30خرداد، انتخاب شرف ايستادگی بر ذلت تسليم


بيش از سه دهه ازآغاز مقاومت سراسری دربرابر خمينی و رژيم بازمانده از او می گذرد، بيست و هشت سال پر از تحول، پراز تلاطم انقلابی اکنون پيش روی ماست. وقتی به کارنامه موضع گيريهای مجاهدين طی 5/2سال پس از انقلاب ضدسلطنتی نگاه می کنيم، اين امکان را پيدا می کنيم که حقانيت و درخشش آن موضع گيريها را بهتر لمس کنيم. واقعيت اين است که در منطق پوزيتيويستی محض که نگرشهای غيرانقلابی و سياستهای استمالت جويانه، آن گونه به مسائل می نگرد، اصلاً نبايستی مجاهدين تاکنون در صحنه سياسی ايران باقی می ماندند. دليلش روشن است؛ به خاطر سختی شرايطی که درآن به سر برده اند، به خاطر سرکوبی بی سابقه، به خاطر تفتيش عقايد و نسل کشی بی رحمانه يی که درمورد آنها اعمال شده، آنها قاعدتا نمی بايستی حتی چنين تأثيرگذاری سياسی تعيين کننده يی می داشتند. چرا که حتی نامشان هم در ايران ممنوع بوده، ماهيت رابطه شان با کشورها و قدرتهای خارجی هم که امتيازی به آنها نمی داده وبه هيچ نيرو و کشور و قدرتی هم که وابسته نبوده اند و هيچ کمک خارجی هم دريافت نکرده اند . آنها جز حمايت معنوی و سياسی نيروهای دموکراتيک و مردم ساير کشورها، نه تنها متحد خارجی ديگری نداشته اند، بلکه جريان وار، موضوع تلاش جهت معامله و وجه المصالحه شدن برای نجات رژيم از سرنوشت مقدرش بوده اند! 
پس راستی حقيقت چيست و چرا خط و سياست مجاهدين دربرابر رژيم خمينی ازآغاز تاکنون، راه را شکافته و بدون کمترين اعوجاج سياسی و استراتژيک پيش رفته و امروز بيش از هميشه می درخشد؟! 
چرا خط و استراتژی اصلاح رژيم خمينی و تغيير آن از درون و سياست استمالت از اين رژيم با همه حمايت بين المللی و مادی نيرومندی که داشته هربار شکست خورده است؟! 
حقيقتی که امروز از فراز ربع قرن مبارزه شورانگيز تاريخی و سياسی مجاهدين می درخشد، اين است که مجاهدين، تمامی شانسها و امکانهای تغيير و تحول و اميدهای اصلاح يا عقب نشاندن خمينی و رژيمش را درطول دوسال ونيم مبارزه سياسی شان تجربه کرده اند. درخلال اين تجربه که بهای گزافی از رنج و خون مجاهدخلق را به خود اختصاص داده، ازسويی تمامی پتانسيلهای مفروض تغيير و تحول درونی رژيم به آزمايش عملی گذاشته شده و ازسوی ديگر مجاهدين به شناختی خلل ناپذير و عميق نسبت به ماهيت، ساختار و ظرفيتهای متصور اين رژيم ضدتاريخی رسيده اند؛ شناختی که مبنا و منشأ تحليلها و موضع گيريهای محکم و استوار و به غايت اصولی آنان را تشکيل می دهد. و اين سرمايه يی است که هيچ کس جز مجاهدين دراختيار نداشته و ندارد. به همين جهت، برخی از ناظران و محققان بيطرف سياسی (درخارج مجاهدين) که از روزهای انقلاب ضدسلطنتی، شاهد رويارويی مجاهدين و رژيم خمينی بوده اند، از دوران مبارزه سياسی مجاهدين با خمينی، به عنوان شاهکار بی نظير سياسی نام برده و عمليات سياسی بسيار هوشيارانه و درعين حال انقلابی مجاهدين را بسا و بسا فراتر و پيچيده تر از عمليات نظامی بسيار چشمگير آنها عليه رژيم ارزيابی کرده اند. واقعيت اين است که 5/2سال مبارزه سياسی افشاگرانه مجاهدين و سرفصل پايانی آن يعنی 30خرداد، سرمايه نفيس و زيربنای تعيين کننده يی بود که بنای مقاومت استوار و ماندگار و خطوط به غايت اصولی و بی اعوجاج مجاهدين از آن بهره برده است. 
در زير، کرونولوژی کوتاهی را البته تنها با اکتفا به عناوين و سرخطهای اصلی، مرور می کنيم که مسير رويدادها و موضع گيريهايی دوران 5/2ساله تا سرفصل 30خرداد را نشان می دهد. ترديد نيست که درآئينه موضع گيريهای مجاهدين، واقعيت خطوط سازمان را هرچه روشنتر و شفافتر خواهيم يافت.

نگاهی به موضع گيريهای مجاهدين طی 5/2سال پس از انقلاب ضدسلطنتي



23بهمن 57- اعلام موجوديت دفاتر جنبش ملی مجاهدين در سراسر کشور
مجاهدين در راستای گسترش پايگاه اجتماعی خود در فردای انقلاب ضدسلطنتی، «جنبش ملی مجاهدين» را به منزله ی «ارگان سياسی» خود تأسيس کردند. شهيد موسی خيابانی درباره خط و روش سياسی مجاهدين بعداز سرنگونی شاه گفته بود: «با توجه به مجموعه شناختهايی که ما از جنبش ملی مجاهدين (ستاد علوی، تهران) ماهيت و بافت رژيم داشتيم و براساس ماهيت و هويت ويژه خودمان و موقعيت سازمان در فردای انقلاب، خط ما اين بود که تا آن جا که ممکن و مقدور است ضمن يک حرکت و مبارزه مسالمت آميز، سازمان، هدفها، آرمانها و برنامه های خود را به ميان توده های مردم ببريم و پايگاه اجتماعيمان را در بين توده های مردم گسترش بدهيم، آگاهی سياسی مردم را ارتقا داده و با گسترش و تحکيم موقعيت سازمان، اساسی ترين کمبودی که انقلاب داشت، يعنی فقدان يک سازمان انقلابی سراسری توده يی را برطرف نماييم»
4اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در دانشگاه تهران
- هيچ گونه تضييق نظامی و سياسی برای انقلابيون اصيل و جان برکف که از قديم می جنگيده اند نبايد به وجود آيد. 
-محاکمات در دادگاههای علنی مردمی برگزار شود و نمايندگان اقشار مختلف مردم و عموم اقشار و طبقات و نيروهای مبارز و انقلابی در هر موردی شاهد و قاضی محاکمات باشند. 
- انتصابهای مختلف نظامی و سياسی و اداری به خصوص در حد کادرهای طراح و رهبری کننده با نظر شوراهای مردمی صورت گيرد.
14اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در احمدآباد برسر مزار مصدق
هدف ما از مبارزه، درنهايت، استقرار هماهنگی و وحدت هر چه بيشتر در همه زمينه های اقتصادی، اجتماعی، سياسی و عقيدتی است. مبارزه، فی نفسه هدف نيست. بلکه تکاپويی است برای راندن اختلافها و تضادها به سمت وحدت.


21اسفند57- اطلاعيه مجاهدين درمورد مسأله حجاب
هر موضع گيری خصمانه و تحميل هر شکلی از حجاب بر زنان اين ميهن، نامعقول و نامقبول است. انقلاب ما هيچ گونه ترديد و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سياسی و اجتماعی زنان نمی پذيرد.

26اسفند 57- نظر مجاهدين درباره مجازاتهای مجرمان عادي
صدور و اجرای احکام مجازاتی از قبيل اعدام و شلاق زدن و تحت عنوان جاری کردن حدود اسلام، روح قوانين جزايی اسلام را که جز از موضع رأفت و رحم و توبه عوامل و انگيزه های جرم، به مجازات نمی نگرد خدشه دار ساخته و آن را قسی القلب و قشری جلوه می دهد.

27اسفند 57- اطلاعيه مجاهدين در دفاع از حقوق کردها
مجاهدين در اطلاعيه يی بر ضرورت دفاع از حقوق حقه هم ميهنان کرد و رفع ستم مضاعف از آنها تأکيد کردند و خواستار يک چاره جويی مردمی و انقلابی مناسب برای حل مسالمت آميز آن شدند. مجاهدين همچنين نسبت به رخدادهايی نظير درگيريهای کردستان و گنبد هشدار دادند.

27اسفند 57- نظر مجاهدين درباره رفراندم جمهوری اسلامي
درمورد سؤال راجع به جمهوری اسلامی آيا می خواهيم ديگران را وادار کنيم که از ترس سلطنت، با اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند ؟ هيچ گونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمايل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی به نحوی از انحاء، ممانعت شده باشد، معتبر و اصيل نيست.
27اسفند 57- بيانيه انتظارات حداقل از جمهوری اسلامي
اعمال حق کامل حاکميت ملی بر جميع منابع ملی به ويژه نفت
احتراز از سرمايه گذاريهای کلان در صنايع فوق العاده پيچيده و پرهزينه [هسته يی] به نفع رشد صنايع متوسط داخلی
بنيان گذاری ارتش مردمی
تضمين کامل آزادی مطبوعات و احزاب و اجتماعات سياسی با هر عقيده و مرام
تأمين کامل حقوق سياسی و اجتماعی زنان
رفع ستم مضاعف از تمام شاخه ها و تنوعات قومی و ملی در همه استانهای کشور


17خرداد 57- بيانيه مجاهدين درباره ضرورت تشکيل مجلس مؤسسان، برای تدوين قانون اساسی
يک مؤسسان واقعی با دعوت از نمايندگان گروههای مختلف اجتماعی و سياسی و قومی و نژادی مختلف مردم امکان پذير است که اگر تشکيل چنين مجلسی به دليل گسترش گروهها و اصناف، سخت يا غيرممکن باشد، مؤسسان واقعی مردم را می توان از طريق شوراهای مردمی، جامه عمل پوشاند و درصور تی که از اين طريق هم برپاکردن شوراها عملی نباشد، تنها راه بالنسبه عادلانه تری که باقی می ماند، انتخابات عمومی سراسری است.
31تير 58- بيانيه شرکت در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی
برای اين که در ميان انبوه آنچه به نام اسلام و قرآن عرضه می شود؛ تا حق را از باطل و انقلاب را از ضدانقلاب مشخص کنيم؛ تا توده های مردم و قشرهای جوان و بالنده با حقيقت اسلام هرچه بيشتر آشنا شوند. به خاطر اعتقاد به اصالت آزادی انقلابی، که در روند تکامل فرد و اجتماع، ايجاب می کند که برای احراز آن هر فرصتی را مغتنم بشماريم.
10مرداد 58- کنفرانس مطبوعاتی مجاهدين در تهران


مسعودرجوی و موسی خيابانی در يک کنفرانس مطبوعاتی، شرکت مجاهدين در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی و مواضع مجاهدين را در اين باره اعلام کردند. روزنامه کيهان به نقل از مسعودرجوی نوشت، ما پيش نويس قانون اساسی را نقد می کنيم. ما خواستار آزادی کامل احزاب، مطبوعات و اجتماعات و محافظت از آنها در مقابل چماقداران هستيم. اگر بخواهيم به اسلام عمل کنيم، شکل حکومت و دولت در اسلام، شورايی است. برابری کامل زن و مرد در تمام زمينه های سياسی و اجتماعی بايد تصريح شود. و (سايرحقوق و خواسته های اساسی يک به يک ذکر شده است).

