مهردادهرسینی: برای خامنه ای دیگر تره هم خرد نمی کنند

رپی اوجگیری شقه و شکاف و جنگ قدرت در درون نظام آخوندی و بویژه درگیری های اخیر جناح ها در صحن مجلس ارتجاع و نیز استیضاح و برکناری وزیرکار دولت پاسدار احمدی نژاد که گوئیا بدون اطلاع ,, رهبر معظم ,, صورت گرفت است, ولی فقیه طلسم شکسته روز گذشته شخصا به صحنه آمد تا ضمن رفع و رجوع این افتضاح سیاسی, یکبار دیگرآب ریخته شده را به جوی بازگرداند و  آتوریته ی از دست رفته اش را احیاء کند. در این رابطه وی ضمن هشدار به تمامی دستجات رژیم , رفتار و عمل احمدی نژاد ,   گماشته ی تو سری خورده ی نظام آخوندی  در صحن مجلس و لشکرکشی علیه برادارن لاریجانی را  ,, ارتکاب عمل خلاف شرع ,, قلمداد کردو گفت : ,, اینکه رئیس یک قوه به خاطر یک سند اثبات نشده دو قوه دیگر را متهم کند، خلاف شرع و قانون است,,.
بهرحال این سخنرانی نه تنها اوضاع را آرام نکرد, بلکه بحران ها را  عمیق تر نمود. بلافاصله پس از این سخنرانی بود که احمدی نژاد دست به یک پاتک زد و در سخنانی در دانشکده ی دریانوردی در چابهارگفت : ,, مردم سال‌ها پیش از صحنه اداره کشور کنار گذاشته شدند، این موضوع یک ضعف است,, .
این موضعگیری ها که خود وضعیت و بحرانهای رژیم را وخیمتر نموده , در حالی صورت میگیرد که ولی فقیه ارتجاع چند هفته پیشترنیز ضمن  برحذز کردن تمامی دستجات درونی رژیم از افشاگری علیه یکدیگر, گفته بود , ,, از امروز تا روز انتخابات، هرکسی که بخواهد اختلافها را به میان مردم بکشاند و از احساسات آنها در جهت اختلافات استفاده کند، قطعاً به کشور خیانت کرده است,,.
خامنه ای  که دل شوره ی عجیبی از افشاگریهای احمدی نژاد پیدا کرده , یقیننا نگران آبروریزی های بیشتر, بویژه در خصوص  کلان دزدی های فرزندانش یعنی  ,,مجتنبی و میثم ,, می باشد . بویژه آنکه وی پیشاپیش و برای جلوگیری از گسترش بحران,   افشاگری های رئیس قوه ی مجریه در رابطه با رشوه خواری و دزدی های درون نظام آخوندی را ,, سند اثبات نشده ,, قلمداد میکند. خامنه ای بخوبی میداند که برای اثبات قضائی هرسندی یقیننا تمامی راهها به قوه ی قضائیه که آنهم تحت سلطه ی یکی دیگر از برادران لاریجانی است , ختم میشوند. قوه ئی که دربست در حوزه ی اختیارات ولی فقیه و همدست فاسد وی یعنی آخوند آملی لاریجانی است.

کاظم مصطفوی: دو گواهی و یک سؤال


بعد از جنایت اخیر باند مالکی در عراق، در حمله موشکی به کمپ لیبرتی، شاهد واکنشهای بسیاری از طرف جریانها و افراد گوناگون بودیم. جنایت به قدری بی پرده بود که هرکس به فراخور چیزی گفت.  بسیاری از سر درد و برخی برای خالی نبودن عریضه. حتی سفیر رژیم هم، که خواجه حافظ شیرازی هم می داند از مجریان و طراحان اصلی قضیه هست، ناچار به موضعگیری شد. اول آن را محکوم کرد و بعد هم البته همین محکومیت نیم بند را تکذیب کرد.
اما غرض من در این جا پرداختن به این موضعگیریها نیست. بلکه در میان اظهارات و موضعگیری ها به دو  گواهی برخوردم که به راستی «تکان دهنده» و از نظر من «تاریخی» هستند. تکان دهنده که می گویم منظورم این است که تا به حال از زبان غیر مجاهدین چنین گواهی هایی را ندیده بودیم. و «تاریخی» که نوشتم منظورم این است که این قبیل شهادتها  مصرف «روز» ندارند و برای همیشه باقی خواهند ماند.
ذیلا آنها را نقل می کنم. بدون هیچگونه تفسیر و تشریحی.  و بعد سؤالم را خواهم نوشت.
