اخلاق، سیاست و انتخابات
محمد ملکی
بسم الحق
اخلاق، سیاست و انتخابات
قسمت نخست، رفراندوم تغییر نظام
نظری به انتخاب های انجام شده در نظام ولائی
این روشنگری را به نسل سوم تقدیم میکنم
آن روزها که من و دوستانم به نام روشنفکران مذهبی جوانان نسل اول انقلاب را به راهپیمایی و تلاش برای ساقط کردن نظام شاهی با شعار استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی دعوت و تشویق می کردیم و رهبری آقای خمینی را چشم بسته پذیرفته بودیم و هرگز از حافظه ی تاریخی خود در نقش روحانیت پس از انقلاب مشروطه تا آن زمان (1357) بهره نگرفتیم ، آیا میدانستیم و به این مسئله فکر کرده بودیم که برداشت آقای خمینی و روحانیون پیرو او ، از کلمات آزادی و استقلال بویژه جمهوری اسلامی چیست؟
من بعنوان فردی که نقشی در انقلاب داشتم پس از 33 سال اعتراف می کنم ، نه ! راستی چرا من که شاهد صحنه های تکان دهنده ای چه در کمیته استقبال و چه در روز ورود آقای خمینی در فرودگاه مهرآباد بودم از خودم نپرسیدم ، مگر تو شاهد یکه تازی ها و انحصار طلبی ها و وتو کردن های تصمیمات کمیته ها بویژه کمیته برنامه ریزی استقبال در مدرسه رفاه از سوی چند روحانی )مانند آقای مطهری) نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه ورود آقای خمینی به سالن فرودگاه و محاصره کردن او از سوی روحانیون حاضر در آنجا که منجر به جدایی آقای طالقانی از دیگر روحانیون و پناه بردن او به گوشه ای شد نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه هایی این چنین که همه نشاندهنده ی انحصارطلبی و خرافه گرایی روحانیون و اطرافیان آقای خمینی بود، نبودی؟ پس چه شد که چشم بر همه ی وقایع پیش از رفراندوم تغییر نظام بستی و یک بار فکر نکردی جمهوری اسلامی یعنی چه و از شکم آن چه چیزی بیرون خواهد آمد؟ چرا وقتی بزرگانی از نویسندگان ، شخصیت ها ، اپوزیسیون ، زنان ، اقوام ایرانی ، اقلیت های مذهبی و .....این سئوال را مطرح کردند که مقصود از جمهوری اسلامی چه نوع نظام حکومتی است، کسی به آنها جواب صریح و قانع کننده نداد تا بالاخره آقای خمینی مجبور شد بقول خودشان "خدعه" کند و بگوید: در جمهوری اسلامی ظلم نیست ، فقیر و غنی وجود ندارد ...همه ی ما از حقوق برابر برخورداریم ...در اسلام اختناق نیست ، برای همه ی طبقات آزادی وجود دارد ...من وعده می دهم که اسلام برای همه کار درست می کند و زندگی شما را مرفه می کند .(اطلاعات 12/1/1358 ص 8)
چرا ما روشنفکران مذهبی این شعارها را پذیرفتیم و به پای صندوقهای رأی رفتیم و به جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دادیم؟ راستی چرا؟ و امروز پس از گذشت 33 سال در مورد آنچه برسر کشورما و جوانان ما و نسل اول و دوم و سوم انقلاب آمده چه جوابی می توانیم داشته باشیم؟ جز آنکه به آنها بگوئیم ما چشم بسته حرکت کردیم، شما چشم های خودرا باز کنید، تاریخ را بشناسید از حوادث گذشته درس بگیرید و بخصوص با بهره گیری از منابع صحیح و واقعی، گذشته را چراغی سازید برای دیدن راه آینده.
هموطنان ، عزیزانم :
می خواهم برای درس آموزی از گذشته، این روزها که باز گروهی می خواهند با نامه پراکنی ها تنور انتخابات را گرم کنند به حقایقی که در اولین انتخاباتی که در نظام ولائی صورت گرفت اشاره ای داشته باشم تا ببینیم ریشه مشکل امروز ما از کجاست. میدانید پس از سقوط نظام شاهی و برپایی نظام ولایی رفراندوم تغییر نظام در تاریخ 10 و 11 فروردین سال 1358 یعنی 48 روز بعد از اعلام پیروزی!(22 بهمن 1357) انجام شد. فکر می کنید در نظامی که خود را یک نظام اخلاقی و مذهبی معرفی می کرد، اولین مراجعه به آراء عمومی (رفراندوم) چگونه برگزار شد؟ واقعیت های تاریخی می گوید در این باصطلاح همه پرسی از مردم ، نه از اخلاق خبری بود و نه از صداقت و نه از آنچه مردم بنام مذهب می شناختند. به اظهارنظرهای چند نفر از بزرگان هنگام رأی دادن دقت فرمائید:
آیت الله خمینی گفت :"در حکومت اسلامی همه به حقوق خود می رسند"(کیهان 11/1/1358ص3)
مهندس بازرگان نخست وزیر گفت :"تمام آزادی زنان تضمین شده است"(همان منبع ص3)
دکتر کریم سنجابی وزیرخارجه گفت :"جمهوری اسلامی بر اساس دموکراسی و ملیت برپا می شود"(همان منبع ص3)
آیت الله گلپایگانی گفت :"اسلام تمام مشکلات اجتماعی و اقتصادی جهان را حل می کند"(همان منبع ص 3)
بسم الحق
اخلاق، سیاست و انتخابات
قسمت نخست، رفراندوم تغییر نظام
نظری به انتخاب های انجام شده در نظام ولائی
این روشنگری را به نسل سوم تقدیم میکنم
آن روزها که من و دوستانم به نام روشنفکران مذهبی جوانان نسل اول انقلاب را به راهپیمایی و تلاش برای ساقط کردن نظام شاهی با شعار استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی دعوت و تشویق می کردیم و رهبری آقای خمینی را چشم بسته پذیرفته بودیم و هرگز از حافظه ی تاریخی خود در نقش روحانیت پس از انقلاب مشروطه تا آن زمان (1357) بهره نگرفتیم ، آیا میدانستیم و به این مسئله فکر کرده بودیم که برداشت آقای خمینی و روحانیون پیرو او ، از کلمات آزادی و استقلال بویژه جمهوری اسلامی چیست؟
من بعنوان فردی که نقشی در انقلاب داشتم پس از 33 سال اعتراف می کنم ، نه ! راستی چرا من که شاهد صحنه های تکان دهنده ای چه در کمیته استقبال و چه در روز ورود آقای خمینی در فرودگاه مهرآباد بودم از خودم نپرسیدم ، مگر تو شاهد یکه تازی ها و انحصار طلبی ها و وتو کردن های تصمیمات کمیته ها بویژه کمیته برنامه ریزی استقبال در مدرسه رفاه از سوی چند روحانی )مانند آقای مطهری) نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه ورود آقای خمینی به سالن فرودگاه و محاصره کردن او از سوی روحانیون حاضر در آنجا که منجر به جدایی آقای طالقانی از دیگر روحانیون و پناه بردن او به گوشه ای شد نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه هایی این چنین که همه نشاندهنده ی انحصارطلبی و خرافه گرایی روحانیون و اطرافیان آقای خمینی بود، نبودی؟ پس چه شد که چشم بر همه ی وقایع پیش از رفراندوم تغییر نظام بستی و یک بار فکر نکردی جمهوری اسلامی یعنی چه و از شکم آن چه چیزی بیرون خواهد آمد؟ چرا وقتی بزرگانی از نویسندگان ، شخصیت ها ، اپوزیسیون ، زنان ، اقوام ایرانی ، اقلیت های مذهبی و .....این سئوال را مطرح کردند که مقصود از جمهوری اسلامی چه نوع نظام حکومتی است، کسی به آنها جواب صریح و قانع کننده نداد تا بالاخره آقای خمینی مجبور شد بقول خودشان "خدعه" کند و بگوید: در جمهوری اسلامی ظلم نیست ، فقیر و غنی وجود ندارد ...همه ی ما از حقوق برابر برخورداریم ...در اسلام اختناق نیست ، برای همه ی طبقات آزادی وجود دارد ...من وعده می دهم که اسلام برای همه کار درست می کند و زندگی شما را مرفه می کند .(اطلاعات 12/1/1358 ص 8)
چرا ما روشنفکران مذهبی این شعارها را پذیرفتیم و به پای صندوقهای رأی رفتیم و به جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دادیم؟ راستی چرا؟ و امروز پس از گذشت 33 سال در مورد آنچه برسر کشورما و جوانان ما و نسل اول و دوم و سوم انقلاب آمده چه جوابی می توانیم داشته باشیم؟ جز آنکه به آنها بگوئیم ما چشم بسته حرکت کردیم، شما چشم های خودرا باز کنید، تاریخ را بشناسید از حوادث گذشته درس بگیرید و بخصوص با بهره گیری از منابع صحیح و واقعی، گذشته را چراغی سازید برای دیدن راه آینده.
هموطنان ، عزیزانم :
می خواهم برای درس آموزی از گذشته، این روزها که باز گروهی می خواهند با نامه پراکنی ها تنور انتخابات را گرم کنند به حقایقی که در اولین انتخاباتی که در نظام ولائی صورت گرفت اشاره ای داشته باشم تا ببینیم ریشه مشکل امروز ما از کجاست. میدانید پس از سقوط نظام شاهی و برپایی نظام ولایی رفراندوم تغییر نظام در تاریخ 10 و 11 فروردین سال 1358 یعنی 48 روز بعد از اعلام پیروزی!(22 بهمن 1357) انجام شد. فکر می کنید در نظامی که خود را یک نظام اخلاقی و مذهبی معرفی می کرد، اولین مراجعه به آراء عمومی (رفراندوم) چگونه برگزار شد؟ واقعیت های تاریخی می گوید در این باصطلاح همه پرسی از مردم ، نه از اخلاق خبری بود و نه از صداقت و نه از آنچه مردم بنام مذهب می شناختند. به اظهارنظرهای چند نفر از بزرگان هنگام رأی دادن دقت فرمائید:
آیت الله خمینی گفت :"در حکومت اسلامی همه به حقوق خود می رسند"(کیهان 11/1/1358ص3)
مهندس بازرگان نخست وزیر گفت :"تمام آزادی زنان تضمین شده است"(همان منبع ص3)
دکتر کریم سنجابی وزیرخارجه گفت :"جمهوری اسلامی بر اساس دموکراسی و ملیت برپا می شود"(همان منبع ص3)
آیت الله گلپایگانی گفت :"اسلام تمام مشکلات اجتماعی و اقتصادی جهان را حل می کند"(همان منبع ص 3)
هفتم آذر1360 -28نوامبر: خودسوزی یک زن ایتالیایی در اعتراض به اعدام نوجوانان توسط رژیم آخوندی
روز 28 نوامبر سال 1981 (هفتم آذر 1360) یک بانوی فداکار ایتالیایی به نام آمادالفونو در اعتراض بهاعدام کودکان و نوجوانان در زندانهای خمینی در ایتالیا دست بهخودسوزی زد.
رسوایی اعدام کودکان و نوجوانان مجاهدین توسط خمینی باعث محکومیتهای شدیدی توسط مجامع حقوق بشری و دفتر سازمان ملل در ایتالیاشده بود.
ضربات كابل و پارگي در كف پاها اسانلو را از اوين روانه بيمارستان كرد
افشین اسانلو، فعال کارگری و زندانی سیاسی بر اثر شکنجه، برای عمل جراحی صبح روز شنبه ۵ آذر از زندان اوین راهی بیمارستان شد.
ضربات متعدد کابل بر بدن آقای اسانلو، باعث پارگی در کف پا و ایجاد غده در کتف او شده است. عمل جراحی قرار است روی کتف این زندانی انجام شود.
افشین اسانلو، از یک سال پیش و به دنبال بازداشت در ترمینال اتوبوسرانی در زندان اوین به سر می برد. در این مدت، ۴ ماه را دربند ٢٠٩ زندان اوین و یک ماه را نیز در بازداشتگاه اطلاعات کرج بوده است و فشارهای وارده در زندان موجب بروز مشکلات جسمی برایش شده است.
این فعال کارگری از سوی قاضی صلواتی به ۵ سال حبس تعزیری به اتهام اجتماع و تبانی محکوم شده و دادگاه تجدید نظر استان تهران نیز این حکم را تایید کرده است.
در همین حال کانون مدافعان حقوق کارگر ایران با انتشار بیانیه ای درباره افزایش فشار بر کارگران و فعالان کارگری هشدار داده است.
در بخشی از این بیانیه آمده است: "علی نجاتی، عضو هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، که به تازگی از عمل جراحی قلب مرخص شده بود، هنگامی که جهت ارائه مدارک پزشکی به دادسرا مراجعه کرده بود، برای گذراندن یک سال محکومیت، به زندان فرستاده شد."
این در حالی است که بر اساس این بیانیه آقای نجاتی، برای همین اتهام قبلا به شش ماه زندان محکوم شده و دوران محکومیتش را سپری کرده است.
در این بیانیه با اشاره به وضعیت رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، آمده است که او به دلیل وضعیت وخیم جسمی، از زندان به بیمارستان منتقل شده و بعد از معاینات، پزشکان متخصص اعلام کرده اند که باید تحت عمل جراحی قرار گیرد.
آقای شهابی اعلام کرده تا تعیین تکلیف پرونده، اجازه جراحی نخواهد داد. وی پس از هفده ماه "بازداشت موقت"، همچنان زندانی و بلاتکلیف است.
کانون مدافعان حقوق کارگر همچنین در این بیانیه آورده است: "ابراهیم مددی، نایب رییس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، بدون حتی یک روز مرخصی، در حال سپری کردن سومین سال زندان خود است."
ضربات متعدد کابل بر بدن آقای اسانلو، باعث پارگی در کف پا و ایجاد غده در کتف او شده است. عمل جراحی قرار است روی کتف این زندانی انجام شود.
افشین اسانلو، از یک سال پیش و به دنبال بازداشت در ترمینال اتوبوسرانی در زندان اوین به سر می برد. در این مدت، ۴ ماه را دربند ٢٠٩ زندان اوین و یک ماه را نیز در بازداشتگاه اطلاعات کرج بوده است و فشارهای وارده در زندان موجب بروز مشکلات جسمی برایش شده است.
این فعال کارگری از سوی قاضی صلواتی به ۵ سال حبس تعزیری به اتهام اجتماع و تبانی محکوم شده و دادگاه تجدید نظر استان تهران نیز این حکم را تایید کرده است.
در همین حال کانون مدافعان حقوق کارگر ایران با انتشار بیانیه ای درباره افزایش فشار بر کارگران و فعالان کارگری هشدار داده است.
در بخشی از این بیانیه آمده است: "علی نجاتی، عضو هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، که به تازگی از عمل جراحی قلب مرخص شده بود، هنگامی که جهت ارائه مدارک پزشکی به دادسرا مراجعه کرده بود، برای گذراندن یک سال محکومیت، به زندان فرستاده شد."
این در حالی است که بر اساس این بیانیه آقای نجاتی، برای همین اتهام قبلا به شش ماه زندان محکوم شده و دوران محکومیتش را سپری کرده است.
در این بیانیه با اشاره به وضعیت رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، آمده است که او به دلیل وضعیت وخیم جسمی، از زندان به بیمارستان منتقل شده و بعد از معاینات، پزشکان متخصص اعلام کرده اند که باید تحت عمل جراحی قرار گیرد.
آقای شهابی اعلام کرده تا تعیین تکلیف پرونده، اجازه جراحی نخواهد داد. وی پس از هفده ماه "بازداشت موقت"، همچنان زندانی و بلاتکلیف است.
کانون مدافعان حقوق کارگر همچنین در این بیانیه آورده است: "ابراهیم مددی، نایب رییس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، بدون حتی یک روز مرخصی، در حال سپری کردن سومین سال زندان خود است."
مرگ دو کارتن خواب در آتش سوزی در مشهد
دو کارتن خواب در آتش سوزی در یک چادر برزنتی در میدان شهدا در مشهد جان خود را از دست دادند. این دو کارتن خواب یک زن و یک مرد بودند.
به گزارش رسانه حکومتی ایسنا۵ آذر، علت" آتشسوزی طبق بررسیهای اولیه سرایت آتش از وسیله گرمکننده این افراد به چادر بوده و صدای انفجارها نیز ناشی از آتشگرفتن اسپری گاز فندک بوده است، زیرا این دو کارتنخواب ضایعات و آشغالها را در این چادر جمعآوری میکردند."
برخیز، درهم شکن این کاخ عنکبوتی را…
تولد: ۱۳۴۳- ارومیه
شهادت: فروردین ۱۳۹۰
شهادت: فروردین ۱۳۹۰
”راستی ما برای چه با این رژیم مبارزه میکنیم، برای اینکه مردم آزاد باشند، آزادانه لباس بپوشند، آزادانه هر عقیدهای خواستند داشته باشند حتی بتوانند بخندند و... ... . آیا این جرم است؟ آیا شما به این میگویید تروریسم؟ پس چطور مردم آمریکا برای استقلال آمریکا سلاح بهدست گرفتند؟ من پیشنهاد میکنم یک نماینده از طرف خودتان برای زندگی کوتاه، مدتی به ایران برود و ببیند آیا میتواند چند ساعت آنجا بماند، اگر شعار شما هم آزادی است، پس چرا ما در لیست تروریستی هستیم. چونکه عاشق آزادی هستیم؟ زنده باد آزادی! ناصر سپه پور“ – از نامه مجاهد شهید ناصر سپهپور به وزارتخارجه آمریکا
از فرزندان دلیر مردم ارومیه بود. ناصر پس از انقلاب ضدسلطنتی در سال ۵۸ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به هواداری از آن پرداخت. در سال ۶۶ به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوست و با شرکت در یگانهای رزمی به نبرد علیه دیکتاتوری ولایتفقیه پرداخت و از جمله در عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت کرد.
عشق و کین انقلابی ناصر و تعهد آرمانیاش برای جنگیدن با خمینی این دجال خونآشام و مظهر شیطان در سطرسطر وصیت نامهاش و فراخوانش به هموطنان برای این نبرد مقدس برجسته است:
”من ناصر سپهپور فرزند اسماعیل… با آگاهی و اعتقاد عمیق و با تکتک سلولهایم و با تمامی وجود به ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران یعنی همان اسلام انقلابی و توحیدی و خطوط سیاسی و استراتژیک آن ایقان و ایمان دارم و با رهبری آن (مسعود و مریم) بیعت میکنم که تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس خواهیم جنگید، جنگ انقلابی، جنگ آزادیبخش، خواهیم جنگید با خمینی این مظهر شیطان، این دجال خونآشام، این ضدبشر تا ریشهاش را از تاریخ و میهنمان برکنیم و برخواهیم کند. پیروزی از آن انقلاب و از آن خلق است. ... روز جنگ است، روز جنگ با سفاکترین، ضدبشرترین و ضدتاریخیترین و ضد خداترین موجود روی زمین این خمینی دجال. ای پیرکفتار روز انتقام فرارسیده، انتقام پرستوها، پرستوهای خونین، انتقام لالهها، انتقام بیوه زنها، یتیمان، انتقام هرکس که امیدش را شکستی. پس ای یاران بشتابید به سوی میدان، عجله کنید، ... . آخر در این روزها نمیتوان نشست. نمیتوان سکوت کرد. برخیز، درهم شکن این کاخ عنکبوتی را. آن که بدید آن نور را، آن که نوشید از آن چشمه، آن که چنگ زد به عروهالوثقی دیگر پروانه خواهد شد“.
و این چنین بود که ناصر سپهپور پروانهوار در جمع پروانههای آزادی ایران چرخید و چرخید و سرانجام با دفاع جانانهاش از شهر اشرف، راه آزادی ایران را برای نسلهای جدید هر چه بیشتر شاخص گذاری کرد.
او جنگید و بخاک افتاد تا همچنان که خودش نوشت:
«مردم آزاد باشند، آزادانه لباس بپوشند، آزادانه هر عقیدهای خواستند داشته باشند حتی بتوانند بخندند»
پس در ایرانی که فردا آزاد خواهد بود، و در لبخند همان مردمانی که آزادانه زندگی خواهند کرد، مجاهد شهید ناصر سپهپور هم زنده خواهد بود.
از فرزندان دلیر مردم ارومیه بود. ناصر پس از انقلاب ضدسلطنتی در سال ۵۸ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به هواداری از آن پرداخت. در سال ۶۶ به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوست و با شرکت در یگانهای رزمی به نبرد علیه دیکتاتوری ولایتفقیه پرداخت و از جمله در عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت کرد.
عشق و کین انقلابی ناصر و تعهد آرمانیاش برای جنگیدن با خمینی این دجال خونآشام و مظهر شیطان در سطرسطر وصیت نامهاش و فراخوانش به هموطنان برای این نبرد مقدس برجسته است:
”من ناصر سپهپور فرزند اسماعیل… با آگاهی و اعتقاد عمیق و با تکتک سلولهایم و با تمامی وجود به ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران یعنی همان اسلام انقلابی و توحیدی و خطوط سیاسی و استراتژیک آن ایقان و ایمان دارم و با رهبری آن (مسعود و مریم) بیعت میکنم که تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس خواهیم جنگید، جنگ انقلابی، جنگ آزادیبخش، خواهیم جنگید با خمینی این مظهر شیطان، این دجال خونآشام، این ضدبشر تا ریشهاش را از تاریخ و میهنمان برکنیم و برخواهیم کند. پیروزی از آن انقلاب و از آن خلق است. ... روز جنگ است، روز جنگ با سفاکترین، ضدبشرترین و ضدتاریخیترین و ضد خداترین موجود روی زمین این خمینی دجال. ای پیرکفتار روز انتقام فرارسیده، انتقام پرستوها، پرستوهای خونین، انتقام لالهها، انتقام بیوه زنها، یتیمان، انتقام هرکس که امیدش را شکستی. پس ای یاران بشتابید به سوی میدان، عجله کنید، ... . آخر در این روزها نمیتوان نشست. نمیتوان سکوت کرد. برخیز، درهم شکن این کاخ عنکبوتی را. آن که بدید آن نور را، آن که نوشید از آن چشمه، آن که چنگ زد به عروهالوثقی دیگر پروانه خواهد شد“.
و این چنین بود که ناصر سپهپور پروانهوار در جمع پروانههای آزادی ایران چرخید و چرخید و سرانجام با دفاع جانانهاش از شهر اشرف، راه آزادی ایران را برای نسلهای جدید هر چه بیشتر شاخص گذاری کرد.
او جنگید و بخاک افتاد تا همچنان که خودش نوشت:
«مردم آزاد باشند، آزادانه لباس بپوشند، آزادانه هر عقیدهای خواستند داشته باشند حتی بتوانند بخندند»
پس در ایرانی که فردا آزاد خواهد بود، و در لبخند همان مردمانی که آزادانه زندگی خواهند کرد، مجاهد شهید ناصر سپهپور هم زنده خواهد بود.
زمان تصمیم گیری حیاتی اروپا بر سر کمپ اشرف
پائولو کازاکا مدیر گروه اتحاد برای همکاری انسانی نماینده پارلمان اروپا۱۹۹۹- ۲۰۰۹:
ساکنان اشرف باید در مقابل دستور اخراج و جابهجایی با هر وسیلهای که دارند مقاومت کنند
الکسیس دو توکویل زمانی گفت: ”وقتی گذشته دیگر چراغ راه آینده نیست، روح در تاریکی راه میرود“. آنچه دولت عراق با اشرف انجام میدهد شبیه چیزی است که هیتلر برای منطقه یهودیان ورشو در سال ۱۹۴۲ تدارک دید
در طول تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، ساکنان اشرف اعضای جنبش اصلی مقاومت ایران سازمان مجاهدین خلق ایران که در ۲۵سال گذشته در عراق پناه گرفته بودند بیطرف ماندند. سال بعد، همه آنها تضمینهای کتبی دریافت کردند که در مقابل تحویل داوطلبانه سلاحهایشان آمریکا از آنها محافظت خواهد کرد. ولی در اوایل ۲۰۰۹، آمریکا مسئولیت امنیت کمپ را به نیروهای عراقی واگذار کرد. از آن زمان، اشرف تحت محاصره بوده و ساکنان از خدمات اساسی نظیر خدمات مناسب پزشکی محروم شدهاند.
قبل از این محاصره بهعنوان یک عضو پارلمان اروپا من به تناوب بین ۲۰۰۴ و ۲۰۰۸ از اشرف بازدید کردم. من بیش از هر سیاستمدار غربی دیگر از اشرف بازدید کردهام و شخصاً صدها ساکن آن را از نزدیک میشناسم. من همچنین گزارشهای سفرهایم را برای پارلمان اروپا آماده کردم. بهرغم تضمینهای کتبی مقامات عراقی به دولت آمریکا که همه حقوق ساکنان اشرف را رعایت میکنند، عفو بینالملل روز ۱نوامبر گزارش داد که کمپ اشرف چند بار مورد حمله نیروهای امنیتی عراقی قرار گرفته که باعث مرگ دهها تن از ساکنان و مجروح شدن سایرین شده است. عفو بینالملل افزود: ”نیروهای عراقی ۸آوریل به کمپ یورش بردند از قهر مفرط و آتش واقعی استفاده کردند. ۳۶تن از ساکنان شامل ۸ زن کشته شدند و بیش از ۳۰۰نفر مجروح شدند“.
به درخواست مقامات تهران، نخستوزیر عراق نوری المالکی ۳۱دسامبر را بهعنوان ضربالاجل بستن کمپ قرار داده و ساعت در حال تیک تاک کردن است. در ماه سپتامبر، کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل اعلام کرد که ساکنان اشرف را متقاضیان پناهندگی میداند و از عراق خواست که ضربالاجل را عقب بیاندازد تا بتواند درخواستهای پناهندگی را رسیدگی کند. با اینحال دولت عراق در هر نوبت مانع کار کمیساریا شده است. طرح عراق متفرق کردن ساکنان در تمام کشور و بعد از میان برداشتن آنها است.
دولت عراق باز سعی میکند جامعه بینالمللی و مؤسسات سازمان ملل را با ارائه ”تضمینها“ بفریبد. متاسفانه، چنین تضمینهایی از طرف مقامات بیارزشند. 6ساعت قبل از حمله آوریل گذشته، سفارت آمریکا در عراق تضمینهایی از دولت مالکی دریافت کرد که خشونتی نخواهد بود. نیاز به گفتن نیست که دروغ گفتن به سازمان ملل بسیار راحتتر از دروغ گفتن به آمریکاست. بر اساس زمینههای حقوقی، اخلاقی و سیاسی – آمریکا بیشترین مسئولیت را در قبال ساکنان اشرف دارد. کنگره این واقعیت را برجسته کرده است. در جریان استماع سنا در ۱۵نوامبر، سناتور کارل لوین، رئیس کمیته نیروهای مسلح گفت باید برای دولت عراق روشن کرد که یک احساس واقعی قوی اینجا نسبت به ساکنان اشرف وجود دارد و اگر عراقیها این تعهد به ما را نقض کنند، یک تاثیر شدیداً منفی روی رابطه آنها با کنگره آمریکا میگذارد. متأسفانه دولت آمریکا پاسخ مناسبی به همه این نگرانیها نداده است.
