بيش از ۱۰۰۰ زندانی در صف اعدام!

ديکتاتوری آخوندی اعدامهای گسترده زندانيان محکوم به اعدام در زندان گوهردشت کرج را در دستور کار خود قرار داده است.
گزارشها حاکی است که بيش از ۱۰۰۰ زندانی در زندان گوهردشت کرج در انتظار اجرای حکم اعدام به سر می برند.

از چند هفته پيش، هيأتی از دژخيمان قوه قضاييه به رياست دژخيمی به نام نجف آبادی که معاون جعفری دولت آبادی دادستان رژيم در تهران است، در زندان گوهردشت کرج مستقر شده و زندانيان محکوم به اعدام را مجبور به پر کردن فرمهايی می کند که هدف از آن سرعت بخشيدن به اجرای حکم جنايتکارانه اعدام است.
همين گزارش حاکی است، دژخيمان رژيم همزمان برخی شاکيان خصوصی زندانيان محکوم به اعدام را احضار کرده اند و آنها تحت فشار قرار داده اند که خواستار اجرای حکم اعدام شوند.
دژخيمان به شاکيان گفته اند يا بايد هزينه زندانی را به ديکتاتوری آخوند بپردازند يا بايد خواستار اعدام آنها شوند
از آنجا که هزينه نگهداری زندانی رقم بالايی است و شاکيان توان پرداخت آنها را ندارند، به اين ترتيب آنها را تحت فشارهای ضدانسانی قرار می دهند تا به خواست رژيم تن دهند و خواستار اعدام زندانی شوند.

اقرارهای ناگزير دشمن و زوزه های وحشت

اقرارهای ناگزير دشمن، زوزه های وحشت ولی فقيه ارتجاع از درهم شکستن ليست گذاری آخوند ساخته در آمريکا و چشم انداز تحولات منطقه و عراق

خبرگزاری حکومتی ايسنا- 8آبان1391
بدون شک ”مجاهدين“ و موضوع خروج آنها از عراق در سالهای اخير در هر فرصت و بر سر هر ميز مذاکره دوجانبه و چند جانبه ای ميان ايران، عراق، صليب سرخ، سازمان ملل، آمريکا و کشورهای اروپايی موضوع مورد بحث بوده است

آمريکا در سال 1376 (1997) برای اولين بار در راستای نشان دادن حسن نيتش به دولت وقت ايران نام سازمان مجاهدين خلق را در ليست تروريستی قرار داد

”سياسی“ و ”ابزاری“ بودن اين اقدام آمريکا و اتحاديه اروپا و در برخی موارد کانادا، محرز بود

مجاهدين تلاشهای حقوقی، سياسی و مالی بسياری برای خروج نام سازمان خود از فهرست تروريست ها انجام دادند تا اين که بالاخره توانستند در 7بهمن 1387 نام اين سازمان را از ليست تروريستی اتحاديه اروپا خارج کنند

مجيد الشيخ، سفير عراق در ايران: موضوع خارج کردن نام مجاهدين از ليست صرفاً فنی يا حقوقی نيست و بار سياسی آن بيشتر است. وی در پاسخ به اين پرسش که چه تضمينی وجود دارد
مجاهدين برای مدت طولانی در پايگاه ليبرتی باقی نمانند؟ گفت: ما اين مسأله را به طور دقيق با دبيرکل سازمان ملل مطرح و منتظريم تاريخ مشخص اعلام شود

الشيخ درباره سرنوشت پادگان اشرف نيز تصريح کرد: اگر دولت نظرش اين باشد که اين منطقه را در اختيار گيرد در اين صورت خريداری خواهد شد اما هنوز تصميم قطعی برای آن گرفته نشده است

حسن دانايی فر، سفير ايران در عراق درباره اين که گفته می شود خروج از ليست تروريست ها به دليل تسهيل شرايط برای پذيرش اين افراد از سوی کشورهای مقصد بوده است، گفت: چنين تحليل و برداشتی عذر بدتر از گناه است

حسن کاظمی قمی، سفير پيشين ايران در عراق درباره پيامد های مثبت خارج شدن مجاهدين از اشرف و دور شدن از مرزهای ايران گفت: البته هنوز خروج آنها از عراق قطعی نشده است و هنوز مشخص نيست کدام يک از کشورها آمادگی پذيرش  اين افراد را دارند