23مهر 58- موضع گيری مجاهدين درباره مسائل کردستان
مسأله کردستان هيچ راه حل قهرآميز ندارد. راه حل انقلابی و مردمی آن اساساً در به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت و اداره امور داخلی آنها در چارچوب خدشه ناپذير تماميت ارضی ايران خلاصه می شود.
30مهر 58- موضع مجاهدين دربرابر ولايت فقيه
نشريه مجاهد شماره 7 در سرمقاله اش با عنوان «روحانيت شيعه بر سر دوراهی تاريخی» نوشت: «اگر روحانيت، امروز به مسئوليت تاريخی خود عمل نکند از صحنه تاريخ محو می شود... 
در اسلام واقعی و ضدطبقاتی: 
اولا: قشر خاصی به نام کاهن يا موبد يا احبار و رهبان وجود ندارد. 
ثانيا: فقيه به معنای واقعی و قرآنی، زمين تا آسمان با آنچه امروز در نظر عوام است و عموما ازروی لباسش شناخته می شود تفاوت دارد.
ثالثا: در اسلام واقعی، بين ولايت و حکومت، و به عبارت ديگر بين رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورايی است) تفاوت وجود دارد. بايد ديد از آنچه در عمل از اين اصل (ولايت فقيه) بيرون می آيد استبداد تراوش می کند يا آزادی؟ موافقين ولايت فقيه از حرفشان چيزی بيشتر از حاکميت سياسی روحانيان بيرون نخواهد آمد»...
23آبان 58- هشدار به مجلس خبرگان قانون اساسي
مجاهدين در يک تلگرام فوری به مجلس خبرگان اعلام کردند، درصور تی که موارد زير به عنوان حداقلهای انتظارات مردمی و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانون اساسی مراعات نشود، به چنان قانونی رأی نخواهند داد. 
تصريح بر حاکميت مردم از طريق يک مجلس واحد و قانون واحد
اداره و تصدی تمام امور کشور از طريق شوراهای واقعی
اعاده حقوق مليتها و اقوام، مبنی بر تعيين سرنوشت و اداره تمام امور داخلی شان در چارچوب تماميت ارضی کشور
تضمين آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قيام مسلحانه
محدود نمودن حقوق مالکيت و تصرف به چارچوب قرانی «کار»
منوط نمودن بهره وری از زمين و محصول به کسی که روی آن کار کرده است


اول آذر 58- مجاهدين و قانون اساسی رژيم
مجاهدين اعلام کردند به خاطر فقدان حداقل خواستهای سياسی و آرمانی مجاهدين در قانون اساسی مصوب خبرگان، در رفراندم قانون اساسی شرکت نمی کنند.
15 دي58 -شرکت مجاهدين در انتخابات رياست جمهوري
با اعلام نامزدی مسعودرجوی در انتخابات رياست جمهوری، در فاصله بسيار کوتاهی، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصيتهای مترقی، اقليتهای قومی و مذهبی، حمايت خود را از کانديداتوری و برنامه اعلام شده او ابراز کردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سياسی اعم از سراسری و منطقه يی و اقليتهای مذهبی، دهها انجمن و کانون معلمان، بيش از 80انجمن و کانون دانشجويی، بيش از 150کانون و تشکل کارگری، صدها انجمن دانش آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500تن از اعضای هيأت علمی دانشگاههای ايران، صدها تن از اساتيد دانشگاهها و مدارس عالی کشور، از کانديداتوری و برنامه اعلام شده مسعودرجوی حمايت کردند.



20 دی 58- آزادی، فلسفه انقلاب - سخنرانی مسعودرجوی، دانشگاه تهران
مسعودرجوی در سخنرانی انتخاباتيش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نيست. بلکه تجمع امروز ما اساساً يادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، يعنی آزادی است. و کيست که نداند فلسفه هر انقلاب راستين در هرکجای جهان و به ويژه انقلابی که تحت رايت اسلام برانگيخته می شود در يک کلام باز هم آزادی است. همان کلمه يی که تمام رسولان و مصلحين، تمام انقلابيون بزرگ و شهيدان و همه اسيران با آن شروع کردند و با آن، به پايان رساندند.



29 دی 58- برنده و بازنده در بوته آزمايش
خمينی در مقابل استقبال وسيع از کانديداتوری مسعودرجوی مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند. به رغم آن که قول داده بود اصلاً در اين انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعودرجوی از کانديداتوری را صادر نمود. مجاهدين با افشای اقدامهای نزديکان خمينی و مسيری که برای اين کانديداتوری طی کرده بودند، از شرکت در انتخابات، اعلام انصراف کردند. مسعودرجوی در پيامی خطاب به مردم گفت: از فردفرد شما تمنّای حداکثر بردباری و خويشتن داری دارم.
10بهمن 58- آينده انقلاب
مسعودرجوی، در روز 10بهمن۱۳۵۸، در دانشگاه تهران تحت عنوان «آينده انقلاب» سخنرانی کرد. خمينی و ديگر سران رژيم ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدين را آزار و اذيت کنيم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان عليه آزاديهای مردم برحذر داشت و با تکيه بر صبر و بردباری مجاهدين در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکيلاتی صفوف مجاهدين خاطرنشان کرد: «وای به روزی که تصميم بگيريم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهيم».
دوم اسفند 58 - شرکت در انتخابات مجلس شورای ملي
درحالی که يک سال از انقلاب ضدسلطنتی می گذشت، مجاهدين باز هم به منظور استفاده از آخرين قطرات آزادی، با تمام قوا در انتخابات شرکت کردند. در آن شرايط، انتخابات مجلس شورای ملی پس از انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات رياست جمهوری، آخرين تجربه برای ادامه يک زندگی مسالمت آميز سياسی محسوب می شد.


نيمه اسفند 58- افشای رژيم ارتجاعی در سراسر ايران
درجريان مبارزات انتخاباتی مجلس، مجاهدين در شهرهای تبريز و رشت، ميتينگهای بزرگی برپا کردند که در هر يک از آنها صدهاهزارنفر از مردم شرکت داشتند. اين ميتينگها ابعاد حمايت مردمی مجاهدين را آشکار کرد. خمينی و سران رژيم از پيش در هراس از راه يافتن مجاهدين به مجلس، انتخابات را دومرحله يی کردند.


5فروردين 59 - افشای تلاش رژيم برای قهر
مجاهدين به منظور جلوگيری از ايجاد تشنجها و درگيريهای بيشتر در فاصله بين مرحله اول و دوم انتخابات مجلس، مقدمه چينيهايی را که درجريان انتخابات برای به قهرکشاندن فضای سياسی صورت می گرفت، افشا کردند.
6فروردين 59- غيرمسلح شدن مراکز سياسی مجاهدين
مجاهدين بار ديگر به بالاترين مسئولان اجرايی کشور هشدار دادند که دستهای مشخصی بر سر آنند که «با فتنه جويی و ايجاد درگيری و آشوب و هرج ومرج و رواج دادن واکنشهای خشونت بار، افق سياسی مسالمت آميز کشور را تيره و تار کنند؛ و با همه گير نمودن فضای خشونت به مقاصد خود دست يابند»، مجاهدين، تمام مراکز خود را غيرمسلح اعلام کردند.
18فروردين 59- پيشگام جلوگيری از جنگ خارجي
مجاهدين درباره افرايش تنشهای سياسی بين رژيمهای ايران و عراق بر سر ادعاهای ارضی بين دو دولت اعلام کردند که ملاک حسن نيت و انقلابی بودن و مردمی بودن هر رژيمی در آن است که به جای زنده کردن زخمهای استعماری و دعاوی کاذب مالکانه به بنای چنان نظام سياسی و اجتماعی عادلانه و دموکراتيکی بپردازد که برای همه خلقهای درزنجير، سرمشق انصاف و برادری باشد.

19فروردين 59- افشای ترفند بحث آزاد
درحالی که باندهای ارتجاعی دست آموز بهشتی، تبليغ بحث آزاد می کردند و مجاهدين را به مناظره درباره مسائل ايدئولوژيک فرا می خواندند، مجاهدين در اطلاعيه يی افشا کردند که آخوندها با شعار بحث آزاد، منظوری جز «پنهان کردن چماق و پيچاندن آن در زرورق بحث آزاد» ندارند.
28فروردين59- هجوم خمينی به دانشگاهها
کلاسهای هفتگی مسعودرجوی در دانشگاه صنعتی شريف تهران به ميعادگاه 10هزارنفر از جوانان و دانشجويان مبارز ايران تبديل شده بود و خمينی که توان تحمل چنين استقبالی از مجاهدين را در دانشگاهها نداشت کمر به تعطيل دانشگاهها بست. مجاهدين با افشای اسنادی، توطئه چينيهای خمينی و بهشتی و ديگر سران رژيم، برای ايجاد اغتشاش، آشوب و به تعطيل کشاندن دانشگاهها را افشا کردند.

4ارديبهشت 59- دعوت به آرامش
درحالی که طی اولين ماه سال، در اثر 80 حمله وحشيانه عوامل خمينی به محلهای تجمع مجاهدين و مراکزشان، چندتن به شهادت رسيده و بيش از 100تن زخمی شده و صدها تن ديگر در زندانها به سر می بردند، مجاهدين در اطلاعيه يی خطاب به تمام نيروهای سياسی، به ويژه هوادارانشان، به حفظ آرامش فراخواندند و هر گونه اقدام هرج ومرج طلبانه را محکوم نمودند.

