فاکس نیوز: بدون نیروهای امریکایی، و ناظرین ملل متحد، آنها در امان نخواهند بود و خشونت خواهد بود

تلویزیون فاکس نیوز ۵ دی۹۰، حول موضوع کمپ اشرف و جابجایی ۳۴۰۰نفر ساکنان اشرف از کمپ اشرف به کمپ لیبرتی،میزگردی داشت.

در این میز گرد، مایکل موکیزی گفت: حالا این افراد در کمپی هستند که بی دفاع هستند، و نیروهای امریکایی بیرون کشیده اند، که نتیجه اش این است که حالا آنها در اختیار دولت عراق هستند که در واقع به نیابت از دولت ایران عمل می کند. به آنها دو بار حمله کرده اند دو بار وقتی که وزیر دفاع امریکا باب گیتس در کشور بود.
مجری فاکس برت بایراظهار نمود: این دادستان سابق کل امریکا مایکل موکیزی بود که درباره گروهی از ناراضیان ایرانی صحبت می کرد که در واقع در عراق زندگی می کنند و دارند جایشان را از دست می دهند که در آن احساس حفاظت می‌کردند و به جای دیگری می‌روند. بگذارید به پنلمان استیو، ابی و چارلز برگردیم. ابی، این شرایط کمپ اشرف در این نقطه بسیار حساس است.
ابی استودارد از نشریه هیل نظرش این بود که : این ما را در شرایط سختی قرار داده چون ما به آن کشیده خواهیم شد یعنی دولت امریکا سعی می‌کند به تشریک مساعی با عراق ادامه دهد – برای امنیت خودشان – در عین حال ما سعی می کنیم از تنش فرقه ای و بهم ریختگی سیاسی که آنجا دارد بالا می‌گیرد بیرون باقی بمانیم. ما حالا می بینیم نخست وزیر این افراد را می‌خواهد اخراج کند، آنها موقتا به کمپ لیبرتی که یک کمپ سابق امریکایی است منتقل خواهند شد، هیچ محل سکونت نهایی وجود ندارد طرحهایی برای باز اسکان وجود دارد. بدون نیروهای امریکایی، و ناظرین ملل متحد همه می‌گویند آنها در امان نخواهند بود و خشونت خواهد بود چون ساکنین کمپ به این مکان موقت منتقل خواهند شد و او از حاکمیت ایران دفاع می کند. این یک کلاف سردرگم خواهد بود و ما خودمان را در وسط این می‌یابیم که مجبوریم طرف یکی را بگیریم و این شرایط بسیار سختی خواهد بود در حالی که سعی می‌کنیم این برخورد کنار ماندن را پیش بگیریم که ظرف چند روزی که عراق را ترک می کنیم مساله ایجاد می شود.
در ادامه برت بایرگفت: و این کمپ در ۵۰ مایلی مرز ایران در داخل عراق قرار دارد و آنطور که جنیفر گریفینز امشب یک گزارش عالی داد، ما این برداشت را داشتیم و داریم که امریکا یک وظیفه حفاظت دارد. استیو؟
استیو هیز از ویکلی استاندارد پاسخ داد: بله و این یکی از دلایلی است که چنین مشکلی وجود دارد که یک عنصر فاجعه انسانی در آن وجود دارد و همینطور تاثیرات سیاسی وجود دارد. فاجعه انسانی واضح است اگر ما از آنها حفاظت نکنیم آنها به راحتی می‌توانند قربانی ارتباط بین این دو دولت باشند. این فاجعه آمیز خواهد بود. در طرف سیاسی اوضاع، ایالات متحده متاسفانه تاریخچه ای از انجام به آن در عراق دارد بیاد می آورید وقتی به ۱۹۹۱ برمی گردید جرج اچ بوش روی رادیو رفت مردم در سراسر کشور او را شنیدند که گفت علیه دولتتان قیام کنید و ما پشت شما را داریم. شیعیان این کار را کردند، کردها این کار را در شمال کردند، و بعد ما به آنها پشت کردیم. ما نمی توانیم این کار را بکنیم. اگر ما می خواهیم مردم از روی منافع خودشان و منافع مورد انتظار ما کاری بکنند ما باید قولمان را نگه داریم وقتی از افراد می‌خواهیم کاری برای ما بکنند. و بنظر می رسد در این مورد ما قولمان را نگه نداشته ایم.

سرنگ جای قلم را می‌گیرد

بالا بودن آمار دانش آموزان معتاد کشور و انکار آموزش و پرورش مساله تازه‌ای نیست؛

اما چند روز پیش مدیرکل مقابله با عرضه ستاد مبارزه با مواد مخدر با اعتراف به دسترسی دانش‌آموزان به قرص‌های روانگردان و شیشه و همچنین تهدید آمیز دانستن آن، بار دیگر آتش این بحث کهنه ولی بی‌سرانجام را برافروخت. محمدمسعود زاهدایان مثل خیلی از مسئولان دیگر، آموزش و پرورش را به مخفی کاری متهم کرد و گفت: «وزارت آموزش و پرورش با کتمان کردن اطلاعات مشکل را پیچیده‌تر می‌کند.»
چند سالی‌ست که آمار دانش اموزان معتاد از سوی مسئولان ستاد مبارزه با مواد مخدر کشور ۳۰ هزار نفر عنوان می‌شود. حتی با در نظر گرفتن اینکه این عدد طی چند سال اخیر ثابت بوده، ۳۰ هزار دانش آموز معتاد زیر ۱۸ سال، رقم هولناکی است.

همه جز آموزش و پرورش
«رواج مصرف مواد مخدر صنعتی نظیر شیشه و کراک در بین دانش آموزان در وضعیت هشدار قرار گرفته» این سخنان سعدالله نصیری قیداری، سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس بعد از جلسه مشترک این کمیسیون با نمایندگان ستاد مبارزه با مواد مخدر و وزارت آموزش و پرورش است که چندی پیش تشکیل شد. هر چند سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس هم از ذکر تعداد دانش آموزان معتاد که توسط ستاد مبارزه با مواد مخدر در این جلسه ارائه شده، خودداری می‌کند و آن را محرمانه می‌خواند اما در عین حال نسبت به رواج فزاینده و سریع آن هشدار می‌دهد و می‌گوید: «۳۰ درصد از دانش آموزان نیز در معرض کشیدن سیگار قرار دارند.»
طاهرخانی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، هم معتقد است: «برای مبارزه با یک پدیده شوم نیاز به اطلاعات درست و جامع وجود دارد و تا زمانی که آمار مبتلایان به مواد مخدر در مدارس و دانشگاه‌ها نداشته باشیم، طبیعتا نمی‌توانیم در این زمینه چاره اندیشی کنیم. او می‌گوید: متاسفانه با توجه به گستردگی مواد مخدر در سطح جامعه نمی‌توان آمار دقیقی از دانش آموزان معتاد یا والدین معتاد دانش آموزان داشت.»

انکار پشت انکار
«بنده اگر آمار دانش آموزان معتاد را هم داشته باشم ارائه نمی‌کنم... من منکر نیستم که عده‌ای دانش آموز معتاد داریم اما شما بگویید کجای کشور معتاد وجود ندارد؟» این سخنان حاجی بابایی وزیر آموزش کشور درباره آمار اعتیاد در مدارس کشور است. آموزش و پرورش نه تنها خود آماری ارائه نمی‌کند بلکه در‌ها را به روی دیگر موسسات پژوهشی و تحقیقاتی هم بسته است و این کتمان در حالی صورت می‌گیرد که گزارش سال ۲۰۰۸ سازمان ملل به صراحت می‌گوید: «ایران بیشترین مصرف کننده مواد مخدر در جهان است و گزارش‌های دیگری هم حاکی از این است که ایران پایین‌ترین سن آغاز اعتیاد را در بین کشورهای جهان دارد. پنهانکاری آموزش و پرورش در خصوص ارائه آمار دانش آموزان معتاد در مدارس به گونه‌ای بوده که سال گذشته اسماعیل احمدی مقدم، دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر کشور هم تعارف را کنار گذاشت و گفت: «آموزش و پرورش دانش آموزان معتاد را اخراج می‌کند و بعد می‌گوید معتاد نداریم. به همین دلیل اکثر معتادان ما از ترک تحصیلی‌ها هستند.»
همه این‌ها در حالیست که وزیر آموزش و پرورش همچون قبل، وجود اعتیاد در مدارس را تکذیب می‌کند و معتقد است:» آموزش و پرورش نهادی پاک و مقدس است و به اندازه‌ای که در آموزش و پرورش پاکی و صداقت هست به‌‌ همان اندازه باید مراقبت‌‌ها افزایش یابد، اصلا مگر می‌توان تصور کرد که دانش‌آموزی معتاد باشد؟!

کار‌شناسان چه می‌گویند

رزم‌ آور پیروزی ـ نیما

اصلاح طلبان گرگ هاي هستند که در لباس میش پنهانند"

آخوند مرتجع خاتمی میگه که در این کشور دمکراسی مستقر نخواهد شد..! حالا سوآل اینجاست که چرا مستقر نخواهد شد؟ جناب مرتجع گرگ در لباس میش! آیا در ایران هرگز انتخاباتی آزاد بر گزار شده است که ببینید مردم ایران به کدام گزینه مطرح رای خواهند داد؟ آیا بعد از انقلاب امثال شما ها اجازه داده اید که جریان مخالفی مگر غیر از آنها که در چهار چوب قوانین اساسی تان بوده اند، اجازه گفتن شعار ها، اهداف، و برنامه های کاری شان را داشته باشند؟ آیا انهاي که معتقد به حکومتی مردم سالار، وجداي کامل دین از حکومت هستند، اجازه داشتن نشریات، صدا و سیما را داشته اند؟ واقعا ببینید که چطوری یک آخوند مرتجع به شعور مردم ایران توهین میکند! میگه اصولا در ایران حکومتی مردمی مستقر نخواهد شد!!!...
یعنی اینکه ما رو ضه خوان ها، و فرهنگ ارتجاعی آخوندیسم خرافاتی مرده خوری مرده پرستی آنقدر در ایران قوی است که مردم ایران به حق حاکمیت خودشان، عقل شان، گرفتن زمام امور شان، و داشتن یک زندگی در خور شان انسان رای ندهند! و مردم ایران همچنان باید! که در زیر سلطه حکومت اسلامی باقی بمانند! و اما در حکومت اسلامی از نوع اصلاح شده که امثال من در قدرت باشند...
اینگونه تفکر غیر واقعی و توهین به شعور ایرانی هاست که باعث دشمنی و مخالفت امثال من بر علیه کلیت رژیم و همه تفکر آخوندیسم و مرتجعان مذهبی میشود.
مذهب یک امر خصوصی مردم است و هیچ ربطی به دخالت آن در قانون و سیاست کشور ندارد. کاری که چند صد سال گذشته در کشورهای اروپاي... انجام شده است ومردم ان کشور ها یک زندگی بهتر و در خور شان خودشان دارند. قانون برای همه یکسان است. احزاب سیاسی اجازه فعالیت آزاد را دارند. بی دینی و با دینی یک موضوع خصوصی است. و مثلا همچون ایران جنسیت زن باعث این نمیشود که از حقوق کمتری نسبت به مردان جامعه برخوردار شود. آزادی بیان و برابری جنسیتی است. اجازه چند همسری ممنوع است. ازدواج زیر 18 سال به صورت قانونی ممنوع است... و صد ها قوانین انسانی عادلانه و برابر دیگر که توسط روشنفکران متفکر جامعه و بر اساس نیاز های مادی مردم روی زمین محاسبه شده است...

آخوند خاتمی میگه که در این کشور دمکراسی مستقر نخواهد شد..! حالا سوآل اینجاست که چرا مستقر نخواهد شد؟ از دیدگاه من جناب گرگ در لباس میش! و حالا سوآلت من:

1. آیا هرگز در ایران انتخاباتی آزاد بر گزار شده است که ببینید مردم ایران به کدام گزینه مطرح رای خواهند داد؟

2. آیا بعد از انقلاب امثال شما ها اجازه داده اید که جریان مخالفی، مگر غیر از آنها که در چهار چوب قوانین اساسی تان بوده اند، اجازه گفتن شعار ها، اهداف، و برنامه های کاری شان را داشته باشند؟

3. آیا انهایی که معتقد به حکومتی مردم سالار، وجدایی کامل دین از حکومت هستند، اجازه داشتن نشریات، صدا و سیما را داشته اند؟

واقعاً ببینید که چطوری یک آخوند مرتجع به شعور مردم ایران توهین میکند! میگه اصولا در ایران حکومتی مردمی مستقر نخواهد شد!!!...

یعنی اینکه ما روضه خوان ها، و فرهنگ ارتجاعی آخوندیسم خرافاتی مرده خوری مرده پرستی آنقدر قوی است که مردم ایران به حق حاکمیتشان، عقل شان، در اختیار گرفتن زمام امور، و داشتن یک زندگی و دنیای بهتر در خور شان انسان رای ندهند!

و مردم ایران همچنان می باید! که در زیر سلطه حکومت اسلامی باقی بمانند! و اما در حکومت اسلامی از نوع اصلاح شده که امثال من در قدرت باشند...

