجا گرد آورده آرمان حقوق بشر است. و اين آرماني است که همه ما را متحد ميکند چون شما مي‌بينيد آرمان حقوق بشر يک آرمان جهانشمول است. به اين دليل است که ما يک دادگاه بين المللي براي حقوق بشر داريم. چون به زبان دکتر مارتين لوترکينگ، تهديد عليه عدالت در هر نقطه، تهديد عليه عدالت در همه جاست.
بنابراين ما امشب تنها به اين دليل اينجا نيستيم که مي خواهيم آزادي را در کشوري به اسم ايران، در کشوري به اسم سوريه، يك كشورهاي ديگري در اين جا و آنجاي جهان ببينيم، ما اينجا هستيم چون آزادي تهديد ميشود و توسط بزرگترين رژيم حامي تروريسم ـ رژيم ايران ـ تهديد ميشود، رژيمي که بطور سيستماتيک حقوق بشر را عليه مردم خودش در ايران و همچنين  عليه مردم در سراسر خاورميانه و سراسر جهان نقض کرده است. بنابراين امشب ما درباره مبارزه براي عدالت براي ساكنان اشرف و حالا در ليبرتي صحبت مي‌کنيم. ولي علت اينکه براي افراد کمپ ليبرتي و آنهايي که در اشرف باقي مانده اند مبارزه ميکنيم، اين است که آنها در خط مقدم براي يک ايران نو مبارزه ميکنند که آزاد از ملاها و حکومت مذهبي باشد. و حالا ما مي دانيم آمريکا به بقيه جهان مي پيوندد که سرانجام قبول مي كند که گروه اصلي اپوزيسيون، سازمان يافته ترين گروه اپوزيسيون در برابر ملاها و رژيم تهران مجاهدين خلق است که براي ايجاد تغيير، براي آوردن آزادي به ايران مبارزه مي کند.
ولي افرادي هستند که به مجاهدين حمله ميکنند. پدر من سناتور ادوارد کندي وقتي در سنا بود، با مردي به اسم نلسون ماندلا ايستاد. در آن زمان نلسون ماندلا يک تروريست ناميده ميشد. تصور کنيد مردي با اين شخصيت صلح طلب در جهان مثل نلسون ماندلا برچسب يک تروريست بخورد. چرا؟ چون او يک آفريقاي جنوبي آزاد ميخواست که همه بتوانند از موهبتهاي آزادي بهره مند شوند. با اينحال او نه تنها توسط دولت آپارتايد در آفريقاي جنوبي، بلکه توسط ايالات متحده آمريکا برچسب تروريست خورد تا زماني که پدر من مبارزه کرد تا ببيند سياست ايالات متحده عوض ميشود تا بجاي اينکه در سمت سركوب كنندگان مردم باشد، آمريکا طرف نلسون ماندلا و يک آفريقاي جنوبي جديد را بگيرد و امشب ما بايد همين کار را در مورد ايران بکنيم و از مجاهدين خلق حمايت کنيم.
و همانطور که دوست خوبم گفت اين موضوعي مربوط به تمايلات چپ يا راست نيست. چونكه در ايالات متحده ما به کارزاري براي خروج از ليست مجاهدين پيوستيم که شامل دموکراتها و جمهوريخواهان و مقامات سابق نظامي بود که بهم پيوستند و گفتند اين همراهي ما به علت  وطن پرست بودن ماست و براي دفاع از آزادي و دموکراسي است. ما بايد در سمت آنهايي باشيم که در پي آزادي و دموکراسي در ايران هستند و اين افراد، افرادي هستند که براي يک ايران آزاد مبارزه کرده اند ـ مجاهدين خلق ـ و به اين دليل بود که ما بايد مطمئن ميشديم آنها از ليست خارج شوند. ولي همانطور که ميدانيد اين مبارزه، مبارزه يي طولاني بود و به طور مشخص در  اشرف و ليبرتي اين مبارزه صورت مي گرفت.
ما نهايتاً توانستيم در آمريکا اين برچسب را از روي مجاهدين برداريم و نهايتاً افراد کمپ اشرف و حالا کمپ ليبرتي بايد توسط سازمان ملل متحد و ايالات متحده، بعنوان پناهنده شناخته شوند و با کرامت و احترام و حقوق بشر با آنها رفتار شود چون اين حق آنهاست.