در طول حمله آوریل، بهرغم ویدئویی که به روشنی جوخههای آتش را نشان میداد که شهروندان بیسلاح را به قتل میرساند و خودروهای زرهی آنها را له میکنند، موضع رسمی عراق اول این بود که تلفاتی نبوده است و وقتی نمیشد جسد دهها پناهنده بیدفاع را انکار کرد، دولت عراق گفت آنها خودکشی کردهاند. اگر ساکنان اشرف در گروههای کوچک متفرق شوند، بدون دوربین و تلفن، مقامات عراقی خواهند توانست آنها را شکنجه کنند و به قتل برسانند و بعد هم ادعا کنند خودکشی کردهاند. این بار بدون شواهدی که دروغهای آنها را افشا کند.
بنابراین طرح عراق بسیار شبیه به طرح هیتلر و حکومت رایش سوم در ورشو است. این طرح قرار بود ۲۲ ژوئیه ۱۹۴۲ شروع شود. در آن زمان ساکنان منطقه مورد نظر رایش سوم تصمیم گرفتند در ورشو باقی بمانند. نتیجه نهایی، یک درگیری تراژیک بود اما جهان توانست ببیند چه چیزی دارد اتفاق میافتد.
اکنون ساکنان اشرف اگر تضمینهای از دولت عراق را باور کنند باید به خودکشی تن بدهند. در غیراینصورت باید مانند مقاومین ورشو در مقابل دستور اخراج و جابهجایی با هر وسیلهای که دارند مقاومت کنند.
چه باید کرد؟
خوب کمیساریای پناهندگی باید علناً بخواهد که عراق شروع به همکاری با آن بکند و اجازه مصاحبه فوری با ساکنان اشرف را بدهد.
آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل باید بخواهند که ضربالاجل عقب بیفتد.
ناظران سازمان ملل برای دوره تعیین تکلیف نهایی و انتقال ساکنان اشرف به کشورهای ثالث باید در اشرف مستقر شوند تا حقوق آنها را تضمین کنند.
تاریخ بهرغم تلخکامیهای آزاردهندهاش، نمیتواند نادیده گرفته شود.
با اینحال اگر با شجاعت با آن برخورد شود نیازی نیست دوباره تکرار شود. حالا زمان شجاعت است.
ساکنان اشرف باید در مقابل دستور اخراج و جابهجایی با هر وسیلهای که دارند مقاومت کنند
الکسیس دو توکویل زمانی گفت: ”وقتی گذشته دیگر چراغ راه آینده نیست، روح در تاریکی راه میرود“. آنچه دولت عراق با اشرف انجام میدهد شبیه چیزی است که هیتلر برای منطقه یهودیان ورشو در سال ۱۹۴۲ تدارک دید
در طول تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، ساکنان اشرف اعضای جنبش اصلی مقاومت ایران سازمان مجاهدین خلق ایران که در ۲۵سال گذشته در عراق پناه گرفته بودند بیطرف ماندند. سال بعد، همه آنها تضمینهای کتبی دریافت کردند که در مقابل تحویل داوطلبانه سلاحهایشان آمریکا از آنها محافظت خواهد کرد. ولی در اوایل ۲۰۰۹، آمریکا مسئولیت امنیت کمپ را به نیروهای عراقی واگذار کرد. از آن زمان، اشرف تحت محاصره بوده و ساکنان از خدمات اساسی نظیر خدمات مناسب پزشکی محروم شدهاند.
قبل از این محاصره بهعنوان یک عضو پارلمان اروپا من به تناوب بین ۲۰۰۴ و ۲۰۰۸ از اشرف بازدید کردم. من بیش از هر سیاستمدار غربی دیگر از اشرف بازدید کردهام و شخصاً صدها ساکن آن را از نزدیک میشناسم. من همچنین گزارشهای سفرهایم را برای پارلمان اروپا آماده کردم. بهرغم تضمینهای کتبی مقامات عراقی به دولت آمریکا که همه حقوق ساکنان اشرف را رعایت میکنند، عفو بینالملل روز ۱نوامبر گزارش داد که کمپ اشرف چند بار مورد حمله نیروهای امنیتی عراقی قرار گرفته که باعث مرگ دهها تن از ساکنان و مجروح شدن سایرین شده است. عفو بینالملل افزود: ”نیروهای عراقی ۸آوریل به کمپ یورش بردند از قهر مفرط و آتش واقعی استفاده کردند. ۳۶تن از ساکنان شامل ۸ زن کشته شدند و بیش از ۳۰۰نفر مجروح شدند“.
به درخواست مقامات تهران، نخستوزیر عراق نوری المالکی ۳۱دسامبر را بهعنوان ضربالاجل بستن کمپ قرار داده و ساعت در حال تیک تاک کردن است. در ماه سپتامبر، کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل اعلام کرد که ساکنان اشرف را متقاضیان پناهندگی میداند و از عراق خواست که ضربالاجل را عقب بیاندازد تا بتواند درخواستهای پناهندگی را رسیدگی کند. با اینحال دولت عراق در هر نوبت مانع کار کمیساریا شده است. طرح عراق متفرق کردن ساکنان در تمام کشور و بعد از میان برداشتن آنها است.
دولت عراق باز سعی میکند جامعه بینالمللی و مؤسسات سازمان ملل را با ارائه ”تضمینها“ بفریبد. متاسفانه، چنین تضمینهایی از طرف مقامات بیارزشند. 6ساعت قبل از حمله آوریل گذشته، سفارت آمریکا در عراق تضمینهایی از دولت مالکی دریافت کرد که خشونتی نخواهد بود. نیاز به گفتن نیست که دروغ گفتن به سازمان ملل بسیار راحتتر از دروغ گفتن به آمریکاست. بر اساس زمینههای حقوقی، اخلاقی و سیاسی – آمریکا بیشترین مسئولیت را در قبال ساکنان اشرف دارد. کنگره این واقعیت را برجسته کرده است. در جریان استماع سنا در ۱۵نوامبر، سناتور کارل لوین، رئیس کمیته نیروهای مسلح گفت باید برای دولت عراق روشن کرد که یک احساس واقعی قوی اینجا نسبت به ساکنان اشرف وجود دارد و اگر عراقیها این تعهد به ما را نقض کنند، یک تاثیر شدیداً منفی روی رابطه آنها با کنگره آمریکا میگذارد. متأسفانه دولت آمریکا پاسخ مناسبی به همه این نگرانیها نداده است.
در طول حمله آوریل، بهرغم ویدئویی که به روشنی جوخههای آتش را نشان میداد که شهروندان بیسلاح را به قتل میرساند و خودروهای زرهی آنها را له میکنند، موضع رسمی عراق اول این بود که تلفاتی نبوده است و وقتی نمیشد جسد دهها پناهنده بیدفاع را انکار کرد، دولت عراق گفت آنها خودکشی کردهاند. اگر ساکنان اشرف در گروههای کوچک متفرق شوند، بدون دوربین و تلفن، مقامات عراقی خواهند توانست آنها را شکنجه کنند و به قتل برسانند و بعد هم ادعا کنند خودکشی کردهاند. این بار بدون شواهدی که دروغهای آنها را افشا کند.
بنابراین طرح عراق بسیار شبیه به طرح هیتلر و حکومت رایش سوم در ورشو است. این طرح قرار بود ۲۲ ژوئیه ۱۹۴۲ شروع شود. در آن زمان ساکنان منطقه مورد نظر رایش سوم تصمیم گرفتند در ورشو باقی بمانند. نتیجه نهایی، یک درگیری تراژیک بود اما جهان توانست ببیند چه چیزی دارد اتفاق میافتد.
اکنون ساکنان اشرف اگر تضمینهای از دولت عراق را باور کنند باید به خودکشی تن بدهند. در غیراینصورت باید مانند مقاومین ورشو در مقابل دستور اخراج و جابهجایی با هر وسیلهای که دارند مقاومت کنند.
چه باید کرد؟
خوب کمیساریای پناهندگی باید علناً بخواهد که عراق شروع به همکاری با آن بکند و اجازه مصاحبه فوری با ساکنان اشرف را بدهد.
آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل باید بخواهند که ضربالاجل عقب بیفتد.
ناظران سازمان ملل برای دوره تعیین تکلیف نهایی و انتقال ساکنان اشرف به کشورهای ثالث باید در اشرف مستقر شوند تا حقوق آنها را تضمین کنند.
تاریخ بهرغم تلخکامیهای آزاردهندهاش، نمیتواند نادیده گرفته شود.
با اینحال اگر با شجاعت با آن برخورد شود نیازی نیست دوباره تکرار شود. حالا زمان شجاعت است.
دروغگویی، از صفت مشترک همه دست اندرکاران نظام آخوندی
خبرگزاری حکومتی فارس در ۲۵ آبان ۱۳۹۰ خبری رامنتشر کرد که بر اساس آن سرپاسداری به نام رمضان شریف به اصطلاح معاون روابط عمومی و تبلیغات سپاه پاسداران جهل و جنایت آخوندی در نهمین همایش بسیج و رسانه که چهارشنبه در به اصطلاح مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیمای آخوندی برگزار شده گفته است:
برگزاری دو اجلاس بزرگ در فاصله کمتر از دو هفته در ایران آن هم با حضور رهبر معظم انقلاب، دشمنان را به هذیانگویی انداخته است. جای تعجب است با اینکه آمریکاییها در ضعفاند و ما در قدرتیم، برخی رسانههای ما از اینکه بخواهند پیام انقلاب را بدهند، دست و پایشان میلرزد.
به نظر میرسد که این گروه اوباش حاکم بر سرنوشت مردم و کشور ما در پررویی و وقاحت و دروغگویی در سرتاسر عالم نظیر ندارند. پیامی که رسانه ها باید به مردم ایران و منطقه بدهند چیست؟ علائم در قدرت بودن آخوندها کدام است؟ اقتصاد شکوفا؟ ریشه کن شدن فقر و بدبختی و بیسوادی و انواع و اقسام دردهای اجتماعی؟ رواج روابط سالم و عادلانه در نظام اقتصادی کشور؟ یا وجود دموکراسی و موازین حقوق بشری و عدم وجود شکنجه و اعدام و زندانی سیاسی؟
این مزدور در حالی این ادعای مضحک رامیکند که هنوز مدت زیادی از برملاشدن بزرگترین اختلاس تاریخ ایران و منطقه و شاید بطورنسبی جهان نگذشته است. اختلاسی که بسیاری از سران رژیم در آن دست داشته اند و به انجام آن کمک کرده اند و هر روز که می گذرد گوشه تازه ای از داستان این اختلاس نجومی افشا می شود. به گزارش خبرگزاری دولتی آریا در ۲۴ آبان ۱۳۹۰ ،در ادامه ماجرای «بزرگترین اختلاس تاریخ» ایران، یک نماینده اصولگرای مجلس روز پنجشنبه در مصاحبهای با تاکید بر این که ده نماینده مجلس فعلی ایران در اختلاس سه هزار میلیارد تومانی دست داشتهاند از قوه قضاییه خواست نام آنها را منتشر کند تا دیگر نمایندگان در معرض اتهام نباشند.
مزدور رمضان شریف همچنین گفته است:
ما امروز گوشهای شنوای زیادی در دنیا داریم و این گوشها از جنایتهای مروجان فرهنگ غربی بیزار و در عوض تشنه شنیدن حرفهای نو هستند.
او حتما خبر دارد که این حرفهای نو از زبان نمایندگان رژیم در ارگانهای بین المللی نظیر سازمان ملل و سازمان جهانی حقوق بشر بیان می شود. شاید بی خبر است که جنایتکاری به نام لاریجانی که برادر رئیس قوه قضائیه رژیم و مشاور بین المللی قوه قضائیه و در همان حال رئیس سازمان به اصطلاح حقوق بشر اسلامی نیز هست در مصاحبه ای در مقر سازمان ملل در پاسخ به این سوال که چرا کروبی و موسوی در خانه شان حبس هستند گفته است که در ایران هیچکس بدون حکم دادگاه در حبس نیست. در حالی که بسیاری از مردم منطقه و جهان در جریان اوضاع زندانیان سیاسی در ایران هستند. البته پاسخ این جنایتکار وقیح را پسر کروبی به رسانه ها داده و افشا کرده است که به گفته مقامات امنیتی پرونده کروبی و موسوی تحت نظر وزارت اطلاعات است و نه دستگاه قضائیه. اما مگر میشود از امثال این مزدور بسیجی انتظار داشت که اینگونه پاسخ ها را بخوانند و دست از اینهمه وقاحت بردارند؟
الف. آرامی
برگزاری دو اجلاس بزرگ در فاصله کمتر از دو هفته در ایران آن هم با حضور رهبر معظم انقلاب، دشمنان را به هذیانگویی انداخته است. جای تعجب است با اینکه آمریکاییها در ضعفاند و ما در قدرتیم، برخی رسانههای ما از اینکه بخواهند پیام انقلاب را بدهند، دست و پایشان میلرزد.
به نظر میرسد که این گروه اوباش حاکم بر سرنوشت مردم و کشور ما در پررویی و وقاحت و دروغگویی در سرتاسر عالم نظیر ندارند. پیامی که رسانه ها باید به مردم ایران و منطقه بدهند چیست؟ علائم در قدرت بودن آخوندها کدام است؟ اقتصاد شکوفا؟ ریشه کن شدن فقر و بدبختی و بیسوادی و انواع و اقسام دردهای اجتماعی؟ رواج روابط سالم و عادلانه در نظام اقتصادی کشور؟ یا وجود دموکراسی و موازین حقوق بشری و عدم وجود شکنجه و اعدام و زندانی سیاسی؟
این مزدور در حالی این ادعای مضحک رامیکند که هنوز مدت زیادی از برملاشدن بزرگترین اختلاس تاریخ ایران و منطقه و شاید بطورنسبی جهان نگذشته است. اختلاسی که بسیاری از سران رژیم در آن دست داشته اند و به انجام آن کمک کرده اند و هر روز که می گذرد گوشه تازه ای از داستان این اختلاس نجومی افشا می شود. به گزارش خبرگزاری دولتی آریا در ۲۴ آبان ۱۳۹۰ ،در ادامه ماجرای «بزرگترین اختلاس تاریخ» ایران، یک نماینده اصولگرای مجلس روز پنجشنبه در مصاحبهای با تاکید بر این که ده نماینده مجلس فعلی ایران در اختلاس سه هزار میلیارد تومانی دست داشتهاند از قوه قضاییه خواست نام آنها را منتشر کند تا دیگر نمایندگان در معرض اتهام نباشند.
مزدور رمضان شریف همچنین گفته است:
ما امروز گوشهای شنوای زیادی در دنیا داریم و این گوشها از جنایتهای مروجان فرهنگ غربی بیزار و در عوض تشنه شنیدن حرفهای نو هستند.
او حتما خبر دارد که این حرفهای نو از زبان نمایندگان رژیم در ارگانهای بین المللی نظیر سازمان ملل و سازمان جهانی حقوق بشر بیان می شود. شاید بی خبر است که جنایتکاری به نام لاریجانی که برادر رئیس قوه قضائیه رژیم و مشاور بین المللی قوه قضائیه و در همان حال رئیس سازمان به اصطلاح حقوق بشر اسلامی نیز هست در مصاحبه ای در مقر سازمان ملل در پاسخ به این سوال که چرا کروبی و موسوی در خانه شان حبس هستند گفته است که در ایران هیچکس بدون حکم دادگاه در حبس نیست. در حالی که بسیاری از مردم منطقه و جهان در جریان اوضاع زندانیان سیاسی در ایران هستند. البته پاسخ این جنایتکار وقیح را پسر کروبی به رسانه ها داده و افشا کرده است که به گفته مقامات امنیتی پرونده کروبی و موسوی تحت نظر وزارت اطلاعات است و نه دستگاه قضائیه. اما مگر میشود از امثال این مزدور بسیجی انتظار داشت که اینگونه پاسخ ها را بخوانند و دست از اینهمه وقاحت بردارند؟
الف. آرامی
تقلای آرزومندانه ولی بی حاصل یک خدمتگزار
کارشکنی دولت عراق در کار کمیساریای پناهندگان ملل متحد برای تکمیل پرونده پناهجویان اشرف، شکل تازهیی از همان محتوای کهنه شانتاژ یا گروگانگیری است که لابد در فرهنگ اصطلاحات حزب الدعوه مالکی به آن می گویند ”حیله جنگی”
قضیه از این قرار است : نماینده کمیساریا باید با تک تک ساکنان اشرف به طور جداگانه و بدون حضور شخص ثالث مصاحبه کند. این مصاحبه باید در یک ”محل بی طرف” ـ یعنی نه در محل استقرار اشرفیها، نه در محل استقرار نیروهای عراقی ـ انجام شود؛ چنین محلی قاعدتا همان مقر نمایندگی کمیساریاست. اما مقر نمایندگی کمیساریا در بغداد است و رفت و آمد تک تک پناهجویانی که سالهاست در محاصره اند و حق خروج از اشرف را ندارند به آن جا مشکل لاینحلی است. چرا؟ چون این نقل و انتقال باید ” تحت حفاظت” نیروهایی صورت گیرد که به تجربه ثابت کرده اند که به اسیر کردن یا کشتن اشرفیان بیشتر اشتیاق دارند تا به حفاظتشان. کمیساریا گفته است که برای پرهیز از این مشکل ، اگر محلی در نزدیکی اشرف برای این مصاحبه آماده شود، نماینده اش حاضر است در آن جا کارش را انجام دهد. اما ”دولت قانون” قبول نمی کند و اصرار دارد که افراد برای مصاحبه به بغداد برده شوند. اشرفیها تضمین رسمی خواسته اند که صحیح و سالم به محل مصاحبه برده و بعد به اشرف برگردانده شوند. اما مالکی این را هم نمی پذیرد و به صراحت می گوید که برگشتی در کار نخواهد بود، چون اشرف باید تعطیل شود، بنابراین مصاحبه شدگان به جاهای دیگری فرستاده خواهندشد. اشرفی ها هم این زورگویی را نمی پذیرند و خواستار تضمین حفاظتشان از طرف ملل متحد شده اند.
این ، گزارشی فشرده از بن بستی است که ”دولت قانون” به بهانه اعمال حاکمیتی که هدیه گروگانگیری مدرن و مورد تأیید کلید دار تروریسم در جهان است، به وجود آورده است .
از خلال این کار شکنیها، گربه رقصانی ها و خط و نشان کشیدنهای مکرر و جنجالی مالکی ، باید هدفی را جستجو کرد که این مانور ها برای رسیدن به آن صورت می گیرند. این هدف ، به گمان من ، چیز تازه یی نیست همان هدفی است که عالیجناب باتلر ، نماینده ویژه آمریکا برای ”حل مسأله اشرف” در سابق در پی رسیدن به آن بود، ولی ناکام ماند: متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین. او می خواست یک راه حل ابلهانه ، یعنی اعلام انحلال داوطلبانه این تشکیلات توسط خود ساکنان اشرف، را به آنها بقبولاند، که نتوانست و مجبور به ترک میدان شد (شاید اگر قبلا با همتای نظامیش ، ـ که هفت سال پیش تر می خواست یک ”تسلیم نامه داوطلبانه ” از اشرفیها بگیرد و نتوانست ـ مشورت می کرد ” تنها راه نجات”ش را این طور بی دنده و ترمز ارائه نمی کرد). حالا مالکی قصد دارد همان هدف را، نه به طور”داوطلبانه” ، بلکه به زور به مجاهدین تحمیل کند: از طریق”اتمیزه” کردن تشکیلات آنها، به قصد تحویل دادن عده یی به رژیم آخوندی و پراکندن بقیه افراد در زندانهای عراق (یا اگر جنجالی به پا شد، فرستادنشان به جاهای دیگر) . قاعدتا مالکی باید قانع شده باشد که موفقیت در متلاشی کردن یک سازمان ”نامطلوب” و ”مزاحم” (هم برای ارباب بی مروت دنیا و هم برای اسلام عزیز) نفع دنیا و آخرت را یکجا برایش به ارمغان خواهد آورد. اما باید مطمئن باشد که این آرزو، هم به دل خودش خواهد ماند ، هم به دل اسپانسر هایش. شما فکر می کنید پشتیبانان اشرف پیش از دویست روز است که در مقابل مقر اروپایی ملل متحد خیمه زده اند و هر روز فریاد دادخواهی سر می دهند. برای این که در نهایت تسلیم گماشته بی آبروی ولی فقیه در عراق بشوند؟
قضیه از این قرار است : نماینده کمیساریا باید با تک تک ساکنان اشرف به طور جداگانه و بدون حضور شخص ثالث مصاحبه کند. این مصاحبه باید در یک ”محل بی طرف” ـ یعنی نه در محل استقرار اشرفیها، نه در محل استقرار نیروهای عراقی ـ انجام شود؛ چنین محلی قاعدتا همان مقر نمایندگی کمیساریاست. اما مقر نمایندگی کمیساریا در بغداد است و رفت و آمد تک تک پناهجویانی که سالهاست در محاصره اند و حق خروج از اشرف را ندارند به آن جا مشکل لاینحلی است. چرا؟ چون این نقل و انتقال باید ” تحت حفاظت” نیروهایی صورت گیرد که به تجربه ثابت کرده اند که به اسیر کردن یا کشتن اشرفیان بیشتر اشتیاق دارند تا به حفاظتشان. کمیساریا گفته است که برای پرهیز از این مشکل ، اگر محلی در نزدیکی اشرف برای این مصاحبه آماده شود، نماینده اش حاضر است در آن جا کارش را انجام دهد. اما ”دولت قانون” قبول نمی کند و اصرار دارد که افراد برای مصاحبه به بغداد برده شوند. اشرفیها تضمین رسمی خواسته اند که صحیح و سالم به محل مصاحبه برده و بعد به اشرف برگردانده شوند. اما مالکی این را هم نمی پذیرد و به صراحت می گوید که برگشتی در کار نخواهد بود، چون اشرف باید تعطیل شود، بنابراین مصاحبه شدگان به جاهای دیگری فرستاده خواهندشد. اشرفی ها هم این زورگویی را نمی پذیرند و خواستار تضمین حفاظتشان از طرف ملل متحد شده اند.
این ، گزارشی فشرده از بن بستی است که ”دولت قانون” به بهانه اعمال حاکمیتی که هدیه گروگانگیری مدرن و مورد تأیید کلید دار تروریسم در جهان است، به وجود آورده است .
از خلال این کار شکنیها، گربه رقصانی ها و خط و نشان کشیدنهای مکرر و جنجالی مالکی ، باید هدفی را جستجو کرد که این مانور ها برای رسیدن به آن صورت می گیرند. این هدف ، به گمان من ، چیز تازه یی نیست همان هدفی است که عالیجناب باتلر ، نماینده ویژه آمریکا برای ”حل مسأله اشرف” در سابق در پی رسیدن به آن بود، ولی ناکام ماند: متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین. او می خواست یک راه حل ابلهانه ، یعنی اعلام انحلال داوطلبانه این تشکیلات توسط خود ساکنان اشرف، را به آنها بقبولاند، که نتوانست و مجبور به ترک میدان شد (شاید اگر قبلا با همتای نظامیش ، ـ که هفت سال پیش تر می خواست یک ”تسلیم نامه داوطلبانه ” از اشرفیها بگیرد و نتوانست ـ مشورت می کرد ” تنها راه نجات”ش را این طور بی دنده و ترمز ارائه نمی کرد). حالا مالکی قصد دارد همان هدف را، نه به طور”داوطلبانه” ، بلکه به زور به مجاهدین تحمیل کند: از طریق”اتمیزه” کردن تشکیلات آنها، به قصد تحویل دادن عده یی به رژیم آخوندی و پراکندن بقیه افراد در زندانهای عراق (یا اگر جنجالی به پا شد، فرستادنشان به جاهای دیگر) . قاعدتا مالکی باید قانع شده باشد که موفقیت در متلاشی کردن یک سازمان ”نامطلوب” و ”مزاحم” (هم برای ارباب بی مروت دنیا و هم برای اسلام عزیز) نفع دنیا و آخرت را یکجا برایش به ارمغان خواهد آورد. اما باید مطمئن باشد که این آرزو، هم به دل خودش خواهد ماند ، هم به دل اسپانسر هایش. شما فکر می کنید پشتیبانان اشرف پیش از دویست روز است که در مقابل مقر اروپایی ملل متحد خیمه زده اند و هر روز فریاد دادخواهی سر می دهند. برای این که در نهایت تسلیم گماشته بی آبروی ولی فقیه در عراق بشوند؟
منوچهر هزارخانی:
25آبان 1293 - 16نوامبر: درگذشت ستارخان سردار بزرگ ملی و برجستهترین سمبل انقلاب مشروطه
25آبان سالروز درگذشت سردار ملی انقلاب مشروطه ایران، ستارخان است. سرداری که یک انقلاب را با همت و مجاهدت خود و یاران اندکش، از تسلیم شدن در برابر ارتجاع و یورش وحشیانه قوای سفاک استبداد محمدعلیشاه قاجار و استعمار خارجی، حفاظت کرد. سرداری که پرچم ایستادگی و مبارزه تا پیروزی را در نبردی بهغایت نابرابر برافراشت و ایران را دوباره به انقلاب فراخواند.
نقش ستایشانگیز ستارخان در انقلاب مشروطیت ایران، از فردای بمباران مجلس توسط نیروهای استبداد، آغاز شد.
انقلاب مشروطیت ایران دو دوره مشخص دارد: یکی مشروطه تهران، که از 14مرداد 1285 شمسی آغاز شد و در دوم تیرماه 1287، با بمباران مجلس به فرمان محمدعلیشاه قاجار، پایان یافت.
دوم مشروطه تبریز که از فردای بمباران مجلس با پایداری و رشادت ستارخان و یارانش آغاز شد و تا فتح تهران بهدست مشروطهخواهان در 25تیرماه 1288 ادامه یافت.