اقرارهای ناگزير دشمن و زوزه های وحشت- ايسنا-8آبان91:
بدون شک ”منافقين“ و موضوع خروج آنها از عراق در سالهای اخير در هر فرصت و بر سر هر ميز مذاکره دوجانبه و چندجانبه ای ميان ايران، عراق، صليب سرخ، سازمان ملل، آمريکا و کشورهای اروپايی موضوع مورد بحث بوده است. در کشاکش حاميان و مخالفان، سرانجام در کمتر از يک سال (فوريه تا اکتبر2012) اعضای اين سازمان تروريستی پس از حدود سی سال خانه مادری شان ”اشرف“ را ترک و به پايگاه ”آزادی“ منتقل شدند، مکانی که مشخص نيست سکوی پرتاب آنها به دنيايی متفاوت از دنيای ترور و خشونت و انتقام خواهد شد يا از ترس مواجهه با روشنايی باز به زندان خود باز خواهند گشت؟ بدون شک منافقين تا مدتها قادر به بازسازی خود در قالب آنچه سالها در اشرف برای خود ساخته بودند، نخواهند شد؛ چرا که سرزمينی مثل عراق با حاکمی مثل صدام حسين ديگر وجود ندارد که پذيرای آنها باشد مگر...
به گزارش خبرنگار سياسی خارجی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) پس از آن که آمريکا در سال 1376 (1997) برای اولين بار در راستای نشان دادن حسن نيتش به دولت وقت ايران، نام سازمان مجاهدين خلق (منافقين) را در ليست سازمانهای تروريستی قرار داد، ”سياسی“ و ”ابزاری“ بودن اين اقدام آمريکا و به تبع آن اتحاديه اروپا و در برخی موارد کانادا محرز بود.
رويکرد مبهم و سياسی آمريکا در برخورد با ترور و تروريسم حتی پس از حادثه 11سپتامبر و ادعای رهبری مبارزه با تروريسم بين المللی تغيير نکرد.
منافقين تلاشهای حقوقی، سياسی و مالی بسياری برای خروج نام سازمان خود از فهرست تروريست ها از سوی اروپا و آمريکا انجام دادند تا اين که بالاخره توانستند در 7بهمن 1387 نام اين سازمان را از ليست تروريستی اتحاديه اروپا خارج کنند.
در 27تير ۱۳۸۹ نيز يک دادگاه استيناف در واشينگتن دی.سی آمريکا حکم داد که نگه داشتن سازمان مجاهدين خلق در ليست تروريستی آمريکا اشتباه بوده است و وزارت خارجه آمريکا بايد در اين نام گذاری تجديد نظر کند.
با وجود اين که اتحاديه اروپا مدتها قبل نام اين گروهک تروريستی را از ليست ترور خارج کرده بود، اما آمريکا حاضر به اين کار نشد، اما شايد خروج نيروهای نظامی آمريکايی از عراق که برای باراک اوباما موفقيت محسوب می شد در کنار تأکيد دولت عراق به اخراج منافقين و نيز واقعيت نفوذ ايران در عراق و آرام شدن مرزهای ايران با خروج منافقين از پايگاه اشرف چندان هم موفقيت محسوب نمی شد.

فساد و تباهی، نماد رژیم ولایت فقیه

رژیم جمهوری اسلامی همچنان به اجرای تبعیض سیستماتیک جنسی علیه زنان کشور اصرار دارد و سرکوب و دستگیری زنان و دختران را در خیابانها به عنوان بدحجاب به صورت تحقیر آمیزی ادامه می دهد. مسوولان حکومت علت تفکیک جنسی دانشجویان دانشگاه های کشور را با جار و جنجال، اسلامی تر کردن این مراکز و "جلوگیری از فساد" اعلام می کنند، وسایل نقلیه عمومی را به بخشهای زنانه و مردانه تقسیم کرده اند و از ورود زنان به استادیومهای ورزشی و مراکز تفریحی جلوگیری می کنند.

اما همزمان با این دلسوزی آخوندانه برای جامعه، اخباری به گوش می رسد که مو را بر تن انسان سیخ می کند. روز یکشنبه گذشته، خانم زهره صابری، سر مربی تیم بسکتبال بانوان، در گفتگو با خبرنگار "پانا" به مواردی اشاره می کند که نشان از عمق فساد و تباهی در رژیم جمهوری اسلامی دارد. خانم صابری که برای پیدا کردن حامی مالی (اسپانسر) برای تیم اش به هر دری زده است می گوید که در بیشتر مواقع با پشنهادهای بی شرمانه ای روبرو شده است. کسانی که با زد و بند، دزدی و اختلاس، ثروتهای میلیاردی به دست آورده اند، همکاسه های آخوندهای بی شرف و وجدانی که به غارت کشور مشغولند، بنیانهای ورزشی جامعه را نیز به فساد خود آلوده کرده اند.