ما امشب اينجا هستيم و شما از سرهنگ مارتين خواهيد شنيد که به شما خواهد گفت چطور سازمان ملل متحد و ايالات متحده هنوز براي افراد کمپ ليبرتي غيرممکن کرده اند که با آزادي و در امنيت زندگي کنند. آنها در يک کمپ پناهندگي هستند که مثل يک اردوگاه کار اجباري با آن رفتار ميشود. آنها در شرايط غيرقابل تحملي زندگي ميکنند، داروهايشان از آنها دريغ ميشود، دسترسي افرادي که از نظر فيزيکي ناتوان هستند دريغ ميشود، آب و برق در بعضي موارد دريغ ميشود. بنابراين امشب ميخواهيم يک پيام از اينجا بيرون برود، اينجا در لاهه ما از سازمان ملل متحد انتظار داريم که اساسنامه اش را محترم بشمارد، از افراد کمپ ليبرتي حفاظت کند و اطمينان حاصل کند که همه شئونات انساني که شايسته آن هستند به آنها اعاده ميشود.
ما پيامي به نوري المالکي ميفرستيم که عقب نشيني کند و بداند اگر کار درست را نکني، روزي بخاطر آنهايي که در اسپانيا عليه نوري مالکي بخاطر حمله به اشرف دادخواست صادر کرده اند، ما شايد تو را نوري المالکي به اينجا در لاهه بياوريم و در دادگاه جنايات جنگي محاکمه کنيم. ما ميخواهيم افراد کمپ ليبرتي در امنيت زندگي کنند و کرامت و حقوق بشر آنها رعايت شود. چه کسي ميتواند استدلال کند که افرادي که با ملاها در تهران مبارزه کرده اند شايسته حفاظت از طرف اروپا و بقيه جهان نيستند، در حالي که رژيم تهران بزرگترين حامي تروريسم است.
همه ما ميخواهيم که آنها بتوانند به ايران برگردند. ولي نه ايراني که توسط ملاها رهبري ميشود. نه ايراني که مصمم به ساختن سلاح هسته اي است. ما ايراني ميخواهيم که با بقيه جامعه جهاني متعهد به يک جهان متمدن، يک دموکراسي در ايران باشد و آن روز، دوستان من، دارد فرامي‌رسد. و بزود مي آيد. بخاطر فداکاريهاي همه شماها.
ما مي بينيم که در ايران تحريمهاي بين المللي بالاخره دارد کار ميکند چون اين تحريمها فقط تحريمهاي ايالات متحده نيستند، تحريمهاي اروپايي، تحريمهاي بين المللي هستند. و دوستان من باور ما اين است که اين روز زود دارد مي آيد چون روزهاي ملاها به شماره افتاده است. آنها جهت اشتباه تاريخ را با هر مبنايي گرفته اند. و حالا با بشار اسد در سوريه هم جهت شده اند و مي دانند روزهاي آنها در سوريه به شماره افتاده است و نهايتاً تمرکز جامعه جهاني به آنجايي که شروع شد يعني تهران به شما بر مي گردد و آنها جايي نخواهند داشت که بروند.
بسيار متشکرم.
پيام ويدئويي رئيس جمهور برگزيده مقاومت
آقاي رئيس
پروفسور دهان، رئيس گروه هلندي دوستان ايران آزاد،
خانمها و آقايان،
اجازه بدهيد كه از اعضاي برجسته اين پنل بخاطر توجهتان به مسأله ايران و حمايت‌تان از مقاومت ايران براي آزادي و دمكراسي قدرداني كنم.
در سه دهه گذشته، كم‌تر مقطعي پيدا مي‌شود كه اوضاع ايران تا اين حد بحراني باشد.
سقوط اقتصادي با تورم 50 درصدي، بيكاري 30 درصدي و افت 75 درصدي ارزش پول كشور،
جنگ قدرت در هيأت حاكمه،
فشار نارضايتي‌هاي جامعه،
و چشم‌انداز سرنگوني حكومت سوريه، مهم‌ترين متحد استراتژيك رژيم.
همه چيز نشان مي‌دهد كه ايران آماده تغيير است.
در چنين شرائطي حذف نام بزرگترين اپوزيسيون سازمان يافته ايران از ليست تروريستي آمريكا فلشي است به سمت راه حل واقعي.
يك راه حل ايراني، بر اساس پتانسيل عظيم جامعة ايران براي تغيير.
اين راه حل سرنگوني ديكتاتوري مذهبي به دست مردم و مقاومت ايران است
با اين تحول از يك طرف جامعه ايران بويژه جوانان ضعف ملاها و اعتلاي مقاومت را مي‌بينند و از طرف ديگر، ملاها از چشم‌انداز آينده بيمناك شده‌اند.