چطور میشود کسی که در عالم سیاست است، و هشت سال نیز بر کرسی ریاست جمهوری هم تکیه زده باشد، تا این اندازه تحلیل نادرستی از جامعه داشته باشد؟

... و نمی شود، نباید که بشود، چنین امری محال است... آیا اینگونه تعریف کردن از تواناي های مردم، نشان خودخواهی، و توهین به شعور و بی ارزگی ایرانی ها نیست؟

حالا سوآل اصلی اینجاست که آیا واقعا ایرانی ها لایق حکومت دینی هستند؟


آیا واقعا توان اداره حکومت بدون دین در ایران را نداریم؟


آیا شعور ما ایرانی ها از کشورهاي که جداي دین از حکومت به رسمیت شناخته شده است، کمتر است؟


آیا ما حتی از کشور مسلمان ترکیه که سالهاست دین هیچ نقشی در قانون ان کشور بازی نمیکند کمتر هستیم؟


بنظر من اینها سوآلات اساسیست که باید در موردش بحث کنیم. و در واقع همین تفکر نیز باعث شکل گیری جریانی بنام اصلاح طلبی در ایران شده است. جریانی که تمام داستان حضور سیاسی اش جلوگیری از فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی است. و همچنین بخوبی سالها نیز موفق عمل کرده است.

آنها كه رنگ خورشيد را نديدند... فرياد حق را درگلوها خفه مي كنند!

خانواده مسعود باستانی از وضعیت سلامتی این روزنامه نگار زندانی ابراز نگرانی کردند و گفتند به هیچ یک از درخواست های آنها برای مرخصی و مداوای او پاسخی داده نمی شود.

خانواده حسن فتحی، دیگر روزنامه نگار زندانی هم گفتند که او تاکنون تنها یک تماس تلفنی و یک ملاقات کوتاه با خانواده اش داشته است؛ دیروز همزمان بیش از 100 روزنامه نگار ایرانی با انتشار نامه ای خواستار آزادی آقای فتحی شدند و نوشتند: "او به بند است تا دیگران عبرت ببینند و حذر کنند از نقد و تحليل و ورود به خطوط قرمز. او بی‌جرم و بی‌جنایت، بی‌حکم و بی شکایت به زندان است".



نگرانی از وضعیت روزنامه نگار بی مرخصی
خانواده مسعود باستانی که از دو سال و نیم پیش بدون مرخصی در زندان است با ابراز نگرانی از وضعیت او گفتند که به درخواست ها و اعتراض های آنها هیچ پاسخی داده نمی شود.

معصومه ملول، مادر مسعود باستانی در خصوص اخباری که درباره بیماری خونی فرزندش منتشر شده میگوید: بیماری خونی به آن صورت نیست چربی خون مسعود بالا رفته و یک سمت بدنش مدام لمس می شود و بدنش مدام خواب میرود که آن هم به دلیل این است که از دو سال و نیم پیش مسعود بدون حتی یک ساعت مرخصی در زندان بوده؛ آن هم زندان رجایی شهر که از نظر امکانات واقعا زیر صفر است.

مادر این روزنامه نگار می افزاید: در زندان رجایی شهر که اصلا پروتئینی به زندانیان نمی رسد، گوشت اصلا نمی آورند، بیش از دو ماه است میوه ای در کار نیست و ویتامین به بدن آنها نمی رسد آفتاب هم که نمی بینند و... معلوم است با این وضعیت هر روز بیمار می شوند و ما واقعا نگران وضعیت پسرم هستیم. او در این مدت دچار مشکلات گوارشی و لثه شده و حالا مشکل چربی خون هم اضافه شده. آزمایشات خود زندان هم این مساله را تایید کرده اما متاسفانه مسئولان هیچ توجهی به وضعیت مسعود و سایر زندانیان سیاسی نمی کنند.

از مادر مسعود باستانی می پرسم درخواست های شما برای مرخصی مسعود تاکنون به کجا کشیده و در نهایت چه پاسخی داده اند؟ می گوید: مشکل ما این است که اصلا هیچ پاسخی نمیدهند؛ حتی جواب نه هم نمی گویند که بدانیم حداقل درخواست های ما به دادستان می رسد. می رویم ساعت ها می نشینیم و دادستان را نمی بینیم. چند در آهنی گذاشته اند که اصلا رد شدن از آنها امکان پذیر نیست. هیچ جوابی هم که نمیدهند و نمیدانیم درخواست ها و اعتراضات ما به دادستان و معاونانش می رسد یا نه. ناچار می شویم در رسانه ها صحبت کنیم شاید صدایمان به گوش دادستان برسد.

خانم ملول که پنج شنبه هفته گذشته فرزندش را ملاقات کرده می افزاید: به اتفاق عروسم برای ملاقات رفتیم و مسعود را دیدیم؛ حالش خوب نبود میگفت یک سمت بدنش لمس می شود و بدنش مدام خواب میرود. مسئولان زندان هم که بی توجهی میکنند.

او ادامه می دهد: الان دو سال و نیم است که به مسعود مرخصی نداده اند؛ واقعا نمی فهمم چرا؟ مگر مسعود چه کرده، چه جرمی مرتکب شده که حتی برای یک ساعت هم مرخصی نمی دهند که حداقل بیاید تحت درمان قرار بگیرد و به زندان بازگردد. ما که نمی گوییم آزادش کنید می گوییم به او مرخصی بدهید که حق قانونی او است.



حسن فتحی؛ روزنامه نگاری مستقل
حسن فتحی، روزنامه نگار 22 آبان ماه و در پی مصاحبه با تلویزیون بی بی سی درباره انفجاردر پادگان سپاه بازداشت شد و خانواده اش میگویند او همچنان در سلول انفرادی است.
پسر آقای فتحی میگوید: پدرم یکبار تماس گرفت؛ خیلی کوتاه بود و فقط گفت در بند 209 است. خیلی سفارش کرد که مادربزرگم از بازداشت او چیزی نفهمد، مادربزرگ من 80 سال دارد و دو پسرش را در جنگ از دست داده و فقط پدرم مانده. به پدرم گفتیم که او نمیداند. یکبار هم مادرم توانست ملاقاتی کوتاه با پدرم داشته باشد که می گفت روحیه پدرم خیلی خوب است و باز تاکید داشته که مادربزرگم چیزی نفهمد؛ گفته بود حتما برایش وکیل بگیریم و پرونده اش را پی گیری کنیم.

آقای فتحی می افزاید: علیرغم تاکیدات پدرم، مادربزرگم مساله را فهمید و حالش اینقدر بد شد که در بیمارستان بستری شد اما پدرم فکر میکند او چیزی نمیداند.

فرزند این روزنامه نگار سپس درباره اتهامات منتسب به پدرش می گوید: ما از پرونده و اتهامات پدرم بی خبریم و چیزی به ما نگفته اند فقط در رسانه ها، بخصوص خبرگزاری فارس، خواندیم پدرم به خاطر مصاحبه با بی بی سی بازداشت شده و اتهامش نشراکاذیب است.

او می افزاید: تنها حرفی که می توانم بزنم این است که پدر من یک روزنامه نگار مستقل است. یک آدم مستقل که همیشه می گفت با هر رسانه ای که صحبت میکند نظر و تحلیل خود را ارائه میدهد.حتی یکبار از شبکه 4 صدا و سیما آمدند و با پدرم مصاحبه کردند، او تحلیل خودش را ارائه داد، اما پخش نکردند. پدر من هیچ وابستگی به هیچ جایی ندارد و یک تحلیل گر است که در مصاحبه با رسانه ها حرف و نظرش را میگوید و چیزهایی که به او نسبت داده اند واقعیت ندارد. حتی شنیده ایم برخی ها هم در این زمینه حرف هایی زده اند که عاری از واقعیت است.

همزمان دیروز در فضای مجازی نامه ای با امضای ۹۰ روزنامه نگار منتشر شد که خواستار آزادی حسن فتحی شده اند.

این روزنامه نگاران نوشته اند: تنها گناه حسن فتحی این است که بر جامعه و جهان خود اندیشه کرد و به زبان آورد آن چه را اندیشید. او حتی از نارضایتی هموطنان خود، از برخی سیاست‌های داخلی و رنج کوچه و بازار سخن نگفت. اندیشه و کلام خود را به حوزه سیاست خارجی محدود کرده بود. اگر نگرانی داشت آن جا بود که مبادا خطا و ناتوانی عده‌ای در شناخت جهان و پیچ و خم‌هایش، وطن مألوف وی را به آتش بکشد. نظرش همانند نظر اکثریت ایرانیان وطن‌خواه و آزاده بود که البته شباهت به نظر صاحبان قدرت نمی‌برد.

روزنامه نگاران امضا کننده این نامه ازادی بی شرط و سریع آقای فتحی را خواسته اصلی خود اعلام کرده و نوشته اند: ما روزنامه‌نگاران داد می‌خواهیم. آن‌ها که در مجلس نشسته‌اند بپرسند، وقتی آنان چنین قانونی مصوب نکرده‌‌اند به استناد کدام اختیار کسی مانند حسن فتحی به حبس است و آن ها که در دولتند، یک صد دفاعی که از کارمندان رسانه‌ای خود می‌کنند برای یک روزنامه‌نگار مستقل هم به کار اندازند. در شأن ایرانیان نیست که هم‌چنان وطنشان را بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران جهان بنامند. این کجا و آن همه کبکبه اخلاق و درس‌آموزی به جهانیان. این کجا و مدعی آزادی و الگوی حریت بودن، این کجا و دین‌داری.

روزآنلاين

اتحادیه اروپا قتل رفیق تقی نویسنده آذربایجانی را قویاً محکوم کرد

رفیق تقی، نویسندۀ منتقد جمهوری آذربایجان  که بر اثر ضربات چاقو به قتل رسیداتحادیه اروپا روز جمعه قتل رفیق تقی نویسنده آذربایجانی را قویاً محکوم کرده و از دولت جمهوری آذربایجان خواست که امنیت جانی سمیر صداقت‌اوغلو، همکار رفیق تقی در روزنامه «صنعت» را تأمین کند. صداقت‌اوغلو، مدیر مسئول روزنامه «صنعت» است.
در قطعنامه پارلمان اروپا آمده است: نمایندگان پارلمان اروپا قتل رفیق تقی نویسنده و خبرنگار مشهور آذربایجانی را قویاً محکوم کرده و از اقدام دولت آذربایجان برای ایجاد کمیته‌یی جهت تحقیق در مورد قتل این نویسنده استقبال کرد.
پارلمان اروپا در این قطعنامه خواستار فراهم شدن زمینه محاکمه کسانی شد که به قتل افراد فتوا می‌دهند و برنامه‌ریزی می‌کنند یا در پی فتوا اقدام به قتل می‌کنند. این قطعنامه از رژیم ایران می‌خواهد برای یافتن عاملان قتل رفیق تقی با ارگانهای امنیتی جمهوری آذربایجان همکاری کند.
پارلمان اروپا تأکید کرده است که باید جلوی تهدیدات توسط مراجع قضایی و امنیتی گرفته شود و کسانی که تهدید می‌کنند محاکمه شوند، هم‌چنین تهدیدشونده باید از طرف ارگان‌های امنیتی و پلیس به‌صورت کامل محافظت شود.
 