برای درک نقش قهرمانانه و تعیینکننده ستارخان در انقلاب مشروطیت، بهطور خلاصه بر وقایع آن نگاهی میاندازیم:
در دوم تیرماه 1287شمسی، قوای قزاق بهدستور شاه قاجار، مجلس شورای ملی را که مهمترین دستاورد
جنبش مشروطه در تهران بود، با بمباران مجلس و یکهتازیهای وحشیانه ایادی محمدعلیشاه و روسیه تزاری درهم شکست و «استبداد صغیر» آغاز شد. شاه قاجار بر آن شد تا شور آزادیخواهی را در مردم بپاخاسته تبریز نیز از میان بردارد. چرا که آنگونه که نوشتهاند:
نقش ستایشانگیز ستارخان در انقلاب مشروطیت ایران، از فردای بمباران مجلس توسط نیروهای استبداد، آغاز شد.
انقلاب مشروطیت ایران دو دوره مشخص دارد: یکی مشروطه تهران، که از 14مرداد 1285 شمسی آغاز شد و در دوم تیرماه 1287، با بمباران مجلس به فرمان محمدعلیشاه قاجار، پایان یافت.
دوم مشروطه تبریز که از فردای بمباران مجلس با پایداری و رشادت ستارخان و یارانش آغاز شد و تا فتح تهران بهدست مشروطهخواهان در 25تیرماه 1288 ادامه یافت.
برای درک نقش قهرمانانه و تعیینکننده ستارخان در انقلاب مشروطیت، بهطور خلاصه بر وقایع آن نگاهی میاندازیم:
در دوم تیرماه 1287شمسی، قوای قزاق بهدستور شاه قاجار، مجلس شورای ملی را که مهمترین دستاورد
جنبش مشروطه در تهران بود، با بمباران مجلس و یکهتازیهای وحشیانه ایادی محمدعلیشاه و روسیه تزاری درهم شکست و «استبداد صغیر» آغاز شد. شاه قاجار بر آن شد تا شور آزادیخواهی را در مردم بپاخاسته تبریز نیز از میان بردارد. چرا که آنگونه که نوشتهاند:
«مشروطه در سراسر ایران برچیده شد و در همه جا ایرانیان بار دیگر گردن به یوغ خودکامگی گزارده و این تنها تبریز میبود که ایستادگی میکرد».
شاه از همان روز بمباران مجلس به سرسپردگانش در آذربایجان دستور داد کار مقاومت تبریز را یکسره کنند. در همان روز دوم تیرماه شجاعنظام مرندی از سردستگان قوای محلی دولت، و تفنگچیهای محله دوهچی که طرفدار شاه و شیخ فضلالله نوری و دشمن مشروطه بودند، به «انجمن ملی تبریز» و محلات مشروطهخواهنشین، مانند محله امیرخیز، یورش بردند. اما «مجاهدان ترسی به خود راه نداده، دست از ایستادگی برنداشتند».
شاه از همان روز بمباران مجلس به سرسپردگانش در آذربایجان دستور داد کار مقاومت تبریز را یکسره کنند. در همان روز دوم تیرماه شجاعنظام مرندی از سردستگان قوای محلی دولت، و تفنگچیهای محله دوهچی که طرفدار شاه و شیخ فضلالله نوری و دشمن مشروطه بودند، به «انجمن ملی تبریز» و محلات مشروطهخواهنشین، مانند محله امیرخیز، یورش بردند. اما «مجاهدان ترسی به خود راه نداده، دست از ایستادگی برنداشتند».
گزارش آژانس اتمي و معجزه در واشنگتن!
با انتشار گزارش آژانس اتمي در نهم نوامبر ناگهان همه كساني كه تا تا يکماه پيش در قامت کارشناس تروريسم به دفاع از رژيم ايران برخاسته و توطئه تروريستي در واشنگتن را وصله اي ناچسب به سپاه قدس معرفي ميکردند”! همگي کارشناس مسائل هسته اي شده و ضمن دفاع از رژيم، گزارش آژانس را بي اعتبار و دست پخت جنگ طلبان معرفي ميکنند”!
يکي از سريع ترين پاسخ هائي که در باره گزارش آژانس منتشر شد، از طرف وبلاگ وابسته به ناياک است که در مقاله اي تحت عنوان "دلائل آژانس اتمي مورد ترديد قرار ميگيرند" توضيح ميدهد که دانشمند هسته اي روسي الاصل که در گزارش آژانس به همکاري با رژيم ايران متهم شده، يک متخصص مسائل نانو تکنولوژي است و بخاطر فعاليت هاي علمي در زمنيه نانو تکنولوژي، يک سري انفجار در يک مخزن فلزي انجام داده که هيچ ربطي به برنامه هسته اي ندارد.
پس از آن، تريتا پارسي در مقاله خود، گزارش جديد آژانس را کهنه و تکراري خواند زيرا در آن ذکر شده که ايران بخش نظامي فعاليت هسته اي اش را در سال 2003 متوقف کرده است، موضوعي که همگان از قبل ميدانستند. به گفته تريتا پارسي، دولت اوباما کاملا مواظب است که مبادا از اين گزارش برداشت هاي زياد از حد ننمايد و يکي از مقامات دولت نيز گفته است که اين گزارش، اصلا اشاره اي به اينکه رژيم ايران برنامه هسته اي نظامي اش را از سر گرفته نمي کند و از ميزان پيشرفت اين برنامه نيز سخني نگفته است.
فلينت لورت، مآمور سابق سيا و مشاور نفتي مقيم واشنگتن که از همکاران تريتا پارسي و از هواداران پرو پا قرص احمدي نژاد است، در مصاحبه اي با راديو "آنتي وار" توصيه کرد که مبادا کسي گول گزافه گوئي هاي گزارش آژانس را خورده و آنرا باور کند. راديو آنتي وار به گروههاي ظاهرا چپ تعلق دارد که به بلندگوي رسمي دلالان نفتي و نمايندگان رژيم ايران تبديل گشته است.
فلينت لورت به اين مصاحبه اکتفا نکرده و در يک مقاله مفصل، مدير کل آژانس را نوکر بي اختيار کاخ سفيد و جنگ طلبان آمريکا و اسرائيل معرفي کرده است. به ادعاي فلينت لورت، برنامه هسته اي جمهوري اسلامي صد در صد صلح آميز و براي تأمين برق کشور ميباشد.
سازمان لابي "کاسمي" که تحت نام مبارزه با جنگ فعاليت ميکند، در يک بيانيه رسمي تحت عنوان "حلقه طناب دور گردن ايران تنگ تر ميشود"، به بازشماري توطئه هاي مرحله اي آمريکا و اسرائيل بر عليه ايران پرداخته و هدف از انتشار اين گزارش سراسر دروغ را چيزي بجز هموار کردن مسير جنگ با مردم ايران نميداند.
"ژاستين ريموندو" يکي از سردبيران سايت معروف "آنتي وار" در مقاله اي بنام "پنج دقيقه به نيمه شب" ادعا ميکند که گزارش کنوني آژانس، ادامه فعاليت هاي چند ساله نئوکان هاي آمريکا براي شروع جنگ با ايران است که در حقيقت آغاز جنگ جهاني سوم خواهد بود. وي در مقاله خود، کيفرخواستي پر از احساس عليه آمريکا و دست نشانده اش "يوکيا آمانو" مدير کل سازمان انرژي هسته اي نوشته است.
مدال طلاي افتخار در دفاع جانانه و ناموسي از برنامه هسته اي رژيم و حمله تمام عيار به گزارش آژانس، شايسته محمد سهيمي دستيار سابق تريتا پارسي است. وي در يک مقاله 12 صفحه اي، کلکسيوني از همه ادعاهاي رژيم ايران را يکجا گرد آورده و بنام خودش منتشر کرده است. سهيمي در مقاله خود نخست به سراغ مدير کل آژانس رفته و وي را عامل کاخ سفيد ميداند که گويا سفر دو هفته پيش وي به واشنگتن نيز براي دستور گرفتن از اوباما در تهيه اين گزارش دروغ عليه ايران بوده است. سهيمي پس از آنکه همه ادعاهاي مندرج در گزارش را تکراري، بي اعتبار، دروغ، بدون سند و جعلي معرفي ميکند به اين نتيجه ميرسد که اين گزارش براي فراهم کردن زمينه هاي تحريم و جنگ عليه ايران تهيه شده است.....
حسن داعي
يکي از سريع ترين پاسخ هائي که در باره گزارش آژانس منتشر شد، از طرف وبلاگ وابسته به ناياک است که در مقاله اي تحت عنوان "دلائل آژانس اتمي مورد ترديد قرار ميگيرند" توضيح ميدهد که دانشمند هسته اي روسي الاصل که در گزارش آژانس به همکاري با رژيم ايران متهم شده، يک متخصص مسائل نانو تکنولوژي است و بخاطر فعاليت هاي علمي در زمنيه نانو تکنولوژي، يک سري انفجار در يک مخزن فلزي انجام داده که هيچ ربطي به برنامه هسته اي ندارد.
پس از آن، تريتا پارسي در مقاله خود، گزارش جديد آژانس را کهنه و تکراري خواند زيرا در آن ذکر شده که ايران بخش نظامي فعاليت هسته اي اش را در سال 2003 متوقف کرده است، موضوعي که همگان از قبل ميدانستند. به گفته تريتا پارسي، دولت اوباما کاملا مواظب است که مبادا از اين گزارش برداشت هاي زياد از حد ننمايد و يکي از مقامات دولت نيز گفته است که اين گزارش، اصلا اشاره اي به اينکه رژيم ايران برنامه هسته اي نظامي اش را از سر گرفته نمي کند و از ميزان پيشرفت اين برنامه نيز سخني نگفته است.
فلينت لورت، مآمور سابق سيا و مشاور نفتي مقيم واشنگتن که از همکاران تريتا پارسي و از هواداران پرو پا قرص احمدي نژاد است، در مصاحبه اي با راديو "آنتي وار" توصيه کرد که مبادا کسي گول گزافه گوئي هاي گزارش آژانس را خورده و آنرا باور کند. راديو آنتي وار به گروههاي ظاهرا چپ تعلق دارد که به بلندگوي رسمي دلالان نفتي و نمايندگان رژيم ايران تبديل گشته است.
فلينت لورت به اين مصاحبه اکتفا نکرده و در يک مقاله مفصل، مدير کل آژانس را نوکر بي اختيار کاخ سفيد و جنگ طلبان آمريکا و اسرائيل معرفي کرده است. به ادعاي فلينت لورت، برنامه هسته اي جمهوري اسلامي صد در صد صلح آميز و براي تأمين برق کشور ميباشد.
سازمان لابي "کاسمي" که تحت نام مبارزه با جنگ فعاليت ميکند، در يک بيانيه رسمي تحت عنوان "حلقه طناب دور گردن ايران تنگ تر ميشود"، به بازشماري توطئه هاي مرحله اي آمريکا و اسرائيل بر عليه ايران پرداخته و هدف از انتشار اين گزارش سراسر دروغ را چيزي بجز هموار کردن مسير جنگ با مردم ايران نميداند.
"ژاستين ريموندو" يکي از سردبيران سايت معروف "آنتي وار" در مقاله اي بنام "پنج دقيقه به نيمه شب" ادعا ميکند که گزارش کنوني آژانس، ادامه فعاليت هاي چند ساله نئوکان هاي آمريکا براي شروع جنگ با ايران است که در حقيقت آغاز جنگ جهاني سوم خواهد بود. وي در مقاله خود، کيفرخواستي پر از احساس عليه آمريکا و دست نشانده اش "يوکيا آمانو" مدير کل سازمان انرژي هسته اي نوشته است.
مدال طلاي افتخار در دفاع جانانه و ناموسي از برنامه هسته اي رژيم و حمله تمام عيار به گزارش آژانس، شايسته محمد سهيمي دستيار سابق تريتا پارسي است. وي در يک مقاله 12 صفحه اي، کلکسيوني از همه ادعاهاي رژيم ايران را يکجا گرد آورده و بنام خودش منتشر کرده است. سهيمي در مقاله خود نخست به سراغ مدير کل آژانس رفته و وي را عامل کاخ سفيد ميداند که گويا سفر دو هفته پيش وي به واشنگتن نيز براي دستور گرفتن از اوباما در تهيه اين گزارش دروغ عليه ايران بوده است. سهيمي پس از آنکه همه ادعاهاي مندرج در گزارش را تکراري، بي اعتبار، دروغ، بدون سند و جعلي معرفي ميکند به اين نتيجه ميرسد که اين گزارش براي فراهم کردن زمينه هاي تحريم و جنگ عليه ايران تهيه شده است.....
حسن داعي
با امید بهآینده یی درخشان و پرشکوه، در بند هم، چون شیر خروشید
نگاهی بهزندگینامه مجاهد شهید حوا برزگر
مجاهد شهید حوا برزگر در سال1337 در یكی از روستاهای محروم قائمشهر (چمازكتی) چشم بهجهان گشود. وی از همان ابتدای دوران كودكی خود، مانند سایر زحمتكشان روستایی آنسامان در دامان فقر و رنج بزرگ شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در روستا، و متوسطه را در دبیرستان پویای قائمشهر بهپایان رساند. حوا در دوران تحصیل خود نهتنها ازجمله دانشآموزان ممتاز كلاس بود بلكه بهدلیل خصوصیات مردمیاش محبوب همه معلمین و شاگردان كلاس بود.
حوا همیشه در جستجوی راهی برای پایان بخشیدن به وضعیت وخیم مردمی بود كه طی سالیان با آنها زندگی كرده بود. او فعالیتهای مبارزاتی خود را با شروع تظاهرات و اعتراضهای مردمی برای سرنگونی رژیم شاه آغاز كرد. او، همگام با مردم شهر، در افشای جنایات شاه شركت فعال داشت. حوا عضو یكی از هستههای مخفی هوادار سازمان در قائمشهر بود كه در آنزمان با پخش اطلاعیه و اعلامیه،مردم شهر را برای راهپیماییها و فعالیتهای مبارزاتی در مدرسه و محله و روستا بسیج میكرد. او برای شركت در نشستهای هسته مقاومت میبایست مسافت زیادی را از روستا بهشهر پیاده طی كند، اما بهرغم همه محدودیتها و مشكلاتی كه داشت همیشه از اولین افراد حاضر در نشستها و مراسم و دیگر برنامهها بود.
ازجمله فعالیتهای حوا در دوران قیام خلق، شركت در اعتصابات سراسری مدارس، بسیج نیروهای روستایی بهخصوص زنان و خواهران جوان و دانشآموز در تظاهرات و پخش كتاب و اعلامیه در سطح روستا بود. او در برخورد با مسائل و مشكلات با گشادهرویی برخورد كرده و بهاستقبال آنها میرفت. وی بهراستی همانند پرندهیی خواهان پرواز و پركشیدن بهاوج آسمانها بود.
یكی از همرزمان او درباره فعالیتهای مبارزاتی حوا پس از پیروزی انقلاب نوشتهاست: «حوا فعالیت تشكیلاتی خود را بهعنوان عضو انجمن دانشآموزان مسلمان دبیرستان پویا، كه بزرگترین دبیرستان دخترانه شهر بود، آغاز كرد. از همان آغاز با همه مسئولیتهایش همانند دوران قیام برخورد فعال داشت و از اعضای شوراهای اولیه دبیرستانها بود كه در ارتباط با ستاد مجاهدین قرار داشتند. در آن دوران، انجمن در جهت افشای ماهیت ارتجاع حاكم و شناساندن مواضع مجاهدین دست بهاقدامات گسترده زده و بهجذب و سازماندهی نیروهای هوادار پرداخته بود.برگزاری مراسم و سخنرانی در مدارس، كار توضیحی، شركت در راهپیماییها، ورزش صبحگاهی و كوهنوردی ازجمله این فعالیتها بود. حوا ازجمله مسئولان انجمن بود كه با برخوردهای اصولیش توانسته بود امكاناتی ازجمله دفتر انجمن، برنامه ورزش در مدرسه، درست كردن روزنامه و خبرنامه انجمن را بهراه بیندازد».
بهزودی دوران تحصیل حوا در دبیرستان بهپایان میرسد و او بهصورت حرفهیی بهفعالیت میپردازد. از این پس او قسمت عمده فعالیتهایش را در روستاها متمركز میكند. در گزارشی پیرامون فعالیتهای حوا میخوانیم: «او همیشه میگفت باید بهروستائیان آگاهی داد تا دیگربار فریب ارتجاع را نخورند. او در تابستان58 در اردوهایی كه ازطرف جنبش ملی مجاهدین تدارك دیده شده بود، شركت نمود. همچنین مدتی در اردوی منطقهیك كه شامل روستاهای شرق قائمشهر از قبیل كوتنا و ابوصالح بود و مدتی در اردوی منطقه2 شامل روستاهای جنوب غربی مانند فندری و عربخیل فعالیت میكرد. او در این اردوها بهخصوص در روستای سیدابوصالح همدوش دیگر برادران و خواهرانش در تعلیم و سوادآموزی روستاییان، بهداشت، جادهسازی و پلسازی و شنریزی و كلاسهای خیاطی و دیگر فعالیتهای عمران شركت فعال داشت. دراثر تماس و برخوردهایی كه با زنان روستایی داشت، بهخاطر سادگی و بیآلایش بودنش بهویژه با زنان روستایی ارتباط بسیار نزدیكی برقرار میكرد و آنها احساس یگانگی و نزدیكی خاصی با وی داشتند. او بهقدری محبوب اهالی روستا بود كه هروقت كودكان برای آوردن آب بهسرچشمه میرفتند سراغش را میگرفتند. قلب مهربانش همیشه برای مردم میتپید و لحظهیی از آنان غافل نبود. او با مسئولیتهایش وحدت كامل داشت و هركاری كه بهوی محول میشد از دل و جان انجام میداد. هیچوقت كلمه «نه» از زبانش شنیده نمیشد». در گزارش دیگری میخوانیم:«ساده و فروتن بود. هیچكس در برخورد با او احساس جدایی نمیكرد. با انگیزه و پیگیر و صادق و امین در گفتار و كردار».
حوا ازجمله میلیشیاهای پرشوری بود كه بهدلیل صلاحیتهایش حوزه مسئولیتش مرتباً تغییر میكرد و هربار مسئولیت بیشتری بهدوش میكشید.
در سرفصل 30خرداد60 حوا بردامنه مسئولیتهایش افزود و مسئولیت بیشتری را در نهادهای خواهران در بخش اجتماعیرا بهعهده گرفت. مدتی بعد مسئولیت چند تیم عملیاتی خواهران را عهدهدار گشت. یكی از مسئولان او در گزارشی نوشته است: «حوا با روحیهیی رزمنده، تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را سازماندهی میكرد. با وجود جّو شدیداً نظامی و امنیتی قائمشهر و با وجود اینكه خود حوا عنصر شناختهشدهیی بود با سری پرشور و نظمی چشمگیر بر سر قرارهایش حاضر میشد و یكی از افرادی بود كه تیمهای تحت مسئولیتش بهصورت روزانه یك عملیات نظامی كوچك ، را انجام میدادند. عاقبت حوای قهرمان در اواخر تابستان60 توسط مزدوران شناسایی و دستگیر شد.
در گزارشی پیرامون زندان حوا آمده است:«او در مكانی زندانی شد كه دو سال پیش در مدرسهاش كانون مبارزه علیه دیكتاتوری شاه را شروع كرده بود. در قائمشهر بهخاطر كمبود جا، مدرسه پویا را كه بزرگترین مدرسه شهر، و دارای رشتههای ریاضی، فیزیك و تجربی بود بهزندان زنان تبدیل كرده بودند و اولین زندانیانش امثال حوا بودند. وقتی او را در آن زندان دیدم خاطرات دوران اعتصابهای دبیرستانها، حمله و هجومهای پلیس و تجدید شد. یادم آمد در اولین اعتصابی كه در مدرسه شده بود 5روز متحصن شدیم و حوا با اینكه مشكلات خانوادگی بسیاری داشت اما سهشبانهروز بهخانهاش نرفت. شب و روز در حیاط مدرسه با دیگر دوستان مبارزش بهمقاومت پرداخت».
در زندان حوای قهرمان بهزیر شكنجه برده میشود. در گزارش یكی از همبندانش میخوانیم:«حوا فرد شناخته شدهیی بود بههمین دلیل جلادان رژیم مانند مختار اسماعیلی، ارسلان، اصغر وكه در رذالت و دنائت شهره آفاق بودند بیشترین فشارها را بر حوا وارد كردند تا او را درهم بشكنند. اما او نه تنها مقاوم و استوار ایستاد بلكه در اوج انقلابیگری تصمیم بهتهاجم گرفت و در همان زندان بهیكی از مزدوران بهنام مختار اسماعیلی حمله كرد و وی را بهسزاى اعمالش رساند». شرح این عملیات دلاورانه حوا در یكی دیگر از گزارشها چنین آمده است: «در یكی از صبحهای مهر ماه60 خبری مانند توپ در شهر پیچید. "مجاهدین عملیات كردند و مختار اسماعیلی، رئیس جلاد زندان و رئیس لومپن كمیته شهر را مجازات كردند". همه مختار را بهعنوان یك لات و لومپن میشناختند. او در ضرب و شتم هواداران در قائمشهر معروف بود و در شهادت میلیشیا قهرمان سمیه نقرهخواجا نیز دست داشته است. وقتی خبر در شهر پیچید همه از هم میپرسیدند چه كسی این عملیات قهرمانانه را انجام داده است؟ و بعد معلوم شد كه یك خواهر میلیشیا این كار را كرده مردم با تحسین بسیار صدها درود بهاو میفرستادند. بلافاصله پس از حمله حوا بهمختار مسیر خیابان بهكمیته بسته شد، بیمارستان شهر بهاشغال پاسداران درآمد، آمبولانسها آژیركشان در رفتوآمد و شهر پر از گشتیها بودند. حادثهیی كه در درون زندان صورت گرفت، ولی آنها شهر را محاصره كردند. بله اخبار درست بود. حوا میدانست چندروز دیگر تیرباران خواهد شد. لذا تصمیم گرفت آخرین ضربات را بر مزدوران و شكنجهگران كمیته و سپاه وارد كند. حوا، قهرمان در زنجیر، توانسته بود بهطریقی از آشپزخانه زندان كاردی را بهدست آورد و در صبح زود برنامهاش را بهاجرا درآورد. مختار معمولاً در اتاق كنار اتاق زنان میخوابید. خواهران زندانی دلی پركینه از شكنجهها و شلاقها و برخوردهای زشت اخلاقیش داشتند و حوا برای نشان دادن اوج نفرتش، صبح زود بهبهانه حمام كردن، بلند شد و رفت و كارد را برداشت و با گامهای مصمم بهطرف مختار رفت، و كارد را در قلبش فرود آورد. سپس بهسمت كلتی كه در دستان مختار بود حملهور شد و در درگیری بین آنها ناگهان صدای شلیكی برخاست و در نتیجه مزدوران دیگر متوجه شدند و برسر حوا ریختند. او بهراستی شیری بود كه در بند هم میغرید».
بعد از این عملیات متهورانه حوای قهرمان بهزیر شدیدترین شكنجهها برده میشود اما چون كوهی استوار مقاومت میكند و عاقبت در 20مهر60 او را برای تیرباران صدا میكنند. یكی از همبندان حوا كه شاهد رفتن او بهمیدان تیرباران بوده در گزارشی نوشته است:«وقتی صدایش كردند با آمادگی از قبل بهسرعت برخاست، چادرش را محكم بست و با نهایت خضوع از سایر همبندانش خداحافظی كرد و با غرور تمام از اتاق خارج شد. با فریاد مرگ برخمینی، زندهباد آزادی، زندان را ترك كرد. همراه او خواهر مجاهد نسرین خسروی را نیز چون همبند حوا بود، بهاتهام شركت در این عملیات انقلابی اعدام كردند».
مزدوران از فرط كینهیی كه نسبت بهاین زن دلاور مجاهد خلق داشتند با شلیك بیشاز 6گلوله ژ3، جسدش را متلاشی كرده و سپس برای زهرچشم گرفتن روستاییان جسد متلاشی را بهخانوادهاش دادند. در گزارشی از وضعیت دفن حوای قهرمان میخوانیم:«وقتی جسد را تحویل پدر و مادرش دادند، روستائیان با اندوه بسیار بهاستقبال رفته و جمع شدند تا بهصورتی شایسته قهرمان خود را در گورستان عمومی ده دفن كنند. اما مزدوران مانعشدند. سرانجام جسد توسط خانوادهاش در خانهشان غسل داده شد و در باغچه حیاطشان دفن گردید. همان باغچهیی كه حوا روزگاری بر آن بازی میكرد و درس میخواند. اینبار حوا در باغچهیی دفن شد تا در بهار بزرگ خلق سبز شود، جوانه زند، گل و شكوفه بیاورد و گندم بیاورد و خوشههای گندم را بهطور مساوی بین مردم محروم تقسیم كند».
حوا همیشه در جستجوی راهی برای پایان بخشیدن به وضعیت وخیم مردمی بود كه طی سالیان با آنها زندگی كرده بود. او فعالیتهای مبارزاتی خود را با شروع تظاهرات و اعتراضهای مردمی برای سرنگونی رژیم شاه آغاز كرد. او، همگام با مردم شهر، در افشای جنایات شاه شركت فعال داشت. حوا عضو یكی از هستههای مخفی هوادار سازمان در قائمشهر بود كه در آنزمان با پخش اطلاعیه و اعلامیه،مردم شهر را برای راهپیماییها و فعالیتهای مبارزاتی در مدرسه و محله و روستا بسیج میكرد. او برای شركت در نشستهای هسته مقاومت میبایست مسافت زیادی را از روستا بهشهر پیاده طی كند، اما بهرغم همه محدودیتها و مشكلاتی كه داشت همیشه از اولین افراد حاضر در نشستها و مراسم و دیگر برنامهها بود.
ازجمله فعالیتهای حوا در دوران قیام خلق، شركت در اعتصابات سراسری مدارس، بسیج نیروهای روستایی بهخصوص زنان و خواهران جوان و دانشآموز در تظاهرات و پخش كتاب و اعلامیه در سطح روستا بود. او در برخورد با مسائل و مشكلات با گشادهرویی برخورد كرده و بهاستقبال آنها میرفت. وی بهراستی همانند پرندهیی خواهان پرواز و پركشیدن بهاوج آسمانها بود.
یكی از همرزمان او درباره فعالیتهای مبارزاتی حوا پس از پیروزی انقلاب نوشتهاست: «حوا فعالیت تشكیلاتی خود را بهعنوان عضو انجمن دانشآموزان مسلمان دبیرستان پویا، كه بزرگترین دبیرستان دخترانه شهر بود، آغاز كرد. از همان آغاز با همه مسئولیتهایش همانند دوران قیام برخورد فعال داشت و از اعضای شوراهای اولیه دبیرستانها بود كه در ارتباط با ستاد مجاهدین قرار داشتند. در آن دوران، انجمن در جهت افشای ماهیت ارتجاع حاكم و شناساندن مواضع مجاهدین دست بهاقدامات گسترده زده و بهجذب و سازماندهی نیروهای هوادار پرداخته بود.برگزاری مراسم و سخنرانی در مدارس، كار توضیحی، شركت در راهپیماییها، ورزش صبحگاهی و كوهنوردی ازجمله این فعالیتها بود. حوا ازجمله مسئولان انجمن بود كه با برخوردهای اصولیش توانسته بود امكاناتی ازجمله دفتر انجمن، برنامه ورزش در مدرسه، درست كردن روزنامه و خبرنامه انجمن را بهراه بیندازد».