11ارديبهشت 59- افشای تروريسم دولتي
خمينی و همدستانش که در تلاش برای به انفجارکشاندن فضای سياسی و امکان فعاليتهای دموکراتيک در مقابل مجاهدين و بردباری آنها هر روز، شکست تازه يی متحمل می شدند، تلاش کردند با اقدام به ترور رهبری مجاهدين، راه خود را برای تحکيم سلطه ارتجاعيشان هموار کنند. آنها بدين منظور، مراسم مجاهدين در روز 11ارديبهشت به مناسبت روزجهانی کارگر را که در ترمينال خزانه تهران برگزار می شد انتخاب کردند تا توطئه شوم خود را توسط صدها لومپن و چاقوکش اجيرشده توسط حزب جمهوری اسلامی که آشکارا توسط پاسداران کميته و سپاه حمايت می شدند، به اجرا درآورند. اما هشياری واحدهای حفاظتی مجاهدين، تو طئه ترور مسعود را ناکام گذاشت. 
22خرداد 59- چه بايد کرد؟ (ميتينگ بزرگ امجديه) 
صدهاهزارنفر از مردم تهران که در ورزشگاه امجديه تجمع کرده بودند، درحالی که پاسداران رژيم با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشک آور، درصدد برهم زدن اين مراسم بودند، با پايداری و مقاومت شگفت انگيزی تلاشهای چماقداران را به شکست کشاندند و سخنرانی مسعودرجوی برگزار شد. 
مسعودرجوی در اين سخنرانی تاريخی که يک اتمام حجت سياسی با خمينی و همدستانش محسوب می شد، نقش هدايت کننده خمينی و ساير سران رژيم را در حمله به آزاديهای مردم با مکانيسم چماقداری افشا کرد و درمورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمت آميز سياسی هشدار داد.


31خرداد59- افشای نقش سران رژيم در چماقداري
پس از ميتينگ امجديه، محکوميت چماقداری به مسأله سياسی و اجتماعی روز کشور تبديل شد و تلويزيون رژيم به ناگزير برنامه هايی را به بحث درباره علل و عوامل اين پديده اختصاص داد. مجاهدين، اسنادی از جمله به صورت نوارهای سخنان حسن آيت، يکی از سردمداران حزب «جمهوری اسلامی» را افشا کردند که توطئه اين حزب برای تعطيل دانشگاهها و درواقع نقشه خود خمينی برای حذف جناح مغلوب درون حاکميت را بر ملا می کرد.


4تيرماه - آشکارشدن نقش شخص خميني
در اين روز يعنی کمتر از دو هفته پس از ميتينگ بزرگ امجديه و کمتر از يک هفته پس از افشای نقش سران رژيم در چماقداريها و سرکوبگريها، خمينی خود به صحنه آمد و آشکار کرد که در پشت تمام آزادی کشيهای پس از انقلاب، خود او قرار دارد. اکنون ديگر هيولای ارتجاع يا بايد شکست را می پذيرفت و در مقابل حقوق مردم عقب نشينی می کرد يا از پس پرده بيرون می آمد و چهره واقعيش را به نمايش می گذاشت. خمينی اين يکی را انتخاب کرد. او در يک سخنرانی که تماما عليه مجاهدين بود با دستپاچگی و دروغپردازيهای وقيحانه يی، مجاهدين را دشمن اصلی و منافق بدتراز کافر اعلام کرد و تلويحاً حکم مباح بودن جان و مال و نواميس آنان را صادر نمود وجبهه جديدی برای سرکوبی و کشتار خونين گشود. 
اما مجاهدين که تا اين تاريخ با هوشياری تمام، راه شقه کردن حاکميت ارتجاع و استفاده از تضادهای درون رژيم را به خوبی پيموده بودند در اين نقطه نيز برای ناکام گذاشتن خمينی، ستادها و مراکز علنی خود را که هرلحظه می توانست مورد هجوم عوامل چماقدار خمينی قرار گيرد تعطيل اعلام کردند و برای افشای سخنان خمينی و عملکردهای او به ميان مردم رفتند.

17شهريور 59- شکاف در اردوی ارتجاع
موضع گيريهای هشيارانه مجاهدين ازآغاز انقلاب و افشاگريهايشان درباره عملکرد ارتجاع، به شکاف در درون ارتجاع حاکم بالغ شد و تشديد تضادهای درونی رژيم درجريان مراسم يادبود شهيدان 17شهريور در ميدان ژاله به اوج خود رسيد و سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی، رفسنجانی و باهنر) به تلويزيون آمدند و آشکارا تشديد تضادهای درونی رژيم و سخنان رئيس جمهور وقت رژيم عليه باند حاکم را ناشی از عملکرد و سياست مجاهدين و تأثير آنها در درون رژيم دانستند.

31شهريور 59- جنگ با عراق، موهبتی برای خميني
در فاصله بهار تا پايان تابستان 59، مجاهدين بارها درباره تشديد تضادها و اختلافها و بروز درگيريهای مرزی با عراق هشدار دادند و خواستار راه حلهای مسالمت آميز برای اين مسأله شدند. اين درحالی بود که آتش افروزی پيش از آن شروع شده بود. روزنامه «جمهوری اسلامی» در 18شهريور59 (12روز قبل از شروع جنگ) نوشت: «به فرمان فرمانده کل قوا نيروهای انقلاب، آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتيبانی مسلمين اعلام کردند».

7آبان 59- کلمه ممنوعه «مجاهد»
در هفتم و يازدهم آبان۱۳۵۹، دادستانی خمينی، در ضديت با مجاهدين و با سوء استفاده از شرايط جنگی، انتشار نشريات و اعلاميه های مجاهدين و هوادارانشان را به کلی ممنوع اعلام کرد.


25آبان 59- حکم دستگيری رهبران مجاهدين
همدستان خمينی پس از يک محاکمه فرمايشی با سوء استفاده از شرايط جنگی کشور، محمدرضا سعادتی را به زندان محکوم کرده و همزمان، حکم احضار و دستگيری مسعودرجوی و موسی خيابانی را صادر نمودند. مجاهدين اما بی اعتنا به اين حکمها، انتشار نشريه مجاهد را از هفته اول آذر59 از سرگرفتند.
5آذر 59- دادخواهی از مردم ايران
نشريه مجاهد به انتشار يک سلسله گزارش مستند، از عملکرد و ماهيت رژيم خمينی پرداخت و افشای شکنجه های رايج در مراکز و زندانهای رژيم را آغاز نمود.
بهمن ماه 59 - مرزبندی جنبش و ضدجنبش
نشريه مجاهد به مناسبت دومين سالگرد انقلاب، مصاحبه هايی درباره سياستها و نيروهای سياسی، با مسعودرجوی انجام داد که درواقع، مهمترين دستاورد تئوريک سياسی جنبش ضدارتجاعی در دوران دو سال و نيمه مبارزه سياسی است. مسعود در فرازهايی از اين مصاحبه به تشريح مبانی تحليلی و استراتژيک مجاهدين دربرابر حاکميت ارتجاع خمينی پرداخت و از جمله گفته بود: معيار مشروعيت و ترقی خواهی رژيم در رابطه اش با انقلابيون و از جمله مجاهدين خلاصه می شود. اين يک مسأله سياسی و مربوط به مسأله اساسی انقلاب، يعنی کيفيت و رابطه قدرت حاکمه سياسی با ساير نيروها و طبقات خلق است.

14اسفند59- شقه در رأس رژيم
مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران با نقش فعالی که هواداران مجاهدين در افشای چماقداران ايفا کردند، ضربه سياسی سنگينی به خمينی و همدستانش وارد نمود. اين مراسم در روند تشديد تضادهای درونی رژيم، يک نقطه عطف بود. بنی صدر که در آن هنگام، رئيس جمهور رژيم بود، به افشای چماقداران پرداخت. تضادهای درون رژيم به شدت اوج گرفت.



7ارديبهشت۱۳۶۰- تظاهرات عظيم مادران عليه سرکوبی مجاهدين
در اين روز به نشانه ی اعتراض به حملاتی که ازآغاز سال، شدت گرفته بود و به ويژه زنان و دختران هوادار مجاهدين را هدف حملاتش قرار داده بود، انجمنهای مادران و زنان هوادار مجاهدين بدون اعلام علنی دست به راهپيمايی زدند. شرکت 200هزارنفر از مردم تهران در اين تظاهرات، آن هم بدون اطلاع قبلی، رژيم خمينی و پاسداران ارتجاع را غافلگير و وحشت زده کرد. اين تظاهرات هم، دو شهيد و صدها مجروح و اسير برجای گذاشت.

12ارديبهشت۱۳۶۰- نامه سرگشاده مجاهدين به خمينی و التزام به قانون اساسي
مجاهدين در نامه سرگشاده يی به خمينی، اعلام کردند که «اگرچه به قانون اساسی رأی نداده ايم. اما به شرط اين که همين قانون نيز عملاًً اجرا شود، بدان ملتزم هستيم». مجاهدين تأکيد کردند که: «تا وقتی راههای مسالمت آميز ابراز عقيده و فعاليت انقلابی، مطلقاً مسدود نشده باشد و به اصطلاح، حجت تمام نشده است، از عکس العملهای خشونت بار و قهرآميز» پرهيز می کنند. 
همچنين پيشنهاد کردند که «برای بيان مواضع و تشريح اوضاع و عرض شکايات و اثبات حرفهايشان «بدون هيچ گونه تظاهر و درنهايت آرامش» به همراه کليه همدردانشان در تهران به نزد خمينی بروند.

20ارديبهشت۱۳۶۰ - خمينی، مجاهدين را به جنگ يا تسليم فرا می خوا ند
خمينی ضمن سخيف گوئيهايی عليه مردم و نيروهای انقلابی به خاطر مصادره سلاحهای ارتش شاه درروزهای انقلاب، مجاهدين را آشکارا به «جنگ يا تسليم» فرا خواند و حزب توده را مثال زد که «اگر چه انحرافی است اما هم آزاد است و هم نشريه دارد».