صلح جویان جنگ طلب

    این روزها غرب ناچار شده بعد از سالها مماشات با رژیم ایران، به دلیل عربده کشیها و بی اعتنایی رژیم به قطعنامه های شورای امنیت و گردن کشی در برابر قوانین بین المللی، از سر اجبار و با اکراه و به نیت بازگرداندن رژیم به پای میز مذاکره *( رجوع شود به سخنان گهربار سخنگوی رسمی وزارت خارجه شیطان بزرگ که می گوید خواجه حافظ شیرازی هم می داند که ما دنبال مذاکره با ایران هستیم)، کمی در برابر رژیم عکس العمل نشان دهد و با تنگ کردن حلقه ی تحریمها لبریز شدن صبر خود را به رژیم نشان دهد.
در همین رابطه عده ای تحت عنوان ضدیت با جنگ و صلح طلبی داد و بیداد راه انداخته اند که آی فغان آی بیداد، برسید که میهن از بین رفت. ای صلح طلبان عالم و آی میهن پرستان بجنبید که همین فردا بمبها بر ایران فرود می آید و.... اینان حتی گزارش گزارشگر ویژه ی ملل متحد در رابطه با نقض حقوق بشر در ایران و گزارش اخیر سازمان منع گسترش سلاحهای هسته ای را هم توطئه و جنگ تبلیغاتی استکبار جهانی برای آماده کردن زمینه حمله به ام القرای اسلام می دانند.
در این زمینه اکبر گنجی از همه فعالتر می باشد و در آخرین مقاله اش در آیت لله بی بی سی به یاد دوران طلبگی چند فتوا و حکم شرعی – سیاسی هم صادر کرده است. از جمله اینکه نباید در جنگ تبلیغاتی در کنار نیروهای صهیونیستی – استکباری قرار گرفت و برای جلو گیری از جنگ ایرانیان خارج کشور باید جنبش ضد جنگ در اروپا و آمریکا را تقویت و همراهی کنند و ...
هرچند ما فیلسوف نیستیم اما چند سوال توی ذهنمان جوانه زد:
یکم: اگر بخواهیم در کنار جنگ تبلیغاتی صهیونیسم جهانی قرار نگیریم، مثلا اگرآنها گفتند رژیم در حال ساختن بمب اتم است ما باید بگوییم نخیر چنین چیزی نیست؟ اگر گفتند رژیم در عراق و سوریه و لبنان و... دخالت می کند و فاندومنتالیستهای اسلامی را تقویت و تجهیز می کند ما باید بگوییم شما دروغ می گویید؟ اگر گزارشگر ویژه بگوید در ایران نقض حقوق بشر است، ما باید توی دهن او بزنیم و بگوییم ایران کشور گل و بلبل است و نه اوینی دارد نه کهریزکی و نه گوهر دشتی؟ آزادی هم، به حمد الله، از همه نوعش به حد وافر وجود دارد چه آزادی سیاسی و چه مذهبی – مدنی، ولی چشمان شما را دشمنی با اسلام عزیز کور کرده و این محسنا ت را نمی بینید؟ اگر عفو بین الملل گفت ایران به اعدام معتاد است بگوییم تو چرا در کنار جنگ تبلیغاتی استکبار قرار می گیری؟ و...
دوم: چرا به جای همراهی با جنبش ضد جنگ در آمریکا، نباید جنبش ضد جنگ را در ایران راه انداخت؟ اگر یک آمریکایی تشخیص دهد که جنگ به نفع مردمش نیست و باید جلو جنگ طلبان در دولتش بایستد خوب دمش گرم باید برایش هورا هم کشید اما صلح طلب ایرانی چرا نباید چنین کند؟ ایرانی ضد جنگ چرا نباید جلو جنگ طلبانی که بر کشورش حکم میرانند بایستد؟ آیا آمریکایی از مابهتران است و حق دارد جلو حکومتش بایستد اما ایرانی موجود درجه دو و پست است که باید دنباله رو آمریکایی باشد؟ یا نه از نظر شما جلو حکومت ایران ایستادن ممنوع است؟ یا شاید از نظر شما در حکومت ایران اصلن جنگ طلب وجود ندارد و عربده کشیهای احمدی نژاد – خامنه ای هم ساخته و پرداخته ی دستگاه تبلیغاتی استکباری است؟ مگر در جنگ همیشه دو طرف دعوا وجود ندارد؟ آیا وظیفه ی نیروی ضد جنگ و صلح طلب واقعی فشار آوردن و افشای طرف جنگ در کشور خودش نیست؟
سوم: چنین به نظر می رسد که یکی از دلایل عربده کشیهای احمدی نژاد- خامنه ای این است که میخواهند با استفاده از بمبهای اسرائیلی احساسات ناسیونالیستی عده ای را تحریک کنند و با پز قربانی بودن گرفتن مردم را به دنبال خودشان بکشانند و بسیجیهای چاقوکش را روانه ی خیابانها کنند تا نفسها را بیش از پیش ببرند. خوب شما که دارید صحت این تاکتیک را به آنها نشان می دهید. آیا این آنها را تشویق نمی کند که به عربده کشی و جنگ طلبی بیشتر رو بیاورند و در نتیجه هر چه بیشتر به احتمال حمله دامن بزنند؟ می بینید که نتیجه ی عملی و حاصل کار این گونه صلح جویی دامن زدن به روحیه ی جنگ طلبی رزیم ایران و در نتیجه بالا بردن احتمال جنگ است. آیا این نوعی جنگ طلبی محسوب نمی شود؟
رضا شمس    

تا چند روز ديگر، پدرم در معرض اعدام قرار مي گيرد/ 20بار محاكمه / شكنجه و بازجويي

میترا پورشجری فرزند محمدرضا پورشجری وبلاگ‌نویس زندانی می‌گوید: «تا چند روز دیگر پدرم به اتهام “محاربه و سب‌النبی” محاکمه می‌شود و ممکن است وعده‌ها و تهدید‌های اعدام به واقعیت تبدیل شود.قبل از محاکمه پدرم بارها تهدید به اعدام و صدور این حکم شده و می‌ترسم از این‌که آن‌ اعدام‌های نمایشی دوران انفرادی مقدمه‌ای برای صدور این حکم باشد.»
بازداشت، انفرادی طولانی مدت، شکنجه و در پی آن آسیب جسمی وعدم رسیدگی پزشکی، اتهام‌های سنگین و حکم‌های شدید روند نام آشنایی است که بیش‌تر زندان سیاسی در ایران آن را تجربه کرده می‌کنند. روندی که محمدرضا پورشجری وبلاگ‌نویس ۵۱ ساله و نویسنده وبلاگ‌ «گزارش به خاک ایران» آن را با سختی‌های مضاعفی تحمل کرده است.
پورشجری بعد از تحمل هفت ماه سلول انفرادی در دادگاه اول خود که دادگاهی غیرعلنی و بدون حضور وکیل برگزاد شد به اتهام «توهین به رهبری» و «اقدام علیه امنیت ملی» به سه سال زندان محکوم شد. در دادگاهی که در چند روز آینده نیز برگزار خواهد شد این وبلاگ‌نویس با اتهام «محاربه» و «سب‌النبی» محاکمه خواهد شد.
متیرا پورشجری دختر این این وبلاگ‌نویس در این مورد برگزاری این دادگاه گفت: «روز چهار شنبه آخرین دادگاه پدرم به اتهام «سب‌النبی» و «محاربه» در شعبه ۱۰۹ دادگاه انقلاب کرج برگزار خواهد شد. قرار بود این دادگاه در تاریخ یکم تیر ماه امسال برگزار شود که قاضی دادگاه آقای غلام سرابی آن را به ۳۰ آذر ماه موکول کرد.»
وی در مورد وضعیت پدرش در این مدت زندان گفت: «در این ۱۶ ماه بازداشت خیلی بلا بر سر پدرم آمده و خیلی آزار دیده است که بسیاری از رسانه‌ها حتا از آن اطلاع نیز نداشته‌اند. بدون هیچ دلیلی چند ماه قبل پدرم از از زندان رجایی‌شهر به زندان قزلحصار منتقل کرده‌اند و ایشان الان در این زندان هستند. وضعیت جسمی پدرم بسیار بد است، از بیماری کلیه و ناراحتی گوارشی رنج می‌برد. به خاطر شکنجه‌هایی که شد و ضربه‌ای که به سرش زده شده، از ناحیه سر آسیب دیده است. به طوری که چندین بار در زندان بیهوش شده و به سختی قادر به حرکت کردن بود. با این وضعیت از امکانات پزشکی و رسیدگی پزشکی لازم هم برخودار نیست.»
میترا پورشجری با نقض حقوق پدرش اشاره می‌کند و این‌که از حقوق قانونی خود مثل داشتن وکیل محروم بوده است: «از ابتدای بازداشت ایشان از داشتن وکیل محروم بوده است و هر کدام از وکلا مثل آقایان شریف و دادخواه برای گرفتن وکالت ایشان به دادگاه مراجعه کرده‌اند، اجازه گرفتن پرونده را پیدا نکردند. قاضی دادگاه حتا به پدرم گفت که نمی‌تواند این وکلا را داشته باشد و باید وکیل تسخیری بگیرد، اما او حاضر نشده که وکیل تسخیری داشته باشد. این در حالی است که اتهام پدرم یک اتهام سنگین است که حکم اعدام در پی دارد، حکمی که مسئولین قضایی او را به آن تهدید هم می‌کنند. اما با این وجود او حق داشتن وکیل ندارد.»
از میترا پورشجری در مورد نحوه بازداشت پدرش سوال کردم که وی پاسخ داد: «پدرم، محمدرضا پورشجری در تاریخ ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزلش در کرج بازداشت شد. او را بعد از بازداشت به سلول‌های انفرادی زندان رجایی‌شهر منتقل کردند. مدت هفت ماه پدرم در سلول انفرادی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت. آن‌قدر فشار این شکنجه‌ها شدید بوده که وی یک‌بار در زندان با شیشه عینکش دست به خودکشی می‌زند. این شکنجه‌ها موجب آسیب به سرش شد که وضعیت جسمی بدش در زندان به همین خاطر است. حتا او را دو بار می‌برند و به صورت نمایشی اعدام می‌کنند. وی در زندان مدام به خاطر همین ضربه‌ای که سرش وارد شده بیهوش می‌شود. چند ماه قبل به هوای این‌که او را به بیمارستان منتقل می کنند، از زندان رجایی‌شهر بیرون آوردند، اما بعد فهمیدیم که به جای بیمارستان پدرم را به زندان قزلحصار منتقل کرده‌اند و اصلا هیچ وقت به بیمارستان منتقل نشده است.»
پورشجری در مورد شکنجه‌ها و اعدام نمایشی بیش‌تر توضیح داد و گفت: «پدرم را هر روز در دوران هفت ماه انفرادی به بازجویی می‌بردند و مورد بازجویی و فشارهای جسمی و روحی شدید قرار می‌دادند. پدرم تعریف کرد که نزدیک به ۲۰ بار او را به جایی شبیه دادگاه که چهار روحانی در آن حضور داشتند بردند. در بازجویی‌ها مدام به او فحاشی می‌کردند. خودش می‌گفت که آن‌قدر سیلی و شوکر به او زدند و فشارهای روانی به او تحمیل شد که در ماه دوم بازداشت دست به خودکشی زده است. چون شنیده بود که اگر دست به خودکشی بزند فشارها و شکنجه‌ها نسبت به زندانی کم‌تر می‌شود.
بعد از خودکشی وی را به بهداری منتقل می‌کنند و او را از مرگ نجات می‌دهند. حتا او را با ضرب و شتم در همان حال از بیهوشی در می‌آورند و به او می گویند که تنها به این دلیل تو را نجات دادیم که می‌خواهیم خودمان اعدامت کنیم و صندلی را از زیر پایت بکشیم. این مساله هست که برای ما لذت بخش است. قبل از دو بار اجرای حکم نمایشی اعدام حتا به او می‌گویند که برای دخترت وصیت‌نامه بنویس. این اعدام نمایشی بسیار او را از نظر روحی تحت فشار قرار داده بود.»
میترا پورشجری با اشاره به اینکه تا مدت‌ها بعد از بازداشت پدرش از وضعیت و محل نگهداری وی مطلع نبوده، گفت: « بعد از چند روز غیبت پدرم و خاموشی چراغ‌های خانه‌اش، همسایه‌ها که از غیبت او به خاطر تنها زندگی کردنش شک می‌کنند، وارد خانه می‌شوند و می‌بینند که خانه به هم ریخته است. بعد از این‌که من از مشهد به تهران آمدم و وضعیت خانه را دیدم، متوجه شدم که بازداشت شده، اما تا هفت ماهی که وی در سلول‌های انفرادی زندان رجایی‌شهر بود، هیچ اطلاعی از وضعیت او نتوانتسیم به دست بیاوریم. در تمام آن هفت ماه به هر جایی که می‌شد مراجعه کردیم، حتا بارها به زندان رجایی‌شهر مراجعه کردیم، اما می‌گفتند نام چنین زندانی در لیست زندان نیست، این در حالی بود که ما فهمیده بودیم که او در زندان رجایی‌شهر است، اما کسی پاسخ ما را نمی‌داد. من زمانی از وضعیت پدرم اطلاع پیدا کردم که خود من را به ستاد خبری اطلاعات مشهد احضار کردند. آن‌جا بود که من فهمیدم پدر کجا است و در چه شرایطی به سر می‌برد.»
پیگیری‌های دختر این وبلاگ‌نویس اما نتیجه‌ای تاکنون در برنداشته و به جای آن خود مورد تهدید قرار گرفته است. وی در این خحصوص می‌گوید: «من به همه جا مراجعه کرده‌ام، پیش دادستان کرج، قاضی دادگاه، دادیار و اجرای احکام زندان و هر جایی که لازم بوده برای پدرم رفته‌ام بسیاری از مسئولین پدرم را به گرفتن حکم اعدام تهدید کرده‌اند. می‌گویند اتهامش محاربه است و حکمش اعدام است. چنین آدمی حق هیچ چیزی را ندارد. حتا خود من نیز بارها تهدید شده‌ام که اعدام می‌کنند. می‌گویند تو هم مثل پدرت هستی. حتا یک‌بار به من اتهام زدند که بهایی هستم. چند بار در ستاد خبری اطلاعات در مشهد مورد بازجویی‌های سه چهار ساعته قرار گرفتم. می‌گفتند که نباید به هیچ عنوان با رسانه‌ها صحبتی کنم. حتا می‌گفتند که پدرت اعدام خواهد شد و تو بهتر است که از ایران بروی.»
میترا پورشجری در مورد وضعیتش پدرش در زندان قزلحصار گفت: «پدرم در حال حاضر در یک اتاق چهل نفری همراه با زندانیان معتاد نگهداری می‌شود، قبلا اعتراض کرده بود که چرا باید در بندی باشد که زندانیان آن‌جا قاتلان و اشرار هستند. بعد از این اعتراض‌ها او را به اینجا منتقل کرده و حالا در کنار زندانیان معتاد به سر می‌برد. هفته پیش نیز مأمورین زندان پدرم را در زندان قزلحصار مورد ضرب و شتم قرار داده و به او شوکر زده بودند. دلیلشان هم این بوده که در زندان نماز نمی‌خواند. این ضرب و شتم برای پدرم با آن وضعیت جسمی بسیار خطرناک است و حال او را بدتر کرده است.»
میترا پورشجری در پایان به «خانه»ی ما گفت: «در این ۱۶ ماه به من و پدرم خیلی سخت گذشته است، من از بسیاری از گروه‌ها و رسانه‌ها درخواست کمک کردم، اما در این مدت خیلی کم در مورد وضعیت پدرم اطلاع‌رسانی شد و گروه‌های مدافع حقوق بشر پیگیری کردند. من از آن‌ها می‌خواهم که به پدرم کمک کنند. تا چند روز دیگر پدرم به اتهام «محاربه و سب‌النبی» محاکمه می‌شود و ممکن است وعده‌ها و تهدید‌های اعدام به واقعیت تبدیل شود. قبل از محاکمه پدرم بارها تهدید به اعدام و صدور این حکم شده و می‌ترسم از این‌که آن‌ اعدام‌های نمایشی دوران انفرادی مقدمه‌ای برای صدور این حکم باشد از همه گروه‌ها و مدافعان حقوق بشر می‌خواهم که به وضعیت پدرم توجه کنند و ما را تنها نگذارند.