بهزودی دوران تحصیل حوا در دبیرستان بهپایان میرسد و او بهصورت حرفهیی بهفعالیت میپردازد. از این پس او قسمت عمده فعالیتهایش را در روستاها متمركز میكند. در گزارشی پیرامون فعالیتهای حوا میخوانیم: «او همیشه میگفت باید بهروستائیان آگاهی داد تا دیگربار فریب ارتجاع را نخورند. او در تابستان58 در اردوهایی كه ازطرف جنبش ملی مجاهدین تدارك دیده شده بود، شركت نمود. همچنین مدتی در اردوی منطقهیك كه شامل روستاهای شرق قائمشهر از قبیل كوتنا و ابوصالح بود و مدتی در اردوی منطقه2 شامل روستاهای جنوب غربی مانند فندری و عربخیل فعالیت میكرد. او در این اردوها بهخصوص در روستای سیدابوصالح همدوش دیگر برادران و خواهرانش در تعلیم و سوادآموزی روستاییان، بهداشت، جادهسازی و پلسازی و شنریزی و كلاسهای خیاطی و دیگر فعالیتهای عمران شركت فعال داشت. دراثر تماس و برخوردهایی كه با زنان روستایی داشت، بهخاطر سادگی و بیآلایش بودنش بهویژه با زنان روستایی ارتباط بسیار نزدیكی برقرار میكرد و آنها احساس یگانگی و نزدیكی خاصی با وی داشتند. او بهقدری محبوب اهالی روستا بود كه هروقت كودكان برای آوردن آب بهسرچشمه میرفتند سراغش را میگرفتند. قلب مهربانش همیشه برای مردم میتپید و لحظهیی از آنان غافل نبود. او با مسئولیتهایش وحدت كامل داشت و هركاری كه بهوی محول میشد از دل و جان انجام میداد. هیچوقت كلمه «نه» از زبانش شنیده نمیشد». در گزارش دیگری میخوانیم:«ساده و فروتن بود. هیچكس در برخورد با او احساس جدایی نمیكرد. با انگیزه و پیگیر و صادق و امین در گفتار و كردار».
حوا ازجمله میلیشیاهای پرشوری بود كه بهدلیل صلاحیتهایش حوزه مسئولیتش مرتباً تغییر میكرد و هربار مسئولیت بیشتری بهدوش میكشید.
در سرفصل 30خرداد60 حوا بردامنه مسئولیتهایش افزود و مسئولیت بیشتری را در نهادهای خواهران در بخش اجتماعیرا بهعهده گرفت. مدتی بعد مسئولیت چند تیم عملیاتی خواهران را عهدهدار گشت. یكی از مسئولان او در گزارشی نوشته است: «حوا با روحیهیی رزمنده، تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را سازماندهی میكرد. با وجود جّو شدیداً نظامی و امنیتی قائمشهر و با وجود اینكه خود حوا عنصر شناختهشدهیی بود با سری پرشور و نظمی چشمگیر بر سر قرارهایش حاضر میشد و یكی از افرادی بود كه تیمهای تحت مسئولیتش بهصورت روزانه یك عملیات نظامی كوچك ، را انجام میدادند. عاقبت حوای قهرمان در اواخر تابستان60 توسط مزدوران شناسایی و دستگیر شد.
در گزارشی پیرامون زندان حوا آمده است:«او در مكانی زندانی شد كه دو سال پیش در مدرسهاش كانون مبارزه علیه دیكتاتوری شاه را شروع كرده بود. در قائمشهر بهخاطر كمبود جا، مدرسه پویا را كه بزرگترین مدرسه شهر، و دارای رشتههای ریاضی، فیزیك و تجربی بود بهزندان زنان تبدیل كرده بودند و اولین زندانیانش امثال حوا بودند. وقتی او را در آن زندان دیدم خاطرات دوران اعتصابهای دبیرستانها، حمله و هجومهای پلیس و تجدید شد. یادم آمد در اولین اعتصابی كه در مدرسه شده بود 5روز متحصن شدیم و حوا با اینكه مشكلات خانوادگی بسیاری داشت اما سهشبانهروز بهخانهاش نرفت. شب و روز در حیاط مدرسه با دیگر دوستان مبارزش بهمقاومت پرداخت».
در زندان حوای قهرمان بهزیر شكنجه برده میشود. در گزارش یكی از همبندانش میخوانیم:«حوا فرد شناخته شدهیی بود بههمین دلیل جلادان رژیم مانند مختار اسماعیلی، ارسلان، اصغر وكه در رذالت و دنائت شهره آفاق بودند بیشترین فشارها را بر حوا وارد كردند تا او را درهم بشكنند. اما او نه تنها مقاوم و استوار ایستاد بلكه در اوج انقلابیگری تصمیم بهتهاجم گرفت و در همان زندان بهیكی از مزدوران بهنام مختار اسماعیلی حمله كرد و وی را بهسزاى اعمالش رساند». شرح این عملیات دلاورانه حوا در یكی دیگر از گزارشها چنین آمده است: «در یكی از صبحهای مهر ماه60 خبری مانند توپ در شهر پیچید. "مجاهدین عملیات كردند و مختار اسماعیلی، رئیس جلاد زندان و رئیس لومپن كمیته شهر را مجازات كردند". همه مختار را بهعنوان یك لات و لومپن میشناختند. او در ضرب و شتم هواداران در قائمشهر معروف بود و در شهادت میلیشیا قهرمان سمیه نقرهخواجا نیز دست داشته است. وقتی خبر در شهر پیچید همه از هم میپرسیدند چه كسی این عملیات قهرمانانه را انجام داده است؟ و بعد معلوم شد كه یك خواهر میلیشیا این كار را كرده مردم با تحسین بسیار صدها درود بهاو میفرستادند. بلافاصله پس از حمله حوا بهمختار مسیر خیابان بهكمیته بسته شد، بیمارستان شهر بهاشغال پاسداران درآمد، آمبولانسها آژیركشان در رفتوآمد و شهر پر از گشتیها بودند. حادثهیی كه در درون زندان صورت گرفت، ولی آنها شهر را محاصره كردند. بله اخبار درست بود. حوا میدانست چندروز دیگر تیرباران خواهد شد. لذا تصمیم گرفت آخرین ضربات را بر مزدوران و شكنجهگران كمیته و سپاه وارد كند. حوا، قهرمان در زنجیر، توانسته بود بهطریقی از آشپزخانه زندان كاردی را بهدست آورد و در صبح زود برنامهاش را بهاجرا درآورد. مختار معمولاً در اتاق كنار اتاق زنان میخوابید. خواهران زندانی دلی پركینه از شكنجهها و شلاقها و برخوردهای زشت اخلاقیش داشتند و حوا برای نشان دادن اوج نفرتش، صبح زود بهبهانه حمام كردن، بلند شد و رفت و كارد را برداشت و با گامهای مصمم بهطرف مختار رفت، و كارد را در قلبش فرود آورد. سپس بهسمت كلتی كه در دستان مختار بود حملهور شد و در درگیری بین آنها ناگهان صدای شلیكی برخاست و در نتیجه مزدوران دیگر متوجه شدند و برسر حوا ریختند. او بهراستی شیری بود كه در بند هم میغرید».
بعد از این عملیات متهورانه حوای قهرمان بهزیر شدیدترین شكنجهها برده میشود اما چون كوهی استوار مقاومت میكند و عاقبت در 20مهر60 او را برای تیرباران صدا میكنند. یكی از همبندان حوا كه شاهد رفتن او بهمیدان تیرباران بوده در گزارشی نوشته است:«وقتی صدایش كردند با آمادگی از قبل بهسرعت برخاست، چادرش را محكم بست و با نهایت خضوع از سایر همبندانش خداحافظی كرد و با غرور تمام از اتاق خارج شد. با فریاد مرگ برخمینی، زندهباد آزادی، زندان را ترك كرد. همراه او خواهر مجاهد نسرین خسروی را نیز چون همبند حوا بود، بهاتهام شركت در این عملیات انقلابی اعدام كردند».
مزدوران از فرط كینهیی كه نسبت بهاین زن دلاور مجاهد خلق داشتند با شلیك بیشاز 6گلوله ژ3، جسدش را متلاشی كرده و سپس برای زهرچشم گرفتن روستاییان جسد متلاشی را بهخانوادهاش دادند. در گزارشی از وضعیت دفن حوای قهرمان میخوانیم:«وقتی جسد را تحویل پدر و مادرش دادند، روستائیان با اندوه بسیار بهاستقبال رفته و جمع شدند تا بهصورتی شایسته قهرمان خود را در گورستان عمومی ده دفن كنند. اما مزدوران مانعشدند. سرانجام جسد توسط خانوادهاش در خانهشان غسل داده شد و در باغچه حیاطشان دفن گردید. همان باغچهیی كه حوا روزگاری بر آن بازی میكرد و درس میخواند. اینبار حوا در باغچهیی دفن شد تا در بهار بزرگ خلق سبز شود، جوانه زند، گل و شكوفه بیاورد و گندم بیاورد و خوشههای گندم را بهطور مساوی بین مردم محروم تقسیم كند».
محمود جعفری-وادادگی و بریدگی و تسلیم تا کجا؟
روز جمعه دویستمین روز تحصن هواداران مقاومت در مقابل مقر سازمان ملل متحد در شهر ژنو برگزار شد. هدف و خواسته این تحصن حفاظت ساکنان اشرف است . کمیساریای پناهندگان ملل متحد در روز ۱۳ سپتامبر اعلام کرد که ساکنان اشرف را بعنوان ”متقاضیان پناهندگی ” برسمیت میشناسد..
اکنون دیگر با روشنگریهایی که شده و اقداماتی که در مورد اشرف می شود همه بخوبی میدانند که مجاهدان اشرف تمام راه حلهای ممکن و عملی، از بابت سیاسی و قانونی را در دستور کار خود قرارداده و روی آن اقدام کرده اند. بالاترین فعالیتهای سیاسی، حقوقی و دموکراتیک انجام شده و می شود و مقاومت ایران و هواداران دلیر آن تمام هم و غم خود را برای حل این مساله به کار برده اند. اشرفیان با پذیرش طرح پارلمان اروپا و ارائه طرحهای مختلف به دولت عراق، از جمله طرح انتقال به کشورهای همسایه تا زمان انتقال به کشورهای ثالث، از حق قانونی خود گذشته و تلاش کردند تا این بحران را حل کنند.
کمیساریای عالی پناهندگان موقعیت پناهجویی اشرفیان را به رسمیت شناخته و خواهان شروع مصاحبه و انجام پروسه پناهندگی است. کمیساریای عالی پناهندگی در نامه ای رسمی به دولت عراق، ضمن پذیرش حقوق قانونی اشرفیان ، خواسته است که دولت عراق اجازه دهد کمیساریا بتواند طرح پناهندگی سیاسی اشرفیان تا انتقال آنان به کشور ثالث را پیش ببرد و ضرب الاجلی را که مانع اجرای این طرح است لغو کند. اما دولت عراق و شخص مالکی و سفارش رژیم ایران در بغداد، در برابر اجرای این طرح سنگ اندازی می کنند
اکنون طرح اتحادیه اروپا برای حل مسأله پناهندگی اشرفیان و اعزام آنها به کشورهای ثالث ماههاست که به تصویب اتحادیه اروپا رسیده و به جریان افتاده و خانم اشتون وزیر خارجه اتحادیه اروپا نماینده و مشاور ویژه برای اشرفیان مشخص کرده است تا طرح مرضی الطرفینی به اجرا درآید ولی این دولت مالکی و رژیم ولایت فقیه است که مانند سدی در برابر اجرای آن ایستاده اند. دولت مالکی بارها علیه آن بویژه علیه مشاور ویژه اتحادیه اروپا موضعگیری کرده است و رژیم آخوندی کار را به آنجا رسانده است که به کشورهای غربی هشدار داده است که هرکشوری که پناهندگانی از اشرف و از مجاهدین اشرفی را بپذیرد به معنای اعلام خصومت با رژیم آخوندی است.
دبیرکل ملل متحد از دولت عراق خواسته است که حقوق اشرفیان را به رسمیت بشناسد اما دولت عراق و شخص مالکی و رژیم ولایت فقیه در برابر رسیدن اشرفیان به حقوق شان، بالاترین توطئه ها را میکنند.
و.....
سوال این است که آیا کسانی که مرتب به اشرفیان پیام می دهند که از اشرف خارج شوند، و برای آنها خط و نشان می کشند، نمی دانند که مشکل اصلی کجاست؟
واقعیت این است که دولت مالکی به فرموده ولی فقیه، قصد نابودی مجاهدان اشرف را دارد و یک پیام بیشتر ندارد، یا تسلیم و یا قتل عام و نابودی. آنها تسلیم اشرفیان در برابر ولایت فقیه ارتجاع را دنبال میکنند. آنها وادادگی، بریدگی و ذلت و تسلیم را انتظار میکشند و این خواسته ای است که در همه طرحها و توطئه های رژیم آخوندی و دولت مالکی به وضوح به چشم میخورد. وگرنه راه حل برای این بحران و حفاظت و امنیت اشرفیان بسیار روشن است. و جامعه بین المللی و ارگانهای حقوق بشری بارها بر آن تاکید کرده اند. اکنون این دولت عراق است که راه حلها را به بن بست کشانده و عمکرد دو ساله اخیر دولت مالکی جای هیچ تردیدی در آن باقی نگذاشته است.
اما در کمال سرفرازی و افتخار باید گفت که این تسلیم طلبی و ذلت تنها چیزی است که هرگز در اشرف اتفاق نخواهد افتاد ، بهر قیمت و بهر بهایی که باشد.
بنابر این، قلم به مزدانی که میگویند یا از عراق خارج شوید یا مسئول قتل عام خودتان هستید، ضمن این که غیرمسئولانه نمیگویند چگونه! در حقیقت همان حرف رژیم را می زنند. تسلیم شوید و گر نه مسئول قتل عام تان خودتان هستید.
آنها که سخنشان چیزی جز وادادگی، بریدگی و فرار از مبارزه نیست، به توجیه جنایات رژیم و دولت مالکی نشسته اند و دستاویز و استدلال برای جنایتکاران می سازند. آنها چه بخواهند و چه نخواهند شریک این جنایت ننگین علیه بشریت هستند. زهی بی شرمی و وقاحت .
اکنون دیگر با روشنگریهایی که شده و اقداماتی که در مورد اشرف می شود همه بخوبی میدانند که مجاهدان اشرف تمام راه حلهای ممکن و عملی، از بابت سیاسی و قانونی را در دستور کار خود قرارداده و روی آن اقدام کرده اند. بالاترین فعالیتهای سیاسی، حقوقی و دموکراتیک انجام شده و می شود و مقاومت ایران و هواداران دلیر آن تمام هم و غم خود را برای حل این مساله به کار برده اند. اشرفیان با پذیرش طرح پارلمان اروپا و ارائه طرحهای مختلف به دولت عراق، از جمله طرح انتقال به کشورهای همسایه تا زمان انتقال به کشورهای ثالث، از حق قانونی خود گذشته و تلاش کردند تا این بحران را حل کنند.
کمیساریای عالی پناهندگان موقعیت پناهجویی اشرفیان را به رسمیت شناخته و خواهان شروع مصاحبه و انجام پروسه پناهندگی است. کمیساریای عالی پناهندگی در نامه ای رسمی به دولت عراق، ضمن پذیرش حقوق قانونی اشرفیان ، خواسته است که دولت عراق اجازه دهد کمیساریا بتواند طرح پناهندگی سیاسی اشرفیان تا انتقال آنان به کشور ثالث را پیش ببرد و ضرب الاجلی را که مانع اجرای این طرح است لغو کند. اما دولت عراق و شخص مالکی و سفارش رژیم ایران در بغداد، در برابر اجرای این طرح سنگ اندازی می کنند
اکنون طرح اتحادیه اروپا برای حل مسأله پناهندگی اشرفیان و اعزام آنها به کشورهای ثالث ماههاست که به تصویب اتحادیه اروپا رسیده و به جریان افتاده و خانم اشتون وزیر خارجه اتحادیه اروپا نماینده و مشاور ویژه برای اشرفیان مشخص کرده است تا طرح مرضی الطرفینی به اجرا درآید ولی این دولت مالکی و رژیم ولایت فقیه است که مانند سدی در برابر اجرای آن ایستاده اند. دولت مالکی بارها علیه آن بویژه علیه مشاور ویژه اتحادیه اروپا موضعگیری کرده است و رژیم آخوندی کار را به آنجا رسانده است که به کشورهای غربی هشدار داده است که هرکشوری که پناهندگانی از اشرف و از مجاهدین اشرفی را بپذیرد به معنای اعلام خصومت با رژیم آخوندی است.
دبیرکل ملل متحد از دولت عراق خواسته است که حقوق اشرفیان را به رسمیت بشناسد اما دولت عراق و شخص مالکی و رژیم ولایت فقیه در برابر رسیدن اشرفیان به حقوق شان، بالاترین توطئه ها را میکنند.
و.....
سوال این است که آیا کسانی که مرتب به اشرفیان پیام می دهند که از اشرف خارج شوند، و برای آنها خط و نشان می کشند، نمی دانند که مشکل اصلی کجاست؟
واقعیت این است که دولت مالکی به فرموده ولی فقیه، قصد نابودی مجاهدان اشرف را دارد و یک پیام بیشتر ندارد، یا تسلیم و یا قتل عام و نابودی. آنها تسلیم اشرفیان در برابر ولایت فقیه ارتجاع را دنبال میکنند. آنها وادادگی، بریدگی و ذلت و تسلیم را انتظار میکشند و این خواسته ای است که در همه طرحها و توطئه های رژیم آخوندی و دولت مالکی به وضوح به چشم میخورد. وگرنه راه حل برای این بحران و حفاظت و امنیت اشرفیان بسیار روشن است. و جامعه بین المللی و ارگانهای حقوق بشری بارها بر آن تاکید کرده اند. اکنون این دولت عراق است که راه حلها را به بن بست کشانده و عمکرد دو ساله اخیر دولت مالکی جای هیچ تردیدی در آن باقی نگذاشته است.
اما در کمال سرفرازی و افتخار باید گفت که این تسلیم طلبی و ذلت تنها چیزی است که هرگز در اشرف اتفاق نخواهد افتاد ، بهر قیمت و بهر بهایی که باشد.
بنابر این، قلم به مزدانی که میگویند یا از عراق خارج شوید یا مسئول قتل عام خودتان هستید، ضمن این که غیرمسئولانه نمیگویند چگونه! در حقیقت همان حرف رژیم را می زنند. تسلیم شوید و گر نه مسئول قتل عام تان خودتان هستید.
آنها که سخنشان چیزی جز وادادگی، بریدگی و فرار از مبارزه نیست، به توجیه جنایات رژیم و دولت مالکی نشسته اند و دستاویز و استدلال برای جنایتکاران می سازند. آنها چه بخواهند و چه نخواهند شریک این جنایت ننگین علیه بشریت هستند. زهی بی شرمی و وقاحت .
رسا افشارچی-یادی از دکتر حسین فاطمی
تقدیم به اشرفیان پاکباز و پایدار، فرزندان راستین شهید دکتر حسین فاطمی، سردار بزرگ نهضت ملی ایران که در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در حالیکه شدت تب تمامی وجود عاشقش را چون شراره های آتش می گداخت با فریادهای "زنده باد آزادی، زنده باد دکتر مصدق، پاینده باد ایران" در خون پاکش در غلطید و جاودانه شد .
نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند که جز ایران به دم مرگ نگفتی سخنی
ای بخون خفته شهیدان به شما باد سلام ای کفن پوش عزیزان به شما باد سلام
از شاعر و روزنامه نگار شهید امیر مختار کریمپور شیرازی
صدایی که میماند فرازهایی از زندگی جاودانه فروغ، مجاهد شهید بهروز ثابت
تولد: ۱۳۴۶- رشت
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
حرفه: مجاهدت و رزم آوری و ترویج پیام نبرد و فدا و صداقت
آره او شمالی بود! و بوی باران میداد! باران عشق. باران پاکی و صفا و وفا.
و حالا او به عشق خود وفا کرده است.
مجاهد شهید بهروز ثابت علاوه بر آن که مجاهد و رزم آوری گرد از سرزمین گیلان بود، هنرمندی دوست داشتنی نیز بود. هنرمندی از هنرمندان ارتش آزادیبخش ملی ایران. علاقمندان ترانههای مقاومت در این سالها، او را بسیار دیدهاند.
بهروز در حالی که ۱۲سال بیشتر نداشت در تظاهراتهای انقلاب ضدسلطنتی شرکت میکرد. آنقدر در مدرسه به فعالیت سیاسی علیه ارتجاع حاکم پرداخت که ایادی ارتجاع از مدرسه اخراجش کردند. جستجوی او بهدنبال جایی که آرمانهای مردمش را محقق کند، در سال ۶۷ نتیجه داد. او از سربازی و محل خدمتش که در نوار مرزی غرب کشور بود بهعنوان فرصت و امکانی برای پیوستن به مجاهدین و ارتش آزادیبخش استفاده کرد و از ارتش رژیم فرار کرد ولی دستگیر شد و به لشگر ۸۱ باختران اعزام گردید. همان روز اتفاقا مصادف بود با عملیات کبیر فروغ جاویدان در روزهای نخستین مرداد، و ورود ارتش آزادیبخش ملی ایران به داخل خاک میهن. بهروز که همچون هزاران جوان مشتاق آزادی، منتظر لحظه ورود ارتش آزادیبخش بود، با شجاعت و سرعت بار دیگر از ارتش تحتامر خمینی گریخت و این بار به صفوف مجاهدین پیوست و در کسوت یک مجاهد پرشور و یک افسر دلیر ارتش آزادی، فعالیتها و مبارزات خود را در کسوت مجاهد خلق آغاز کرد.
یک اوج دیگر زندگی بهروز، عشق اوست، که در نوشتههایش بهخصوص نجوای عاشقانهاش با رهبری باید خواند و دید:
«برادر جان سلام، سلام و صد سلام و هزاران سلام
سلام و تبریک بهخاطر پایداری پرشکوه ارتش اشرف، نسل مسعود و زادگان مریم.
پیامت قلب پرتلاطم و توفانزده مرا بر ساحل آرامش نشاند!
پیامت اندوه و دلتنگیهای ۱۲ماه و ۸روز و ۲/۵ساعت، از آخرین پیامت را از قلبم زدود.
هر روز بیادت هستم و هر لحظه با قطعهای از بحث و رهنمودهایی که به ما دادی زنده هستم و سر میکنم.
دلم میخواهد یکروز گردنبند دلتنگی هایم را با دیدارت از گردنم باز کنم.
برادر جان مرا تا آخر کنارت بدان، تا فراسوی مرز زیستن، آنجا که رسالت عقل پایان میپذیرد!“گفتیم مرگ بر ارتجاع وهمچنان پاش ایستادیم، همچنان که گفتیم سرنگونی، سرنگونی“.
ما را دیدارت بس است، ما را پیامت بس است ما را بر سردار رفتن برای تو، بهخاطر تو!
صدای بهروز در ترانههایش جاوید است. و یادش در خاطرات یارانش و همه پاکان زاد و بومش.
سلام بر این مجاهد پاکباز که جانش را فدای حفاظت از حریم شهر شرف کرد. درود درود درود
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
حرفه: مجاهدت و رزم آوری و ترویج پیام نبرد و فدا و صداقت
آره او شمالی بود! و بوی باران میداد! باران عشق. باران پاکی و صفا و وفا.
و حالا او به عشق خود وفا کرده است.
مجاهد شهید بهروز ثابت علاوه بر آن که مجاهد و رزم آوری گرد از سرزمین گیلان بود، هنرمندی دوست داشتنی نیز بود. هنرمندی از هنرمندان ارتش آزادیبخش ملی ایران. علاقمندان ترانههای مقاومت در این سالها، او را بسیار دیدهاند.
بهروز در حالی که ۱۲سال بیشتر نداشت در تظاهراتهای انقلاب ضدسلطنتی شرکت میکرد. آنقدر در مدرسه به فعالیت سیاسی علیه ارتجاع حاکم پرداخت که ایادی ارتجاع از مدرسه اخراجش کردند. جستجوی او بهدنبال جایی که آرمانهای مردمش را محقق کند، در سال ۶۷ نتیجه داد. او از سربازی و محل خدمتش که در نوار مرزی غرب کشور بود بهعنوان فرصت و امکانی برای پیوستن به مجاهدین و ارتش آزادیبخش استفاده کرد و از ارتش رژیم فرار کرد ولی دستگیر شد و به لشگر ۸۱ باختران اعزام گردید. همان روز اتفاقا مصادف بود با عملیات کبیر فروغ جاویدان در روزهای نخستین مرداد، و ورود ارتش آزادیبخش ملی ایران به داخل خاک میهن. بهروز که همچون هزاران جوان مشتاق آزادی، منتظر لحظه ورود ارتش آزادیبخش بود، با شجاعت و سرعت بار دیگر از ارتش تحتامر خمینی گریخت و این بار به صفوف مجاهدین پیوست و در کسوت یک مجاهد پرشور و یک افسر دلیر ارتش آزادی، فعالیتها و مبارزات خود را در کسوت مجاهد خلق آغاز کرد.
یک اوج دیگر زندگی بهروز، عشق اوست، که در نوشتههایش بهخصوص نجوای عاشقانهاش با رهبری باید خواند و دید:
«برادر جان سلام، سلام و صد سلام و هزاران سلام
سلام و تبریک بهخاطر پایداری پرشکوه ارتش اشرف، نسل مسعود و زادگان مریم.
پیامت قلب پرتلاطم و توفانزده مرا بر ساحل آرامش نشاند!
پیامت اندوه و دلتنگیهای ۱۲ماه و ۸روز و ۲/۵ساعت، از آخرین پیامت را از قلبم زدود.
هر روز بیادت هستم و هر لحظه با قطعهای از بحث و رهنمودهایی که به ما دادی زنده هستم و سر میکنم.
دلم میخواهد یکروز گردنبند دلتنگی هایم را با دیدارت از گردنم باز کنم.
برادر جان مرا تا آخر کنارت بدان، تا فراسوی مرز زیستن، آنجا که رسالت عقل پایان میپذیرد!“گفتیم مرگ بر ارتجاع وهمچنان پاش ایستادیم، همچنان که گفتیم سرنگونی، سرنگونی“.