25ارديبهشت۱۳۶۰ - آخرين نامه اتمام حجت مجاهدين به رژيم خميني
مجاهدين در پاسخ به موضع گيری خمينی و اتهامهای او، نامه سرگشاده مفصلی خطاب به بنی صدر رئيس جمهور وقت رژيم منتشرکردند و شرايط آمادگی خود را برای خلع سلاح تعيين کردند. «سلاح برای يک انقلابی اگر چه مهم است، ولی ”همه چيز“ نيست. سرچشمه تاريخی پيروزی اساساً در عشق به بهروزی خلقهای تحت ستم و در فداکردن هرچه بيشتر خود درمسير خدا و خلق نهفته است». 
مجاهدين تأکيد کردند که مشروط بر اين که وی به عنوان «عاليترين مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی» بتواند اجرای قانون را به طور عملی تضمين نمايد، حاضرند سلاحهای خود را تسليم کنند.
خرداد ۱۳۶۰- شمارش معکوس!

حلقه محاصره رژيم و شخص خمينی به دور نيروهای مردمی هر روز تنگتر می شد. اما مجاهدين، هم بر سر اصولشان کوتاه نمی آمدند و هم بر سر خط سياسی برای اتمام حجت تاريخی و سياسی و اجتماعی با رژيم تا به آخر وفادار بودند و از پا نمی نشستند.
مسعودرجوی رهبر مقاومت دراين باره می گويد:
«تا آن جا که به ما مربوط بود بعداز انقلاب ضدسلطنتی مردم ايران، هرگز خواهان قهر، درگيری و مقابله خونين و مسلحانه نبوديم و از آن استقبال نمی کرديم. اما وقتی که خمينی، روزنامه ها را بست، احزاب را تعطيل کرد و سرکوب را در گسترده ترين نوعش، تحت عنوان حزب اللهی يا نهادهای به اصطلاح انقلاب برقرار کرد، مدتی مستمراً اتمام حجت می کرديم. از مجلس ملی خبری نبود، احزاب سرکوب شده، روزنامه ها دهان دوخته، چماق تکفير و انواع و اقسام چماقها نيز تحت نام مذهب، بر سر مردممان می باريد. دو سال و چندماه بعداز حاکميت ارتجاع، يعنی در 30خرداد۱۳۶۰ درحالی که همه راههای مسالمت را درنورديده بوديم، اين خمينی بود که ما را در معرض يک انتخاب بزرگ و تاريخی قرار داد. اين جا بود که ما بايد انتخاب می کرديم. يا ننگ تسليم را می پذيرفتيم و يا شرف مقاومت را. و خوشبختانه که شرفمان را حفظ کرديم».






غير ممکن، ممکن می شود!
از صبح 30خرداد درحالی که تمامی پيکر مجاهدين و ميليشيا در تهران، مشتاقانه سر از پا نمی شناخت و در هر پارک يا کوچه و خيابان و خانه يی گروه گروه آماده می شد، مرکز فرماندهی با نگرانی در اطراف سيستم ارتباطی گرد آمده بود تا هيچ چيز خارج از کنترل، خودبه خودی رها نشود. 
آری، فرماندهان و مسئولان مجاهدين در اين روز واقعاًً يک شاهکار تاکتيکی و نظامی آفريدند. تظاهرکنندگان به 500هزارتن بالغ می شدند، غيرممکن، ممکن شده بود. 
به اين ترتيب بعدازظهر روز 30خرداد، تظاهرات مسالمت آميز نيم ميليونی مردم تهران به دعوت و پيشتازی و راهگشايی مجاهدين محقق می شود. 
آن روز که راديوی ارتجاع، پرده را ازروی همه چماقداريها و تاخت وتازها کنار می زند و به صراحت خطاب به پاسداران می گويد و کرارا تکرار می کند که به اذن امام به روی مردم رگبار باز کنيد. پاسداران، تظاهرات مسالمت آميز را به خون می کشند. 
بعدازظهر30خرداد ۱۳۶۰، خمينی به طور تاريخی در مقابل مسعودرجوی شکست می خورد و تمام می شود. ازاين پس، مبارزه قهرآميز انقلابی مجاهدين و همه موضع گيريهای آنها در منتهای مشروعيت و در منتهای مقبوليت مردمی شکل می گيرد و پيش می رود. کارنامه درخشان دو و نيم ساله مبارزه سياسی مجاهدين، اين حقيقت تابناک را مجسم می کند.
در صدر همه حماسه هايی که مجاهدين در ميدان نبرد نظامی می آفرينند، بايستی به شاهکار و هنر تاريخی مسعودرجوی در اين مبارزه سياسی، آفرين گفت. چرا که در پيکار با دجال پيری که مشروعيت يک انقلاب عظيم با آن استقبال توده يی را حمل می کرد و علاوه بر آن بر دجاليت مذهبی و موقعيت مرجع تقليد تکيه زده بود و اين همه مکار و هشيار بود، سرانجام پيروز شد و اين خمينی بود که با سر به زمين خورد.




آغاز اعدامهای جنون آسا
از شبانگاه 30خرداد، اعدامهای جنون آسای مجاهدين و همچنين دستگيريهای گسترده هرکس که کمترين ارتباطی با مجاهدين داشته، در سراسر کشور آغاز می شود. ماشين کشتار به دستور دژخيم خون آشام جماران در اوين به کار می افتد و خون پاکترين و آگاهترين فرزندان ميهن را بی دريغ و با شتاب و شقاوتی شگفت انگيز بر زمين می ريزد. 
روز 31خرداد، روزنامه های رسمی رژيم، عکس گروهی از دختران نوجوان مجاهد را که دژخيمان خمينی، آنها را با قساوت تمام تيرباران کرده اند به منظور احراز هويت چاپ می کنند و با وقاحت ويژه جلادان از پدرو مادرهای آنان خواسته می شود که برای شناسايی و تحويل گيری فرزندانشان به اوين مراجعه کنند. شهيد مقدس کاظم افجه ای و شاهدانی ديگر، از صحنه های اعدام در اوين نقل کردند که: «دختران خردسال مجاهد، در لحظه تيرباران، جملگی با مشت گره کرده فرياد می زدند: «مرگ بر خمينی»، «زنده باد آزادی».
نعره جلادان و حاکمان ضدشرع خميني

آخوند جنايتکار محمدی گيلانی حاکم ضد شرع منصوب شده توسط خمينی نعره می کشيد که: 
«محارب بعداز دستگير شدن، توبه اش پذيرفته نمی شود. کيفر، همان کيفری است که قرآن (بخوانيد فتوای خمينی) بيان می کند. کشتن به شديدترين وجه، حلق آويزکردن به فضاحت بارترين حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بريده شود. اسلام (نام مستعار خمينی) اجازه می دهد که اينها را که در خيابان، تظاهرات مسلحانه می کنند، دستگير شوند و درکنار ديوار، همان جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نيست به محاکم صالحه بياورند، برای اين که محارب بودند اسلام (!) اجازه نمی دهد که بدن مجروح اين گونه افراد باغی به بيمارستان برده شود بلکه بايد تمام کشته شوند».
آخوند جنايتکار موسوی تبريزی، دادستان کل ضدانقلابی وقت خمينی می گويد: 
«اينها محاکمه شان توی خيابان است. کشتن اينها واجب است نه جايز. هرکس دربرابر اين نظام و امام عادل مسلمين (!) (منظورش خمينی است) بايستد، کشتن او واجب است. اسيرش را بايد کشت و زخميش را زخمی تر کرد که کشته شود.
رفسنجانی جنايتکار که آن زمان رئيس مجلس ضدخلقی رژيم بود، به حکام ضد شرع چنين خط می دهد:




«برطبق فرامين الهی (!) 4 حکم بر اينها لازم الاجراست: 1ـ کشته شوند 2ـ به دار کشيده شوند 3ـ دست و پايشان قطع شود 4ـ اينها از جامعه جدا شوند. رفسنجانی تأسف می خورد که چرا قبلاً کشتار را راه نينداخته و می گويد: اگر آن روز منظورم اوايل انقلاب است، 200نفر از اينها را می گرفتيم و اعدامشان می کرديم، امروز اين قدر نمی شد».
بهای آزادي
به اين ترتيب با سرکوب خونين تظاهرات 30 خرداد و شروع عصر اعدامهای وحشيانه، خمينی ضدبشر آخرين ذرات آزادی را نابود کرد. آن چنان که از فردای 30خرداد به زبان ديگری می بايست با او سخن گفت. اين زبان مقاومت انقلابی مسلحانه است، که از فردای 30 خرداد، مشروع و ضروری گرديد. اگر وارد مبارزه قهرآميز نمی شديم، به جای موج مقاومت و سرسختی بيشتر، شاهد موج ندامت و خيانت بوديم ”. ندامت و خيانتهايی که ديگر نه جنبه فردی بلکه جنبه خطی و سيستماتيک نيز در آنها کاملاًً چشمگير می بود“. 
مجاهدين، همچنان که طی دوسال ونيم فعاليت سياسی و افشاگرانه تا منتهای توان برای ايجاد يک زندگی مسالمت آميز تلاش کردند و به رغم دادن بيش از 70 شهيد و هزاران مجروح، باگذشتن از حق مشروع دفاع از خود و شليک نکردن حتی يک گلوله، وفاداری خودشان را به آزادی به اثبات رساندند، اين بارهم وقتی با ضرورت مقاومت انقلابی و خونين مواجه شدند در پذيرش مسئوليت آن با فدای همه چيزشان لحظه يی ترديد نکردند. ميدانهای رزم را يکی پس از ديگری تجربه کردند و بهای آزادی و وفاداری به خلق را با سنگين ترين قيمت ممکن پرداختند. تا مقاومت انقلابی به عاليترين ثمره خود که ارتش آزاديبخش ملی ايران است بالغ گرديد. 
ارتشی انقلابی، با اقتدار، پيشرفته و آهنين عزم که ازقضا در 30خرداد1366 به فرمان رهبر مقاومت تأسيس شد. ارتشی که رزم آورانش، رشيدترين و پاکبازترين فرزندان ايران زمينند و سوگند خورده اند تا سرنگونی رژيم ضدبشری آخوندی و رساندن مهر تابان آزادی به ايران زمين از پای ننشينند.

خط قرمزها و مرزبندی در زندان

زندان مقوله ای است که شرایط آن را با هیچ زمان و مکانی نمیشود مقایسه کرد. 

حتی در زمانها و بندهای مختلف مواضع و مرزبندی خاص خودش را میطلبید. 

من از ده سال زندان در زندانهای اوین و قزلحصار و وکیل آباد بسیار مختصرو فقط فهرست وار میگویم تا این هم در دل تاریخ ثبت شود و اگر قرار است مردم قضاوت کنند این چند سطر را هم خوانده باشند. 