پرونده سازی جدید و محاکمۀ 4 زندانی سیاسی که سالها در اسارت هستند

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" صبح امروز زندانیان سیاسی فرزاد مددزاده،صالح کهندل،محمد علی منصوری و بهروز جاوید طهرانی با پرونده سازی بازجویان وزارت اطلاعات مورد محاکمه قرار گرفتند.

روز یکشنبه 27 آذر ماه زندانیان سیاسی محمد علی منصوری ،فرزاد مددزاده،صالح کهندل و بهروز جاوید طهرانی را به شعبۀ 26 دادگاه انقلاب منتقل کردند و به مدت یک ساعت توسط فردی بنام پیر عباسی بدون داشتن و کیل مورد محاکمه قرار گرفتند. بازجویان وزارت اطلاعات برای چهار زندانی سیاسی فوق پرونده جدیدی گشوده اند و قصد دارند با پرونده سازی جدید حکم های سنگینی علیه آنها صادر کنند.

اتهاماتی که بازجویان وزارت اطلاعات علیه آنها وارد کرده اند به قرار زیر می باشد: داشتن ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران،عضوگیری برای سازمان مجاهدین خلق ایران و تبلیغ علیه نظام می باشد.4 زندانی سیاسی فوق بدلیل نداشتن وکیل و اتهامات فوق ونسبت به دادگاه ولی فقیه که آلت دست بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارد آاعتراض کردند . دادگاه فرمایشی به دلیل اعتراض زندانیان سیاسی فوق به جلسۀ دیگری موکول گردید.

بازجویان وزارت اطلاعات در حالی علیه این چهار زندانی سیاسی این اتهامات سنگین را وارد می کنند که آنها سالهاست که در زندانهای ولی فقیه علی خامنه ای در اسارت بسر می برند. زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی بیش از 6 سال است که در زندان بسر می برد و مدتی پیش محکومیت خود را به پایان رساند ولی به دلیل همین پرونده سازی بازجویان وزارت اطلاعات همچنان در زندان بسر می برد و قصد دارند با این پرونده سازی محکومیت سنگینی علیه او و 3 زندانی دیگر به اجرا درآورند.





آخوندی با نام مستعار علوی و سعید شیخان از تصمیم گیرندگان، مسئولین و شکنجه گران، این پرونده سازی را علیه 4 زندانی سیاسی انجام داده اند.این 2 شکنجه گر از دهۀ 60 تا به حال در به قتل رساندن زیر شکنجه و صدور حکم اعدام علیه زندانیان سیاسی مشغول هستند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ، پرونده سازی ،اتهام سازی بازجویان وزارت اطلاعات و ارسال آن به دادگاه فرمایشی ولی فقیه به منظور محکومیتهای سنگین را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

27 آذر 1390 برابر با 18 دسامبر 2011



گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

همه انقلاب در برابر تمامی ضدانقلاب

برای همه آنانی که مهر مردم شریف و رنج کشیده میهن مان را در دل دارند و به قول دکتر محمد مصدق وقتی پای منافع ملت شان در میان است, لجاجت به خرج می دهند, روزهای باقی مانده به پایان اولتیماتوم برای حمله به اشرف, سنگین, دشوار و پراز تشویش می گذرد, آنان دل نگران ۳۴۰۰ فرزند دلاور خود هستند که تاوان عشق به سعادت و بهروزی مردم شان رامی پردازند: لحظه عبور هزارباره سیاوش از آتش فرامی رسد و مام میهن چشم به این لحظه دوخته است.
در حالی که اردوگاه ضدانقلاب در تدارک لحظه ای است که سال ها برای آن آتش تهیه ریخته و حساب بازکرده است, انقلاب در اشرف, بانشاط و بی هراس, درچند متری زرهی ها و ماشین های کشتار و حرامیان تیغ برکف نفس می کشد و این رمز آشوبی است که خواب از چشم دشمنان تاریخی مردم ایران ربوده است.
جغرافیای این تسویه حساب نیز در پرآشوب ترین نقاط جهان و استیلای یکی از سیاه ترین نیروهای تاریخ بر منطقه واقع شده است, جایی که در آن یک قلم ۹۰۰ هزار زن در جریان جنگی تجاوزکارانه وکوران تروریسم صادراتی پس از آن بیوه شده اند و جان انسان در آنجا هنوز ارزان ترین کالاها است. در این شرایط آَنچه اشرفیان روزانه از سر می گذرانند به نوعی ممکن کردن امری است که غیرممکن می نماید. این بعد از زندگی اشرف, اسرارانگیز و سرشار از رازهایی است که گنجینه انقلاب است.

۱- فرزندان خلق در هر فرصتی که دست به قلم می برند یا در برابر دوربین مقاومت می ایستند, سرشار از عواطف بی بدیل انسانی, با همان صداقت و زلالی سخن می گویند که وجه مشخص کردار همه انقلابیون و آزادیخواهان جهان است, یعنی چیزی که جامعه کنونی ایران در حاکمیت طولانی فاشیسم مذهبی فراموش کرده است.طنین لحن آنان برای همه انسان های دردمند, آگاه و آرمانگرا آشنا است. آنان به زبان تاریخی و مشترک همه انقلابیون فارغ از جغرافیا, نژاد ,سن وسال و جنسیت سخن می گویند. ویژگی بی مانندی که نقطه اتکاء و در عین حال چشم اسفندیار آنان نیز هست...
این نوع گفتار شکوای همه کسانی را برمی انگیزد که در هر فرصتی می نالند انقلابیون پس از این همه سال عوض نشده اند... پس چرا نمی خواهند تغییر کنند؟... مگر زمان برای آن ها ایستاده است؟... یعنی چیزی بوده وهست که جبهه متحد ضدانقلاب را ازارتجاع وفاشیسم هار دینی تا نئولیبرال های وطنی و چپ های پشیمان! پریشان و درمانده می سازد, چیزی که شاید ماهیت عنصر انقلابی نیز با آن شناخته می شود و برگرفته از نوع نگاه به زندگی است, نگاهی که با منطق پراگماتیسم سرآشتی ندارد و تحلیلی که از زندگی به دست می دهد فارغ از چارچوب مسلط فهم سرمایه داری است. از این رو گفتاری است که خارج از پارادایم حاکم معنا می یابد و طنین آن برای گوش ها و چشم هایی که خود را به جریان مسلط سپرده اند, نامفهوم است. در حالی که گفتار انقلاب بیش از هر چیز, جریان مسلط یاد شده را به چالش می خواند واز این رهگذر درک جدیدی را نیز به ارمغان می آورد: تفسیرو فهم انقلابی.
در زمانه ای که ستم کشان از سازمان یابی ویژه خود بی بهره اند, واکنش های انقلابی به تروریسم تفسیر می شود و مرز مبارزه آزادی بخش با بنیادگرایی جنایتکار و تروریستی به عمد مغشوش شده است. زبان اشرف که در فرایند مقاومتی شکوهمند و مستمر شکل گرفته و از مجرای حامیان خستگی ناپذیر آن انعکاس می یابد, بین المللی و قابل فهم است: اشرف, همبسته با اشکال مختلف و در جریان مقاومت در چهارگوشه جهان, پرچم تفسیر انقلابی از زندگی و رد سازش و پای بندی حداکثری به نفس آزادی و عدالت را افراشته است و این اندوخته ای گرانسنگ برای سنت جهانی انقلاب است.

۲- اشرف بیش از هر چیز یک پرسش است, پرسشی است که حتی اگر صورت مساله آن را ما طرح نکرده یا حتی علاقه ای به طرح آن نیز نداشته باشیم, ناگزیر از پاسخ به آن هستیم. چرا که موضوع اشرف در حال حاضر بیش از بحث سرنگونی و حتی شاید فراتر ازمهم ترین دغدغه انقلابیون یعنی کیفیت سرنگونی است, بحث اشرف بحث فردای سرنگونی است. بدون پاسخ به آن – با هر کیفیتی- سخن گفتن از مرحله سرنگونی دشوار است. اشرف سنگین ترین تسویه حساب با مقاومت درمرحله پیش از سرنگونی و اعمال صورت بندی جدید برای آینده ایران است. قوی ترین ضدحمله ای است که علیه مقاومت ترتیب داده شده است. حمله ای است برای برهم زدن طولانی مدت تعادل قوا. رژیم این بار در اشرف به دنبال همه چیز است و مقاومت نیز برای همه چیز می جنگد. مخاطب پرسش اشرف در این مرحله, وجدان زخم خورده انقلاب است.

۳- اشرف پاسخ به مهم ترین خلاء قیام و جنبش در حال سکون حاضر است. موضوع رهبری و تشکیلات است. بحث رهبری ارتش قیام است. اشرف همه این ها است اما همه این موضوعات نیز خود با بحث فردای سرنگونی مشروط شده اند. یعنی بزنگاهی که آلترناتیو انقلابی در برابرآلترناتیوهای رنگارنگ ضدانقلاب ایستاده است. در این روند است که اردوگاه انقلاب خالص تر و اردوگاه ضدانقلاب نیز با تمامی دسته بندی های درونی و طیف ها و فراکسیون های راست و چپ خود و با شرکت همه حامیان امپریالیست اش واضح تر می شود.
روزهای پیش رو تنها برای پهلوانان و گردان بی سلاح و در محاصره, تعیین کننده نیست, آزمونی است که همه در آن شرکت داریم. اتحادها و ائتلاف های موافق و مخالف نیز به همین دلیل در این مرحله شکل می گیرد یا در حال شکل گرفتن است. شکل این ائتلاف ها و اتحادهای پیشاروی به روشن ترین شکل ممکن سیمای ائتلاف ها یا شکاف های پس از سرنگونی را نشان می دهد. در شکل گیری ائتلاف های محتمل یک مرحله تعیین کننده فرا می رسد: برخی خود را شتابان کنار می کشند و برخی دیگر از با گام های سنگین از راه می رسند. آن لحظه جادویی و پایدار می تواند این لحظه باشد.
تمامی سناریوهای پیش روی ولایت فقیه, کم و بیش شبیه به هم هستند و فارغ از تقدم و تاخر زمانی, در یک نکته هم سرنوشت اند: "پایان". دستپاچه گی استعمار وارتجاع برای بی اثر کردن آلترناتیو انقلابی با هر هزینه ای, واضح ترین نشانه این سرنوشت است. در این میان اشرف "نه" تمام عیار به گزینه های گوادلوپی برای ایران است. اشرف, فرصتی تاریخی برای ترسیم دوباره مرز بین انقلاب و ضدانقلاب است.

استماع سرهنگ وسلی مارتین در کمیته خارجی پارلمان کانادا


پارلمان کانادا- کمیته خارجی: اجلاس زیرکمیسیون حقوق بشر، استماع سرهنگ وسلی مارتین فرمانده جیاتیف و نیروهای حفاظتی اشرف


اسکات رید رییس جلسه امروز جلسه چهاردهم سوکمیسیون حقوق بشر کمیته امور خارجی است. در نظر داشته باشید که برنامه امروز بصورت تلویزیونی پخش می شود. ما امروز بعنوان شاهد سرهنگ وسلی مارتین از ارتش امریکا را داریم که با ما در مورد مطالعه مان در مورد شرایط کمپ اشرف صحبت کند. سرهنگ مارتین فرمانده حفاظت کمپ بوده و تجربیات بیشتری در عراق و سایر جاها داشته است و در موقعیتی است که ما را در این موضوع بطور قابل توجهی روشن کند. بدون توضیح بیشتر سرهنگ مارتین صحبت را به شما می دهم.