ما را دیدارت بس است، ما را پیامت بس است ما را بر سردار رفتن برای تو، بهخاطر تو!
صدای بهروز در ترانههایش جاوید است. و یادش در خاطرات یارانش و همه پاکان زاد و بومش.
سلام بر این مجاهد پاکباز که جانش را فدای حفاظت از حریم شهر شرف کرد. درود درود درود
پدر در دادگاه به معصوميت و چشمان زيباي فرزندش قسم خورد + شرح فشارها بر زنداني دربند
بابک داشاب که در جریان حوادث عاشورای سال 88 در منزلش بازداشت شد، مدت یکسال و ده ماه در بند 350 زندان اوین محبوس است.
خانواده این فعال سیاسی در بند در نبود او با مشکلات زیادی مواجه هستند و کاهن فرزند پنج ساله داشاب نزدیک به دو سال از حضور و آغوش گرم پدر محروم بوده است.
خانواده داشاب با اشاره به دلتنگی های این پدر می گوید: "وقتی بابک زندانی شد پسرش سه سال داشت و الان پنج سالش است و لحظاتی که نیاز داشت پدر بالای سرش باشد از حضور او به اجبار "محروم" بود و این کمبودها هیچوقت جبران نخواهد شد. اوایل که فکر می کرد پدرش او را رها کرده و رفته اما الان فکر می کند زندان بانک است و پدرش در آنجا کار می کند. خیلی شرایط سختی را تحمل می کند. وقتی برای ملاقات می رویم، کاهن می گوید "وقتی به کوچه اوین می رسم دل درد می گیرم" ، ما هم یک کادوی کوچکی همیشه تهیه می کنیم تا زمانی که به ملاقات می رویم به او بدهیم تا حس و خاطره بدی در ذهنش باقی نماند. وقتی که به سالن ملاقات می رویم باز با همان لحن کودکانه می گوید این مسیری که به طرف ملاقات حضوری است برویم چون وقتی به طرف کابین ملاقات می رویم دلم بیشتر برای پدرم تنگ می شود و خیلی دوست دارم او را بغل کنم. روز ملاقات حضوری به پدرش می گوید بلند شو با هم قدم بزنیم و در آن سالن کوچک دست پدرش را می گیرد و با هم راه می روند و برای پدرش شعرهایی که یاد گرفته می خواند.... لحظات بسیار غم انگیزی است و امیدواریم این روزها بزودی تمام شود زیرا واقعا زندانیان سیاسی و خانواده هایشان بی گناه هستند. خود بابک هم وقتی چشمش به پسرش می افتد اشکهایش را جمع می کند... خیلی دلتنگ پسرش است و ماههاست که در آغوشش نکشیده است. بابک یک پدر بی نظیر است."
او می گوید: "وابستگی بابک به فرزندش تا اندازه ای است که در دادگاه به چشمان کاهن قسم خورد و تمام اتهامات را رد کرد. الان چهارمین ماه است که از ملاقات حضوری محروم هستیم و فقط دوشنبه ها ملاقات کابینی داریم. از نظر جسمی حالش خوب است اما خیلی دلتنگ و نگران خانواده و پسرش است چون ارتباط عاطفی خیلی زیادی به خانواده و بویژه فرزندش دارد. از طرف دیگر بابک پسر بزرگ خانواده است و مادرشان فوت کرده و پدرشان خیلی مسن است و خواهر و برادرهایش به وجود او نیاز دارند."
بابک داشاب در دادگاه بدوی به اتهام اجتماع و تبانی به قصد انجام جرایم علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به تحمل ۶ سال حبس محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر به ریاست قاضی موحد به ۵ سال کاهش یافت.
خانواده بابک داشاب در خصوص آخرین وضعیت او اضافه می کنند: "یکسال و ده ماه است که بابک در زندان است که بعد از سیزده ماه زندان به مرخصی آمد اما بعد از عید این مرخصی ها قطع شد. هر چه پیگیری هم می کنیم اصلا جوابی بدست نمی آوریم و نمی دانیم مشکل کجاست؟! در مورد آزادی مشروط هم که صحبت می کنیم دستشان را تکان می دهند که اصلا در این مورد صحبت نکنید ما حتی زمانیکه حکم را دادند می توانستیم ماده 18 را اعمال کنیم که گفتند ماده 18 درش تخته شده است!"
وی با اشاره به اتفاق ناراحت کننده روز دوشنبه در سالن ملاقات ادامه می دهد: "روز دوشنبه که به ملاقات بابک رفته بودیم یکدفعه در سالن ملاقات سربازها به پسر اقای مقیسه حمله کردند سالن شلوغ شد و حال کاهن هم بد شد کمی به او آب میوه دادیم تا شکر خدا حالش بهتر شد."
خانواده داشاب در پایان می گویند: "بارها برای مسئولین قضایی نامه نوشتیم و مشکلات خانواده و فرزند بابک را نوشتیم که بگذارند او از زندان آزاد شود و به مشکلات خانواده برسد اما هیچ پاسخی ندادند. با این وجود باز امیدمان را از دست نمی دهیم و همیشه امیدوار هستیم که بابک آزاد شود."
جرس
خانواده این فعال سیاسی در بند در نبود او با مشکلات زیادی مواجه هستند و کاهن فرزند پنج ساله داشاب نزدیک به دو سال از حضور و آغوش گرم پدر محروم بوده است.
خانواده داشاب با اشاره به دلتنگی های این پدر می گوید: "وقتی بابک زندانی شد پسرش سه سال داشت و الان پنج سالش است و لحظاتی که نیاز داشت پدر بالای سرش باشد از حضور او به اجبار "محروم" بود و این کمبودها هیچوقت جبران نخواهد شد. اوایل که فکر می کرد پدرش او را رها کرده و رفته اما الان فکر می کند زندان بانک است و پدرش در آنجا کار می کند. خیلی شرایط سختی را تحمل می کند. وقتی برای ملاقات می رویم، کاهن می گوید "وقتی به کوچه اوین می رسم دل درد می گیرم" ، ما هم یک کادوی کوچکی همیشه تهیه می کنیم تا زمانی که به ملاقات می رویم به او بدهیم تا حس و خاطره بدی در ذهنش باقی نماند. وقتی که به سالن ملاقات می رویم باز با همان لحن کودکانه می گوید این مسیری که به طرف ملاقات حضوری است برویم چون وقتی به طرف کابین ملاقات می رویم دلم بیشتر برای پدرم تنگ می شود و خیلی دوست دارم او را بغل کنم. روز ملاقات حضوری به پدرش می گوید بلند شو با هم قدم بزنیم و در آن سالن کوچک دست پدرش را می گیرد و با هم راه می روند و برای پدرش شعرهایی که یاد گرفته می خواند.... لحظات بسیار غم انگیزی است و امیدواریم این روزها بزودی تمام شود زیرا واقعا زندانیان سیاسی و خانواده هایشان بی گناه هستند. خود بابک هم وقتی چشمش به پسرش می افتد اشکهایش را جمع می کند... خیلی دلتنگ پسرش است و ماههاست که در آغوشش نکشیده است. بابک یک پدر بی نظیر است."
او می گوید: "وابستگی بابک به فرزندش تا اندازه ای است که در دادگاه به چشمان کاهن قسم خورد و تمام اتهامات را رد کرد. الان چهارمین ماه است که از ملاقات حضوری محروم هستیم و فقط دوشنبه ها ملاقات کابینی داریم. از نظر جسمی حالش خوب است اما خیلی دلتنگ و نگران خانواده و پسرش است چون ارتباط عاطفی خیلی زیادی به خانواده و بویژه فرزندش دارد. از طرف دیگر بابک پسر بزرگ خانواده است و مادرشان فوت کرده و پدرشان خیلی مسن است و خواهر و برادرهایش به وجود او نیاز دارند."
بابک داشاب در دادگاه بدوی به اتهام اجتماع و تبانی به قصد انجام جرایم علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به تحمل ۶ سال حبس محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر به ریاست قاضی موحد به ۵ سال کاهش یافت.
خانواده بابک داشاب در خصوص آخرین وضعیت او اضافه می کنند: "یکسال و ده ماه است که بابک در زندان است که بعد از سیزده ماه زندان به مرخصی آمد اما بعد از عید این مرخصی ها قطع شد. هر چه پیگیری هم می کنیم اصلا جوابی بدست نمی آوریم و نمی دانیم مشکل کجاست؟! در مورد آزادی مشروط هم که صحبت می کنیم دستشان را تکان می دهند که اصلا در این مورد صحبت نکنید ما حتی زمانیکه حکم را دادند می توانستیم ماده 18 را اعمال کنیم که گفتند ماده 18 درش تخته شده است!"
وی با اشاره به اتفاق ناراحت کننده روز دوشنبه در سالن ملاقات ادامه می دهد: "روز دوشنبه که به ملاقات بابک رفته بودیم یکدفعه در سالن ملاقات سربازها به پسر اقای مقیسه حمله کردند سالن شلوغ شد و حال کاهن هم بد شد کمی به او آب میوه دادیم تا شکر خدا حالش بهتر شد."
خانواده داشاب در پایان می گویند: "بارها برای مسئولین قضایی نامه نوشتیم و مشکلات خانواده و فرزند بابک را نوشتیم که بگذارند او از زندان آزاد شود و به مشکلات خانواده برسد اما هیچ پاسخی ندادند. با این وجود باز امیدمان را از دست نمی دهیم و همیشه امیدوار هستیم که بابک آزاد شود."
جرس
علی خامنهای، ديكتاتور هزار نقش!
در طول ۲۲ سال گذشته علی خامنهای در صدها نقش ظاهر شده است.
از جمله ولی امر مسلمین جهان، نویسندهٔ کتاب، موسیقیشناس، پژوهشگر انقلابهای رنگی و مخملی، رئیس واقعی دستگاه قضایی، فرهنگشناس، ایرانشناس، مسئول امر به معروف و نهی از منکر در کشور، رهبر جمهوری اسلامی، رئیس بنیاد جانبازان، شریک پنهان رئیس دولت در ادارهٔ کابینه، رئیس شورای نگهبان، رئیس پنهان مجلس، ایدئولوگ، رئیس حزب پادگانی، رئیس انجمن شاعران حکومتی، قاضی دادگاههای سیاسی و مطبوعاتی، دشمنشناس و متخصص توطئه، فرمانده نیروهای نظامی و انتظامی، دادستان کل کشور در پروندههای سیاسی، دادستان و قاضی دادگاه ویژهٔ روحانیت، مرجع تقلید، مدرس درس خارج حوزه، مدرس اخلاق، مدیر حوزههای علمیه، مسئول لابی صنف آهنفروشان، شاعر، مبارز ضد امپریالیست، ناشر آثار ادبی مربوط به جنگ، منتقد ادبی، تهیهکنندهٔ سینما، زاهد، پدر دلسوز ملت، ایرانگرد، پیشنماز، بسیجی، استراتژیست جنگ روانی، مدیر رادیو و تلویزیون، مدیر بزرگترین زندان روزنامهنگاران، صاحب رکورد اعدام در جهان، متخصص در حوزهٔ قانون اساسی، فرماندهٔ انصار حزبالله، رئیس بنیاد خیریهٔ کمک به حزبالله و حماس، کوهنورد، خطیب، واعظ، معلم اخلاق، عارف سالک، متخصص سینمای هالیوود، تحلیلگر سیاسی، آیندهنگر، ورزشکار، حضرت مسیح، بدنساز، و...
برخی از این نقشها را قانون اساسی برای وی تعریف کرده و وی آنها را بسط داده است، برخی را خود وی برای خود تعریف کرده و در قالب آن عمل میکند و برخی دیگر را نیز اعضای دفتر و وفاداران درگاه برایش جمع و جور کردهاند.
هر فرد عادی جامعه میتواند سه تا هفت نقش از نقشهای فوق را در کنار هم بازی کند، اما دیکتاتورهای همهچیزدان و همهتوان که بر نظامهای مطلقه حکم میرانند همهٔ نقشهای فوق و بسیار بیشتر از آن را طلب میکنند و بر عهده میگیرند تا جامعه و سیاست و فرهنگ در آنها خلاصه شود.
علی خامنهای حقیقتا دوست ندارد کسی غیر از خودش در جامعه دیده شود یا کسی غیر از وی مورد تقدیر قرار گیرد. کسانی هم که دیده میشوند مرتبا باید به وی اظهار ارادت کنند. در عین حال، مسئول مشکلات کسان دیگری هستند. البته اگر کسی همهٔ نقشهای فوق را در آن واحد در ایران بازی میکند باید اعتبار آن را به دستگاه تبلیغاتی و نظام سانسور و تنبیه حکومت و نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه داد. آخرین نقشهایی که علی خامنهای بازی کرده بدین قرارند:
فرماندهٔ ماشین سرکوب
در فرایند سرکوب سال ۱۳۸۸ علی خامنهای راسا به رانندگی ماشین سرکوب مشغول بود. همو بود که دستور بسیج نیروهای شبهنظامی و نظامی و انتظامی به خیابانها را میداد و همو بود که دستور بازداشت و ضرب و شتم هزاران تن از مخالفان را بدون تفکیک حقوقی و قضایی معترض (مخالفت با بیان و حضور در خیابان) و اغتشاشگر (کسی که سنگ پرتاب میکند) داد.
شکل دادگاههای نمایشی، انفرادیها و روش اعترافگیریها همه به دستور و زیر نظر خود وی تعیین شده بود. به دستور خود وی با بازداشتشدگان به روشی که همه میدانند رفتار شد. بنا به قول وفاداران به وی، همو بود که با سرکوب نظام را حفظ کرد. این یکی از نقشهای موفق و در عین حال انزجارآوری بود که وی بازی کرده است.
رئیس جمهور
در ماجرای عزل حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، توسط احمدینژاد، خامنهای نتوانست به نقشی که احمدینژاد برایش تعریف کرده بود (پدر و پسر) قانع بماند و در تعیین اعضای کابینه همانند دورهٔ رفسنجانی و خاتمی دخالت کرد. این رفتار باعث شد که بازیگر نقش رئیس جمهور از صحنه قهر و یازده روز نمایش را معلق کند. در نهایت دیگر کسانی که خامنهای قبلا نقش خود آنها را نیز دزدیده بود به سراغ وی رفتند و او را قانع کردند که واقعیت علی خامنهای، مرد هزارنقش، را بپذیرد و به صحنه بازگردد. البته زمانی که همین نقش را به طور رسمی (در دوران خمینی) به وی داده بودند او نتوانست آن را به خوبی بازی کند. کارگردان در آن دوره نقشهای رئیس جمهور را به نخست وزیر واگذار کرده بود و به همین دلیل مدعی نقش ریاست جمهوری که از ادای آن باز مانده به دنبال آن است که نقش حذف شدهٔ نخست وزیر را احیا کند تا خود هم رهبر باشد و هم رئیس جمهور.
رهبر جنبشهای جهان عرب
در حالی که خامنهای از کشتار ۳۵۰۰ سوری توسط دولت بشار اسد (حدود ۲۰۰ نفر از اینها زن و کودک بودهاند) حمایت کرده، خود را به عنوان رهبر جریان بیداری اسلامی معرفی میکند. جنبشهای جهان عرب از نگاه او دنبالهٔ انقلاب ۳۳ سال پیش ایران هستند که خمینی و همراهانش بر موجهای آن سوار شده و حکومت دینی تشکیل دادند. امروز نیز خامنهای میخواهد با سوار شدن بر موج تحولات جهان عرب این حرکتها را به نفع خود مصادره کند تا حوزهٔ سلطهٔ جمهوری اسلامی را بسط دهد.
فعال سیاسی ضد وال استریت
خامنهای در بسیاری از رفتارها و سخنانش فراموش میکند که رهبر یک کشور است با در اختیار داشتن صدها میلیارد دلار در سال. به واسطهٔ همین فراموشی است که در نقش یک فعال سیاسی طرفدار فقرا از جنبش اشغال وال استریت حمایت میکند. او با خاماندیشی یک فعال سیاسی بیست و چند ساله منتظر است آمدن صدها نفر به خیابانهای شهرهای بزرگ ایالات متحده به فروپاشی نظام سرمایهداری و قدرت ایالات متحده بینجامد. خامنهای حتی در دوران قبل از انقلاب نیز به عنوان یک روحانی نمیتوانست در نقش فقیر بازی کند (فقرا در ایران پیپ نمیکشند).
خامنهای در حالی از فعالان سیاسی جنبش اشغال وال استریت حمایت میکند که ارگان رسمی وی (روزنامه کیهان) برای کشته شدن برخی از این فعالان (که قبلا در عراق و افغانستان خدمت کردهاند) جشن میگرفته است یا سه تن از آنها (جاش فتال، شین باوئر و سارا شورد که در اوکلند به این جنبش پیوستند) را بیش از دو سال در زندان نگاه داشت.
متخصص برگزاری جشنهای مذهبی
خامنهای در حوزهٔ رسانهها و فرهنگ عمومی خود را صاحب نظر میداند و نظراتش را اِعمال میکند. او در این حد گاه تا آنجا پیش میرود که همانند برنامهریزان جشنها و مراسم عمومی در جزئیاتی که نه به فقه مربوط میشود و نه به رهبری کشور دخالت میکند: «در همین جشنها که آقایون چند سالی است یاد گرفتهاند دست میزنند. البته شعرشان با شعر عزاداری فرقی نمیکند... مداحین همان آهنگ شب عاشورا را در روز عید غدیر میخوانند منتها آنجا سینه میزنند و اینجا دست میزنند... اگر انسان کفزدنهای مراسم اعیاد را از رادیو بشنود، با توجه به سبکهای مرثیهای آن، تصور میکند مراسم عزاداری است. بنابراین شایسته است شعرهای مراسم اعیاد در قالب آهنگهای شاد و مفرح ارائه شود.» (الف به نقل از سیاستنامه، ۱۷ آبان ۱۳۹۰)
حدیثشناس
او در مورد تکنیکهای مداحی نیز بر اساس احادیث مزبور اظهار نظر کرده است: «این که اصرار میکنند که بلند گریه کنید لزومی نداره، آرام گریه کنند. وقتی میخواهند سینه بزنند اصرار بر این که صدای شما صدای این جمعیت نیست... اشک گرفتن از مردم هدف که نیست.» البته در این مورد حدیثشناسانی هستند که نظر وی را نادرست میدانند و عکسالعمل نشان میدهند: «این بیسوادهایی که غلط میکنند میگویند آهسته گریه کنید... فقیه کیه. فقها ورافتادهاند. فقیه نائینیه، فقیه بروجردیه، فقیه حائریه... آهسته گریه کن؟! این غلطها چیه.» (وحید خراسانی از مدرسان حوزه، ویدیوی هر دو سخن در یوتیوب گذاشته شده است)
جولین آسانژ، بدون ویکیلیکس
آخرین نقشی که رهبر جمهوری اسلامی بازی کرد نقش یک استرالیایی بود که با وبسایت خود تلاش داشت نظام اطلاعرسانی در غرب را دگرگون سازد. وی بر این اعتقاد بود که دولتها نباید هیچ سند پنهانی داشته باشند و همه چیز باید شفاف باشد (غیر از سازوکار درونی ویکیلیکس). او صدها هزار سند پنتاگون و وزارت خارجهٔ امریکا را در اختیار رسانهها قرار داد. اما خامنهای نه برای دگرگون کردن نظام اطلاعرسانی، بلکه برای آبروریزی ایالات متحده مدعی تنها صد سند است که هنوز آنها را منتشر نکرده است. خامنهای بدون انتشار اسناد به ایفای نقش افشاگر میپردازد، کسی که یکی از سرآمدان قتل نشریات در کشور است.
راديو فردا
از جمله ولی امر مسلمین جهان، نویسندهٔ کتاب، موسیقیشناس، پژوهشگر انقلابهای رنگی و مخملی، رئیس واقعی دستگاه قضایی، فرهنگشناس، ایرانشناس، مسئول امر به معروف و نهی از منکر در کشور، رهبر جمهوری اسلامی، رئیس بنیاد جانبازان، شریک پنهان رئیس دولت در ادارهٔ کابینه، رئیس شورای نگهبان، رئیس پنهان مجلس، ایدئولوگ، رئیس حزب پادگانی، رئیس انجمن شاعران حکومتی، قاضی دادگاههای سیاسی و مطبوعاتی، دشمنشناس و متخصص توطئه، فرمانده نیروهای نظامی و انتظامی، دادستان کل کشور در پروندههای سیاسی، دادستان و قاضی دادگاه ویژهٔ روحانیت، مرجع تقلید، مدرس درس خارج حوزه، مدرس اخلاق، مدیر حوزههای علمیه، مسئول لابی صنف آهنفروشان، شاعر، مبارز ضد امپریالیست، ناشر آثار ادبی مربوط به جنگ، منتقد ادبی، تهیهکنندهٔ سینما، زاهد، پدر دلسوز ملت، ایرانگرد، پیشنماز، بسیجی، استراتژیست جنگ روانی، مدیر رادیو و تلویزیون، مدیر بزرگترین زندان روزنامهنگاران، صاحب رکورد اعدام در جهان، متخصص در حوزهٔ قانون اساسی، فرماندهٔ انصار حزبالله، رئیس بنیاد خیریهٔ کمک به حزبالله و حماس، کوهنورد، خطیب، واعظ، معلم اخلاق، عارف سالک، متخصص سینمای هالیوود، تحلیلگر سیاسی، آیندهنگر، ورزشکار، حضرت مسیح، بدنساز، و...
برخی از این نقشها را قانون اساسی برای وی تعریف کرده و وی آنها را بسط داده است، برخی را خود وی برای خود تعریف کرده و در قالب آن عمل میکند و برخی دیگر را نیز اعضای دفتر و وفاداران درگاه برایش جمع و جور کردهاند.
هر فرد عادی جامعه میتواند سه تا هفت نقش از نقشهای فوق را در کنار هم بازی کند، اما دیکتاتورهای همهچیزدان و همهتوان که بر نظامهای مطلقه حکم میرانند همهٔ نقشهای فوق و بسیار بیشتر از آن را طلب میکنند و بر عهده میگیرند تا جامعه و سیاست و فرهنگ در آنها خلاصه شود.
علی خامنهای حقیقتا دوست ندارد کسی غیر از خودش در جامعه دیده شود یا کسی غیر از وی مورد تقدیر قرار گیرد. کسانی هم که دیده میشوند مرتبا باید به وی اظهار ارادت کنند. در عین حال، مسئول مشکلات کسان دیگری هستند. البته اگر کسی همهٔ نقشهای فوق را در آن واحد در ایران بازی میکند باید اعتبار آن را به دستگاه تبلیغاتی و نظام سانسور و تنبیه حکومت و نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه داد. آخرین نقشهایی که علی خامنهای بازی کرده بدین قرارند:
فرماندهٔ ماشین سرکوب
در فرایند سرکوب سال ۱۳۸۸ علی خامنهای راسا به رانندگی ماشین سرکوب مشغول بود. همو بود که دستور بسیج نیروهای شبهنظامی و نظامی و انتظامی به خیابانها را میداد و همو بود که دستور بازداشت و ضرب و شتم هزاران تن از مخالفان را بدون تفکیک حقوقی و قضایی معترض (مخالفت با بیان و حضور در خیابان) و اغتشاشگر (کسی که سنگ پرتاب میکند) داد.
شکل دادگاههای نمایشی، انفرادیها و روش اعترافگیریها همه به دستور و زیر نظر خود وی تعیین شده بود. به دستور خود وی با بازداشتشدگان به روشی که همه میدانند رفتار شد. بنا به قول وفاداران به وی، همو بود که با سرکوب نظام را حفظ کرد. این یکی از نقشهای موفق و در عین حال انزجارآوری بود که وی بازی کرده است.
رئیس جمهور
در ماجرای عزل حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، توسط احمدینژاد، خامنهای نتوانست به نقشی که احمدینژاد برایش تعریف کرده بود (پدر و پسر) قانع بماند و در تعیین اعضای کابینه همانند دورهٔ رفسنجانی و خاتمی دخالت کرد. این رفتار باعث شد که بازیگر نقش رئیس جمهور از صحنه قهر و یازده روز نمایش را معلق کند. در نهایت دیگر کسانی که خامنهای قبلا نقش خود آنها را نیز دزدیده بود به سراغ وی رفتند و او را قانع کردند که واقعیت علی خامنهای، مرد هزارنقش، را بپذیرد و به صحنه بازگردد. البته زمانی که همین نقش را به طور رسمی (در دوران خمینی) به وی داده بودند او نتوانست آن را به خوبی بازی کند. کارگردان در آن دوره نقشهای رئیس جمهور را به نخست وزیر واگذار کرده بود و به همین دلیل مدعی نقش ریاست جمهوری که از ادای آن باز مانده به دنبال آن است که نقش حذف شدهٔ نخست وزیر را احیا کند تا خود هم رهبر باشد و هم رئیس جمهور.
رهبر جنبشهای جهان عرب
در حالی که خامنهای از کشتار ۳۵۰۰ سوری توسط دولت بشار اسد (حدود ۲۰۰ نفر از اینها زن و کودک بودهاند) حمایت کرده، خود را به عنوان رهبر جریان بیداری اسلامی معرفی میکند. جنبشهای جهان عرب از نگاه او دنبالهٔ انقلاب ۳۳ سال پیش ایران هستند که خمینی و همراهانش بر موجهای آن سوار شده و حکومت دینی تشکیل دادند. امروز نیز خامنهای میخواهد با سوار شدن بر موج تحولات جهان عرب این حرکتها را به نفع خود مصادره کند تا حوزهٔ سلطهٔ جمهوری اسلامی را بسط دهد.
فعال سیاسی ضد وال استریت
خامنهای در بسیاری از رفتارها و سخنانش فراموش میکند که رهبر یک کشور است با در اختیار داشتن صدها میلیارد دلار در سال. به واسطهٔ همین فراموشی است که در نقش یک فعال سیاسی طرفدار فقرا از جنبش اشغال وال استریت حمایت میکند. او با خاماندیشی یک فعال سیاسی بیست و چند ساله منتظر است آمدن صدها نفر به خیابانهای شهرهای بزرگ ایالات متحده به فروپاشی نظام سرمایهداری و قدرت ایالات متحده بینجامد. خامنهای حتی در دوران قبل از انقلاب نیز به عنوان یک روحانی نمیتوانست در نقش فقیر بازی کند (فقرا در ایران پیپ نمیکشند).
خامنهای در حالی از فعالان سیاسی جنبش اشغال وال استریت حمایت میکند که ارگان رسمی وی (روزنامه کیهان) برای کشته شدن برخی از این فعالان (که قبلا در عراق و افغانستان خدمت کردهاند) جشن میگرفته است یا سه تن از آنها (جاش فتال، شین باوئر و سارا شورد که در اوکلند به این جنبش پیوستند) را بیش از دو سال در زندان نگاه داشت.