سال ۶۰ در زندان اوین بند ۲۰۹ بودم . خط قرمزها (لو دادن اطلاعات ،معرفی کردن افراد فعال، رفتن سر قرار برای شناسایی. مصاحبه تلویزیونی) اینها خیانت بود، همکاری کردن با رژیم بود،که به اسم توابین از آنها نام برده میشد. که در همکاری از هیچ رذالت و بیشرمی دریغ نمیکردند و پابپای بازجو و شکنجه گر و گاها برای بدست آوردن اطلاعات زندانیها از آنها هم گوی سبقت را میربودند. 

درهمان زمان نوشتن توبه نامه، مصاحبه کردن درونی، کم آوردن و بریدن بود. 

سال ۶۰ بازجو حکم بازجو را داشت و شکنجه گر و جلاد معنای خودشان را داشتند، هیچ رابطه مسالمت آمیزی و مذاکره ای بین زندانی و زندانبان نبود . 

در بند ۲۰۹ به جرم نگفتن « برادر» به بازجوها شلاق میخوردیم. 

-سال ۶۲ در قزلحصار واحد یک (واحد مسکونی،قبرها) انزجار نامه نوشتن، توبه نامه نوشتن، مصاحبه کردن،خیانت بود پشت کردن به همرزمانمان بود. و اگر کسی از آن کاغذ پاره هایی که شما چندین بار نوشتید ما یکی از آنها را مینوشتیم احتیاجی نبود چندین ماه با چشمبند رو به دیوار بنشینیم(واحد یک و مسکونی قبلا شرح داده شده). 

سال ۶۴ در وکیل آباد مشهد،انزجارنامه نوشتن، توبه نامه نوشتن، مصاحبه کردن به مثابه همکاری با رژیم محسوب میشد . در کلاسهای اجباری شرکت کردن و با مسولین بند دوستانه برخورد کردن ، کم آوردن و بریدن محسوب میشد. 

بعد از ۶۷ توبه نامه نوشتن و انزجار نوشتن، بریدن و کم آوردن بود . 

در این ده سال در زندانهایی که مصداقی بوده با بندهای مختلف من هم بوده ام اما هرگز بیاد نمیآورم کسی با دژخیمان و جلادان و شکنجه گران پای میز مذاکره نشسته باشد و سر موضع خود مانده باشد و یا حداقل رژیم او را سرموضعی بداند و دژخیمان با او مشکلی داشته باشند . 

هرگز در این ده سال بیاد نمیآورم از انزجار نامه و توبه نامه بعنوان کاغذ پاره ای استفاده شده باشد.برعکس همیشه بعنوان حربه ای برای فشار آوردن برزندانیان دیگر استفاده میشد. 

در مورد شهدای بخون خفته مجاهدین خلق نوشتن واز خون آنان صفحه های اراجیفی را که از کیش شخصیتت تراوش میکند سیاه کردن بسی بیشرمی است. 


میلیشیایی که با نام مسعود شلاقهای جانیان خونخوار خمینی را بر پیکرهای پاکشان تحمل میکردند و با نام مسعود بر طناب دار بوسه زدند .شرمت باد به خونخواهی آنان با توهین و افترا به رهبریشان بر خواسته ای . 

میلیشیای ۱۵ ساله ای که خود شاهد شکنجه شدنش بودم وقتی اسم او را پرسیدند گفت میلیشیای رجوی اگر امروز هم میبودند درمقابل نوشته هایت همان پاسخی را که به جلادان میدادند بتو هم میگفتند . 

در ادامه این توضیحات من گمان میکنم تو نه تنها در مبارزه با رژیم خونخوارخمینی جدی نبودی بلکه همان زمان هم بر اساس همین شاخصها و معیارها کم آورده بودی و برای توجیح این کم آوردنهایت و عدم صداقتت بعنوان شاخص یک زندانی بجای پذیرش واقعیت و سختی مبارزه به نفی مبارزه و مبارزین که در نهایت در تشکیلات و رهبری انها متبلور است پرداخته و با فرهنگی بغایت توده ای گونه بابیشرمی اب به آسیاب دشمن میریزی. 

در انتها یاد آوری میکنم بعنوان زندانی سیاسی طی این سالها با نوشته هایی که ارائه دادی بسیار صبورانه و گاها نصیحت وار با تو برخورد کردیم که شاید بخود آیی و حرمتهای یک زندانی را بعنوان زندانی سیاسی حفظ کنی .اما توهم و کیش شخصیت و امام درونت که خود را حجت السلام زندانها میدانستی نهایتا تو را در دامی انداخت و به بیراهه ای کشاند که امروز دژخیمان و زندانبانان دیروز و امروز جزوه هایت را منتشر میکنند و به زندانیان دهه ۶۰ فشار میآورند که موضعگیری کنند. 

در حال حاضرعامل فشاربر زندانیان و خانواده های شهدا در خدمت رژیم شده ای ؟ و میدانی این برای همرزمان دیروزمان چقدر سنگین خواهد بود و بهایی سنگین را میطلبد؟ جواب این از پشت خنجر زدن و این خیانت نابخشودنی را چگونه خواهی داد؟ 

زهره رستگار استکهلم سوئد
زهره رستگار
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3079

درپشت پرده چه میگذرد؟

تهاجم بی سابقه ای که بلافاصله پس از خروج مجاهدین از لیست اغاز شد ومسیرهای مختلفی را نیز طی کرد، نهایتا با استعفای دو یار قدیمی و کوشنده شورا وارد مرحله جدیدی شد . صرفنظر از چرائی و چگونگی این دو استعفا که موضوع این نوشته کوتاه نیست ،آنچه بسیار مهم است فهم این مرحله از حرکت مقاومت و فراز و نشیب هایی است که با آن روبروست. 
اول اینکه این اولین بار نیست که مقاومت مردم ایران مورد تهاجم قرار گرفته است.همه ما طی سالهای گذشته شاهد بوده ایم که در دوران فشار همیشه کس یا کسانی ازمقاومت فاصله گرفته و در مداری متفاوت با قبل قرار میگیرند.دوران پس از عملیات فروغ و یا دوران زمینگیری ارتش آزادیبخش در بیابان های کفری در مقطع کویت ویا دوران فشار خلع سلاح ویا تهاجم سیاسی 17ژزوئن فرانسه ،همه وهمه بهای خاص خود را داشتند وعناصری از رده های متفاوت در شورا یا سازمان را از صفوف مقاومت دور یا دورتر کردند. 
دوم اینکه تهاجم به سازمان واقعی است . در این نکته هیچ تردیدی نیست و ازآن مهمتر اینکه تردید نکنید که هیچ کس به غیر از رژیم پشت این تهاجم نیست.رهبری و تشکیلات سازمان مورد تهاجم قرار گرفته است.رژیم در تک اول از عناصرهمیشگی و قدیمی اش مانند بتول سلطانی و خدابنده استفاده کرد ولی بسیار زود متوجه فرسودگی و ناکارا بودن آنها شد .سپس با وارد صحنه کردن عاطفه و سری نفراتی که یک به یک به صف اوپیوستند،ابعاد گسترده تری از تهاجم را به پیش برد. جالب اینکه با وارد کردن باند جدید،باند بی مصرف قبلی را به کلی از صحنه حذف کرد تا مبادا "دم خروسشان" کارائی باند جدید را کم کند.سایت هایشان را بست و یا غیرفعال کرد. 
این باند جدید به دلیل ویژگی هایش بسیار کاراتر از باند قبلی عمل میکند. اگرچه جلودار آن ظاهراعاطفه است ولی به گمان من سرنخ اصلی اش را فردی به نام محمد جعفری با نام مستعار همنشین بهار ،در دست دارد .عناصر ان نه تنها نقطه ضعف های باند قبلی را ندارند،بلکه نسبت به آنها از نقاط قوتی درخور توجه نیز نیز برخوردارند. آنها توسط رزیم از ایران عبور نکرده تا به اروپا اعزام شوند و همگی از سالیان پیش در اروپا مقیم هستند.لذا افشا کردن چهره شان کار سخت تری است.مشکلات معیشتی و اقامتی هم ندارند وعلاوه برآن همگی دست به قلمند و چهره هایی کمابیش شناخته ترواز انجا که همواره در سایه ها زندگی کرده اند سابقه ضدیتشان با مجاهدین نیز پنهان تر.برخی نیز مانند مازیار که قلمش بیشتر به" شعرهای عاشقانه" عادت داشته تا موضوعات پیچیده و غامض سیاسی،از "قلم "دیگر قلمزنان "مختصر"یاری میگرند. 

ازآغاز رویارویی با رژیم خمینی تا کنون،جبهه جنگ سیاسی- ا طلاعاتی ،از مهمترین و فعالترین جبهه ها ،در تمامیت این کارزار بوده است.این جبهه هرگزاز تهاجم دست برنداشته ونخواهد داشت. باورود این عناصر تازه نفس، مختصات این جبهه کاملا تغییر یافته است. لذا برهمه یاران مقاومت است که با شرایط جدید انطباق یابند تا به گونه ای موثر با آن مقابله کنند.جنگ همان جنگ همیشگی است فقط نیروی دشمن تغییر کرده است. 