حذف اين نام‌گذاري، تنها به معناي حقانيت جنبش مقاومت نيست،
تنها به معناي پوچي تهمت‌ها عليه مقاومت نيست؛
بلكه هم‌چنين گوياي توانمندي اين مقاومت است:
ـ توانمندي به پيروزي رساندن يك نبرد بزرگ و پيچيده حقوقي سياسي
ـ توانمندي درهم‌شكستن كارزار عظيم دروغ پراكني ملاها و مماشات‌گران متحد آنها
ـ توانمندي شكل دادن يك جبهه سياسي بين‌المللي در دفاع از آزادي و دمكراسي در ايران
روشن است كه اين موفقيت مرهون پايداري و فداكاري اعضاي مقاومت، حمايت بي‌شائبه ايرانيان و همبستگي شخصيت‌هاي شريف و بزرگواري مثل شما در سراسر جهان بوده است.

جنبشي با اين موقعيت، در تحولات آتي ايران، نقش تعيين كننده دارد.
يعني كليد مسأله ايران را  در دست دارد و پاسخ خواست مبرم جامعه براي تغيير است.
اين جنبشي است بر پايه كثرت گرايي، جدايي دين و دولت، برابري جنسي و متعهد به يك ايران غير اتمي.
به همين دليل، كساني كه از ادامه رژيم كنوني در ايران سود مي‌برند، امروز نگراني خود را از خروج مجاهدين از ليست تروريستي پنهان نمي كنند
آنها سعي ميكنند چهره مقاومت را با برچسب‌هاي مضحكي مانند سكت يا نداشتن پايگاه اجتماعي مخدوش كنند.
گزارش سال 2011 سازمان اطلاعات و امنيت هلند براي چندمين بار حقيقت مهمي را گزارش كرده است. « سازمان اطلاعات و امنيت ايران در هلند فعاليتي بدون وقفه براي لابي کردن عليه مجاهدين دارد.
سرويس هاي اطلاعاتي ايران با کمک رساني مالي, هماهنگي و مديريت ,  فعاليتهايي را بعهده دارند که برطبق آن به منظور بدنام کردن مجاهدين با رسانه ها, سياستمداران مختلف و ديگر مديران ارتباط برقرار مي‌کنند».(پايان نقل قول)
حقيقت چيست؟
دعوا نه بر سر سكت است نه بر سر پشتوانه اجتماعي مقاومت.
واقعيت اين است كه چه براي سياست‌هاي كنوني چه براي فرداي ايران، هيچ راه حلي به ثمر نمي‌رسد مگر اين كه در محور آن مقاومت ايران قرار داشته باشد. طرفداران مماشات، به روشني مي‌دانند‌ براي حفظ رژيم بايد آلترناتيو دمكراتيك آن را هدف قرار بدهند.
تحريم‌هاي بين‌المللي يك تدبير لازم است اما كافي نيست. عامل كليدي براي تغيير مقاومت ايران است. بنابراين تنها سياستي كه با تركيبي از تحريم و حمايت از اپوزيسيون ايران باشد ميتواند به طور جدي به رژيم آسيب بزند.
آنچه اوضاع سوريه را قفل كرده، دخالت وسيع حكومت ملاهاست.
و همچنين آنچه مي‌تواند ملاها را متوقف كند  مقاومت مردم ايران است كه بدنبال تغيير دمكراتيك در ايران است.
در سال‌هاي گذشته، غرب جنبشي را ناديده گرفته كه قادر به سازمان دادن پتانسيل عظيم جامعه ايران براي تغيير است. پس از حذف نام‌ مجاهدين از ليست، بايد بقيه موانع نيز برداشته شود و راه مقاومت ايران گشوده شود.
دوستان عزيز
در اين فرصت من هم‌چنين مي‌خواهم بر لزوم دخالت فعال ايالات متحده و اتحاديه اروپا در رابطه با وضعيت اعضاي اپوزيسيون در اشرف و ليبرتي تأكيد كنم.
موقعيت آنها كه از استانداردهاي انسان‌دوستانه و حقوق بشري محروم شده‌اند، نتيجه مماشات قدرت‌هاي غرب با فاشيسم ديني حاكم بر ايران و دولت دست‌نشاندة آن در عراق است.
آنها با سكوت و انفعال عملا به سركوبگري و جنايت آخوندها عليه اعضاي اپوزيسيون ميدان دادند.
در نتيجه اكنون ساكنان ليبرتي از حداقل حقوق قانوني خود محرومند.
با اينكه آنها افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو هستند و كميسارياي عالي پناهندگان آنها را به عنوان پناهجو و ” افراد مورد نگراني” شناخته است.
متأسفانه ملل متحد نيز به وظايف قانوني خود نسبت به آنها عمل نكرده است.
من از آمريكا و اتحاديه اروپا و از جمله دولت هلند مي‌خواهم كه دولت عراق را تحت فشار بگذارند كه سلب حقوق قانوني و انساني ساكنان اشرف و ليبرتي متوقف سازد.
از ملل متحد بخواهند كه كمپ ليبرتي را به عنوان كمپ پناهندگي اعلام كند.


يك بار ديگر از همه شما تشكر مي‌كنم.