متخصص برگزاری جشنهای مذهبی
خامنهای در حوزهٔ رسانهها و فرهنگ عمومی خود را صاحب نظر میداند و نظراتش را اِعمال میکند. او در این حد گاه تا آنجا پیش میرود که همانند برنامهریزان جشنها و مراسم عمومی در جزئیاتی که نه به فقه مربوط میشود و نه به رهبری کشور دخالت میکند: «در همین جشنها که آقایون چند سالی است یاد گرفتهاند دست میزنند. البته شعرشان با شعر عزاداری فرقی نمیکند... مداحین همان آهنگ شب عاشورا را در روز عید غدیر میخوانند منتها آنجا سینه میزنند و اینجا دست میزنند... اگر انسان کفزدنهای مراسم اعیاد را از رادیو بشنود، با توجه به سبکهای مرثیهای آن، تصور میکند مراسم عزاداری است. بنابراین شایسته است شعرهای مراسم اعیاد در قالب آهنگهای شاد و مفرح ارائه شود.» (الف به نقل از سیاستنامه، ۱۷ آبان ۱۳۹۰)
حدیثشناس
او در مورد تکنیکهای مداحی نیز بر اساس احادیث مزبور اظهار نظر کرده است: «این که اصرار میکنند که بلند گریه کنید لزومی نداره، آرام گریه کنند. وقتی میخواهند سینه بزنند اصرار بر این که صدای شما صدای این جمعیت نیست... اشک گرفتن از مردم هدف که نیست.» البته در این مورد حدیثشناسانی هستند که نظر وی را نادرست میدانند و عکسالعمل نشان میدهند: «این بیسوادهایی که غلط میکنند میگویند آهسته گریه کنید... فقیه کیه. فقها ورافتادهاند. فقیه نائینیه، فقیه بروجردیه، فقیه حائریه... آهسته گریه کن؟! این غلطها چیه.» (وحید خراسانی از مدرسان حوزه، ویدیوی هر دو سخن در یوتیوب گذاشته شده است)
جولین آسانژ، بدون ویکیلیکس
آخرین نقشی که رهبر جمهوری اسلامی بازی کرد نقش یک استرالیایی بود که با وبسایت خود تلاش داشت نظام اطلاعرسانی در غرب را دگرگون سازد. وی بر این اعتقاد بود که دولتها نباید هیچ سند پنهانی داشته باشند و همه چیز باید شفاف باشد (غیر از سازوکار درونی ویکیلیکس). او صدها هزار سند پنتاگون و وزارت خارجهٔ امریکا را در اختیار رسانهها قرار داد. اما خامنهای نه برای دگرگون کردن نظام اطلاعرسانی، بلکه برای آبروریزی ایالات متحده مدعی تنها صد سند است که هنوز آنها را منتشر نکرده است. خامنهای بدون انتشار اسناد به ایفای نقش افشاگر میپردازد، کسی که یکی از سرآمدان قتل نشریات در کشور است.
راديو فردا
رژیم حاکم بر ایران، به روشنی سیاست تروریسم دولتی را پیش میبرد
عبدالله الشمری، تحلیلگر سیاسی عربستان، درباره توطئه تروریستی رژیم ایران در بحرین گفت: این موضوع بسیار خطرناکی است و ثابت میکند که رژیم حاکم بر ایران، به روشنی سیاست تروریسم دولتی را پیش میبرد. … انتظار داریم که در آینده کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، فشار دیپلوماتیک را علیه رژیم ایران متمرکز کنند، زیرا که این رژیم صادرکننده تروریسم است
نمونه کوچک دیگری از فساد فراگیری که سرتاپای رژیم را گرفته است
فساد فراگیر سرتا پای رژیم آخوندی را گرفته است. هراز گاهی نمونه و علامتی از این فساد بیرون میزند. گاهگاهی هم مهره های ریز و درشت رژیم در تضادهای داخلی شان و در جنگشان بر سر قدرت و بر سر چپاول بیشتر اموال مردم ایران، نمونه هایی از این فساد فراگیر را افشاء می کنند.
سایت حکومتی جهان در۲۰ آبان ۱۳۹۰ به افشای یکی از مهره های باند احمدی نژاد پرداخته و می نویسد:
یکی از نزدیکان جریان انحرافی با وجود عدم فعالیت در صنعت نفت هنوز از امکانات رفاهی وزارت نفت که به صورت غیرقانونی و با توصیه یکی از سران جریان انحرافی در اختیار وی قرار داده شده است استفاده میکند و به دلیل حمایت این جریان حاضر به بازگرداندن این امکانات نیست.
به گزارش جهان به نقل از خبرگزاری دولتی فارس، آقای (ف. ق) با مدرک کاردانی برق و بدون داشتن ارتباط کاری با صنعت نفت با توصیه یکی از سران جریان انحرافی در اسفند ۸۷ به سمت مشاور مدیر عامل و بازرس ویژه در یکی از شرکتهای اصلی زیرمجموعه وزارت نفت منصوب شد.
واقعیت این است که در هر نظام دیکتاتوری، از آنجا که پاسخ حق خواهی و حق طلبی مردم و حق گویی روشنفکران متعهد با داغ و درفش و شکنجه و زندان داده می شود، بطور قانونمند افراد فرصت طلب و نا صالح و غیر قابل اعتماد به مرکز قدرت نزدیک می شوند و دایره فساد را در پیرامون دیکتاتور شکل می دهند. هرچه عمر نظام دیکتاتوری طولانی تر بشود این دایره فاسد به ابعادش افزوده می شود و خیلی زود نزدیکان دیکتاتور و خود دیکتاتور را هم در بر میگیرد. توهم دیکتاتور در مورد قدرقدرت بودن و مورد حمایت مردم بودن از یکطرف و سرکوب افسارگسیخته فرهیختگان و حق گویان از طرف دیگر باعث می شود که آرام آرام فساد سرتاپای دستگاه حکومتی دیکتاتوری را بگیرد. آنگاه است که هر روز و هر هفته و هرماه گوشه ای از این فساد آشکار می شود و تنها کسی که این فساد فراگیر را نمی بیند خود دیکتاتور است. او نمیداند که هر رژیم دیکتاتوری محکوم به فناست. نظفه این فساد و به دنبال آن سرنگونی، از همان اولین ساعات شروع دیکتاتوری و سرکوب کشنده بسته می شود. همانگونه که از همان لحظات اول دیکتاتوری نظفه مبارزه و مقاومت هم بسته می شود. سرنگونی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
الف آرامی
۲۲آبان۱۳۹۰
یکی از نزدیکان جریان انحرافی با وجود عدم فعالیت در صنعت نفت هنوز از امکانات رفاهی وزارت نفت که به صورت غیرقانونی و با توصیه یکی از سران جریان انحرافی در اختیار وی قرار داده شده است استفاده میکند و به دلیل حمایت این جریان حاضر به بازگرداندن این امکانات نیست.
به گزارش جهان به نقل از خبرگزاری دولتی فارس، آقای (ف. ق) با مدرک کاردانی برق و بدون داشتن ارتباط کاری با صنعت نفت با توصیه یکی از سران جریان انحرافی در اسفند ۸۷ به سمت مشاور مدیر عامل و بازرس ویژه در یکی از شرکتهای اصلی زیرمجموعه وزارت نفت منصوب شد.
واقعیت این است که در هر نظام دیکتاتوری، از آنجا که پاسخ حق خواهی و حق طلبی مردم و حق گویی روشنفکران متعهد با داغ و درفش و شکنجه و زندان داده می شود، بطور قانونمند افراد فرصت طلب و نا صالح و غیر قابل اعتماد به مرکز قدرت نزدیک می شوند و دایره فساد را در پیرامون دیکتاتور شکل می دهند. هرچه عمر نظام دیکتاتوری طولانی تر بشود این دایره فاسد به ابعادش افزوده می شود و خیلی زود نزدیکان دیکتاتور و خود دیکتاتور را هم در بر میگیرد. توهم دیکتاتور در مورد قدرقدرت بودن و مورد حمایت مردم بودن از یکطرف و سرکوب افسارگسیخته فرهیختگان و حق گویان از طرف دیگر باعث می شود که آرام آرام فساد سرتاپای دستگاه حکومتی دیکتاتوری را بگیرد. آنگاه است که هر روز و هر هفته و هرماه گوشه ای از این فساد آشکار می شود و تنها کسی که این فساد فراگیر را نمی بیند خود دیکتاتور است. او نمیداند که هر رژیم دیکتاتوری محکوم به فناست. نظفه این فساد و به دنبال آن سرنگونی، از همان اولین ساعات شروع دیکتاتوری و سرکوب کشنده بسته می شود. همانگونه که از همان لحظات اول دیکتاتوری نظفه مبارزه و مقاومت هم بسته می شود. سرنگونی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
الف آرامی
۲۲آبان۱۳۹۰
قضاوت نهایی با تاریخ و نسل های آینده است و نه با خادمان خائن یا وادادگان خودگستر
رحمان کریمی این تازگی ندارد که هروقت کاروان پوینده و پرصلابت مقاومت ایران دراین عصر وشرایط سراسر دشوار و آمیخته به سیاست های زد و بند ابرقدرت ها ، به بزنگاه و پیچ تند و مخاطره آمیزی رسیده است از خائنان خادم که هم از آخور می خورند وهم از توبره ، گرفته تا پرده دریده مزدوران و مُوَدیان وطوطیان شکرشکن که حسرت نرفتن « قند پارسی » شان تا بنگاله به دل دارند ، همراه با تبلیغات مستقیم رژیم اوباش فاشیستی حاکم ؛ برای تخطئه ولوث کردن و شماتت و سرزنش سی سال مقاومت بی امان ، قیام و قعود می فرمایند البته از مواضع مختلف . نگارنده هنوز آنقدر مثل بعضی ها دچار بحران « منیّت » نشده ام که تمامی اعضای یک ارکستر نا هماهنگ را به یک چوب برانم . پیشانی سفید ها ازهرنوعشان سالیان سال است که امتحان خود را پس داده اند اما آنان که خود را ضد رژیم می دانند وما هم تا اکنون در آن شکی نداریم ، چرا باید سازشان را همزمان کوک کنند و آنهم دردستگاهی خوش تربرای ذوق وسامعه فاشیست های حاکم ؟ سال هاست که ملت دراسارت ایران وارد مرز فحش وناسزا و جوک وهزل برای رژیم شده است وتازگی ندارد . که مثلاً من خارج نشین فحشی هم چاشنی فرمایشاتم ، کنم . باورکنید که من هنوز دلم می خواهد با بعضی ها که با رژیم مرزبندی دارند اما بی هنگام به چهره مقاومت ایران چنگول می زنند ، دوستانه و خیرخواهانه برخورد کنم و بگویم که اگر خود را صاحب نظرمی دانید که صاحب نظر باید بی نظر باشد . اگرخود را ضد رژیم می دانید وامید گشایشی از هیچ زوایا و سطوحش را ندارید پس باید پرهیزگاری ناگزیر وضروری را مد نظرداشته وکاری نکنید که به هرحال بهره اش را رژیم ودست نشانده اش درعراق یعنی مالکی ببرد . یک صاحب نظر بصیرو عادل که مهمترین مسئله روز مملکتش ، با دشمن شادی برخورد نمی کند .
مسئله یی که امروز ما ومیهنمان ایران با آن روبروست ، معادله چند مجهولی نیست . یک معادله ساده دوجانبه است . یک طرف رژیم ودولت سرسپرده عراق با حقوق بگیران ریزو درشت « وتنی » ! ونیز بین الدول حامی قرار دارد و طرف دیگر مجاهدین خلق و حامیان بین الملل آنان . گذشت زمان آشکارا نشان داده است که دولت ها خر خودشان را که همان منافع و مصالح استراتژیکی باشد می رانند و دراین رهگذر هم ازچنان استعدادی برخوردارند که نمایندگان ملت های خود راهم معطل می گذارند . خامنه یی ومالکی درباره اشرف قهرمان چه می گویند ؟ خامنه یی چشم داشته تا توسط دست نشانده اش رشیدترین فرزندان رزمنده راه آزادی را تحویل بگیرد . مالکی ناگزیراست که این قصد و برنامه را خاصه بعد ازدوقتل عام رسوا ، با مقادیری تئاتردیپلوماسی و حقوق بشری !! همراه و دنبال کند . دولت های با نفوذ از آمریکا گرفته تا دولت های اتحادیه اروپا و روس وچین وماچین ، با سکوت و بی عملی خود ؛ دست دو جنایتکاررا باز گذاشته اند البته با شیطنت و موذیگری دیپلوماسی و مردم فریبی . طرح مالکی که همان طرح خامنه یی باشد این است که سر موعد ضرب الاجل ، اشرفیان قهرمان ما را در استان های مختلف عراق تقسیم و پراکنده کند . حدس آن مشکل نیست که درآن صورت ارتباط اشرفیان با دنیا قطع می شود . سرنوشت سی وهفت گروگان اشرفی به ما می گوید که با این عزیزان چه رفتاری خواهند کرد تا بل با تهدید همراه با تطمیع آنان را راضی به رفتن به ایران کنند . اگر راضی نشدند خودشان زحمت را کم کرده ویکجا به زورتحویل دهند . آنوقت با این وضع سیاسی دنیا که می بینیم کی جلودار مالکی می شود ؟ انصاف و مروت و بی غرضی وداوری درست البته کار هرکس نمی تواند باشد .
سازمان مجاهدین خلق ایران و بشردوستان متعهد حامی چه می گویند ؟ می گویند اینک اشرفیان قهرمان توسط کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ، پناهجو شناخته شده اند تا پروسه پناهندگی آنان طی شود چه الزامی ست که آنان را جا به جا کنید آنهم در نقاط مختلف عراق و زیرسایه سرنیزه دولت مالکی ؟ دولتی که مرتب ازآن گزارش می شود که فرزندان عراقی را دسته دسته دستگیر ودرزندان ها بزیر شکنجه می برد با فرزندان ایرانی که به خونشان تشنه اند ، چه خواهند کرد ؟ تقاضای مجاهدین خلق قانونی و منطبق بر موازین بین المللی ست . رهبران و مسئولان تراز اول مقاومت سرفراز ایران می گویند : اگر قرار است که آنان متفرق و تقسیم شوند چرا به دنبال کشور ثالثی نیستید تا بعد از خروج از اشرف ، زیر نظر سازمان ملل وارگان های ذیربط ، مستقیماً بدان کشور یا کشورها منتقل شوند ؟ حال اگر بدین درخواست حق و مشروع پاسخ ندادند که هیچ ، آمدند تا به ضرب و زور اشرفیان را بیرون بکشند و باخود ببرند ، اگر خونی به زمین ریخت کی مقصراست ؟ رهبران مجاهدین خلق یا خامنه یی و مالکی و حامیان گردن کلفتشان ؟ آدم باید یا مأمور و معذور باشد یا تنگ نظر ، عقده یی ، تصفیه حسابگر وقت پیدا کن که با وقاحت ودریدگی مجاهدین را مسبب و مقصر معرفی کند .
مسئله یی که امروز ما ومیهنمان ایران با آن روبروست ، معادله چند مجهولی نیست . یک معادله ساده دوجانبه است . یک طرف رژیم ودولت سرسپرده عراق با حقوق بگیران ریزو درشت « وتنی » ! ونیز بین الدول حامی قرار دارد و طرف دیگر مجاهدین خلق و حامیان بین الملل آنان . گذشت زمان آشکارا نشان داده است که دولت ها خر خودشان را که همان منافع و مصالح استراتژیکی باشد می رانند و دراین رهگذر هم ازچنان استعدادی برخوردارند که نمایندگان ملت های خود راهم معطل می گذارند . خامنه یی ومالکی درباره اشرف قهرمان چه می گویند ؟ خامنه یی چشم داشته تا توسط دست نشانده اش رشیدترین فرزندان رزمنده راه آزادی را تحویل بگیرد . مالکی ناگزیراست که این قصد و برنامه را خاصه بعد ازدوقتل عام رسوا ، با مقادیری تئاتردیپلوماسی و حقوق بشری !! همراه و دنبال کند . دولت های با نفوذ از آمریکا گرفته تا دولت های اتحادیه اروپا و روس وچین وماچین ، با سکوت و بی عملی خود ؛ دست دو جنایتکاررا باز گذاشته اند البته با شیطنت و موذیگری دیپلوماسی و مردم فریبی . طرح مالکی که همان طرح خامنه یی باشد این است که سر موعد ضرب الاجل ، اشرفیان قهرمان ما را در استان های مختلف عراق تقسیم و پراکنده کند . حدس آن مشکل نیست که درآن صورت ارتباط اشرفیان با دنیا قطع می شود . سرنوشت سی وهفت گروگان اشرفی به ما می گوید که با این عزیزان چه رفتاری خواهند کرد تا بل با تهدید همراه با تطمیع آنان را راضی به رفتن به ایران کنند . اگر راضی نشدند خودشان زحمت را کم کرده ویکجا به زورتحویل دهند . آنوقت با این وضع سیاسی دنیا که می بینیم کی جلودار مالکی می شود ؟ انصاف و مروت و بی غرضی وداوری درست البته کار هرکس نمی تواند باشد .
سازمان مجاهدین خلق ایران و بشردوستان متعهد حامی چه می گویند ؟ می گویند اینک اشرفیان قهرمان توسط کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ، پناهجو شناخته شده اند تا پروسه پناهندگی آنان طی شود چه الزامی ست که آنان را جا به جا کنید آنهم در نقاط مختلف عراق و زیرسایه سرنیزه دولت مالکی ؟ دولتی که مرتب ازآن گزارش می شود که فرزندان عراقی را دسته دسته دستگیر ودرزندان ها بزیر شکنجه می برد با فرزندان ایرانی که به خونشان تشنه اند ، چه خواهند کرد ؟ تقاضای مجاهدین خلق قانونی و منطبق بر موازین بین المللی ست . رهبران و مسئولان تراز اول مقاومت سرفراز ایران می گویند : اگر قرار است که آنان متفرق و تقسیم شوند چرا به دنبال کشور ثالثی نیستید تا بعد از خروج از اشرف ، زیر نظر سازمان ملل وارگان های ذیربط ، مستقیماً بدان کشور یا کشورها منتقل شوند ؟ حال اگر بدین درخواست حق و مشروع پاسخ ندادند که هیچ ، آمدند تا به ضرب و زور اشرفیان را بیرون بکشند و باخود ببرند ، اگر خونی به زمین ریخت کی مقصراست ؟ رهبران مجاهدین خلق یا خامنه یی و مالکی و حامیان گردن کلفتشان ؟ آدم باید یا مأمور و معذور باشد یا تنگ نظر ، عقده یی ، تصفیه حسابگر وقت پیدا کن که با وقاحت ودریدگی مجاهدین را مسبب و مقصر معرفی کند .
زین بی خردان سفله بستان- خون دل مردم هنرمند
اعضای مرکز فرهنگی و هنری هنرمندان مترقی ایرانی در ایتالیا:خصوصیت ارتجاعی و ضددمکراتیک حکومت ولایت فقیه نمیتواند جریان شفاف، اصیل، خلاق و متنوع هنر مردمی را تحمل نماید. معرکه بازان جمهوری اسلامی سعی بر این دارند که نوعی ازبی هنری نمایشی و پوشالی و فاقد هرگونه مفهوم راستین مردمی را، با همکاری عده ای شیاد هنرمندنمای خود فروخته با فرهنگی کاذب و دروغین و بدون ارزشهای نهادینه شده در فرهنگ ایرانی، بمردم قالب کنند. همه چیز، از بیان ساده مطالب روزمره (برادر سلام علیکم) تا بحث ها و صحبتهای غرای آدمک های رژیم و خطابه های آن چنانی امامان جمعه و شنبه، تلنباری از تکرارهای، بی ارزشی است که زبان فارسی چنین منجلابی را تا کنون بخود ندیده است. بقول ملک شعرای بهار:
زین بی خردان سفله بستان خون دل مردم هنرمند
هنر چیست؟ مقوله ایست پیچیده نیازمند کاوش و تحلیل و تحقیق در فراسوی ذهن و همچنین تجزیه و تحلیل روابط پیچیده زندگی مادی و شیوه تولید و روابط زندگی اجتماعی و تضادها و کنتراست ها و درگیری طبقات مختلف اجتماعی.
انقلاب مشروطیت ایران که مدعی تدوین نظامی جدید در روابط حقوقی و اجتماعی مردم بود، پایه گذار نوعی از مناسبات دیگر در زندگی مردم گردید. هنرمندان دوران مشروطیت پنچره ای دیگر به فضائی دیگر گشودند و سعی کردند که مفاهیم و ارزش های اجتماعی و حقوقی را منطبق بر دینامیزم سیاسی و اجتماعی محیط خود ارائه دهند. فرخی یزدی ، عارف قزوینی، عشقی ، ایرج میرزا ، دهخدا ، ملک الشعرای بهار، بعدها فروغ فرخزاد ، شاملو و نادر نادرپور و هنرمندان بزرگ دیگر، فضای سرپوشیده و تکراری معیارهای گذشته را کنار زدند. سرمایه داری جهانی شده، امروز، خصوصا در منطقه خاور میانه، در جهت تسلط بر منابع انرژی و گسترش استراتژی نظامی، نظام سابق ژئوپلتیک منطقه را در رابطه با منافع خود تغییر داده است. ایران امروز نتیجه چینین استراتژی شومی است. رژیمهای دست نشانده، همزمان با استقرار حکومت زور و چماق و ترور و وحشت در خارج و داخل جهت حذف مخالفین خود، سعی در گسترش نوعی شبه فرهنگ مبتذل همراه با گسترش فقر و فحشا و اعتیاد میکنند تا بدینوسیله ذهن جامعه را از فرهنگ اصیل و پشتوانه تاریخی خود بدور نگه دارند و با بکارگیری انبوهی از مفاهیم قلابی و ساختگی برای بی محتوا کردن تمامی ارزش های تاریخی و هنری و سیاسی، قضایی جهت رشد قدرتی ابلیسی و جهنمی آماده سازند که بتواند در خوش خدمتی به نهادهای امپریالیستی جامعه ایرانی را سر کیسه نماید. وظیفه هنر پیش روشناخت و ترسیم دقیق این استراتژی شوم و خانمان سوز است
رژیم جمهوری اسلامی یا حکومت ولایت فقیه با عناصر ناسازگار و واماندهاش مدعی است که میتواند خطوط زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کلیه ملل جهان را ترسیم و تدوین کند. رژیم با کمک سازمانها و نهادهای سرکوب خود میخواهد آیه های زمینی، قلابی و فرمایشی خود را در ذهن یکایک برادران ریش دار و بی ریش خود جایگزین کرده و برای آنهائی که در آن سوی این مرزبندی قرار دارند خط و نشان بکشد.
هنرمند، در هر رشته هنری که باشد، باید بتواند الگوهای واپس گرایی جامعه را مورد انتقاد قرار داده و ارزش های جدید را که همانا استقرار و استمرار جامعه مردم سالار است بمردم ارائه دهد و کمک کند تا جامعه از رکود و تبعیضات و خرافات رها شود. و زندگی جدید و نو را همراه با مضامین اجتماعی متحول بمردم عرضه کند.
پیشگامان انقلاب فرانسه، تحولی بزرگ در بسیاری از جریانهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به وجود آوردند که ژان ژاک رسو نمونه بارز آنهاست. نقاشان و نوآوران، از امپرسیونیسم گرفته تا پوپ آرت و پست مدرن و ...، ،متأثر از تحول اجتماعی و سیاسی و نوآوری در زمینههای فیزیک، کیهان شناسی، زیست شناسی و روانشناسی بودهاند. میتوان گفت که میراث ماندگار ذهن توانا و تخیل جاودانه اشراق و درون نگری ها و تفکرات فلسفی بزرگان شرق نیز در افکار نو آوران باختر اثر ماندگار بر جای گذاشته است.
زین بی خردان سفله بستان خون دل مردم هنرمند
هنر چیست؟ مقوله ایست پیچیده نیازمند کاوش و تحلیل و تحقیق در فراسوی ذهن و همچنین تجزیه و تحلیل روابط پیچیده زندگی مادی و شیوه تولید و روابط زندگی اجتماعی و تضادها و کنتراست ها و درگیری طبقات مختلف اجتماعی.
انقلاب مشروطیت ایران که مدعی تدوین نظامی جدید در روابط حقوقی و اجتماعی مردم بود، پایه گذار نوعی از مناسبات دیگر در زندگی مردم گردید. هنرمندان دوران مشروطیت پنچره ای دیگر به فضائی دیگر گشودند و سعی کردند که مفاهیم و ارزش های اجتماعی و حقوقی را منطبق بر دینامیزم سیاسی و اجتماعی محیط خود ارائه دهند. فرخی یزدی ، عارف قزوینی، عشقی ، ایرج میرزا ، دهخدا ، ملک الشعرای بهار، بعدها فروغ فرخزاد ، شاملو و نادر نادرپور و هنرمندان بزرگ دیگر، فضای سرپوشیده و تکراری معیارهای گذشته را کنار زدند. سرمایه داری جهانی شده، امروز، خصوصا در منطقه خاور میانه، در جهت تسلط بر منابع انرژی و گسترش استراتژی نظامی، نظام سابق ژئوپلتیک منطقه را در رابطه با منافع خود تغییر داده است. ایران امروز نتیجه چینین استراتژی شومی است. رژیمهای دست نشانده، همزمان با استقرار حکومت زور و چماق و ترور و وحشت در خارج و داخل جهت حذف مخالفین خود، سعی در گسترش نوعی شبه فرهنگ مبتذل همراه با گسترش فقر و فحشا و اعتیاد میکنند تا بدینوسیله ذهن جامعه را از فرهنگ اصیل و پشتوانه تاریخی خود بدور نگه دارند و با بکارگیری انبوهی از مفاهیم قلابی و ساختگی برای بی محتوا کردن تمامی ارزش های تاریخی و هنری و سیاسی، قضایی جهت رشد قدرتی ابلیسی و جهنمی آماده سازند که بتواند در خوش خدمتی به نهادهای امپریالیستی جامعه ایرانی را سر کیسه نماید. وظیفه هنر پیش روشناخت و ترسیم دقیق این استراتژی شوم و خانمان سوز است
رژیم جمهوری اسلامی یا حکومت ولایت فقیه با عناصر ناسازگار و واماندهاش مدعی است که میتواند خطوط زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کلیه ملل جهان را ترسیم و تدوین کند. رژیم با کمک سازمانها و نهادهای سرکوب خود میخواهد آیه های زمینی، قلابی و فرمایشی خود را در ذهن یکایک برادران ریش دار و بی ریش خود جایگزین کرده و برای آنهائی که در آن سوی این مرزبندی قرار دارند خط و نشان بکشد.