سرهنگ مارتین: آقای رییس خانمها و آقایان سپاسگزاری می کنم. من بعنوان اولین افسر ضد تروریسم برای همه نیروهای ائتلاف در عراق، بعنوان افسر سابق عملیاتی بازداشت نیروی وظیفه ۱۳۴، و بعنوان اولین سرهنگ که در کمپ اشرف فرماندهی کردم نمی توانم بدون تاکید کافی نگویم که مجاهدین خلق یک سازمان تروریستی نیست.
همانطور که مطلع هستیم آوریل گذشته یک حمله وحشیانه به کمپ اشرف رخ داد که به خوبی در ویدئو مستند شده است. امیدوارم همه فرصت این را داشته اند که ویدئو را ببینند و اگر ندیده اید تقاضا می کنم و پیشنهاد می کنم که نگاه کنید. در این ویدئو ما شاهد بودیم که افراد بی سلاح ، خودروهای زرهی امریکایی از روی آنها رد می شود، و توسط سربازان عراقی به قتل می رسند. یک چیز دیگر هم بود که من مشاهده کردم. ساکنان اشرف برای رفقای به خاک افتاده شان به کمک می شتابند بدون توجه به گلوله ها و خودروها با آگاهی از اینکه آنها ممکن است نفر بعدی باشند که کشته میشوند.
فوریه گذشته سفیر جفری در مقابل سناتور لوین و سناتور مک کین شهادت داد و ابراز اطمینان کرد که مالکی به تعهدش عمل میکند و از ساکنان اشرف حفاظت می کند. نیروهای مالکی تا آن زمان یک بار به اشرف حمله کرده بودند. دوماه بعد حمله آوریل صورت گرفت. همین الان که صحبت می کنیم مالکی ساکنان اشرف را بصورت مستمر بطور روانی با بلندگوها شکنجه می کند و ساکنان را از خواب محروم و آنها را مجبور به شنیدن تهدیدها و تبلیغات خود می کند. اقلام پزشکی و لجستیکی از ورود به کمپ منع شده اند. مجروحین حمله با زخمهای باز و پاهای شکسته باید بخاطر نبود دارو برای جلوگیری از عفونت درد بکشند. ماه گذشته مالکی اهداف خود را بصورت مکتوب به اتحادیه اروپا نشان داد. کپی آن سند همراه با شهادتم ارائه شده است. سازمان ملل ساکنان اشرف را بعنوان پناهجو به رسمیت شناخته است. ولی مالکی مانع از انجام هر اقدامی شده، همانطور که مانع دیدار هیات نماینده کنگره روهراباکر از اشرف شد. یک ابزار اصلی که او مستمرا برای توجیه اعمالش استفاده می کند نامگذاری مجاهدین در لیست است. مالکی اعلام کرده است کمپ اشرف تا پایان سال از مجاهدین خلق تخلیه خواهد شد. او این مجموعه را همین حالا کمپ عراق جدید نامیده است. افراد زیادی از مالکی خواسته اند که ضرب الاجل ۳۱ دسامبر را بردارد و به نمایندگان کمیساریای عالی پناهندگی اجازه ورود به کمپ بدهد تا آنها بتوانند کارشان را تکمیل کنند و ساکنان را باز اسکان کنند. تا آن زمان نیروهای حافظ صلح باید در محل باشند تا از آنها حفاظت کنندحملات ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ بلافاصله بعد از دیدار وزیر دفاع امریکا گیتس بود. بعد از برگشتن از امریکا مالکی می تواند اینطور بنمایاند که این یک عملیات مورد تایید امریکا است. متاسفانه ما بدون داشتن درک خوبی از منطقه به عراق رفتیم. این دفعه دولت بیش از پیش با رژیم ایران همسو است. خمینی زمانی گفت که راه قدس از کربلا می گذرد. ما یک نقش حیاتی برای بازکردن این راه بازی کرده ایم. ما اشتباهات زیادی کردیم و افراد زیادی نهایتا بهای آن اشتباهات را پرداخته اند. مگر اینکه قدمهای مثبت سریعی برداشته شود، من از دعوت برای سخنرانی متشکرم و منتظر سوالهای شما هستم.

خاطره را می‌شود شست، طنـاب را نه - جمشید پیمان

منادیان بازگشت به عصر طلایی خمینی، خواهندگان اجرای بی‌تنازل قانون اساسی جمهوری جهل و جنون و جنایت، پهلوان پنبه‌های میدان مبارزه‌ی بی‌اسب و سوار و بی‌تیر و خنجر، هواداران آرامش سبز کم رنگ، صادرکنندگان الواح زیر جلکی و عرضه کنندگان سکوت در پهنه‌ی پر هیاهوی خاورمیانه و کلّ جهان، باز هم دم دمای عاشورا و شانزده آذر طی یک فقره اعلامیه‌ی پر جوش و خروش و مهیج و محرک و البته ملین، مردم ایران به ویژه جوانان را دعوت به مبارزه‌ی خاموش کرده‌اند، مبارزه‌ای که نه سیخ رژیم را بسوزاند و نه کباب سبزینه‌های بی‌هزینه را.
اینان سالها دست بوس خمینی بودند و سر در فرمانش نهاده بودند و دلشان در حسرت آن روزها جلز و ولز می‌کند، امروزه روز این جماعت با همان هیبت و هیأت به اپوزیسیون رژیم تبدیل شده‌اند و نقشی جز نقش روی دیگر سکه‌ی همین رژیم را ندارند. رنگ سبز که هیچ، هر رنگ دیگری هم به خودشان بزنند حکایتشان از حکایت همان روباهی که دمش را در خم رنگرزی کرد، فراتر نمی‌رود. ،
من یکی از اینان انتظاری جز آن چه تا‌کنون کرده‌اند و دارند می‌کنند ندارم. دیگران خود دانند. باری، جهت اطلاع کسانی که از ادا و اطوارهای این سبز جامه گان سرمازده، اندکی دچار شگفتی شده‌اند می‌گویم:
تـیـرک ها، از سـکّـه می‌افتند
در گرمی ی بازار جـرّ اثقالها
و گلوله‌ها هزینه بـرند
در هنگامه‌ی بحرانهای فراگیر
و در این عرصه، پـر بی‌جا نیست
رونق روزافزون طناب.

چه خوش خیال می‌روند
اهالی خیابانهای بی‌حوصله‌ی تکرار
و ماه را نشانه می‌گیرند
در عصر بی‌اعتباری آفتاب
و سرما گـل می‌دهد
در همهمه‌ی پرمدعای حروف.
و سیمرغ،
گـم می‌شود
در غبار برآمده از دل ماه.

نقّاشان شاید ساده دل،
رنگ سبز می‌پاشند
بر پهنه‌ی زمستان
و شگفتا که در این معاملت
بیگانه‌اند با راه و رسم بـهـار.

می‌دانی رفیق؟
خاطره را می‌شود شست،
طناب را نه.
و برای تـو چه فرقی دارند؛
تـیـرک،
که برپا می‌شود
و طـنـاب،
که می‌آویزندش.
تــو،
پول خردت را فراموش نکن
اگر به تماشا می‌روی!

کنفرانس بین المللی پاریس با حضور رئیس جمهور برگزیده مقاومت- حفاظت از مجاهدان اشرف لغو ضرب الاجل سرکوبگرانه

کنفرانس حقوق بشر در پاریس 10دسامبر 2011روز 10دسامبر ۲۰۱۱ (19آذر۱۳۹۰)، مصادف با روز جهانی حقوق‌بشر, کنفرانسی در پاریس با حضور رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت و شرکت شخصیتهای سیاسی، حقوقی و نظامی اروپایی و آمریکایی تحت عنوان ”حفاظت از مجاهدان اشرف، لغو ضرب‌الاجل سرکوبگرانه“ برگزار شد. مشروح گزارش این کنفرانس ذیلا از نظرتان می‌گذرد:


پائولو کازاکا، نماینده پارلمان اروپا ۱۹۹۹- ۲۰۰۹:
خانم رئیس‌جمهور مریم رجوی و آقای شهردار، آقای وزیر، نماینده کنگره عزیز، فرماندار عزیز، همه شخصیتهای برجسته شرکت کننده که از اروپا و آمریکا آمده‌اند.
دوستان عزیز، من بسیار خوشوقتم که در این‌جا هستم و مدعوین را در این روز معرفی کنم. این روز را در شهر پاریس که قبلاً در سال ۱۷۸۹ اولین اعلامیه جهانی حقوق‌بشر در آن صادر شد و یک بار دیگر در سال ۱۹۴۸ یک اعلامیه جهانی دیگر صادر شد و امسال در ۲۰۱۱ اعلامیه دیگری در شمار دو اعلامیه قبلی و در همبستگی با مردم ایران که در ایران و کمپ اشرف هستند صادر می‌کنیم و این روز را برای آن گرامی داریم. ما یک برنامه بسیار بزرگ با سخنرانان متعدد داریم، الآن میکروفن را به آقای ژان فرانسوآ لوگاره، شهردار پاریس می‌سپارم تا سخنرانی خود را شروع کنند. بفرمایید

ژان فرانسوا لوگاره، شهردار منطقه یک پاریس:
خانم رئیس‌جمهور، آقای وزیر، همکاران منتخب گرامی، خانمها و آقایان،
من شهردار منطقه یک پاریس، وفادار به آرمان شما و مثل همه شما به آن چه که بر ۳۴۰۰تن از ساکنان اشرف می‌گذرد، حساس هستم. آنها هر روز زیر شکنجه‌های غیرقابل تحملی هستند. امروز اولتیماتومی غیرانسانی مستقیماً جانشان را تهدید می‌کند، نه فقط آزادی و حفاظت آنها را، که تا امروز هم رعایت نشده، بلکه جانشان هم مورد تهدید است. در این مدت، رژیم ایران به‌خاطر همه نقضهای حقوق‌بشر برای پنجاه‌وهشتمین بار توسط ملل‌متحد محکوم شد. سالی که گذشت، در ۲۰۱۱، دولت ایران بیش از ۶۰۰تن را بدار آویخت. خانم کاترین اشتون، کمیسر عالی امور خارجه اتحادیه اروپا نگرانی عمیق خود را در مورد وضعیت ساکنان اشرف ابراز کرد و از تمام کشورهای عضو ملل‌متحد خواست که روی دولت عراق با تمام قوا فشار وارد آورند تا بتوان موقعیت لازم را فراهم آورد برای آن که سازمانهای حقوق‌بشری بین‌المللی مثل کمیساریای عالی پناهندگی و یونامی بتوانند اقداماتشان را به اتمام برسانند و ساکنان اشرف را به‌عنوان پناهندگان سیاسی ثبت‌نام کنند.
نماینده ویژه دبیرکل ملل‌متحد در عراق، آقای مارتین کوبلر، در برابر شورای امنیت ملل‌متحد نگرانیهایش را ابراز نمود. او از دولت عراق خواست اولتیماتومی را که بر ساکنان اشرف تحمیل کرده، به عقب بیاندازد. وزرای خارجه چندین کشور اروپایی از جمله هلند، انگلستان علیه این اولتیماتوم موضع گرفتند و محکوم کردند. آقای بان کی‌مون، دبیرکل ملل متحد، در گزارشش یک راه‌حل صلح‌آمیز برای ساکنان اشرف که حفاظت آنها را هم تضمین کند، تقاضا کرد. دولت عراق جابه‌جایی اجباری ساکنان را در این کشور در نظر دارد که فقط پیش درآمدی برای تهدید به کشتار در یک منطقه ناشناخته می‌باشد و ساکنان اشرف بدون تضمین حفاظتی توسط نیروهای غیرعراقی، منطقاً نمی‌توانند آن را قبول کنند. به‌عنوان یک منتخب فرانسه، ما همیشه حمایتمان را از مقاومت ایران و شهر اشرف ابراز نموده‌ایم. ما از دولت فرانسه می‌خواهیم مسئولیتهایش را به عهده بگیرد. ما از رسانه‌های فرانسه، رسانه‌های اروپایی می‌خواهیم وظیفه اطلاع‌رسانی و به صدا در آوردن زنگ خطر افکار عمومی را انجام دهند، چون این یک رژیم غیرانسانی و درحال ارتکاب جنایتهای مکرر است. این ارزشهای جامعه متمدن است که در اشرف پایمال می‌شوند و برای اعمال این تروریسم روانی روزانه از اقدامات غیرانسانی در اشرف استفاده می‌شود. فرانسه تاریخاً و به‌صورت جهانی از این‌که مهد حقوق‌بشر است به خود می‌بالد. من از همه فرانسویان می‌خواهم که برای فشارگذاشتن روی دولت عراقبه‌پاخیزند و از شورای امنیت ملل‌متحد بخواهند نیروهای بین‌المللی کلاه آبی را برای حفاظت ساکنان اشرف اعزام کند. حیات آنها در خطر است و همه ما باید به‌پاخیزیم. در هر صورت از حضور وفادارانه شما متشکرم.

پائولو کازاکا: با سپاس فراوان از آقای شهردار ناحیه اول پاریس، حالا از خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران می‌خواهیم برای ما سخنرانی کنند.

سخنرانی خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت:
(ترجمه فارسی سخنرانی خانم مریم رجوی به زبان فرانسه)

به همه شما سلام می‌کنم.
در روز جهانی حقوق‌بشر به همه مبارزانی که برای این آرمان فداکاری کردند، درود می‌فرستم.
دانیل میتران فقید که ۳هفته پیش درگذشت از سمبل‌ها نامدار این مبارزه بود که به او درود می‌فرستیم.
اجلاس ما درباره بحران انسانی‌اشرف در کشوری برگزار می‌شود که سرزمین حقوق‌بشر است.
اعلامیه «حقوق‌بشر و شهروند» بعد از انقلاب فرانسه الهام‌بخش مترقی‌ترین قوانین حقوق‌بشر از جمله اعلامیه جهانی حقوق‌بشر بوده است.
امیدوارم این اجلاس به یافتن راه‌حلی برای یکی از حساس‌ترین مسائل حقوق‌بشری جهان امروز یعنی وضعیت ساکنان اشرف کمک کند.

اجازه بدهید به زبان فارسی صحبت کنم.

شخصیتهای والامقام، صاحب‌نظران محترم، دوستان عزیز
امروز روز جهانی حقوق‌بشر است. شصت‌و سومین سالگرد روزی که مجمع عمومی ملل ‌متحد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر را به‌عنوان «آرمان مشترکی برای تمام ملت‌ها» تصویب کرد.نسبت به همه‌ زنان و مردان شجاعی که برای این آرمان مبارزه کردند، ادای احترام می‌کنیم.

امروز صدای پروفسور کاظم رجوی، شهید بزرگ حقوق‌بشر ایران را دوباره می‌شنویم که گفت ما تاریخ حقوق‌بشر را با خون خود می‌نویسیم.شجاعان و قهرمانانی هم‌چون ۱۲۰هزار از بهترین فرزندان مردم ایران که در ۳دهه گذشته توسط آخوندها اعدام شده‌اند، و از جمله ۳۰ هزار زندانی سیاسی سرفرازی که در سال۶۷قتل‌عام شدند، از حقوق‌بشر، آرمانی رزم‌آور و پیشتاز ساخته‌اند.