شهادت اول قسمتی از نوشته «بهروز جاوید تهرانی» زندانی مبارزی است که همه او را می شناسند. همه می دانند که او هیچگاه مجاهد نبوده است. خبرهای مقاومت و پایداری او را در زندان هم شنیده ایم. او در فیس بوک خود مطلبی نوشته است با عنوان « حمله تروریستی به کمپ لیبرتی و وظیفه اخلاقی و سیاسی ما». در پایان نوشته خاطره ای نقل کرده است که خواندنی است: «تابستان سال ۱۳۹۰ به دلیل فیلمبرداری از محسن دگمه‌چی بیمار در حال احتضار، من را به همراه صالح کهندل، فرزاد مددزاده و پیروز منصوری از بند ۱۲ زندان رجایی شهر کرج به سلولهای بند ۲۴۰ اوین منتقل نمودند. ما تمام ۳ماه تابستان را در سلول انفرادی گذراندیم و در ماه دوم یکبار سربازجوی وزارت اطلاعات «علوی» که من را برای بازجویی به اتاق مخصوص برده بود بعد از قریب نیم ساعت سخن گفتن از فرصتهای از دست رفته زندگی من و دلسوزیهای پدرانه! برای جوانی تباه شده من انگار فکر تازه‌ای به ذهنش رسیده گفت:
علوی: بهروز می‌خوای بری خارج از کشور؟
من: (چون نزدیک آزادیم بود خیلی مشکوک گفتم) من پاسپورت ندارم جناب علوی. بدون پاسپورت تا شمال هم نمی‌رم.
علوی: (با عجله) پاسپورتم بهت می‌دیم.
من: (چون فکر کردم می‌خواد از شر من تو ایران خلاص بشه گفتم) من پول ندارم که بخوام برم خارج.
علوی: پولم بهت می‌دیم.
من: (کنجکاوانه پرسیدم) چکار باید بکنم؟
علوی: هیچی. همین کاری که این ۱۵ سال تو ایران کردی. مبارزت رو بکن. (بعد از چند ثانیه سکوت هر دونفر، ادامه داد) کنارش دوتا فحشم به سازمان بده». به اندازه کافی روشن هست؟
شهادت دوم توسط طاهر بومدرا در مراسم بزرگداشت یاد شهیدان کمپ لیبرتی بود. آقای بومدرا نیازی به معرفی ندارد. همه می دانند آقای بومدرا کیست و شغلش چه بود و از طرف سازمان ملل چه مأموریتی، در رابطه با ساکنان اشرف، در عراق داشت. او از نزدیک شاهد بسیاری توطئه های پشت پرده برای از هم پاشاندن تشکیلات مجاهدین بوده است. او در سخنان خودش، که به نظر من یکی از ماندنی ترین سندهای تاریخ معاصر ما است، نمونه ای را نقل می کند که مورد نظر ما است. آقای بومدرا خود را «شاهدی» «مسئول اظهارات» خود معرفی می کند که صرفا به این دلیل شهادت می دهد که «سکوت غیر قابل قبول است» آقای بومدرا تصریح کرده برای اثبات صحت حرفهای خود حاضر است در هردادگاهی حاضر شود. او از جمله گفته است: «بگذارید اظهارات کوبلر به اشرفیها را یادآوری کنم، هنگامی که او گفت من از جانب شما امضاء کردم تا جان شما را نجات دهم. ما به او هشدار دادیم که این کار او نجات جانها نیست. البته، دور میز رهبری یونامی ما داشتیم در مورد جدا کردن سر از بدنه صحبت میکردیم. نقل مکان، که در واقع نقل مکان نیست بلکه یک جابجایی اجباری است. هدف واقعی انحلال اشرفیها است. اما نمیتوانید آنها را منحل کنید، بنابراین بایستی رهبری را از جمعیت کمپ لیبرتی جدا کنید. این طرز بیان و سخن ما بود، که بقیه جمعیت هر کدام راه خود را خواهند گرفت و در طبعیت محو خواهند شد. اما رهبری دستگیر خواهد شد». این یکی هم به اندازه کافی روشن است.
حالا بعد از این دو نمونه، من به سوال اصلی ام می رسم.
در اوین، سربازجوی اطلاعاتی، زندانی مقاوم و شناخته شده ای را تشویق می کند به خارج رود و حتی «مبارزه اش را بکند» و در «کنارش دوتا فحش هم به سازمان» بدهد.
در عراق هم مارتین کوبلر به نیابت از خامنه ای و مالکی کار «حقوق بشری» خودش را در «جدا کردن سر از بدنه» مجاهدین می داند.