هنرمند، در هر رشته هنری که باشد، باید بتواند الگوهای واپس گرایی جامعه را مورد انتقاد قرار داده و ارزش های جدید را که همانا استقرار و استمرار جامعه مردم سالار است بمردم ارائه دهد و کمک کند تا جامعه از رکود و تبعیضات و خرافات رها شود. و زندگی جدید و نو را همراه با مضامین اجتماعی متحول بمردم عرضه کند.
پیشگامان انقلاب فرانسه، تحولی بزرگ در بسیاری از جریانهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به وجود آوردند که ژان ژاک رسو نمونه بارز آنهاست. نقاشان و نوآوران، از امپرسیونیسم گرفته تا پوپ آرت و پست مدرن و ...، ،متأثر از تحول اجتماعی و سیاسی و نوآوری در زمینههای فیزیک، کیهان شناسی، زیست شناسی و روانشناسی بودهاند. میتوان گفت که میراث ماندگار ذهن توانا و تخیل جاودانه اشراق و درون نگری ها و تفکرات فلسفی بزرگان شرق نیز در افکار نو آوران باختر اثر ماندگار بر جای گذاشته است.
دکتر حسین فاطمی آموزگار وفا و پایداری
تنها آتش مقدسی که باید درکانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایده بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهایی جامعه و ملت خود بگذارد... آزادی اول وسیله و بهترین اسلحه ما برای حفظ ایران است. هرکس آزادی ملت ایران را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خائن و پلید است. من یقین دارم که آیندهیی روشن و نورانی در برابر ملت ایران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجیرها خواهد گسست و شام تیره امروزی را به پایان خواهد برد.
این نوید و بشارتی است از دکتر حسین فاطمی، سردار بزرگی از سرداران تاریخ پرافتخار ایرانزمین که در راه آزادی، دامن محبت را به خون رنگین ساخت.
قهرمان نهضت ملی ایران و یار صدیق و پاکباز مصدق کبیر در ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان 1333 به دستور مستقیم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت. هنگامی که دژخیمان شاه آخرین مراحل تشریفات اعدام او را انجام میدادند، با استواری و تسلط شگفتآوری این شعر را خوانده بود:
هرگز دل من ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به فدای آنکه پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم نشد
حسین فاطمی در سال 1296 شمسی در شهر نائین بهدنیا آمد. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی روانه تهران شد، از نخستین روزهای ورود به تهران، سردبیر و مدیر داخلی روزنامه ستاره شد و چند سالی با این روزنامه همکاری داشت. بعد از سقوط دیکتاتوری بیستساله، سردبیر روزنامه باختر شد که برادرش امتیاز آن را داشت. دوران باروری سیاسی او از این هنگام شروع شد. انتشار روزنامه باختر تا تابستان 1324 که فاطمی برای ادامه تحصیل دکترا روانه پاریس شد، ادامه یافت. وقتی دکتر فاطمی، پس از گذراندن دوره دکترا، در شهریور 1327 به ایران برگشت، امتیاز انتشار روزنامه باختر امروز را گرفت. نخستین شماره باختر امروز در 8مرداد 1328 منتشر شد. باختر امروز با شعار یا مرگ یا آزادی، تا 4شماره منتشر شد ولی دولت دستنشانده ساعد نتوانست آن را تحمل کند و روزنامه را توقیف کرد. اما فاطمی همان راه را در روزنامه سرگذشت ادامه داد. وی در یکی از مقالات خود نوشت: معنی چهل سال مشروطیت این بود که ما درخانه خودمان جرأت نفسکشیدن نداریم و هر وقت صدایی بلند کنیم، با تخماق حکومت مغزمان متلاشی میشود.
از 12شهریور 1328 دوباره روزنامه باختر امروز را منتشر ساخت که باز هم باعث کینهتوزی استبداد سلطنتی از سویی و عظیمترین استقبال مردم از سوی دیگر شد. وی مقالاتی با این عناوین منتشر ساخت:
فقط زور و پول بر این جهنم حکومت میکند، در راه آزادی باید از جان گذشت، تا کجا این بیدادگری را ادامه میدهند. در ایران فقط دزدهای بزرگ آزادند و قانون در ایران بازیچه زورمند است .
در 12مهر 1328 در سرمقاله« این انتخابات رسوا مردم را به ستوه آوردهاست»، به انتخابات فرمایشی دوره شانزدهم مجلس که زیر کنترل و فشار دربار برگزار شده بود بهشدت انتقاد کرد. اشتراک در افشای ماهیت این انتخابات فرمایشی نقطه پیوند دکتر مصدق و دکتر فاطمی شد که تا پایان زندگی این دو ادامه داشت.
روز اول آبان 1328 در جلسهیی که به دعوت دکتر مصدق در احمدآباد برگزار شد، بنا به پیشنهاد دکتر حسین فاطمی جبهه ملی بهوجود آمد. و دکتر حسین فاطمی مسئولیت کمیسیون تبلیغات آن را بهعهده گرفت. در روز 7آبان دکتر مصدق، انتخابات تهران را بهعلت دخالت مأموران دولتی باطل اعلام کرد. این انتخابات در روز 19آبان 1328 بهعلت استقبال مردم از پیشنهاد مصدق متوقف شد. پس از تجدید انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دکتر مصدق و دکتر فاطمی و چند تن دیگر از اعضای جبهه ملی به مجلس راه یافتند و مصدق در رأس کمیسیون نفت مجلس قرار گرفت. در همین دوران بود که دکتر فاطمی پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران را داد و این پیشنهاد در یکی از نشستهای جبهه ملی پذیرفته شد.
دکتر مصدق، خود در اینباره مینویسد:
«ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است... اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نموده سپاسگزاری گردد و آن کس، شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد».
دکتر مصدق روز 11اردیبهشت 1330 بهشرط خلعید از شرکت غارتگر نفت، نخستوزیری را پذیرفت و دکتر فاطمی در 20اردیبهشت، معاون سیاسی و پارلمانی او شد.
روز دوم مهرماه 1330 دکتر مصدق دستور اخراج 350کارشناس انگلیس را صادرکرد و چند روز بعد انگلیس به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و مصدق و فاطمی و چند تن دیگر در روز 14مهر عازم نیویورک شدند تا در جلسه رسیدگی به این شکایت که روز 17مهر برگزار میشد، شرکت کنند.
فاطمی در سر مقالههای روزنامه باختر در این دوران ازجمله مینوشت:
ما تا به آخر این نبرد افتخاربخش جلو میرویم... به دنیا نشان خواهیم داد که ملت ایران در مبارزه مرگ و زندگی خویش با کسی شوخی نمیکند...
ارتجاع مذهبی که در مخالفت با مصدق، با دربار و استعمار همسو بود، قصد جان دکتر فاطمی را کرد تا این فریاد دادخواه ملت ایران را در گلو خفه سازد. روز 26بهمن 1330 هنگامی که دکتر فاطمی بر مزار همکار و همرزم روزنامهنگارش شهید محمد مسعود سخن میگفت، توسط یکی از دستپروردگان نواب صفوی گلولهیی به سوی او شلیک شد. زخم کاری این گلوله باعث شد که دکتر فاطمی از 26بهمن 1330 تا شهریور 1331 در بیمارستان بستری شود. بعد از آن نیز تا موقع شهادتش بهدست دژخیمان شاه، دکتر فاطمی از آثار این سوءقصد رنج میبرد.
دکتر فاطمی در مهرماه 1331 وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدق شد. در21مهر کودتایی را علیه دکتر مصدق که توسط سرلشکر زاهدی مزدور در حال اجرا بود، افشا کرد. شب 25مرداد، درجریان کودتا علیه مصدق، فاطمی و دو تن دیگر از اعضای دولت مصدق توسط گارد شاه دستگیر شدند. در یورش اوباش گارد به منزل دکتر فاطمی، همسر او نیز دستگیر شد و مورد هتک حرمت قرارگرفت. پس از خنثیشدن توطئه کودتا، شاه کودتاگر به بغداد گریخت. وی در سرمقالهیی در روز 26مرداد، شاه را سردسته خیانتکاران نامید و دربار را قبلهگاه دزدان خواند و خواستار لغو نظام سلطنتی در ایران شد.
دکتر فاطمی در همان سرمقاله خطاب به شاه نوشت:
ملت ایران تشنه انتقام است و میخواهد تو را بر چوبه دار ببیند.
پایداری و تسلیمناپذیری دکتر فاطمی، استبداد سلطنتی را بر آن داشت که او را از سرراه بردارد. دکتر فاطمی در هنگام حمله کودتاچیان 28مرداد به خانه دکتر مصدق آنجا را ترک کرد و حدود 6ماه زندگی مخفی داشت. دولت نظامی زاهدی برای پیداکردن او جایزه تعیین کرد. در مورد روز دستگیری دکتر فاطمی روایات مختلفی ازجمله روز 6اسفند، 22اسفند و 26اسفند سال 1332 ذکر شده است. آن روز فرمانداری نظامی تهران و حومه اعلام کرد که دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه سابق، در خانهیی در شمیران دستگیر شده و در زندان است. پس از دستگیری، او را به کاخ دادگستری بردند، به توطئه علوی مقدم رئیسکل شهربانی و سرهنگ نصیری که بعداً رئیس ساواک شد، اوباش وابسته به دربار به سردستگی شعبان بیمخ بسیج شدند تا در جلوی دادگستری آن بزرگوار را ترور کنند. وقتی که چاقوکشان بر سرش ریختند تا با ضربات بیامان و کاری چاقو و دشنه شعله حیات را در وجود این فرزند رشید و دلاور مردم ایران خاموش کنند، خواهر دکتر فاطمی، زن بزرگمنش و قهرمان، خانم سلطنت فاطمی که خود را به محل رسانده بود، با شجاعت تمام سپر برادرش شد. یازده ضربه چاقوی مزدوران را تحمل کرد بهطوریکه تنها دو ضربه چاقو به دکتر فاطمی اصابت کرد. دکتر فاطمی خونین و بیهوش بهیمن فداکاری و رشادت خواهرش از آن مهلکه جان بدر برد و جنایتکاران حاکم نتوانستند با این توطئه، قتل او را کار عدهیی از بهاصطلاح مردم خشمگین وانمود کرده و خود را از جنایت قتل فاطمی مبرا جلوه دهند. دکتر قاطمی تا تیرماه 33 در بیمارستان شماره یک ارتش بستری بود. سپس درحالیکه هنوز زخمهایش خونچکان بود، به زندان لشکر 2 زرهی برده شد. بنا به نوشته یکی از کسانی که همان موقع در لشکر 2 زرهی زندانی بود، حال دکتر فاطمی تعریفی نداشت اما ارادهاش مثل کوه استوار و روحیهاش بسیار عالی بود.
جریان شهادت دکتر حسین فاطمی از زبان راوی تاریخ چنین است:
در هفته آخر مرداد 33 درحالیکه دکتر فاطمی از زخمهایی که بر پیکر داشت بهشدت رنج میبرد و خون استفراغ میکرد، محاکمهاش در بیدادگاه ارتش آغاز شد. او را با برانکارد به جلسات بیدادگاه میبردند. محاکمه او مخفی بود. در نامهیی که پیش از محاکمه برای مصدق نوشت، گفته بود:
آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیم نیزدر راه نهضت وسعادت هموطنانم باشد..
در بیدادگاه شاه از عزم سترگ خود برای مبارزه در راه آزادی سخن گفت و از مصدق کبیر دفاع کرد و یک دم از مرگ، هراس بهدل راه نداد. روز یکشنبه 17مهرماه 1333 در آخرین جلسه محاکمه فرمایشی، حکم اعدام وی را صادر کردند. سحرگاه روز 19آبان 33 دو مزدور سرسپرده شاه جنایتکار یعنی آزموده و تیمور بختیار برای اجرای حکم اعدام به سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر 2 زرهی رفتند. آزموده از وی آخرین خواستهاش را پرسید، فاطمی جواب داد میخواهم دکتر مصدق را ببینم. آزموده از وی خواست اگر وصیتی دارد بگوید و افزود: تو که مکرر میگفتی من از مرگ ابایی ندارم ومرگ حق است... دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه دیگر بهسراغش میآید، در پاسخش دلیرانه گفت:
آری مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم. آن هم چنین مرگ پرافتخاری، من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.
کلام آخرش که چون پتکی بر مغز آزموده و بختیار فرود آمد، این بود:
مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب... مرگی در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم و با شهادتم در این راه، دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کردهام. سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه میدهند.
میگویند پس از امضای وصیتنامهاش با کمال خضوع و خشوع، نماز گذارده و به یکی از دژخیمان شاه میگوید:
سعادت من اینست که مانند جد بزرگوارم که فرمود الموت اولی من رکوب العار، من هم در راه حق و حقیقت شهید میشوم.
او در وصیتنامه خود، دکتر مصدق را وصی و قیم تنها فرزند خردسال خود کرد.
هنگامی که به تیرک اعدام بسته شد، سه بار فریاد زد: زنده باد مصدق، پاینده باد ایران.
سرانجام فاطمی که با فریاد رسایش عشق عظیم خود به مصدق و آزادی ایرانزمین را در تاریخ جاودانه کرد، در خون داغش پرپر زد. او را بنابه وصیتش در مزار شهیدان پاکباز 30تیر 31 در ابن بابویه بهخاک سپردند.
پس از سرنگونی رژیم شاه خائن و پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، در 18آبان 1358 سردار خلق موسی خیابانی طی یک سخرانی بر مزار دکتر فاطمی او را تکستاره درخشان آسمان انقلاب ایران در دوران نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق توصیف کرد.
اگرچه استبداد سلطنتی خون این مرد بزرگ را بر زمین ریخت اما فاطمی نمرد چرا که خود گفته بود:
ما هرگز نمیمیریم، زیرا ما زنده عشقیم....
ما هرگز نمیمیریم، زیرا ما زنده عشقیم....
رهبر مقاومت ایران مسعود رجوی در مقالهیی تحت عنوان ”مصدق مظهر اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد“ از دکتر حسین فاطمی چنین یاد کرده است :
« دکتر حسین فاطمی، آموزگار وفا و پایداری، که سرانجام خونش در راه ایران و مصدق بر زمین ریخت، فریاد میزد «مخالفت با دکتر مصدق مخالفت با آزادی و حقانیت است. ضدیت با دکتر مصدق، ضدیت با ملل مظلوم و اسیر و غارتزده میباشد».
ای شهیدی که بهخون خفته و گلگون کفنی
ای عزیزی که بخون غرقه ز عشق وطنی
ای شهیدی که دم مرگ نوشتی بر خاک
پیشوا زنده و جاوید ز خون بدنی
نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند
که جز ایران به دم مرگ نگفتی سخنی
طلوع سیاست صلح طلبانه قاطعیت وتغییروغروب سیاست جنگ طلبانه مماشات وتسلیم در برابر آخوندها
مشهوراست که حق مشمول مرور زمان نمی شود. آنچه که از سالها پیش مقاومت ایران در دو محور تروریسم افسارگسیخته وتلاش برای دستیابی به بمب اتمی توسط حکومت ولایت فقیه ؛ بعنوان حق بیان نمود، اینک از جانب جامعه بین المللی مهر اثبات و تأیید خورده است.
این یک حقیقت است که اتخاذ سیاست مماشات ومذاکره با فاشیسم آخوندی باعث بروزیک جنگ ویران گر منطقه ای وحتی فرا منطقه ای خواهد بود . جنگ طلبان همان هائی هستند که مقاومت مردمی وسازمانیافته وایرانی را در لیست سیاه تروریسم قرار دادند وبرای بستن میدان فعالیت آن حتی اسناد ومدارک تلاشهای رژیم برای تولید سلاح اتمی را از قریب به دو دهه پیش در بایگانی اسناد طبقه بندی شده ای که مخل ادامه سیاست مماشات وزدوبند ومعاملات میلیاردی با رژیم هستند، قرار دادند.
رژیم آخوندی سالهاست که تلاش می کند از طریق مذاکره، لابی های وابسته بخود وحامیان خط مذاکره ومماشات، اینطور وانمود کند که اتخاذ سیاست قاطع وشفاف در برابر رژیم وبرسمیت شمردن مقاومت مردم ایران، راه به جنگ می برد!؟ در حالیکه حالا همه شاهد هستند که این ادعا کاملا بر عکس واقعیت است. اگر امروز هم احتمال بروز جنگ وخطر حمله نظامی و...وجود دارد، ناشی از همین سیاست ضد ایرانی وضد بشری مماشات وسازش ومذاکره با حکومت آخوندی است.
سیاست مماشات باعث شده است که رژیم در راستای دستیابی به سلاح اتمی وکشتار جمعی گامهائی جدی بردارد وبا چتر حفاظتی همین سیاست ، حتی تجهیزات مورد نیاز برای ساخت بمب اتمی را از بازارها وشرکتهای رسمی کشورهای غربی تهیه نماید.
دولت آمریکا باید بداند که اگر در همان سال ۱۹۸۳ در جریان انفجارهای تروریستی لبنان که سران رژیم آخوندی بطور رسمی وعلنی آنرا بعهده گرفتند ، بجای سیاست تحریم و قاطعیت در برابر تروریسم آخوندی، کلت وکیک به رژیم نمی داد ،امروز آخوندها در واشنگتن دنبال ترور و...نبودند
واگر آژانس اتمی در همان دهه نود بعد ازافشاگریهای مقاومت ایران قاطعانه جلوی تلاشهای رژیم برای دستیابی به سلاح اتمی می ایستاد اینک آخوندها در یک قدمی بمب اتمی نبودند. بانکدار مرکزی تروریسم وتنش وجنگ افروزی در دنیا را رها کردن وبه نوعی تقویت وحمایت کردن از آن سر لوحه سیاست مماشات بوده است.
امروز نیز نگه داشتن نام مجاهدین در لیست تروریستی فقط چراغ سبزی است به آخوندها که هر چه می توانید بر تروریسم وجنگ افروزی خود بیافزائید
این یک حقیقت است که اتخاذ سیاست مماشات ومذاکره با فاشیسم آخوندی باعث بروزیک جنگ ویران گر منطقه ای وحتی فرا منطقه ای خواهد بود . جنگ طلبان همان هائی هستند که مقاومت مردمی وسازمانیافته وایرانی را در لیست سیاه تروریسم قرار دادند وبرای بستن میدان فعالیت آن حتی اسناد ومدارک تلاشهای رژیم برای تولید سلاح اتمی را از قریب به دو دهه پیش در بایگانی اسناد طبقه بندی شده ای که مخل ادامه سیاست مماشات وزدوبند ومعاملات میلیاردی با رژیم هستند، قرار دادند.
رژیم آخوندی سالهاست که تلاش می کند از طریق مذاکره، لابی های وابسته بخود وحامیان خط مذاکره ومماشات، اینطور وانمود کند که اتخاذ سیاست قاطع وشفاف در برابر رژیم وبرسمیت شمردن مقاومت مردم ایران، راه به جنگ می برد!؟ در حالیکه حالا همه شاهد هستند که این ادعا کاملا بر عکس واقعیت است. اگر امروز هم احتمال بروز جنگ وخطر حمله نظامی و...وجود دارد، ناشی از همین سیاست ضد ایرانی وضد بشری مماشات وسازش ومذاکره با حکومت آخوندی است.
سیاست مماشات باعث شده است که رژیم در راستای دستیابی به سلاح اتمی وکشتار جمعی گامهائی جدی بردارد وبا چتر حفاظتی همین سیاست ، حتی تجهیزات مورد نیاز برای ساخت بمب اتمی را از بازارها وشرکتهای رسمی کشورهای غربی تهیه نماید.
دولت آمریکا باید بداند که اگر در همان سال ۱۹۸۳ در جریان انفجارهای تروریستی لبنان که سران رژیم آخوندی بطور رسمی وعلنی آنرا بعهده گرفتند ، بجای سیاست تحریم و قاطعیت در برابر تروریسم آخوندی، کلت وکیک به رژیم نمی داد ،امروز آخوندها در واشنگتن دنبال ترور و...نبودند
واگر آژانس اتمی در همان دهه نود بعد ازافشاگریهای مقاومت ایران قاطعانه جلوی تلاشهای رژیم برای دستیابی به سلاح اتمی می ایستاد اینک آخوندها در یک قدمی بمب اتمی نبودند. بانکدار مرکزی تروریسم وتنش وجنگ افروزی در دنیا را رها کردن وبه نوعی تقویت وحمایت کردن از آن سر لوحه سیاست مماشات بوده است.
امروز نیز نگه داشتن نام مجاهدین در لیست تروریستی فقط چراغ سبزی است به آخوندها که هر چه می توانید بر تروریسم وجنگ افروزی خود بیافزائید
راه حل سوم حرف اصلی مقاومت ایران است که می گوید نه حمله نظامی ونه مماشات با رژیم،تغییر از طریق مردم ومقاومت ایران. بنابراین باید به غرب تذکر داد که تنها راه رسیدن به تغییر رژیم بدون یک جنگ ویرانگر منطقه ای حمایت از مقاومت مشروع و سازمانیافته و راه حل ارائه شده توسط آن است.
آنچه که در این یکماهه اخیر در مورد افشای تروریسم ملایان در آمریکا واینک گزارش آژانس رخ داده اگرچه دیر هنگام وناکافی است اما بیانگر طلوع سیاست تغییروصلح وغروب سیاست مماشات وجنگ در برابر فاشیسم ولایت فقیه است.
بابک سر فراز
آنچه که در این یکماهه اخیر در مورد افشای تروریسم ملایان در آمریکا واینک گزارش آژانس رخ داده اگرچه دیر هنگام وناکافی است اما بیانگر طلوع سیاست تغییروصلح وغروب سیاست مماشات وجنگ در برابر فاشیسم ولایت فقیه است.
بابک سر فراز
۱۸آبان۱۳۹۰
پدر زنداني سياسي: جز آزادي زندانيان دربند آرزويي ندارم, خدا آنها را سربلند كند!
هفته گذشته حکم پنج سال زندان بهنام ابراهیمزاده، فعال حقوق کودک و کارگری، در شعبهٔ ۳۶ دادگاه تجدید نظر دادگاه انقلاب تهران تایید شد.
این حکم در حالی مورد تایید قرار گرفته است که پیش از این حکم بیست سال زندان این فعال کارگری به دلیل اشتباه از سوی شعبه صادر کننده این رای به شعبه ای دیگر ارسال شده بود و انتظار می رفت با توجه به نبود ادله محکم برای محکوم کردن وی این رای شکسته شود.
رحمان ابراهیم زاده پدر بهنام در خصوص این حکم ناعادلانه می گوید: “متاسفانه پنج سال حکم زندان بهنام در دادگاه تجدید نظر تایید شده است. قبلا او را به اتهام تبلیغ علیه نظام به بیست سال زندان محکوم شده بود که مشخص شد که اشتباه کرده اند بعد دوباره در شعبه ای دیگر بیست سال به پنج سال کاهش داده شد و ما فکر می کردیم با توجه به اینکه پسرم جرمی مرتکب نشده این رای شکسته شود که متاسفانه نشد. این حکم را به من ابلاغ کردند بعد روز یکشنبه که بهنام بطور ناگهانی به ما زنگ زد ما خبر تایید حکم را به او دادیم اما خدا را شکر او ناراحت نشد و گفت مسئله ای نیست این حکم را می کشم و تحمل می کنم. راست می گوید ما به حکم اولیه اعتراض کردیم اما جوابی به ما ندادند و توجهی نکردند پس دیگر فایده ای ندارد.”
پدر بهنام پیش از تایید این حکم گفته بود: ” حرف من فقط این است بهنام که کاری نکرده او فقط از کودکان و کارگران دفاع کرده و او را به این جرم زندان انداخته اند. به او ظلم کردند، به ما ظلم کردند اما خوب دستمان به جایی بند نیست کاری نمی توانیم انجام دهیم…”
پدر این فعال حقوق کودک و کارگری با تاکید بر روحیه عالی فرزندش بعد از شنیدن تایید حکم می افزاید: “اما من و مادرش در ملاقات روز دوشنبه دیدیم که الحمدالله علی رغم اطلاع از تایید حکمش از نظر روحی خیلی محکم و قوی بود و از نطر جسمی هم خوب بود. برای آزادی مشروط هم گفته اند بهنام باید نامه بنویسد و تقاضای عفو کند که بهنام هم گفته من که کاری نکردم که حالا تقاضای بخشش کنم.”
این حکم در حالی مورد تایید قرار گرفته است که پیش از این حکم بیست سال زندان این فعال کارگری به دلیل اشتباه از سوی شعبه صادر کننده این رای به شعبه ای دیگر ارسال شده بود و انتظار می رفت با توجه به نبود ادله محکم برای محکوم کردن وی این رای شکسته شود.
رحمان ابراهیم زاده پدر بهنام در خصوص این حکم ناعادلانه می گوید: “متاسفانه پنج سال حکم زندان بهنام در دادگاه تجدید نظر تایید شده است. قبلا او را به اتهام تبلیغ علیه نظام به بیست سال زندان محکوم شده بود که مشخص شد که اشتباه کرده اند بعد دوباره در شعبه ای دیگر بیست سال به پنج سال کاهش داده شد و ما فکر می کردیم با توجه به اینکه پسرم جرمی مرتکب نشده این رای شکسته شود که متاسفانه نشد. این حکم را به من ابلاغ کردند بعد روز یکشنبه که بهنام بطور ناگهانی به ما زنگ زد ما خبر تایید حکم را به او دادیم اما خدا را شکر او ناراحت نشد و گفت مسئله ای نیست این حکم را می کشم و تحمل می کنم. راست می گوید ما به حکم اولیه اعتراض کردیم اما جوابی به ما ندادند و توجهی نکردند پس دیگر فایده ای ندارد.”
پدر بهنام پیش از تایید این حکم گفته بود: ” حرف من فقط این است بهنام که کاری نکرده او فقط از کودکان و کارگران دفاع کرده و او را به این جرم زندان انداخته اند. به او ظلم کردند، به ما ظلم کردند اما خوب دستمان به جایی بند نیست کاری نمی توانیم انجام دهیم…”
پدر این فعال حقوق کودک و کارگری با تاکید بر روحیه عالی فرزندش بعد از شنیدن تایید حکم می افزاید: “اما من و مادرش در ملاقات روز دوشنبه دیدیم که الحمدالله علی رغم اطلاع از تایید حکمش از نظر روحی خیلی محکم و قوی بود و از نطر جسمی هم خوب بود. برای آزادی مشروط هم گفته اند بهنام باید نامه بنویسد و تقاضای عفو کند که بهنام هم گفته من که کاری نکردم که حالا تقاضای بخشش کنم.”