آنچه باقی میماند یک سوال است.انگیزه این افراد درتضعیف مقاومت و یاری رساندن به رژیم چیست.اینجا و آنجا میگویند که میخواهند مجاهدین را از انقباض در بیاورند.بدیهی است که این دروغی خنده اور و مهوع بیش نیست.هرکس گامی با مجاهدین بردارد به خوبی میفهمد که تلاش اصلی وروزمره مجاهدین برجذب نیرو ویارگیری متمرکز است.آنها در این راستا تمام معیار های سنتی چپ و راست ویا ایرانی و غیر ایرانی بودن را به کناری گذاشته وبه هرکس که با دیکتاتوری خونریزمیهن ما مخالفت کند ،دست دوستی میدهند واز اویاری میطلبند.اگر از کسی احتراز کنند فقط و فقط به این دلیل است که یا بخشی از این دیکتاتوری است ویا جاده صاف کن آن. 
در طول این سالها به تجربه ثابت شده است که همه کسانی که به رژیم یاری میرسانند یا تطمیع شده اند یا تهدید. معدودی هم به کین توزی برسر ازدست دادن رده و مقام تشکیلاتی ویا سر وهمسربه دام رژیم افتاده اند .این باند جدید اما، هرچند که اکثریت افرادش از عارضه "خود بزرگ بینی مزمن" آنهم از نوع قذافی گونه آن رنج میبرند،ولی بیش ازآن به روزمرگی خود خو کرده بودند که به یکباره فقط به سودای"رهبر" شدن وارد این معرکه جدید شوند. انگیزه اینها بیشک چیزد یگری است. 
سخن کوتاه.ماه این ها هم زیاد پشت ابر نمیماند. دیر یا زود پشت پرده این انگیزه های "براق شده" نیز آشکار خواهد شد.شخصا معتفد نیستم که اینان تطمیع شده باشند و بیشتر معتقدم که تحت" نوعی فشار" قرار دارند.دقیقا نمی دانم چه نوعی ولی این را میدانم که اطلاعاتی های رزیم هم کم متحول نشده اند. تاکتیک استفاده ازطعمه در ترکیه نباید و نمیتواند یک تاکتیک ایزوله و منحصر به مکان باشد .الله واعلم. البته بزودی همه ما هم از این راز سر درخواهیم آورد تا بوده چنین بوده است. خدای مجاهدین هرگزآنها را تنها نگذاشته است. این را من شخصا دراولین بمباران اشرف تجربه کرده ام .ایمان داشته باشید. 
حسن حبیبی 06ژوئن 2013 پاریس

بیچاره رهرویی که عمل بر مجاز کرد

تعریف نقد و انتقاد: 
نقد و انتقاد پایه و اساس پیشرفت و تکامل است. نقد یعنی * شناختن محاسن و معایب*. انتقاد هر چند که معادل واژۀ نقد نیست امّا از قدیم الایّام در رکاب این واژه بوده است. نقد همانگونه که رفت خوبی ها را از بدی ها تشخیص و تمیز می دهد، انتقاد امّا صرفا بر روی نقاط و نکته های بد و اشتباه انگشت می گذارد وتاکید می کند. منتقد باید آگاه و مسلّط بر شرایط کاری که انجام می دهد باشد یعنی نسبت به کار خود معرفت و شناخت لازم و کافی را داشته باشد. پس به قول سعدی: 
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است 

در فلسفۀ هِگل انتقاد چیزی بیشتر از قضاوت منفی به حساب می آید ونقش مثبتِ کشف و برملا نمودن اِشکالهای موجود، بخاطر تقویت تعالی انسانها در جامعه، تعریف و تبیین شده است. مارکس مفهوم انتقاد را فعّالیّتی می داند که صفات عملی و انقلابی داشته باشد. 
دو اصلی که بویژه در نقد باید مورد توجّه قرار بگیرند، احترام به دیگران، یعنی رعایت اصول اخلاقی و داشتن مهارت و تبّحر کافی می باشد. فقدان این دو و یا حتی یکی از این دو، حاصل کار را از مقولۀ نقد خارج کرده و سر از ناکجا آباد در خواهد آورد. برای همین است که هدف اصلی یک منتقد از نقد را همان هدفی که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال می کند، تعریف کرده اند. 
بنا به تعاریف فوق نقد صحیح و سالم موجب شکوفایی و پیشرفت خواهد شد. شاید از همین جهت است که گفته اند: 
دشمن دانا بلندت می کند..........بر زمینت می زند نادانِ دوست. 
امّا اگر نقد و انتقاد بر پایه و اصولی که شرح آن رفت نبود، آنگاه تبدیل به عنصر مخربی می شود که به سطح نازلِ دروغ، بهتان، تهمت و ناسزا، سقوط خواهد کرد. به جای نوری در چشم، به خاک و غباری تبدیل خواهد شد که مانع دید صحیح شده و روندگانش را به جای راه صواب، به چاه عذاب فرو خواهد افکند. 
گُل بی خار کجاست؟! 
نیازی به توضیح نیست که امروزه مبارزه با رژیمی که تمامی اصول انسانی را زیر پا گذاشته و برای رسیدن به اهداف شوم خویش از همان آغاز به قدرت رسیدن، از هیچ وسیله یی رویگردان نبوده، کار ساده یی نمی تواند باشد. در افتادن با حکومتی که انسان را تا نیمه در زمین فرو می برد و بعد جمعی از اوباشان و اراذل را فرا می خواند تا با پرتاب سنگ و آنهم نه هر سنگی، بلکه سنگی که به قول او دین مبین! تعیین نموده، قربانی را با مرگی تدریجی و بغایت دردآور به قتل برساند، فقط و فقط از انسانهایی بر می آید که در وهلۀ نخست دست از جان شسته و پیهِ همه چیز را به تن مالیده باشند. اگر رژیمی اینچنینی سزاوار براندازی و سرنگونی است، که هست و بر منکرش هم لعنت، این مهم مبارزینی می طلبد که زن و مردشان، همدل و هم جهت به نام زندگی و به شوق عشقی بزرگ، عزم جزم کرده قدم در وادی خطرناکی بگذارند که درهر لحظه و در هر گامش، تیرهای مسموم کشنده و شمشیرهای آختۀ تهمت و بهتان و ناروا و هر آنچه که با ننشستن در سلامت و کنج عافیت برگزیدن سر ستیز و دشمنی دارد، در کمین است. 
در دنیایی که انجام کارهای پیش پا افتاده و ساده هم می تواند توأم با اشتباه باشد، بدیهی ست که قدم نهادن در راهی بزرگ می تواند توأم با اشتباهاتی به مراتب عظیمتر و بزرگتر باشد. به بیان دیگر اشتباه جزء لاینفک فعالیتهای روزمره انسان ا ست. البته می توان با تجربه اندوزی و مشورت با دیگران اشتباهات را به حدّاقل ممکن رساند. تنها کسانی اشتباه نمی کنند که گوشه یی نشسته اند و دست روی دست گذاشته اند. کاری هم به خیر و شرّ هیچکس ندارند. 
آقای رجوی نیز بعنوان مسئول یک مقاومت، عاری از اشتباه نیست و اصولا جایی ندیده ام و نشنیده ام که خودش چنین ادعایی کرده باشد. مسعود رجوی نیز یک انسان است و در چارچوب تعریف شدۀ انسانی او نیز مبرّا از خطا و اشتباه نیست. وقتی پیامبر خدا با آن عظمت به مشورت فرا می خواند و پس از آن بهترین ها را برمی گزیند، می تواند دقیقا به این معنا باشد که او نیز خود را مصون از خطا و اشتباه نمی داند وگرنه چه نیازی به مشورت با دیگران داشت؟! 
حافظ از بادِ خزان در چمن دهر مرنج.............فکر معقول بفرما گُل بی خار کجاست؟ 
مبارزۀ سخت و طولانی: 
راستی! اگر عملیات فروغ جاودان منجر به فتح تهران شده بود، آیا امروز هم شاهد نامه های سرگشاده و بیانیه ها و تعبیرها و تفسیرهایی از این قبیل بودیم؟ آیا امروز کسی به خودش جرأت می داد که شهیدان را بازیچه های دست رهبران قلمداد کرده و آنهمه فداکاری و ایثار را به سخره بگیرد؟ حقیقت این است که طولانی شدن مبارزه و سخت تر شدن شرایط آن، باعث جا ماندن بسیار کسانی شده است که پیش از این در رؤیای سرنگونی*سه ماهۀ* رژیم غوطه ور بودند و این سه ماه اکنون به بیش از سه دهه کشیده شده است و به قولی *قرنی به پایان رسید(ه) و قرنی آغاز شد(ه)* است. 
راستی! غرض ها و دشمنی ها و کینه ها و اهداف و مقاصد خاص و حسّ نیاز به خودنمایی را اگر از نامۀ سرگشادۀ کذایی بگیریم، چند صفحه از آن باقی خواهد ماند که بر اساس یک نقد سالم و بی غرض و مرض بتوان از آن به نحو مطلوب و آنگونه که در تعریف نقد آمده است، استفاده کرد؟! آیا اطناب کلام نشان از آن ندارد که نویسنده یا نویسندگان به آن آنقدر پر و بال داده اند تا تبدیل به یک کتاب دویست و سی صفحه یی دهان پر کن شود؟! آیا اساسا و اصولا در این اثر می توان با مقیاسها و خصوصیّاتی که برای یک نقد لازم و واجب است، روبرو شد و این نوشته عاری از غرض ورزی ها و خودنمایی ها و امیال شخصی و فردی است؟! آیا قصد نویسنده آنگونه که در ابتدای آن سخن رفته است، صرفا نشان دادن اشتباهات و نیّت نمایش خطا از صواب است؟! 
بزرگترین توهینی که به رزمندگان آزادی ایران می تواند بشود، نه یاوه گویی های آخوندهای جنایتکار و حقیر نسبت به آنها، بلکه سخنان و ادّعاهای کسانی ست که خود را از یک سو دشمن حاکمیّت پلید آخوندی می دانند و از سوی دیگر غیر منصفانه ترین استدلالها را در موردشان به کار می برند. از تعابیر و تفاسیرشان می شود اینگونه برداشت کرد که اگر هنوز تعدادی در لیبرتی و اشرف باقی مانده اند، دلیلش ایستادن در مقابل ایلغار خمینی و خامنه یی که اینروزها دیگر حد و مرز هم نمی شناسد، نیست، بلکه از آن جهت است که این بندگان خدا روزی تحت فشار قرار گرفته اند تا ناگفته هایشان را بر کاغذ جاری سازند و امروز سازمان نوشته هاشان را تبدیل به شمشیر داموکلس کرده و بین ماندن و یا رفتن و افشاء شدن، مقیدشان ساخته است! اگر این توهین به انسانهای پاک و باشرفی که چند دهه سابقۀ مبارزاتی دارند و عزم جزم کرده اند که تحت هر شرایطی بایستند و بیرق تسلیم بالا نبرند نیست، پس چیست؟! ظاهرا باید برای نقد و منتقد از نو تعریقی جدید نوشت. 
راستی! چه کسی حاضر است هر روز و هر شب در بیم و ترس بارش دوبارۀ خمپاره ها در یک فضای نیم کیلومتر در نیم کیلومتر بی هیچ حفاظی بایستد و جان شیرین در معرض همه گونه خطر قرار دهد و فاصلۀ چند متری تا درب زندان لیبرتی و وصل شدن به سلامت و عافیت را تنها به این خاطر که ممکن است نامه هایش را بعدا افشاء کنند، به چشم برهم زدنی طی نکند؟! چنین طرز تفکّری بی نهایت غیر منصفانه و بغایت مسخره است. اینطور نیست؟! 
کمپین حمایت از لیبرتی و اشرف به راه می اندازند. اگر هدف حمایت واقعی و انسانی از مبارزین است، آفرین بر شما. دستتان هم درد نکند اما به شرطی که این موضوع را مستمسک و دستمسک ضربه زدن به مقاومت قرار نداده باشید. آنگونه هیاهو برای هیچ به راه می اندازند که گویی سازمان و اعضا و هوادارانش نشسته اند دست روی دست گذاشته اند و در این وانفسا مشغول خواندن کتاب حسین کرد شبستری هستند! استفاده از تکنولوژی و کامپیوتر و اینترنت جهت پیشبرد اهداف، البته کار خوبی است و هیچکس هم نمی تواند منکر آن شود یا به آن ایراد بگیرد. امّا اگر کسی فکر کرده است که با فیسبوک و از طریق اینترنت می شود به یک رژیم هار و وحشی و افسارگسیخته ، دهنه زد و سرجایش نشاند و سرنگونش کرد، سخت در اشتباه است. اینها همه وقتی خوب و کارساز است که با یک مبارزۀ عملی و طاقت فرسا و حضور واقعی در میدان نبرد و مبارزه، همراه باشد. مگر سازمان و شورا و هوادارانش تا کنون برای حفاظت از اشرف و لیبرتی کم بها داده اند که شما در صحنه های مجازی هیاهو به راه انداخته و اینگونه سینه می زنید؟! اگر منصف بودید و اگر می توانستید ببینید، حتما متوجه می شدید که روزی نیست که تلاشها در جهت حفاظت از آنها به شب نرسد. هفته یی نیست که در همین راستا جلسه یی، کنفرانسی، راهپیمایی، تحصّنی و یا نشست مطبوعاتی انجام نشود. اگر منصف بودید و عادلانه قضاوت می کردید می توانستید بفهمید که اکثریت یک پارلمان آنهم در اروپا یا امریکا به سادگی از گروهی که سابقا در لیست تروریستی قرار داشته حمایت نمی کند. اینها همه حاصل تلاشها و کوششهای بی وقفه کسانی ست که شبانه روز و درست در همان لحظاتی که من و شما مشغول زندگی و استراحت هستیم خواب و راحت خویش را سه طلاقه کرده اند تا باری از دوش مقاومت بر علیه دجالان حاکم بر میهن بردارند. البته خرده گرفتن و نقش علی بونه گیر را بازی کردن برای کسی که ترجیح می دهد در کنج خلوت خود خزیده و به هر حرکتی انگی بزند، ساده ترین کار ممکن است. 
می نویسند و طوری القاء می کنند که به هرکس که تازه از پشت کوه آمده این احساس دست می دهد که از فرودگاه بغداد که در نزدیکی لیبرتی قرار دارد تا جلوی بنگالهای آن یک باند تر و تمیز برای هواپیما کشیده اند، ایرباسها هم با موتورهای روشن و خلبانها و مهماندارهای آماده به خدمت دست به سینه ایستاده اند تا ساکنین سوار شوند، امّا رهبری شان خط و نشان کشیده است که مبادا از بنگالها بیرون بیائید. حتما بحث افشای نامه ها هم در بیرون نیامدنشان دخیل است. 
می پرسند و چرایی حضور رزمندگان در عراق را به چالش می کشند. گاه نیز به سخره زبان باز می کنند که ایران و مردمش تحت ظلم و ستمند و رزمندگان مقاومت در عراق و برای ملت عراق بر علیه مالکی مبارزه می کنند. اول که خوشا به حال انسانی که به آن درجه از انسانیت رسیده باشد که جهان را وطن خود بداند و در هر گوشۀ پهناور آن ظلمی بر کسی رفت چه در گینه بیسائو و چه در سریلانکا، چه در چین و چه در امریکا، ظلم را ظلم به انسان و نه نژاد و گروه و دسته و ملیّت و قوم، تلقّی کرده و در حدّ توان واکنش نشان دهد. مگر چگوارا غیر از این بود؟! امّا عالیجنابان نمی دانند و یا خودشان را به آن راه زده اند که دیو و هیولای ولایت برای حفظ حاکمیّت خود بر عراق و افغانستان و سوریه چنگ انداخته است و امروز هر مبارزه یی در راستای نفی و خدشه وارد کردن بر تسلط ولایت فقیه در این کشورها، سود و منافعش را مستقیم به جیب ملت به جان آمدۀ ایران خواهد ریخت. بیخود نیست که رژیم ورود ناوهای جنگی به خلیج فارس را به هیچ می گیرد، رجز خوانی می کند و وعدۀ دادن درسهای عبرت آمیز به آنها میدهد اما همینکه نوبت به مبارزینی می رسد که دست و پا بسته اند و نه تنها سلاحی ندارند که حتی در رفع و رجوع احتیاجات روزمره هم با مشکلات فراوانی مواجه اند، جیغهای بنفش می کشد، دشنام به زمان میدهد و زمین گاز می گیرد. حداقل در این مقوله رژیم از شما خیلی جلوتر است و نسبت به منافع و مضار خویش به خوبی آگاه است. 
یک بام و دو هوای دموکراتها: 
ژستهای دموکراسی منشانۀ این جماعت هم جالب است و آدم را یاد این تک بیت معروف می اندازد که متاسفانه شاعرش را نمی دانم کیست: 
بِبری مالِ مسلمان و چو مالت ببرند..........بکشی جیغ و زنی داد که آزادی نیست. 
حضرات هر چه می خواهند می گویند و می نویسند و اگر کسی در صدد پاسخگویی برآمد می شود مزدور قلم به مزد یا بی جیره و مواجب رجوی. ایکاش می توانستید بپذیرید که جواب های، هوی است. وقتی که همه چیز و همه کس را به سخره می گیرید. وقتی که پشت ماسک منتقد پنهان می شوید و نقدی می نویسید که دم خروس کینه ها و غرض ورزی هاتان از جا جای آن بیرون زده است، وقتی که هر کس پاسختان را داد از کوره در می روید و خط و نشان می کشید و برچسب می زنید، نتیجه همین می شود. کلوخ انداز را پاداش سنگ است. درهیچ زمینی حاصل بذر خشم و کینه ، گل سرخ و سیب و گلابی نخواهد بود. اگر به دموکراسی و شیوۀ دمکرات منشانه آنگونه که می گوئید و می نویسید مؤمن و معتقدید و از آن تنها برای کوبیدن و از سر راه برداشتن استفاده نمی کنید، پس چرا نوشته مازیار ایزدپناه که سراسر از سخنان ناشایست و توهین آمیز است را حلوا حلوا می کنید اما وقتی رزمندۀ هنرمند کامیار ایزدپناه جوابش را می دهد، از همه سو بر او می تازید و بر او خرده می گیرید؟!. به کامنتهایی که دوستانتان زیر فرمایشات گهربارتان گذاشته اند نیم نگاهی بیندازید. آیا با آنچه که شما می گوئید و ادّعا می کنید و به نقدش می نشینید، در تضاد نیستند؟! کاش می توانستید این تناقضات را توضیح دهید. اگر هم مدّعی هستید که هر کس حق اظهار نظر دارد، پس مرحمت نموده این حق را برای دیگران نیز قائل شوید و برچسب های ناروا نزنید. به قول خانم اصفهانی که چند روز پس از مورد حمله قرار گرفتن از طرف یک وبسایت وزارت اطِّلاعات، ناجوانمردانه و غیرمنصفانه از سوی دوست شما نیز مورد توهین قرار گرفت و شما دَم برنیاوردید، اول یک سوزن به خودتان بزنید و بعد یک جوال به دیگران. داستان علی و زن غیر مسلمان هم پیشکشتان. 
مسعود رجوی و فتح تهران: 