زنان و مردانی که در اشرف در سخت‌ترین اوضاع و در شرایط مرگ و زندگی پایداری می‌کنند، پرچمداران سرفراز همین آرمان‌ حقوق‌بشر هستند. پیام مقاومت کنندگان در اشرف و پیام به‌پاخاستگان در سوریه و سراسر خاورمیانه این است: دیگر دیکتاتورها نمی‌توانند به بهانه حق حاکمیت، مردم تحت سلطه خود را در خون و فاجعه غرق کنند.

اما پیشرفت آرمان حقوق‌بشر در جهان امروز با دیوار قطور سیاست‌ها و منافع عقب‌مانده روبه‌رو است. از یک طرف دیکتاتوری‌هایی که قدرت خود را با سرکوب و جنایت حفظ می‌کنند. از طرف دیگر دولتها و زمامدارانی که از سر وادادگی و یا به‌دلیل منافع حقیر در برابر این توحش سکوت می‌کنند.

حلق آویز جوانان ایرانی در خیابانها، شکنجه بی‌رحمانه زندانیان سیاسی توسط دژخیمان خامنه‌ای، محاصره ضدانسانی ساکنان اشرف هم‌چنین شکنجه روانی ۲۴ ساعته آنها با ۳۰۰ بلندگوی گوشخراش در برابر انظار همگان است. سکوت نسبت به این فجایع دیکتاتوری‌های لرزان را جری‌تر کرده است. به این سکوت باید خاتمه داده شود. این نیاز جامعه بشری در سطح بین‌المللی است.

دوستان عزیز!

اسماعیل محدث -دو نقطۀ ثابت و یک خط

 حول وضعیت اشرف دو نکتۀ ثابت و تغییر ناپذیر وجود دارند. یکی ارادۀ اعضای سازمان مجاهدین خلق مستقر در اشرف در دفاع تمام عیار از حیثت مبارزاتی اشان و دیگری خواست و احتیاج رژیمآدمخوار آخوندی برای از بین بردن و یا حداقل وارد کردن ضربۀ سنگین به دشمن اصلی، یعنی ساکنان اشرف.
زمانیکه محمد حنیف نژاد در زندان رژیم دیکتاتوری شاه بود به او سه شرط پیشنهاد کرده بودند تا با قبول یکی از آنها از اعدام ناگزیر خلاصی یابد. کسانیکه محمدآقا را می شناختند مطمئن بودند که او در برابر تسلیم و مرگ شک نخواهد کرد و با پای خود در برابر جوجه حاضر خواهد شد و برای مبارزه و سازمان تازه تأسیسش آبرو خواهد خرید. با این وصف تمام هراس بنیان گذار سازمان مجاهدین خلق این بود که نکند رژیم سلطنتی حیله کند و او را اعدام نکند و بعد شایعه کند که او در ازای دربردن جانش تسلیم خواستهای رژیم شده است. محمد حنیف نژاد مثل تمام انقلابی ها زندگی را به غایت دوست می داشت اما در آن زمان مرگ با شرف را در مقابل تسلیم انتخاب کرد. دارم می گویم که عنصر جدی انقلابی، محمد حنیف نژاد برای به جلو انداختن مبارزه از چیزی واهمه نداشت و با آگاهی کامل، فعالیت بالنسبه راحت در جبهۀ ملی آنروز را رها کرده و به مبارزه معنای تازه ای داد.
در کنار اشرف وضعیت دولتمرد تازه به دوران رسیده، نوری المالکی اما از همه وخیمتر می باشد. این عنصر بی مقدار با پشتیبانی بی دریغ آخوندانه، بدون داشتن کمترین لیاقت در مکانی قرار گرفت که تا ابد خودش را به پدر خوانده اش در تهران بدهکار می داند. میگویم وخیمتر چرا که این موجود حتی برای درنده خوئی از خود اختیاری ندارد و تماما گوش به فرمان صاحبانش می باشد. این امر ذره ای از مسئولیت او کم نمی کند، فقط از او عنصری خطرناک و یا تسلیم پذیر می سازد؛ می توان او را با فشاری بالاتر از فشار آخوندی پس زد. آقای نخست وزیر دولت عراق باید بداند که همکاری با رژیم آخوندی آغازی دارد اما پایانی نه. این رژیم غیرمتعارف با "اسلام عزیز" اش حتی از تفالۀ کسانیکه به او تسلیم میشوند نیز دست برنمی دارد.
شخصیت دیگر کنار اشرف دولت ایالات متحدۀ امریکاست. دولت معلم درس اخلاق و سیاست و اقتصاد با فرد فرد رزمنگان اشرف در ازای تحویل سلاحشان قرداد امضاء کرده و متعهد شده است که تا پایان تعیین تکلیف نهانی آنها مسئولیت حفاظتشان را بر عهده بگیرد. اما این دولت، که تازه به رئیس آن نوبل هم داده اند، زیر قولش زده و چون خرش در عراق در گل مانده می خواهد تاوانش را از جان اشرفی ها بپردازد. معروف است که کشور گُندۀ امریکا بعد از امتحان تمام راهکارهای عوضی از روی ناچاری در مقابل راه درست تسلیم خواهد شد. آقای رئیس جمهور دولت امریکا که مرتب دم از مردم ایران می زند باید بداند که ساکنان اشرف مردم ایران هستند.
به زبان خلاصه در سرنوشت اشرفی ها اراۀ ساکنان در مقاومت و دفاع از هویت حیثتشان انسانی اشان و اجبار رژیم آدمخوار برای شکستن آنان دو نقطۀ ثابت و عملکرد المالکی و دولت امریکا، که تا به امروز هر دو تعهد ناپذیرجلوه کرده اند قابل تغییر می باشند. طبق اصل هندسۀ مسطحه از دو نقطۀ ثابت فقط یک خط می گذرد. تمام تلاش اشرفی ها در هر کجا که باشند می بایست خط مقاومت تمام عیار، که مناسبترین راه رسیدن به پیروزی است را تقویت و به کرسی بنشاند.
اسماعیل محد
۱۸ آذر ماه ۱۳۹۰
esmail.mohades@tiscali.it

تهدید وشانتاژجامعه جهانی ترجیع بند ذکر مصیبت سران فاشیسم آخوندی

پاسدار تروریست کوثری: پیشرفته‌ترین هواپیمای جاسوسی آمریکا را گرفتیم
اگر جنگنده وارد فضای ایران می‌شد تمام پایگاه‌های نظامی آمریکا را در جهان می‌زدیم
خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران۹۰/۰۹/۱۸ : «نائب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به مجامع بین المللی هشدار داد اگر این هواپیما جنگنده بود، اکنون شرایط منطقه تغییر کرده بود و ما تمامی پایگاه‌های نظامی آمریکا را در سراسر کره زمین هدف قرار داده بودیم.
محمد کوثری نائب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، تجاوز هواپیمای پیشرفته جاسوسی آمریکا به خاک کشورمان را نشانگر متجاوز بودن آمریکا دانست و گفت: تجاوز آمریکا به خاک ایران یک بحثی است که مهمتر از آن سکوت مجامع بین‌المللی است؛ سؤال ما این است که اگر این هواپیما متعلق به ایران بود و به خاک آمریکا تجاوز می‌کرد شورای امنیت و مجامع بین‌المللی چندین جلسه برگزار و چندین قطعنامه علیه ایران صادر می‌کردند؟ »
وی با بیان اینکه آمریکایی‌ها تصور می‌کنند تمام کره زمین در اختیار آنهاست و هر زمان که مصلحت بدانند به هر کشوری که دلشان بخواهند تجاوز می‌کنند، افزود: «نیروهای مسلح ایران با کنترل هواپیمای جاسوسی آمریکا و در اختیار گرفتن آن ثابت کردند که به پیشرفته‌ترین و مدرن‌ترین تکنولوژی‌ نظامی دست یافته‌اند و آمریکایی‌ها قدرت بلامنازع جهان نیستند.»
نائب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس رژیم با بیان اینکه استراتژی دفاعی جمهوری اسلامی ایران ایجاب می‌کند سپاه پاسداران، ارتش و نیروی مقاومت بسیج هر لحظه از آمادگی لازم برای مقابله با دشمن برخوردار باشند، گفت:« به مجامع بین‌المللی هشدار می‌دهیم که اگر بار دیگر هواپیماهای جاسوسی آمریکا به خاک ایران تجاوز کند، پاسخی وحشتناک به آمریکایی‌ها خواهیم داد چرا که خود آمریکایی‌ها می‌دانند واکنش ایران به هر تجاوزی آنقدر وحشتناک است که همه مقامات آمریکایی را به هذیان‌گویی مبتلا کند.»
کوثری با بیان اینکه آمریکا با هواپیماهای جاسوسی خود از همه کشورهای دنیا جاسوسی می‌کند، گفت:« هواپیمایی که اکنون در اختیار نیروهای مسلح ایران است، پیشرفته‌ترین هواپیمای جاسوسی جهان است لذا آمریکایی‌ها با هر نوع هواپیمای جاسوسی وارد ایران ‌شوند، قطعا با شرایط فعلی مواجه خواهند شد.»
وی با بیان اینکه اگر هواپیمای RQ-۱۷۰ کار عملیاتی می‌کرد و از جنس نظامی بود، اکنون شرایط منطقه تغییر کرده بود، خاطرنشان کرد:« اگر آمریکایی‌ها با هواپیمای نظامی و جنگنده وارد حریم ایران شوند، ما به خودمان اجازه خواهیم داد تا تمامی پایگاه‌های نظامی آمریکا را در سراسر کره زمین مورد هدف قرار دهیم. به طوری که هیچ نیروی نظامی آمریکا در امان نباشند.»
کوثری همچنین گفت: «بارها گفته‌ایم و باز هم می‌گوییم که در صورت تجاوز به حریم کشورمان دفاع را در محدوده جغرافیایی خود خلاصه نخواهیم کرد.»