افشاگری احمدی نژاد با اتکا به توازن قدرت موجود
یک توافُق پُشت پرده برای "کش ندادن" رُسوایی دُزدی سه هزار میلیاردی، به سکوی پرش آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری، برای پرده برداشتن از رُسواییهای اقتصادی بیشتر و مُعاملات فاسد سیاسی شده است.
سُخنان پادوی پیشین آقای خامنه ای در جمع شُماری از اعضای فراکسیون نظامی – امنیتی دولت، بُحران افشای فساد در راس و بدنه حُکومت را دوباره با شدت تمام به مرکز صحنه سیاست جمهوری اسلامی پرتاب کرده است. آقای خامنه ای و همدستان او در مجلس مُلاها اُمیدوار بودند با صحنه سازی یک درگیری کُنترُل شده و تمرکُز دادن توجُهات به استیضاح و ابقای وزیر اقتصاد، بتوانند اوضاع را تحت کُنترُل بگیرند و مانع از گُسترش دامنه آن شوند.
اکنون آشکار گردیده است که عقب نشینی سرآسیمه و دسته جمعی از حمله ای که با موضوع سه هزار میلیارد علیه آقای احمدی نژاد و شُرکا سازمان داده شده بود، به تقویت موضع آنها و آشکار کردن میزان ضربه پذیری ولی فقیه و راست سُنتی انجامیده است. سوگُلی از چشم اُفتاده "آقا" در سُخنان روز پنجشنبه خود با اتکا به این دریافت، یادآوری کرده است: "اگر این دولت نیم ساعت فُرصت حرف زدن داشته باشد، قیمت سوراخ موش بالا می رود."
تنها دو روز پیش از این، وی در جلسه استیضاح وزیر اقتصاد در مجلس مُلاها، از هر گونه حمله مُستقیم به حریفان و "حرف زدن" در باره موضوعات چالش برانگیز خودداری کرده بود؛ رویکردی که به نظر می رسد در ازای دادن تعهُد به وی برای توقُف پُشت "خط قرمز" دولت اتخاذ شده بود.
نخُستین نشانه های این امر که حمله رُقبا از زاویه دُزدی کلان بانکی و چپاول داراییهای عُمومی زیر پوشش "خُصوصی سازی"، جنگ یکطرفه نیست را آقای خامنه ای با درخواست مشهور خود برای "کش ندادن موضوع" آشکار کرد. او به این وسیله نگرانی خود از کشیده شدن پای خود و نزدیکان اش به این رُسوایی را بیان می کرد.
راست سُنتی کمی دیر تر به این آگاهی رسید که بر سر شاخ نشسته و به سلامتی نزدیک تر است که از بُریدن بُن چشم بپوشد؛ به بیان دقیق تر، زمانی که آقای بروجردی و سه نماینده سرشناس دیگر مجلس، با طوق شریک "باند اختلاس گر" دور شهر گردانده شدند.
ابقای وزیر اقتصاد و فرار پُر سر و صدا از طرح سووال از آقای احمدی نژاد، علامتهایی از شکل گیری توازُن قُدرتی است که گرایش نظامی - امنیتی دولت بر پایه آن صف خود علیه رُقبا را آرایش می دهد. صحنه کشاکش همچنین نشانگر آن است که برای آقای خامنه ای و راست سُنتی، هزینه ی خلاص شدن ارزان از شر حریف، به گونه توقُف ناپذیری در حال افزایش است. منصور امان
سُخنان پادوی پیشین آقای خامنه ای در جمع شُماری از اعضای فراکسیون نظامی – امنیتی دولت، بُحران افشای فساد در راس و بدنه حُکومت را دوباره با شدت تمام به مرکز صحنه سیاست جمهوری اسلامی پرتاب کرده است. آقای خامنه ای و همدستان او در مجلس مُلاها اُمیدوار بودند با صحنه سازی یک درگیری کُنترُل شده و تمرکُز دادن توجُهات به استیضاح و ابقای وزیر اقتصاد، بتوانند اوضاع را تحت کُنترُل بگیرند و مانع از گُسترش دامنه آن شوند.
اکنون آشکار گردیده است که عقب نشینی سرآسیمه و دسته جمعی از حمله ای که با موضوع سه هزار میلیارد علیه آقای احمدی نژاد و شُرکا سازمان داده شده بود، به تقویت موضع آنها و آشکار کردن میزان ضربه پذیری ولی فقیه و راست سُنتی انجامیده است. سوگُلی از چشم اُفتاده "آقا" در سُخنان روز پنجشنبه خود با اتکا به این دریافت، یادآوری کرده است: "اگر این دولت نیم ساعت فُرصت حرف زدن داشته باشد، قیمت سوراخ موش بالا می رود."
تنها دو روز پیش از این، وی در جلسه استیضاح وزیر اقتصاد در مجلس مُلاها، از هر گونه حمله مُستقیم به حریفان و "حرف زدن" در باره موضوعات چالش برانگیز خودداری کرده بود؛ رویکردی که به نظر می رسد در ازای دادن تعهُد به وی برای توقُف پُشت "خط قرمز" دولت اتخاذ شده بود.
نخُستین نشانه های این امر که حمله رُقبا از زاویه دُزدی کلان بانکی و چپاول داراییهای عُمومی زیر پوشش "خُصوصی سازی"، جنگ یکطرفه نیست را آقای خامنه ای با درخواست مشهور خود برای "کش ندادن موضوع" آشکار کرد. او به این وسیله نگرانی خود از کشیده شدن پای خود و نزدیکان اش به این رُسوایی را بیان می کرد.
راست سُنتی کمی دیر تر به این آگاهی رسید که بر سر شاخ نشسته و به سلامتی نزدیک تر است که از بُریدن بُن چشم بپوشد؛ به بیان دقیق تر، زمانی که آقای بروجردی و سه نماینده سرشناس دیگر مجلس، با طوق شریک "باند اختلاس گر" دور شهر گردانده شدند.
ابقای وزیر اقتصاد و فرار پُر سر و صدا از طرح سووال از آقای احمدی نژاد، علامتهایی از شکل گیری توازُن قُدرتی است که گرایش نظامی - امنیتی دولت بر پایه آن صف خود علیه رُقبا را آرایش می دهد. صحنه کشاکش همچنین نشانگر آن است که برای آقای خامنه ای و راست سُنتی، هزینه ی خلاص شدن ارزان از شر حریف، به گونه توقُف ناپذیری در حال افزایش است. منصور امان
سقوط فضاحتبار رتبه کسب و کار در نظام ارتجاعی آخوندها
بانک جهانی در گزارش سالانه خود درباره فضای کسب و کار در جهان رتبه ایران را در چندین مورد کمتر از رتبه سالهای پیش ارزیابی کرده است. احمد توکلی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس رژیم میگوید: این وضعیت مایه سرشکستگی برای نظام است.
بانک جهانی هر سال کشورها را بر حسب فضای مساعد یا غیرمساعد برای کسب و کار طبقهبندی میکند.
در این آخرین طبقهبندی بانک جهانی، کشورهای سنگاپور، هنگ کنگ، نیوزیلند، آمریکا و دانمارک در رتبه اول تا پنجم هستند. کشور آفریقایی چاد و چند کشور دیگر آفریقایی در ردیفهای آخر قرار دارند. در بین ۱۸۳کشور، رژیم ایران در مقام ۱۴۴قرار دارد که به مراتب پایینتر از سالهای قبل است.
بانک جهانی بر اساس ۱۰پارامتر کشورها را طبقهبندی میکند. مثلاً برای شروع کسب و کار چه مدتی لازم است؟ نظام مالیاتی چگونه عمل میکند؟ استخدام نیروی کار یا اخراج نیروی کار با چه شرایطی همراه است؟ تجارت خارجی در چه شرایطی انجام میگیرد؟ در برخی از زمینهها مثلاً در مورد مسایل مربوط به مالیات و عوارض مالیاتی و تجارت خارجی رتبه ایران نسبت به قبل سقوط کرده است. در حال حاضر ایران تحت حاکمیت آخوندها، ۱۳۲پله بعد از عربستان سعودی و حدود ۷۰پله بعد از ترکیه قرار گرفته است.
بانک جهانی هر سال کشورها را بر حسب فضای مساعد یا غیرمساعد برای کسب و کار طبقهبندی میکند.
در این آخرین طبقهبندی بانک جهانی، کشورهای سنگاپور، هنگ کنگ، نیوزیلند، آمریکا و دانمارک در رتبه اول تا پنجم هستند. کشور آفریقایی چاد و چند کشور دیگر آفریقایی در ردیفهای آخر قرار دارند. در بین ۱۸۳کشور، رژیم ایران در مقام ۱۴۴قرار دارد که به مراتب پایینتر از سالهای قبل است.
بانک جهانی بر اساس ۱۰پارامتر کشورها را طبقهبندی میکند. مثلاً برای شروع کسب و کار چه مدتی لازم است؟ نظام مالیاتی چگونه عمل میکند؟ استخدام نیروی کار یا اخراج نیروی کار با چه شرایطی همراه است؟ تجارت خارجی در چه شرایطی انجام میگیرد؟ در برخی از زمینهها مثلاً در مورد مسایل مربوط به مالیات و عوارض مالیاتی و تجارت خارجی رتبه ایران نسبت به قبل سقوط کرده است. در حال حاضر ایران تحت حاکمیت آخوندها، ۱۳۲پله بعد از عربستان سعودی و حدود ۷۰پله بعد از ترکیه قرار گرفته است.
15-8 15 آبان 1373- 6 نوامبر : پرتاب سه موشک اسکادB توسط رژیم آخوندی بهقرارگاه اشرف
روز 15 آبان سال 1373 رژیم آخوندی برای چندمین بار تعهد خود مبنی بر آتش بس بینایران و عراق پس از سال 1367 را نقض کرد و مبادرت بهشلیک 3 موشک کشتار جمعی اسکاد B بهقرارگاه اشرف ارتش آزادیبخش ملی ایران نمود. براساس اطلاعیههای مجاهدین خلق ایران موشکهای شلیک شده از سه نقطه متفاوت در استان کرمانشاه شلیک شده بود.پاسدار حسن مقدم، فرماندهیکان موشکی الحدید سپاه پاسداران بر پرتاب موشکها نظارت داشته و دستورات خود را از خامنهای از طریق محسن رشیدی، معاون اطلاعات و عملیات ستاد فرماندهی کل قوای رژیم، دریافت کرده بود. همچنین رفسنجانی که در آن موقع رییسجمهور ارتجاع بود از صبح همانروز در کرمانشاه مستقر شده بود
گوش هایتان که نمی شنوند؛ چشم هایتان را باز کنید!
سلمان سیما بار اول نیست ولی امیدوارم مرتبه آخری باشد که شعارهای مردم در کف خیابان ها توسط اصلاح طلبان نشنیده گرفته می شود؛ گرچه سابقه ایشان به سراب بودن و واهی بودن این امیدواری دلالت دارد.
پیش از این شعارهای "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"، "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی"، "اسپند دونه دونه، سیدعلی سرنگونه" و ... از عمده شعار ها و مطالبات مردم بود که توسط اصلاح طلبان شنیده نشد و هنوز هم شنیدن آن ها برای برخی گران می آید. کار به جایی رسید که اصلاح طلبان در رسانه ها از اینکه شعار های مردم اصل نظام و اصل ولایت فقیه و شخص رهبر را نشانه گرفته صراحتا انتقاد کردند. عده ای به این هم بسنده نکرده و از پاک دستی رهبر و لزوم عذر خواهی از او سخن راندند. انگار نه انگار که میرحسین موسوی و مهدی کروبی بارها و بارها مردم را رهبر جنبش سبز دانسته بودند؛ حال آنکه این شعارها نه از سوی اپوزوسیون خارج نشین که از سوی مردم در کف خیابان ها و در مقابل گلوله های رنگی و جنگی، باتوم و شوکر الکتریکی و گاز اشک آور و ... سرداده شده بود.
اخیرا جناب آقای اردشیر امیر ارجمند به عنوان سخنگوی شورای راه سبز امید در مصاحبه هایشان با بی بی سی فارسی و رادیو فرانسه(1) هر گونه دخالت و حمایت خارجی را طرد و نفی کردند و آن طور که خود عنوان کردند از جایگاه یک دلسوز و یک کسی که به آبادانی کشور علاقه دارد از مردم خواستند که از قدرت های خارجی طلب کمک نکنند و به دنبال حمایت خارجی نباشند. در حالیکه اگر فرد دیگری از جایگاه یک دلسوز از لزوم و ضرورت حمایت خارجی بگوید و به مردم توصیه ای از جنس دیگر بنماید از سوی اصلاح طلبان سریعا با پاسخ های مشمئز کننده ای در چارچوب "وطن فروش و لنگش کن" مواجه می شود. همچنین ایشان از مواضع ثابت رهبران جنبش سبز صحبت کرده اند که به نظر نگارنده محلی از اعراب ندارد؛ چرا که اولا هر ثباتی لزوما مطلوب نیست و ثانیا رهبران جنبش سبز هم اگر محبوبیتی یافته اند؛ نه به دلیل ثبات در مواضعشان که بر عکس به این دلیل بوده است که مواضعشان تغییر کرده است و به خواست و گفتمان مردم نزدیکتر شده است.
ایشان که این مدعا را مطرح کرده اند از خود پرسیده اند که چرا در طول جنبش سبز مردم حتی یک بار شعار علیه آمریکا ندادند؟ شعار های "مرگ بر روسیه"، "مرگ بر چین" و "سفارت روسیه، لانه جاسوسیه" را اصلا شنیده اند؟ دلیل شعار ها علیه چین و روسیه جز حمایت این دو کشور از نظام دیکتاتوری ایران و مماشات با آن چیز دیگری بوده است؟ شعار "اوباما، اوباما، یا با اونا، یا با ما" در خیابان های کدام شهر طنین انداز شد؟ معنای آن چیزی جز طلب حمایت خارجی و کسب حمایت آمریکا در جهت پشتیبانی از مردم معترضی است که به صورت مسالمت آمیز اعتراضشان را بیان می کردند؟ این شعار توسط چه کسانی سر داده شد؟ آیا این افراد مردم نبودند؟ آیا این ها جنبش سبزی نبودند؟
کجا مردم و یا رهبران جنبش سبز حمایت خارجی را مطلقا رد کردند؟ مگر نه اینکه شیخ مهدی کروبی شجاعانه و با صراحت در مصاحبه با مجله آمریکایی نیویورکر(2) از حمایت انسان دوستانه غرب و آمریکا استقبال کرد و در زمانی که رئیس مجلس ششم بود با هیئتی آمریکایی آشکارا دیدار نموده بود؟
پیش از این شعارهای "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"، "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی"، "اسپند دونه دونه، سیدعلی سرنگونه" و ... از عمده شعار ها و مطالبات مردم بود که توسط اصلاح طلبان شنیده نشد و هنوز هم شنیدن آن ها برای برخی گران می آید. کار به جایی رسید که اصلاح طلبان در رسانه ها از اینکه شعار های مردم اصل نظام و اصل ولایت فقیه و شخص رهبر را نشانه گرفته صراحتا انتقاد کردند. عده ای به این هم بسنده نکرده و از پاک دستی رهبر و لزوم عذر خواهی از او سخن راندند. انگار نه انگار که میرحسین موسوی و مهدی کروبی بارها و بارها مردم را رهبر جنبش سبز دانسته بودند؛ حال آنکه این شعارها نه از سوی اپوزوسیون خارج نشین که از سوی مردم در کف خیابان ها و در مقابل گلوله های رنگی و جنگی، باتوم و شوکر الکتریکی و گاز اشک آور و ... سرداده شده بود.
اخیرا جناب آقای اردشیر امیر ارجمند به عنوان سخنگوی شورای راه سبز امید در مصاحبه هایشان با بی بی سی فارسی و رادیو فرانسه(1) هر گونه دخالت و حمایت خارجی را طرد و نفی کردند و آن طور که خود عنوان کردند از جایگاه یک دلسوز و یک کسی که به آبادانی کشور علاقه دارد از مردم خواستند که از قدرت های خارجی طلب کمک نکنند و به دنبال حمایت خارجی نباشند. در حالیکه اگر فرد دیگری از جایگاه یک دلسوز از لزوم و ضرورت حمایت خارجی بگوید و به مردم توصیه ای از جنس دیگر بنماید از سوی اصلاح طلبان سریعا با پاسخ های مشمئز کننده ای در چارچوب "وطن فروش و لنگش کن" مواجه می شود. همچنین ایشان از مواضع ثابت رهبران جنبش سبز صحبت کرده اند که به نظر نگارنده محلی از اعراب ندارد؛ چرا که اولا هر ثباتی لزوما مطلوب نیست و ثانیا رهبران جنبش سبز هم اگر محبوبیتی یافته اند؛ نه به دلیل ثبات در مواضعشان که بر عکس به این دلیل بوده است که مواضعشان تغییر کرده است و به خواست و گفتمان مردم نزدیکتر شده است.
ایشان که این مدعا را مطرح کرده اند از خود پرسیده اند که چرا در طول جنبش سبز مردم حتی یک بار شعار علیه آمریکا ندادند؟ شعار های "مرگ بر روسیه"، "مرگ بر چین" و "سفارت روسیه، لانه جاسوسیه" را اصلا شنیده اند؟ دلیل شعار ها علیه چین و روسیه جز حمایت این دو کشور از نظام دیکتاتوری ایران و مماشات با آن چیز دیگری بوده است؟ شعار "اوباما، اوباما، یا با اونا، یا با ما" در خیابان های کدام شهر طنین انداز شد؟ معنای آن چیزی جز طلب حمایت خارجی و کسب حمایت آمریکا در جهت پشتیبانی از مردم معترضی است که به صورت مسالمت آمیز اعتراضشان را بیان می کردند؟ این شعار توسط چه کسانی سر داده شد؟ آیا این افراد مردم نبودند؟ آیا این ها جنبش سبزی نبودند؟
کجا مردم و یا رهبران جنبش سبز حمایت خارجی را مطلقا رد کردند؟ مگر نه اینکه شیخ مهدی کروبی شجاعانه و با صراحت در مصاحبه با مجله آمریکایی نیویورکر(2) از حمایت انسان دوستانه غرب و آمریکا استقبال کرد و در زمانی که رئیس مجلس ششم بود با هیئتی آمریکایی آشکارا دیدار نموده بود؟
پارلمان کانادا –این مقام(خاوری) چگونه در کانادا پناهگاه امن یافته است
پارلمان کانادا وضعیت خاوری مدیر کل فراری بانک ملی رژیم را مورد بحث و بررسی قرار داد و مقامات این کشور را بخاطر نحوه ورود وی به کانادا مورد انتقاد قرار داد.
سناتور دانیل لانگ، در این باره گفت نکته قابل توجه این است که دریابیم این مقام بلند پایه بانک ملی رژیم ایران چگونه در کانادا پناهگاه امن یافته است؟
جف یاورسکی، یکی از مقامات سازمان اطلاعات و امنیت دولت فدرال کانادا در پاسخ به این پرسش گفت ما در مورد هر گونه خطری که امنیت کانادا را تهدید کند تحقیق می کنیم.
از سوی دیگر، روزنامه گلوب اند میل، نوشت: که خانواده خاوری یک خانه ۶۶۰ هزار دلاری دیگر در خیابان هالیوود در منطقه یورک شمالی دارند که به نام همسر خاوری است .در حالی که مقامات کانادا مشغول بررسی لغو شهروندی محمود رضا خاوری و استرداد او به ایران هستند ، وی و همسرش ویلای ۳ میلیون دلاری شان در تورنتو کانادا را به دخترشان منتقل کردند.
این روزنامه کانادایی افزود: «یکی از مقامات سابق وزارت خزانه داری آمریکا می گوید که دولت کانادا باید اموال خاوری در کانادا را مسدود کند چرا که وی مدیر عامل بانکی بوده است که در لیست سیاه تحریم های بین المللی قرار داشته است.
منبع: خبرگزاری فارس و عصر ایران: ۹۰۰۸۱۱ و ۱۲
جف یاورسکی، یکی از مقامات سازمان اطلاعات و امنیت دولت فدرال کانادا در پاسخ به این پرسش گفت ما در مورد هر گونه خطری که امنیت کانادا را تهدید کند تحقیق می کنیم.
از سوی دیگر، روزنامه گلوب اند میل، نوشت: که خانواده خاوری یک خانه ۶۶۰ هزار دلاری دیگر در خیابان هالیوود در منطقه یورک شمالی دارند که به نام همسر خاوری است .در حالی که مقامات کانادا مشغول بررسی لغو شهروندی محمود رضا خاوری و استرداد او به ایران هستند ، وی و همسرش ویلای ۳ میلیون دلاری شان در تورنتو کانادا را به دخترشان منتقل کردند.
این روزنامه کانادایی افزود: «یکی از مقامات سابق وزارت خزانه داری آمریکا می گوید که دولت کانادا باید اموال خاوری در کانادا را مسدود کند چرا که وی مدیر عامل بانکی بوده است که در لیست سیاه تحریم های بین المللی قرار داشته است.
منبع: خبرگزاری فارس و عصر ایران: ۹۰۰۸۱۱ و ۱۲
مصاحبه فاکس نیوز با لوئیس فری:مقابله با تروریسم رژیم ایران -حذف مجاهدین از لیست آمریکا و فوریت حفاظت از اشرف
طی مصاحبه ای که فاکس نیوز با لوئیس فری داشت در مورد مقابله با تروریسم رژیم ایران و حذف نام مجاهدین از لیست آمریکا و همچنین فوریت حفاظت از اشرف صحبت کرد که ذیلا آمده است :
مجری فاکس نیوز ::در حالی که نیروهای آمریکا از عراق خارج می شود، دولت ممکن است برای جبران در خلیج فارس نیرو اضافه کند. و دولت احتمالا از چه راههای دیگری برای منزوی کردن رژیم ایران که درپی سلاح اتمی هست، استفاده می کند. با ما امروز مدیر سابق تحقیقات مرکزی (اف.بی.آی) در یک مصاحبه اختصاصی شرکت دارد. لوئیس فری در دو هفته گذشته در مسایل ایران بسیار فعال بوده است. آقای مدیر خوش آمدید و متشکریم از اینکه به ما ملحق شدید.
ببینید این به نظر بسیار گستاخانه می آید. شما این پرونده توطئه قتل را دارید، آنها از مجازاتهای سازمان ملل متحد سرپیچی می کنند، بنظر شما ما چه کاری می توانیم در مورد ایران بکنیم؟
لویی فری پاسخ داد: رژیم روابط عادی نمی خواهد. ما ۳۰ سال است این را شنیده ام: ”خاتمی یک مدره است و اگر ما فقط کمی ضربات را کم کنیم و فضای راه رفتن بدهیم اوضاع خوب خواهد بود“. برنامه هسته ای آنها، سپاه پاسداران، صدور تروریسم، آخرین نمونه همانطور که دیدید طرح گستاخانه برای حمله به سفیر عربستان سعودی درست همینجا در واشنگتن دی.سی که ضمنا بسیار مشابه عملیات سپاه پاسداران در سال ۱۹۹۲ در آلمان بود. شما به خاطر می آورید در رستوران میکونوس ۴ مسئول کرد به قتل رسیدند. این کار سپاه و رهبر عالی بود. بنابراین سیاست ما کار نکرده است و این حرف که از فرصتها استفاده می کنیم تا رژیم ایران را از نظر دیپلماتیک منزوی کنیم و فقط این را از وزارت خارجه شنیده ام , که نمی دانم یعنی چه ؟! بلکه باید در واقع مقاومت فعال در برابر رژیم را تشویق کنیم و ما امکاناتی برای این کار داریم. ما الان مدتی است که علناً این را گفته ایم که گروه مجاهدین، که جنبش مقاومت سازمانیافته و صلح جو در برابر رژیم است و مرکزش در عراق است، ۳۴۰۰ نفر در معرض خطر هستند آنها دو بار است که توسط نیروهای عراقی به درخواست رژیم ایران مورد حمله قرار گرفته اند. خطر جدی برای آنها وجود دارد ولی مهمتر از آن اینکه یک فرصت واقعی برای آمریکاست که از یک جنبش مقاومت در برابر این رژیم حمایت کند.
رژیم از این گروه وحشت دارد چون این یک مقاومت سازمانیافته در برابر قدرت اوست.
بسیاری از ما مقامات سابق دولتی، مدیران سابق اطلاعات مرکزی، فرماندهان سابق ناتو، مشاورین سابق امنیت ملی رئیس جمهور، سفیران آمریکا در سازمان ملل، رؤسای ستاد مشترک ارتش آمریکا به دولت و وزیر خارجه فشار آورده و خواسته اند که این گروه را از لیست خارج کند همانطور که اروپاییها کردند، همانطور که انگلستان کرده است، و باز این عقیده که ما می توانیم روابط عادی با این رژیم داشته باشیم یا با این رژیم مذاکره کنیم، کاملا رد است.
فاکس نیوزادامه داد: و در نهایت بطور خلاصه همانطور که شما مدیر سابق اف.بی.آی گفتید، شما یک قاضی بودید، یک دادستان که کمک به ضربه زدن به مافیا اینجا در شهر نیویورک کردید، آیا معتقدید که عوامل رژیم ایران الان اینجا هستند و اینکه بر اساس تجربه تان احتمالا در حال طراحی حمله تروریستی بالقوه شان هستند؟
لویی فری در جواب گفت: قطعاً. آنها اینجا هستند. آنها در ما نفوذ کرده اند. من وقتی مدیر بودم همان زمان که وزارت خارجه این گروه را در لیست گذاشت، ما فکر کردیم که این ایده خوبی نیست، ضمنا در آن لیست شبکه حقانی یا ارتش مهدی صدر نیست که برای ۱۰ سال است آمریکایی ها را کشته اند ولی وقتی مجاهدین را در لیست گذاشتند به ما گفتند که اثر انگشت گرفتن از کشتی گیران ایرانی را که تازه به آمریکا دعوت شده بودند متوقف کنیم و ما گفتیم در آن تیمهای کشتی، آن نفری که به کشتی گیر شبیه نیست، او مامور وزارت اطلاعات ایران در آمریکاست، بنابراین آنها اینجا هستند، اینجا فعال هستند، و آن صرفا آخرین نمونه از گستاخی و تروریسم رژیم است.
فاکس نیوز در پایان گفت: من دو نفر از هیأت سازمان ملل متحد مربوط به رژیم ایران را یکی دو سال پیش اخراج می کردم که ظاهرا از پلها و متروها فیلم و عکس می گرفتند بنابراین همانطور که می گویید ظاهراً آنها اینجا هستند.
لوئیس فری، مدیر سابق تحقیقات مرکزی از اینکه وقت گذاشتید که امروز صبح به ما ملحق شوید متشکریم.
اشتراک در:
پستها (Atom)