عالیجنابان محترم! فراموش نکنید. رژیم وحشی ولایت فقیه هنوز بر سر کار است. چوبه های دار هنوز از سرگذر و خیابانها و کوی و برزن جمع نشده اند. شلاقهای تعزیر بر پیکر رنجدیدۀ یک ملتِ در بند، هنوز صفیرکشان فرود می آیند و ردّی از خون و خونابه بر جای می گذارند. جوانان مملکت ما از سر ناامیدی و نبود یک افق روشن، به انواع مخدرها پناه برده اند. زندانها محکم و پابرجا و برقرارند و زندانبانها همچنان به امر مقدس! تجاوز و شکنجه و شلاق، مشغول. دیو جماران در قامت سید علی خامنه یی هنوز تنوره می کشد و انسان و انسانیّت را یکجا می بلعد. دل نگران بیش از سه هزار رزمندۀ آزادی هستید؟! آنها به دل نگرانی از جنس و نوع دل نگرانی شما نیاز ندارند چرا که خود دل نگران بیش از هفتاد میلیون زن و مرد و کودک و پیر و جوان ایرانی اند. اصلا برای همین ایستاده اند. شعله های مبارزه به زعم آنان نباید سرد و خاموش بماند. آنها به مبارزۀ صرفا کامپیوتری من و شما نیازی ندارند. فرقشان هم با ما در همین است که در میدان و گرمگاه نبرد و مبارزه قرار دارند. هر چند در حصر و تنگنا و مضیقه و اصلا مگر مبارزه راحت و بی دردسرهم می تواند وجود خارجی داشته باشد؟ 
مسعود رجوی هنوز در آستانۀ فتح تهران قرار نگرفته است. مریم رجوی هنوز حکم رئیس جمهور ایران بودن را دریافت نکرده است. حتی این هول و ترس هم وجود ندارد که رجوی به چشم بر هم زدنی تهران را فتح کرده و حکومت را قبضه نماید. اینهمه دلواپس آزادی مردم ایران بودنتان واقعا جای تحسین دارد! آفرین بر شما که در حالیکه رژیم هنوز سرپاست و عربده می کشد و جان می گیرد، به فکر افتاده اید تا دشمن قسم خورده اش را افشاء کنید. در فردای آزادی ایران حتما باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرید. خودتان هم که بارها نوشته اید و فرموده اید که مجاهدین در ایران هیچ پایگاهی ندارند. رژیم هم همین را می گوید. پس جای هیچگونه نگرانی نیست. طیّ روزهایی که گذشت، بی محابا بر شورا و مجاهدین و رجوی تاخته اید. هزاران عیب و ایراد بر او گرفته اید. رزمندگان را از سر بی انصافی گروگانهای رهبری نامیده اید. رجوی هزار عیب هم که داشته باشد یک حُسن بزرگ دارد و آن این است که از روزی که در تهران رو در روی خمینی جلّاد سینه سپر کرد، تا همین امروز، سرسوزنی کوتاه نیامده است. ننگ زدو بند و سازش هم از او میلیاردها سال نوری فاصله دارد. بیخود نیست که نامش در دل جانیان با عمامه و بی عمامه، حتی اینروزها که به قول شما در دورۀ غیبت به سر می برد و دستش از سلاح کوتاه است و رزمندگانش در حصر، ترس و رعب و وحشت می اندازد و همین برای اثبات بزرگی او کافی ست. 
چه بپذیرید چه نپذیرید، نام رجوی محدود به یک نام خانوادگی صِرف نیست. این نام هم برای غاصبان حق حاکمیت مردم ایران و هم برای هرکس که قبل از هر چیز دل به سرنگونی رژیم بسته است، مترادف یک جنبش خستگی ناپذیر و پویاست که با وجود تمامی کم و کاستی ها و پیکر مجروحش، هیچ تصمیمی برای از پا نشستن و تسلیم و تن دادن به همان چیزهایی که خیلی ها دادند و حالا هم محترمانه! زندگی می کنند، ندارد. اگر این نام را دوست داریم و می ستائیم دقیقا از همین منظر و همین نظر است. حالا مختارید که انگ فردپرستی بزنید یا نزنید. 