ح.مهاجرانی

کاریکاتور-اشرف، لیست تروریستی

ضرب الاجل مالکی

کریم قصیم

سیاستگزاری دولتی ( یک دولت منتخب و مدعی روابط دموکراتیک) در باره یک موضوع انسانی/ یک مسأله حقوق بشری, معمولاً با دقت و دوراندیشی کارشناسانه, فهم و ملاحظه حقوقی(کشوری و بین المللی) صورت می گیرد. کار زورو ماهیچه نیست, حکم خرد و طرح تدبیراست. در جوانب اجرائی قضییه نیز حزم و احتیاط مد نظر قرارمی گیرد, شاخکهای حساس اجتماعی و شمّ قوی دریافت اثرات و عواقب احتمالی کاربرد دارد. به خصوص در این زمینه, پرهیز از خشونت یک اصل اولیّه است, درصورت بروزاختلاف دربینش و حتی جنبه های اجرایی,مراجعه به قانون وقضاییه مستقل رویه معمول و چراغ راهنمای ممالک دموکراتیک.
اما ازنظرمقاومت ایران چی؟ آیا مسأله ازنگاه سیاسی مطرح شده یا حقوق بشری و انسانی؟
ازهمان نخستین روزها , مقاومت اعلام کرد « ما به خاک نچسبیده ایم», سخنرانی ۴ مه خانم رجوی درمجلس بزرگذاشت شهدای کشتار ۸ آوریل ,
به بیان مکرّرخانم رجوی, و همچنین به نظر کلیه نهادها و سازمانهای حقوق بشری, سیاستمداران اروپایی, آمریکایی و نیز دبیرکل ملل متحد, و...مسأله اشرف / اشرفیان در عراق یک موضوع انسانی و حقوق بشری است و راه حلّ پایدار آن نیز می باید در انطباق با قوانین ملی/بین المللی مربوطه (قوانین پناهندگی, انتقال حفاظت شده به کشورثالث و...) معیّن و اجرا شود, و اکنون ماههاست این پرونده رسماً درکمیساریا مفتوح و به جریان افتاده است. کمیساریای عالی پناهندگی در ۱۳ سپتامبرگذشته رسماً اعلام کرد تقاضای ۳۴۰۰ مجاهد اشرفی را به عنوان پناهجو پذیرفته و آنها می باید - تا انجام پروسه قانونی (مصاحبه ها, پذیرش و بازاسکان درکشورثالث) مشمول کلیه حقوق و تأمینات مربوطه توسط میزبان - دولت عراق – باشند. برای اجرای هرچه سریعتراین روند, همه طرفهای بین المللی/حقوق بشری, دوطرف (مسئولان اشرف و دولت عراق ) را به مذاکره و مفاهمه براساس قانون و عرف دعوت کرده اند. مسئولان اشرف و کل مقاومت , به ویژه شخص خانم رجوی, بلافاصله از آن موضعگیری رسمی کمیساریا استقبال و درجهت اجرایی شدن سریع مصاحبه ها تاکنون همه نوع تفاهم و همکاری به خرج داده اند, ازجمله برای تعیین مکان و زمان مصاحبه های سریع الوصول فرد فرد اشرفیها. تنها خواسته آنها این بوده که حفاظت جان و حیثیت مصاحبه شوندگان(درنقل وانتقال به محل وطیّ مصاحبه های فردی) توسط یک نیروی قابل اطمینان تضمین شود, به همان ترتیب که ملل متحد جان افراد و کارمندان خود را حفاظت می کند.
چه کسی می تواند مدعی شود که دولت عراق, با حرف شنویی که از ولایت فقیه دارد, به ویژه با تجربه دست زدن به دوجنایت بزرگ علیه بشریت(هجوم های مرداد۸۸ و فروردین ۹۰ به اشرفیان بی سلاح), با محاصره نظامی غیرقانونی, اعمال حصروکسر دوادرمان پزشکی, قطع سوخت و... اعمال شکنجه دوسال ونیمه اخیر توسط بلندگوها و... یک چنین جنایتکارستمگری چگونه می تواند مورداطمینان اشرفیها قرارگیرد؟
می ماند ارائه حفاظت / ضمانت پروسه کاری فوق الذکر توسط ملل متحد یا ایالت متحده(که مسئول اولیّه تمام این وضعیت بوده است). تاکنون این امکان عملی محقق نشده است.
ازدیدگاه حقوق بشری که نگاه کنیم, می بینیم «ضرب الاجل» مالکی چیزی جز یک زورگویی بی وجه و ممنوع , یک تهدید جابرانه, و درواقع یک طرح جنایتکارانه – مطلوب ولایت فقیه- بیش نیست. استناد مالکی به «حق حاکمیت» صرفاً یک دستاویزبی وجه و یک کلاه شرعی فریبکارانه است. درواقع امر ربطی به اصل « حاکمیت ملی», که مشروط به حقوق بشر و قوانین بین المللی است, ندارد. وانگهی, ”ضرب الاجل” ازحداقل وفاق قانونی وملی برخوردارنیست: نه توافق نیروهای سیاسی شریک دردولت را دارد ( معاون نخست وزیر, معاون ریاست جمهوری, رؤسای فراکسیونهای العراقیه و ائتلاف کردستانی, و... با این ضرب الاجل مخالفند و به یک راه حل انساندوستانه فراخوانده اند) و نه مورد حمایت و تصویب مجلس عراق و جامعه مدنی و توده های مردم کشورقرارگرفته. برعکس , علیه رأی و نظر کلیه این طرفها می باشد. ضرب الاجل صرفاً یک زورگویی جابرانه است که تمام دنیای سیاست و حقوق بشری بین المللی نیز با آن مخالفت فزاینده ای نشان داده اند. اساساً اعلام « بستن اشرف به هرقیمت» که بارها توسط مالکی وایادی اش عنوان شده, آشکارا یک ایستار دیکتاتورمنشانه و خلاف حقوق مندرج در کنوانسیونهای بین المللی است, ضرب الاجل بیانی آکنده ازتهدید پناهنجویان بی سلاح و بی دفاع اشرف به کشتار و قلع و قمع, یا دستکم جابه جایی اجباری آنها به مراکزنامعلوم و تحت کنترل قاتلانشان است. و دنیا می داند جابه جایی اجباری یک رویه منجربه کشتاربی پناهان توسط نازیها بوده و ازبعد ازجنگ – قانوناً – قدغن است. وانگهی شخص آقای بان کیمون صریحاً اعلام کرده که حل وفصل مسأله اشرف می باید به صورت مسالمت آمیز و مرضی الطرفین صورت گیرد. یعنی به همان شیوه ای که کمیساریای عالی پناهندگی اعلام کرده و اکنون آماده کارو اجرای آنست.
مالکی ماههاست, با سرکشی از میزانهای حقوق بشری و قوانین و کنوانسونهای بین المللی, شروع کار کمیساریا و پیشرفت سریع و قانونی پرونده را مانع شده. راه حل آنست که جامعه جهانی فشارآورد که ضرب الاجل غیرقانونی لغوشود, تا کمیساریا بتواند, تحت حفاظت نیروهای ملل متحد, کارش را شروع کند.یک راه سریعترآنست که پرونده ۳۴۰۰ نفریک جا به جریان افتد و موقتاً یک استاتوی پناهندگی تأمین شود تا امکان انتقال( به یک محل موقتی) فراهم گردد.
مقاومت ایران و رهبران اشرف, برای همه نوع همکاری و تفاهم آماده بوده و هست. مهم است که علاوه برملل متحد و کمیساریا, دولت آمریکا و شخص اوباما دست به کار شود و لغو ضرب الاجل مالکی را بخواهد. من درباره کل این مسأله و موضع دولت اوباما و... درمحل تحصّن حامیان اشرف در ژنو یک سخنرانی داشتم. به مشاهده و پخش هرچه بیشتراین سخنرانی توصیه می کنم. لینک آن را درزیرمی بینید:

گرامی باد خاطره سردار جنگل میرزاکوچک‌خان

میرزا کوچک خان
یازدهم آذرماه، سالروز شهادت سردار جنگل، میرزاکوچک‌خان درسال 1300 شمسی


سردار جنگل، میرزاکوچک‌خان در سال 1294، درست در شرایطی که اســتعمار انگلســــتان درصــــدد گسترش تسلط خود بر تمـامی ایران بود، پرچم مقاومتی مســـــلحانه را در جنگلهای فومن گیلان برای مقابله با استیلای مجدد استبداد و استعمار، و در مسیر برقراری آزادی و استقلال ایران برافراشـت. در آن شرایط که فرصت‌طلبان و سازشکاران و افرادی همچون وثوق‌الدوله‌ و ســـــــیدضـــــیاءالــدین‌ و تقی‌زاده ‌با تسلیم‌طلبی، راه تسلط استعمار انگلستان در ایران را می‌گشودند، میرزا به‌ مقاومت برخاست و پس از مدت کوتاهی، آتش مقاومت مسلحانه انقلابی در سراسر گیلان و جنگلهای شمال، گسترش یافت.
اسم اصلی‌اش یونس بود معروف به میرزاکوچک فرزند میرزا بزرگ اهل رشت ساکن استادسرا.
در سال 1259 شمسی در یک خانواده متوسط در رشت به دنیا آمد. سنین اول عمر را در مدرسه حاجی‌حسن واقع درصالح‌آباد رشت و مدرسه جامع، به آموختن صرف‌ونحو و تحصیلات دینی گذراند. مدتی هم در تهران در مدرسه محمودیه به‌همین منظور اقامت گزید ولی تحولات پرفرازونشیب دوران مشروطه، تعدیات بی‌پروا و مداوم روس و انگلیس به میهن ما، حاکمیت منحط دولتمردان سرسپرده، فقدان امنیت و تداوم ظلم و ستم بر اقشار مختلف مردم محروم، مسیر افکارش را تغییر داد و عبا و قبا و نعلین و عمامه را به تفنگ و فشنگ و نارنجک مبدل ساخت و راه انقلاب و رهایی خلقش را برگزید.
میرزاکوچک در همان ایام، شنید که جنبش مشروطه درگرفته، و شور آزادیخواهی، مردم را فرا گرفته. حدوداً 25ساله بود که عاشق ستارخان شد. لباس مجاهدی پوشید و مدتی به عضویت کمیته ستارخان درآمد و همراه با مجاهدان گیلان در فتح قزوین شرکت کرد. موقع فتح تهران درحالیکه هنوز قزاقهای محمدعلیشاه، مقاومت می‌کردند، او مأمور تسخیر قزاقخانه شد. نبرد او برای تسخیر قزاقخانه سه روز طول کشید و سرانجام تسخیر شد. همچنین در شورش برخی مزدوران محمدعلیشاه که به تحریک بقایای استبداد در‌گرفته بود، به یاری ستارخان شتافت، اما در بین راه بیمار شد و ناچار به تهران برگشت.
بعداز فتح تهران و استقرار دولت مشروطه، سردار ملی، ستارخان در جریان توطئه خلع‌سلاح مجاهدین در باغ ملی تهران مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه پا زخمی‌شد. زخم، بسیار کاری بود و به آسانی بهبود نمی‌یافت و سردار ملی تا لحظه پایان عمر کوتاهش از آن رنج برد و بدینسان فروغ زندگی آن بزرگ‌مرد، خیلی زود خاموش شد، اگر‌چه آرمانهایش زنده ماند و ایران‌زمین برای همیشه وام‌دار او گردید.
آری، مشعل‌دار خاموش شد. اما مشعل، خاموش نشد. ایران‌زمین، سردار آزادی‌ستان دیگری را راهی میدان می‌کرد تا مشعل آزادی را همچنان برافروخته نگه دارد.
میرزاکوچک‌خان، داوطلبانه از تهران راهی کارزار ”گمیش‌تپه“ شد. جنگی که به تحریک محمدعلی‌شاه مخلوع در ترکمن صحرا شروع شده بود. در آنجا از ناحیه سینه، گلوله خورده و به‌شدت مجروح شد. کوچک‌خان را به قفقاز انتقال دادند. در مدت اقامت چندماهه در بادکوبه و تفلیس، با افکار ترقیخواهانه، بیشتر آشنا شد. پس از بازگشت به ایران شروع به فعالیت ‌آزادیخواهانه‌ کرد، اما به دستور کنسول روسیه در رشت، از اقامت در زادگاهش رشت ممنوع شد و ناگزیر به تهران رفت و در آنجا اقامت گزید.
میرزاکوچک‌خان بعد از سرخوردگی از رهبران به‌اصطلاح ملی‌گرا در تهران، مجدداً راهی زادگاهش گیلان شد و درسال 1294 شمسی، کار جنبش جنگل را شروع کرد. خودش بود و خالو قربان و برادرش رحمان از ایل کلهر، و احسان‌الله خان، و احمد کسمایی.
خلاصه، آنها جنبش جنگل را در جنگلهای فومن گیلان آغاز کردند. روزنامه‌یی نیز به نام جنگل منتشر کردند تا اهداف جنبش از جمله استقلال ایران و یگانگی عموم مردم ایران را به آگاهی همگان برسانند.
طولی نکشید که جنگل‌ گیلان، کانون مبارزه شد و از همه نقاط کشور به آنها پیوستند. روشنفکران و حتی کشاورزان می‌آمدند سلاح به دست می‌گرفتند. جنگل، خانه‌ جنگلیها و سنگر آنها شده بود.
دوسال از آغاز نهضت جنگل گذشته بود که دیکتاتوری تزاری در روسیه با انقلاب سوسیالیستی 1917 سرنگون شد و نیروهای متجاوز روسیه تزاری براساس تصمیم دولت انقلابی از ایران خارج شدند. قوای استعماری و سرکوبگر تزاری، از برابر جنبش جنگل برداشته شدند.
مجاهدین جنگل، به رهبری میرزاکوچک‌خان، در سال 1299 شمسی، سراسر گیلان از جمله شهر رشت را آزاد کردند و میرزا بنابه ‌دعوت مردم و در میان استقبال شور‌انگیز آنان در خرداد آن سال وارد شهر شد و با صدور اعلامیه‌یی، استقرار حکومت جمهوری را در گیلان اعلام کرد.
آرمانهای جنبش جنگل خیلی‌ترقیخواهانه بود:
تساوی حقوق مدنی و اجتماعی زن و مرد، به رسمیت شناختن حق متساوی برای انتخاب شدن و انتخاب کردن برای همه آحاد مردم، آزادی فکر و عقیده، آزادی اجتماعات، آزادی بیان، اصلاحات ارضی، آموزش ابتدایی مجانی و آموزش اجباری برای اطفال، جدایی روحانیت از امور سیاسی و معاشی و مصون بودن دیانت افراد از تعرض، ممنوعیت کار برای کودکان کمتر از 14سال، محدود بودن ساعتهای کار به 8ساعت در شبانه روز و یک روز تعطیل اجباری در هفته برای همه کارگران و مزدبگیران و ملی شدن جنگلها.



شعار مجاهدین جنگل، اخراج نیروهای بیگانه، برقراری امنیت و رفع بی‌عدالتی و مبارزه با خودکامگی واستبداد بود.
روزنامه جنگل در شماره 28سال اول، خط‌مشی سیاسی نهضت را چنین بیان کرده است:
ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلالی به تمام معنای کلمه، یعنی بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی ـ اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی، که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات دولتی است.
سردار جنگل در برخورد با مدعیان و نیروهای دولتی و ارتجاعی، عزم جنبش را برای تحقق آزادی و استقلال ایران به روشنی بیان می‌کرد. در جواب رئیس روسی قوای قزاق تهران که به او پیشنهاد تسلیم شدن کرده بود نوشت: … انقلابات امروزه دنیا ما را تحریک می‌کند که مانند سایر ممالک، در ایران اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت‌طلبان برهانیم ولیکن درباریان، تن درنمی‌دهند که کشور ما با قانون مشروطیت از روی مرام دموکراسی اداره شود. با این ادله، وجدانم به من حکم می‌کند در راه سعادت کشورم سعی کنم، گو آن که کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود. در مقابل، جوابی را که موسی به فرعون و محمدص به ابوجهل و سایر مقننین و قائدین آزادی در محکمه عدل الهی می‌دهند، من هم می‌دهم. بنده و همراهانم، شما و پیروانت در این دو خط مخالف می‌رویم باید دید عقلا‌ی عالم به جسد کشته ما می‌خندند و یا به فاتحیت شما تحسین می‌کنند؟