«مأموریت» سربازجوی اطلاعاتی رژیم و کوبلر و اذنابشان مشخص است، شما لطف بفرمایید و بگویید شما «وظیفه»تان در خارج کشور در رابطه با «تشکیلات مجاهدین» و «سر و بدنه آن» چیست؟ 

کدام دوست با دشمن نشیند؟

بعد از کشتار سبعانه مجاهدان آزادی در قتلگاه لیبرتی در پگاه 21 بهمن، و فراخوان مقاومت و همه وجدانهای بیدارجهانی به بازگشت مجاهدان به اشرف تا زمان انتقال نهایی به کشور ثالث، هم آنان که در دو حمله قبلی، غرقه به خون شدن مجاهدان پاکباز را بهانه و دستاویزی برای عقده گشایی های سیاسی و کینه های خود و حمله به رهبری مجاهدین قرار دادند، اینبار نیز از شدت عواطف حقوق بشری و نازکدلی، خواب و خور و قرار از کف داده اند وبا جلو انداختن مگسی بی مایه اما خود سیمرغ بین، علم و کتل در فضای مجازی بلند کرده وابلهانه و فریبکارانه فراخوان به انتقال مجاهدان لیبرتی به کشور ثالث داده اند. ابلهانه است به این دلیل که در هیچ کجای دنیا به عنوان حمایت از جمعیتی، فراخوانی درست نقطه مقابل خواست همان جمعیت تنظیم نمی کنند(به جز در میان ما ایرانیان که هنر نزد ما ساکنان این مرز پرگهر است و بس.) عرف و منطق فراخوان حمایتی، تایید و پشتیبانی از خواست آن جمعیت است نه تقابل و نفی خواسته آنان. متن فراخوان این عده همان ادعایی را دارد که خانواده های بلندگو به دست جلوی درب ورودی اشرف منتها با کلمات و جملاتی دیگراز این قبیل:«... ما با اعتقادات شخصی و سیاسی انسانها هیچ کاری نداریم ولی نمیخواهیم که ساکنان لیبرتی هر بار که اوضاع حکم میکند مورد معامله این و آن قرار بگیرند و از جان آنها مایه گذاشته شود. ساکنان لیبرتی کالا نیستند که روی آنها معامله شود آزادیخواهانی هستند که در سودای آزادی مردمشان به این مسیر پا نهاده و اینک در عراق به تله افتاده اند. ... بدور هر حسابگری سیاسی باید جان آنها را از جهنم عراق نجات داد. از رهبران مجاهدین نیز می خواهیم که درخواست انتقال فوری از عراق را در راس خواسته های خود قرار داده و تمام امکانات حقوق و مالی خود را در این مسیر بکار گیرند. کشته شدن بدون دفاع این انسانها دیگر قابل قبول برای هیچ انسان آزاده ای نیست.» حالا این جملات را با جملات بریدگانی که به خدمت وزارت اطلاعات در آمده اند مقایسه کنید.
این کمپین فریبکارانه است برای اینکه با تعلیق به امر محال(فقط انتقال فوری بدون پیش بینی یک آلترناتیو) ، در واقع «فراخوان به نگه داشتن مجاهدان در لیبرتی» می دهد. چه اینکه اینان خود به خوبی می دانند که انتقال اشرفیان به کشورهای ثالث نه تنها به فوریت بلکه به این زودی امکان پذیر نیست و حتی ممکن است چند سال طول بکشد. کمااینکه یکسال گذشته و فقط تعداد 31 نفر از طرف کشورهای دیگر پذیرفته شده و از این تعداد فقط 7 نفر آنان بازاسکان شده اند. خوب چه چیزی وحشتناکتر از وجود اشرفی در اشرف حتی بطور موقت برای رژیمی که رو به احتضار و غرق در بحران است؟ بهتر است مجاهدان دراردوگاه کار اجباری و قتلگاه لیبرتی بمانند و تا کمر در آب و فاضلاب زندگی کنند و با ابتلاء به بیماری بدون امکانات بهداشتی یک به یک بمیرند و یا با موشکهای رژیم آخوندی بدنهای پاکشان تکه تکه شود تا رژیمی که شقه شقه شده و با خطر سرنگونی در کشمکش است، از خطرعمده و اصلیش یعنی اشرف و اشرفی که بیخ گوشش است راحت شود و دیگر وحشت «هسته اصلی مقاومت» شب همه شب خواب در چشم خودش و دم و دمبالچه هایش نشکند. با از بین بردن تنها آلترناتیو سازمانیافته و قدرتمندش بهتر می تواند مرگ را از خود براند.