چرا با مسعود رجوی دشمن اند

این روزها دهن های مختلف از هرطرف مسعود رجوی را هدف گرفته اند .سازهای گوناگون بار دیگر از هرطرف کنسرتی گوش خراش را براه انداخته اند . انواع و اقسام فحاشی ها و بدترین نوع تهمت ها از سوی دشمنان وتازگی حتی از سوی دوستان سابق از هرطرف به سمت او روان است . هرکس چیزی از دست داده است . زنی یا مردی یا خانه ای و یا شغلی و یا عمری .مسئول اولش را مسعود رجوی میشناسد. اگر کسی زندان رفته است ، جوانی اش را از دست داده است ، خانه و مغازه و پول و پله و معشوق و مادر و پدرو خواهر و برادر را از دست داده است مسئول اش مسعود رجوی است . 
و اما مسعود رجوی کیست ؟. نام او نام هولناکی است . از زمان های گذشته . اززمان شاه نامی ترسناک بوده است . درزمان خمینی هم به همین صورت . نام او هماهنگ است با جنگ ، کشتن و کشته شدن ، همآهنگ است با جبهه و آماده باش و سلاح و سختی و گرسنگی و اعتصاب غذا و تظاهرات و بیدار نشستن های طولانی و خشمگین شدن و عتاب کردن و انتقاد کرد ن و تحقیر شدن و خود را کوچک کردن و خود ر ا شکستن و از خود تهی شدن و ...همچنین است حماسه و شجاعت و تا قلب دشمن هجوم بردن و روز را بر دشمن شب تار کردن و ...نام او مترادف است با چریک ، با قهر انقلابی ، با شوخی نداشتن با دشمن ، با دلاوری ، با ارتش ، با فرماندهی ، با عزم جزم ، با کوتاه نیامدن بهروسیله و بهر صورت حتی محال ، و این آخری به عقیده من اصلی ترین صفتی است که با نام رجوی همخوانی دارد . او کوتاه نمی آید . درهیچ شرایطی کوتاه نمی آید . 


..مسعود رجوی از 19 سالگی وارد عالم سیاست شده است . اینک 65 ساله است یعنی بطور واقعی 46 سال درجبهه نبرد گذرانده است . هفت سال درزندان شاه بود ه است و بسیار شکنجه شده است . این را دیگر چه د وست و چه دشمن باور دارند . درزندان رهبری سازمان مجاهدین را به عهده داشته است . درشرایطی که به دلیل یک کودتای درونی سازمان مجاهدین خلق را که سازمان مسلمانی بود مارکسیست ها دراختیار گرفتند و اعلام تغییر ایدئولوژی کردند . مسعود رجوی درزندان آنرا باز سازی کرد . او یک فرمانده بالقوه و بالفعل بوده است . و این خصیصه فرماندهی را چه درزندان و چه بیرون از زندان بخوبی به منصه ظهور رسانده است . او یک رهبر است . دراین چون و چرایی نیست . او درهر شرایطی محیط پیرامونش را دراختیار میگیرد . با قدرت سخنوری ، با قدرت تحلیل و تبیین مشکلات و با قدرت جمع بندی و بیش از همه با قدرت تهاجم و بی باکی . او کسی است که مرگ را به سخره میگیرد و این قدرت تسلط به مرگ را به خوبی به پیرامون خود بسط میدهد . کنار این فرد هیچکس از مرگ وحشتی ندارد . هیچکس از سختی نمی هراسد . او مثل یک جلودار میماند در یک سفر کوهنوردی . وقتی درلبه یک پرتگاه حرکت میکند دیگران با احساس امنیتی عجیب بدنبالش میروند .او ترس را میسوزاند و قدرت را در احاطه بر مشکلات القاء میکند . او کسی است که میتواند همه را با خود از میان یک دریای آتش گذر دهد . او دریک کلام مرد جنگ است 
واو دریک کلام مرد ایستادگی بر سر پیمان است . نیرویی که او درخود دارد و به پیرامون خود بسط میدهد نیروی انسانی است که بشدت مومن است . سرچشمه این ایمان کجاست ؟ البته او یک مسلمان شیعه است ..مسلمانی که معتقداست جهان دربن بست ها خلاصه نمیشود و معتقد است که مرگ پایان انسان نیست و معتقد است که بهای زیستن و خوب زیستن را انسان باید با گوشت و پوست وزندگی و آرزوها و دارایی هایش بپردازد . 
.و درهمین نقطه است که البته مشکل اساسی دیگران با اوشر.وع میشود . هرچند انسانی خنده رو ، خوش خلق ، وبواقع دوست داشتنی است ولی در جنگ بسیار جدی است و این جدیت است که آزار دهنده است . این جدیت که برخی آنرا برخورد ماکزیمالیستی نامیده اند و برخی دگماتیسم و برخی کله شقی و برخی چیزهای دیگر. اگر به صحنه جنگ مجاهدین و جمهوری اسلامی نظری بیندازیم . درآنطرف یعنی جمهوری اسلامی یک سره شقاوت می بینیم . یک سره کشتار تا نهایت وسنگسار و قطع دست و شکنجه گاه ها یی که فرد را شقه میکنند . که فرد را تا نهایت تحمل انسان وبالاتر شکنجه میکنند و مثله میکنند . که سر زندانی را در توالتی پراز مدفوع و ادرار فرو می برند . که دست زندانی را به سقف می بندند و به همان صورت ساعت ها اورا درهمان حالت نگاه میدارند ووقتی که بیهوش میشود . با ریختن آب سرد و یا زدن شلاق باز بیدارش میکنند تا دوباره شکنجه شود و دوباره رنج برد . و دربرابر آن جهنم خلص و رنج خلص و درد و تاریکی خلص. مردی برخاسته است و میگوید . باید آن بساط را به هم ریخت . با همه توان . باهمه جان و روح و زن و فرزند و عشق و جوانی و هرچه که هست . باید آن بساط را به هم ریخت حتی اگر دونفر از ما مانده باشند . این انسان هرکه هست آدمی جدی است درکار خود و کوتاه نمی آید . سنگ از آسمان ببارد یک قدم عقب نمی رود . او بارها گفت یا به ایران میرویم با به دارالسلام . و این را بسیار جدی گفت . بارها گفت . ما تا زانوهایمان درخون حرکت می کنیم . و این حرکت برگشت ناپذیر است . هرکس کتاب نان و شراب اینیا تسیو سیلونه ( که ترجمه زیبایی از آن توسط محمدقاضی دردسترس ایرانی ها هم هست ) را خوانده باشد . جایی هست که قهرمان داستان تک و تنها ست . هیچکس نمانده است به جز او . جنبش شکست خورده است و او فراری است . او مانده است با یک تکه ذغال و دیوارهای شهر که تنها راه مبارزه او ست . واو بازهم تسلیم نمیشود . راه او پرکردن دیوارها با شعار است . مسعود رجوی چنین کسی است . 
آنهایی که فکر میکنند میتوانند او را به زمین بکشند اشتباه می کنند . انهایی که فکر میکنند تهمت ها ، شعرها ، فحاشی ها ، نصیحت ها ! و چیزهای دیگر یک قدم اورا عقب می برد اشتباه می کنند. او انسانی است که برای مبارزه و برای جنگ بدنیا آمده است . و حتی اگر همه دوستانش و همه همرزمانش بروند یا شکست بخورند و یا تنهایش بگذارند او میماند حتی اگر فقط یک خار باشد درچشم جمهوری اسلامی . جنگ او پایان نا پذیر است . 
مشکل همه دیگران با او همین است . هرکس میخواست جنگ روزی پایان یابد . وهرکسی به خانه برود . هرکسی به سوی معشوقی ، زنی ، یا مادری و پدری و خواهری و شهری و خانه ای و دیاری برود . اما جنگ رجوی پایان پذیر نیست . هرکسی میخواست بعد از یک تظاهرات استراحتی باشد . بعد از یک اعتصاب غذا ، آرامشی باشد . بعد از آنهمه شب و روز درسنگر کمی زندگی باشد . کمی عشق باشد ، کمی بشود نشست و دوستانه سیگاری کشید و کودکی را بوسید و زنی را نوازش کرد . ولی جنگ مسعود رجوی جنگی است تا پایان و تا پیروزی . درآن هیچ وقفه ای نیست . هیچ استراحتی نیست . هیچ خانواده ای نیست . هیچ شوهری نیست .و هیچ زنی نیست و هیچ کودکی نیست و حتی شاید هیچ برگ سبزی هم نیست . یک خارزار است . به معنای دقیق کلمه یک کویر است . انتهایش معلوم نیست . ولی نمیشود درآنهم توقف کرد . باید رفت . حتی اگر سراب باشد باید رفت . ایستادنی وجود ندارد . زیرا او میداند که ایستادن همان نقطه مرگ است . همان نقطه ای که لاشخوران سرمیرسند . و دیگر همه چیز پایان می یاید .پنجاه سال مبارزه پایان می یابد . این آن نقطه ایست که او تنها کسی است که با تمام وجودش آنرا لمس میکند . درکویر نمی شود ایستاد . ایستادن مرگ است . و اینجاست محل دعوای همگان
زری اصفهانی