جنبش جنگل به‌رهبری میرزا در راه خود مصمم بود. اما جنبشهای ملی و استقلال‌طلبانه، همیشه از طرف مزدوران استعمار، مزاحم تلقی می‌شوند. جنبش جنگل نیز زیر فشار قوای دولتی، و نیروهای قزاق‌ ، که حالا تحت تسلط نیروهای انگلیس درآمده بودند قرار گرفت. سرانجام وقتی در کودتای سوم اسفند سال 1299 سیدضیاء به نخست‌وزیری رسید، شرایط سرکوب جنبش جنگل برای دولت دست‌نشانده‌ فراهم شد، عامل اجرای این کودتا یعنی رضاخان میرپنج که یکی ازافسران قزاق بود مأمور خاموش کردن آتش جنبش جنگل شد.
از سوی دیگر در نخستین روزهای پس ازکودتای سیدضیاء، در دهم اسفند 1299، قراردادی بین ایران و شوروی بسته شد که یکی از مواد آن همکاری با رژیم ایران در خاموش کردن این جنبش، و عدم حمایت شوروی از جنبش جنگل بود. سفیر شوروی در ایران در 5 اردیبهشت 1300 این موضوع را در نامه‌یی به میرزاکوچک‌خان یادآوری کرد. نزدیکی دولتهای ایران و شوروی، اختلافات شدیدی را در درون جنبش جنگل به‌وجود آورد. برخی متحدان میرزا سازشکاری پیشه کردند. آنها در ادامه مبارزه تردید کردند. قوای تحت امر احسان‌الله‌خان و خالوقربان با نیروهای میرزا به مقابله و رویارویی خونین پرداختند. و این اوضاع، زمینه را برای حمله قزاقها به سرکردگی رضاخان به گیلان مساعد کرد.
رشت در 12آبان 1300 به تصرف نیروهای قزاق درآمد. آنگاه حملات نیروهای قزاق به مجاهدان جنگل شدت یافت. مجاهدین جنگل دربرابر یورش گسترده نیروهای قزاق و انگلیس، مقاومت کردند. بسیاری از یاران میرزا شهید شدند. برخی از متحدین تسلیم‌طلب وی به خدمت دشمن درآمدند و بقیه نیز پراکنده شدند. سردار جنگل تنها ماند اما همچنان سرسخت و سازش‌ناپذیر به‌منظور جمع‌آوری و سازماندهی مجدد باقیمانده نیروها و ادامه مبارزه، تصمیم گرفت به خلخال برود و از هم‌پیمانی که در آنجا داشت کمک بگیرد. یکی از این هم‌پیمانان دلاور و بزرگوار، عظمت‌خانم فولادلو از سران عشایر خلخال بود که پیش از این با میرزا ملاقات نموده و قول داده بود که هر کمکی از دستش برآید به جنبش جنگل خواهد کرد. عظمت‌خانم، در دوران سختی نیز همچنان بر سر پیمان خود باقی بود و به‌محض شنیدن خبر حرکت میرزا به‌سوی خلخال، چند صد سوار آماده کرده بود تا آنها را به پیشواز میرزا بفرستد. اما افسوس که دیر شده بود.
میرزا در سفر خود به همراه یار وفادارش، که یک آلمانی به‌نام ”گائوک“ و معروف به هوشنگ بود، در راه خلخال، در گردنه گیلوان، دچار کولاک شدید گردید و سرانجام روز 11آذر سال 1300 شمسی، هر دو در اثر سرمازدگی جان ‌باختند. وقتی این خبر در منطقه پخش شد، یکی از ملاکین مزدور و جنایتکار که کینه بسیاری از میرزا در دل داشت با عده‌یی از تفنگچیانش خود را به آن محل رساند و با ممانعت از خاک‌سپاری پیکر سردار قهرمان جنگل، توسط روستائیان، سر از پیکر بی‌جان او جدا کرد. سپس یکی از همان فرصت‌طلبان و عناصر خائنی که به میرزا پشت کرده و به خدمت دشمن درآمده بود، برای اثبات سرسپاری خود، سر بریده میرزا را به تهران برد و آن را به رضاخان تقدیم نمود. به این ترتیب جنبش جنگل پس از هفت سال مبارزه بی‌وقفه با استعمار انگلیس و ارتجاع داخلی از پای درافتاد.


بخشی از سخنان رهبر مقاومت مسعود رجوی در میتینگ تاریخی استادیوم تختی شهر رشت - 14اسفند 1358


به‌هرحال برای من افتخار بزرگی است که امروز یعنی در سالگرد پیشوای بزرگ نهضت ملی، مصدق کبیر در میان شما باشم. در کنار شما، در خانه شما، یعنی در محضر میرزا، سردار بزرگ جنگل، سرداری که نخستین پیشگام تاریخ معاصر ایران در مبارزه انقلابی مسلحانه بود
سرداری که در پس زمستان تیره وطن و در تندباد سیاه وطن‌فروشی و ساخت‌وپاختهای وثوق‌الدوله‌ها از کنج مدرسه، راه جنگل را پیش گرفت تا به گرمی و خروش خون خودش، بهاری تازه خلق کند. و هر چه درس وفا و صفا خوانده بود، در مقابل خلق پس دهد و راستی که چه خوب، معلم وفا و پاکباختگی و وطن‌پرستی و مروت شد و تعلیم داد. نه به تمام گیلان، بل به تمام ایران.
آن که وقتی سر از بدن یخ‌زده‌اش جدا می‌کردند، جز یک ریال چیزی بیشتر در جیب نداشت ولی با این همه در پی آرمان مردم و آرمان آزادی در مقابل هر توفانی، سینه سپر می‌کرد. راستی در تاریخ چه بد نوشته‌اند، چه بد نوشته‌اند که سردار ما در برفها یخ زد.

نه، نه، آنها البته می‌خواستند سردار یخ بزند، ولی میرزای ما که یخ نزد! او در آرمانش ذوب شد و در رگها و قلبهای تک‌تک ما جاری شد، مگر ندیدید؟
مگر ندیدید که سردار جنگل، با همان سلاح و با همان عزم آهنین هر وقت لازم شد از قلب گیلان دوباره بپا خاست، دوباره برخاست، آمد در شهرها و روستاها و پیام جنگل سبز را که همان سرود سرخ رهایی است توده‌گیر کرد.
پس چه کسی گفت که میرزا یخ زد؟ نه، او همین جاست! توی دل تک‌تک ما و هم‌الآن دارد می‌تپد. آخر، ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. برعلیه ستمگرها، دزدان شرف، و دزدان حاصل کار مردم.

حمله به سفارت خارجی، حماقتی دیگر توسط حاکمان نابخرد

افکار و عقاید آخوندهای حاکم بر ایران قرون وسطایی است. روش حکومت و تنظیم رابطه شان با مردم خودشان و با کشورهای دیگر هم قرون وسطایی. حاصل حکومت چنین موجودات ابلهی بر کشور ما تا به حال جز ویرانی و خرابی و فساد و فقر و جنایت و وحشیگری نبوده است. و حالا وارد فاز جدیدی از این خرابکاری شده اند. در گذشته های دور وقتی حاکمی و اطرافیانش به هر دلیلی از فرستادگان و سفرای حاکم دیگری، که برای دادن پیام صلح و یا مبادلات بازرگانی و غیره به دربارش آمده بودند خوشش نمی آمد، دستور میداد که فرستادگان را بزنند و گوش وبینی شان را ببرند و روانه شان کنند. در برخی موارد هم دستور میداد فرستادگان بیگناه، که فقط حامل پیام بودند را بکشند. بی توجه به اینکه این عمل زشت چه پیامدی دارد. مشهورترین نمونه اینگونه رفتار مربوط میشود به سلطان محمد خوارزمشاه که با مشورت اطرافیان فرمان قتل سفرای چنگیزخان مغول را داد و حاصل این عمل ابلهانه، حمله مغولان به ایران بود که همواره به عنوان یکی از بدترین بلاهایی که در طول تاریخ بر سر ملت ایران آمده از آن یاد میشود.
روز سه شنبه، ۸ آذر (۲۹ نوامبر) ۱۳۹۰ گروهی از بسیجیان عامل ولی فقیه که رسانه‌های داخلی ایران آنان را دانشجویان دانشگاه های تهران و دانشجویان بسیجی توصیف می کردند، به اصطلاح به منظور اعتراض به سیاست بریتانیا در قبال حکومت جمهوری آخوندی و در حمایت از مصوبه مجلس راجع به کاهش رابطه با بریتانیا وارد ساختمان‌های سفارتخانه بریتانیا در مرکز تهران و قلهک شدند و اقدام به تخریب اموال کردند. بدون کمترین تردیدی این حمله و هجوم با تایید ولی فقیه انجام شده است. کما اینکه علیرغم معذرت خواهی آبکی دولت، رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه که دو راس از چندین راس لاریجانی های موجود در حاکمیت هستند رسما از این عمل احمقانه حمایت کردند. در مقابل ویلیام هیگ، وزیر خارجه بریتانیا در ۹ آذر ۱۳۹۰ درپارلمان این کشور گفت که دستور تعطیلی فوری سفارت ایران در بریتانیا صادر شده و به کارمندان این سفارت‌خانه ۴۸ ساعت فرصت داده شده که خاک بریتانیا را ترک کنند.
انجام چنین عمل احمقانه ای در قرن بیست و یکم که موجودیتی به نام سازمان ملل با تصویب یک سری قوانین و دستورالعملها، برای از بین بردن تنش های بین کشورهای مختلف تلاش کرده است، و بر اساس یکی از همین مصوبه های سازمان ملل، دیپلمات ها و سفارتخانه ها در کشورهای مختلف دارای مصونیت و امنیت دیپلوماتیک هستند، بی شباهت به همان حماقت سلطان محمد خوارزمشاه در کشتن سفرای چنگیز خان نیست. اگرچه که ولی فقیه شاید خواسته است به تنش بین غرب و ایران دامن بزند تا شاید همانگونه که خمینی دجال از جریان حمله به سفارت امریکا و گروگانگیری برا ی قبضه کردن حکومت و کنارزدن دولت بازرگان استفاده کرد، او نیز بتواند به این وسیله رقبا را از میدان بدر کرده و تضادهای بالای حکومتی را به نفع خودش حل کند.
گروگانگیری سفارت امریکا برای مردم ایران بسیار گران تمام شد. این یکی گروگانگیری و حمله به سفارت هم دست کمی از آن نخواهد داشت اما شاید این فایده را نیز داشته باشد که غرب دست از مماشات با رژیم آخوندی بردارد و بیش از این از ماندن این رژیم حمایت نکند.
الف . آرامی

نامه یک زندانی سیاسی به رئیس‌جمهور آمریکا و دبیرکل ملل متحد

واشنگتن تایمز- جمعه ۲دسامبر ۲۰۱۱
نام من مهین صارمی، ۵۲ساله، زندانی سیاسی سابق هستم که اخیراً از ایران گریختم
من یکی از دست‌اندرکاران قیام ۲۰۰۹ در ایران بودم.
اعدام شقاوت‌بار همسرم مانع از این نشد که آرزویم را برای کسب ”آزادی“ از دست بدهم.
”آزادی“ آرمان ماست. آیا داشتن آرزوی آزادی جنایت است؟
همسرم علی صارمی با سابقه‌ترین زندانی سیاسی ایران بود که بعد از ۲۴سال اسارت در ۲۸دسامبر ۲۰۱۰ به‌خاطر هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران و این‌که برای دیدار پسرش اکبر به اشرف سفر کرده بود، تحت عنوان محارب (مخالفت علیه حکومت خدا) اعدام گردید.
در یک دادگاه در ۱۰ژانویه ۲۰۱۱، که تنها چند دقیقه طول کشید، من به ۱۰سال زندان به‌خاطر ”اقدام علیه امنیت ملی“ و ”دیدار از اشرف“ محکوم شدم.
۱۲۰هزار حمایت‌کنندگان سازمان مجاهدین خلق ایران توسط این رژیم منفور کشتار شدند، تنها به‌خاطر این‌که آرزوی ”آزادی“ داشتند.
آقای رئیس‌جمهور، آیا آرزوی داشتن آزادی و ایستادگی برای کسب آن یک عمل ”تروریستی“ محسوب می‌شود؟
در سال۲۰۰۹، ما فریاد می‌زدیم که تغییر رژیم را می‌خواهیم. ملت ما به‌دنبال یک علامت شجاعانه از سوی رئیس‌جمهور آمریکا و سازمان ملل بودند که انتظار آن می‌رفت.
اما رژیم آخوندی ایران و آمریکا ما را تروریست خطاب کردند.
همان برچسبی که تحت آن آخرین حمله به اشرف صورت گرفت، جایی که پسرم و ۳۴۰۰تن از یارانش که برای آزادی ایران مبارزه می‌کنند، در آن‌جا به‌سر می‌برند.
نیروهای مالکی در آوریل۲۰۱۱ به کمپ اشرف حمله کردند که دراثر این حمله ۳۶تن کشته و صدها نفر مجروح شدند. هیچ‌گونه تحقیقاتی هیچ‌گاه توسط هیچ سازمان بین‌المللی، از جمله سازمان ملل صورت نگرفت.
مالکی از ضرب‌الاجل ۳۱دسامبر علیه اشرف و نیز اخلال در کار کمیساریای عالی پناهندگی در ثبت‌نامه پسرم و دوستانش، برای هموار کردن یک حمله دیگر استفاده می‌کند.
و شما آقای ر‌ئیس جمهور، قبول کرده‌اید او را به‌عنوان مهمان خود در کاخ سفید درحالی‌که تحت تحقیق برای جنایت علیه بشریت است بپذیرید

آقای رئیس‌جمهور،
هرگونه جابه‌جایی در عراق پسرم و دوستان وی، بدون حفاظت آمریکا و یا سازمان ملل، امضای اعدام آنهاست.
شما باید مالکی را از این توطئه جابجایی، منصرف کنید.
آقای بان کی‌مون دبیرکل ملل متحد،
شما می‌توانید ۳۴۰۰تن ساکنان بدون دفاع اشرف را با اختصاص دادن نیروهای کلاه آبی حفاظت کنید
همین حالا اقدام کنید.
مهین صارمی زندانی سیاسی و همسر و همرزم مجاهد شهید علی صارمی