اینان پس از اعتراض گسترده هواداران و موضعگیری افراد مستقل آزاده مانند بهروز جاوید تهرانی که حقوق بشرآنها را تبدار و از نوع عفونی توصیف کرد و تنگ دیدن قافیه نوشتند:«اهداف این کمپین اساسا سیاسی و در مخالفت با هیچ کس نیست بلکه حقوق بشری و از دیدگاه انسانی برای نجات جان 3200 انسان است.» از طرف دیگر اسماعیل هوشیاراز بریدگان تیف و قلم به مزد سایت بدنام اطلاعاتی اینترلینک و از حامیان آتشین و امضاء کنندگان این کمپین می نویسد:«هدف این کمپین حقوق بشری و انسانی است ولی از هر طرف که بچرخیم جوهره اش سیاسی است واین خیلی باعث نگرانی حضرات شده است . چون آنها با پرچم ماندگاری درعراق درصحنه هستند و این کمپین پرچم خروج از عراق را در دست دارد.» بعد ادامه می دهد: «.. کشورها ممکن است سخت بپذیرند و پروسه پناهندگی طول بکشد ....یک حرف است و واقعی .... ولی جدای این موضوع .....الان رهبری مجاهدین کدام پرچم را بلند کرده است ؟ خروج و نجات نیروها از باتلاق عراق ....یا ماندگاری و امتیاز گیری به واسطه خون آن زندانیان !؟ من مخاطب زمانی متقاعد میشود و موانع را بهتر میبینیم که اطلاعیه رسمی شورا یا مسعود و مریم مبنی بر خروج و تلاش جدی و واقعی همه آنها برای خارج کردن زندانیان را ببینیم ؛ آنوقت مشکلات سر راه واقعی هستند و نه بهانه ! »
اولا: اگر سازمان از سالهای قبل پرچم خروج از عراق را در دست نداشت چگونه آقای رجوی در زمان آمریکاییها درخواست کردند که هواپیما بیاورند تا مجاهدین بلافاصله عراق را ترک کنند وخود هم هزینه آن را بپردازند؟
دوما:عجب فراخوانی و حقوق بشری که حق اولیه انتخاب را از اشرفی سلب می کند! و اسمش را می گذارد کمپین حمایت از اشرفی با هدف حقوق بشری.حالا تو بگو مجاهد اشرفی خودش درخواست بازگشت به اشرف تا انتقال به کشور ثالث را داده، اما او می گوید اشرفی یا تحت نفوذ نظر رهبری این را می گوید و از خودش استقلال رای ندارد یا صغیر ومحجور است و نیاز به قیم دارد تا صلاحش را تشخیص بدهد. وچه قیمی بهتر از ما جانهای شیفته حقوق بشری.
آیا کور و کر هستید و نامه نماینده حقوقی مجاهدین لیبرتی و اشرف به دبیرکل ملل متحد و مقامات آمریکایی و اروپایی را فقط یک روز قبل از حمله نخواندید وموضعگیری رسمی خانم رجوی را بعد از حمله ندیدید و نخواندید؟ یا خودتان را عامدا و ابلهانه و ناشیانه به کور و کری می زنید؟
نامه نماينده مجاهدان ليبرتي و اشرف به دبيركل ملل متحد و مقامات آمريكايي و اروپا به تاریخ 8 فوریه 2013 می گوید:«...اگر اعلام ليبرتي به عنوان كمپ پناهندگي با آزادي تردد و گسترش مساحت آن امكان پذير نيست.
اگر دولت عراق اجازه نميدهد زير ساختهاي آن بطور بنيادي باز سازي شود تنها راهي كه مي ماند اينست كه ترتيباتي بدهيد ساكنان يا لااقل كساني كه پروسه احراز هويت و ثبت نام و مصاحبه را طي كرده اند به اشرف، خانه 26 ساله خود بازگردند.»
خانم رجوی هم بعد از حمله به اشرف همین خواست را مضمون فراخوان خود به جامعه بین المللی قرار داد. هم اکنون که مشغول نوشتن این سطور بودم نامه د یگر نماینده ساکنان اشرف به آنتونیو گوترز کمیسار عالی پناهندگان از سیما پخش شد که بار دیگر انتقال بی درنگ ساکنان لیبرتی به کشور ثالث یا بازگرداندن به اشرف را درخواست کرده بودند. پس معلوم می شود که قصد شما فقط تاختن اسب خودتان به مقصد مورد نظرتان است. قصد حقیقی شما ضربه زدن به مجاهدین و از هم پاشاندن آنهاست. مشکل شما از اساس با تمامیت و یکپارچگی مجاهدین و هست و بود آنهاست