رژیم در هر باشگاه ورزشی مشهوری یک پاسدار یا اطلاعاتی را به ریاست برگمارده است. کمتر باشگاه ورزشی ای در کشور وجود دارد که در راس آن یک فرمانده سپاه پاسداران وجود نداشته باشد. اینان بیش از اینکه به فکر ورزش و سلامت جامعه باشند، به فکر پر کردن جیب خود و کنترل امنیتی باشگاه های صاحب نام هستند. اما باشگاه هایی که درآمد چندانی ندارند و به همت اعضا و مسوولین‌ شان سرپا مانده اند، از خوان نعمتی که پادوهای آخوندها برای خود گسترده اند، نصیبی که نمی برند هیچ، بلکه تبدیل به بنگاهی می شوند که باید غرایض جنسی آنان را برآورده کنند. خانم صابری می گوید: "شرکتهایی که برای حمایت مالی از تیم با آنها صحبت کرده‌ام، می‌گویند که خانم، شما با ما کمی مهربان‌تر و لطیف‌تر باش و چهارتا مهمانی با ما بیا."

روی دیگر حرف خانم صابری این است که مدیران شرکتهای دولتی و یا بخش خصوصی ای که تفاله خوار حکومت آخوندی است، زنان ورزشکار یک باشگاه را همچون فواحش خصوصی می خواهند و فکر می کنند با پرداخت مبلغی اندک، هم نام باشگاه را به دم خود بسته اند و هم تعدادی دختر و زن ورزشکار را به حرمسرای خصوصی خود اضافه کرده اند.

اینجاست که نگاه جنسی پایوران رژیم به زنان به ثمر می نشیند و نوکیسه هایی که از قبل زد و بند با مقامات آن به نان و نوایی رسیده اند، اعضای زن یک باشگاه ورزشی را برده های جنسی می پندارند و با وقاحت و کمال بی شرمی خواهان شرکت این دختران در مجالس عیش و نوش خود که برای مقامهای رژیم پهن می کنند، می شوند. خانم صابری در ادامه می گوید: "یکی از اسپنسرها هفته گذشته برای حمایت از تیم قول مساعد داد و ساعت ۱۰ و نیم شب با من تماس گرفته و می گوید آخر هفته کجائید؟ با چند بازیکن تیم ات بیا و در ازای این کار، ۲۰۰ میلیون تومان به تیم ات کمک می کنم."

این درجه از بی شرمی را در هیچ کجای دنیا الا زیر خیمه نظام ولایت فقیه نمی توان پیدا کرد. به همت رژیم ولایت فقیه و در سایه رهبری داهیانه علی خامنه ای، ام القرای مسلمین جهان به درجه ای از فساد و تباهی سقوط کرده است که می شود آنرا نماد تمام عیار یک نظام منحط دانست.
جعفر پویه

حنجره های انقلابی

محمدجعفر فرهادی
هنرمند واقعی بازتابی از وضعیت و واقعیتهای دوران پرهیاهوی زمان خویش است. اندک
اند هنرمندانی که تنها با صدای آهنگین خود برای دستیابی به آزادی در
کشورشان مبارزه
کرده اند تاریخ هنوز آخرین نغمه های شاعر و خواننده مبارز و انقلابی
شیلی

ویکتورخارا را وقتی برای آخرین بار با درد و اندوه اما امید به آزادی
خلقی دردمند ترانه

"ما پیروز خواهیم شد" را در واپسین لحظات عمر خود در مقابل چشمان دژخیمان
پینوشه سر داد را فراموش نکرده و نخواهد کرد.
هنوز طنین صدای او در گوش دوران می پیچد که با حنجره خونین اش چنین سر داد:
پنج هزار نفر اینجائیم / در این بخش کوچک شهر
چه دشوار است سرودی سر کردن/ آنگاه که وحشت را آواز می خوانیم
وحشت آنکه من زنده ام/ وحشت آنکه می میرم من
خود را در انبوه این همه دیدن/ و در میان این لحظه های بی شمار ابدیت
که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آوازم رقم می خورد

غم صدای خارا تنها بخش کوچکی از خشم مردم ستمدیده شیلی بود.
همچنین آهنگ "خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد" در سال ۱۹۷۳ توسط آهنگساز
شیلیایی سرجیو اورتگا و بهمراه خارا چند ماه قبل از کودتای پینوشه با
الهام از یک شعار
خیابانی با این مضمون ساخته شد.

خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد
برپاخیز و سرود بخوان٬ ما پیروز خواهیم شد
پرچم‌های همبستگی در حال اهتزاز هستند
و تو در راهپیمایی به من می‌پیوندی
پس سرودت و پرچم‌هایی از شکوفه را خواهی دید
روشنایی سرخ سپیده دم
خبر آمدن زندگی را می‌دهند
برپاخیز و مبارزه کن
چون که مردم پیروز خواهند شد
زندگی در آینده بهتر خواهد بود
برای تسخیر خوشبختی‌مان
بانگ هزاران جنگجو برخواهدخاست
بخوان سرود آزادی را
با اراده وطن پیروز خواهدشد

در اوایل بهمن 57 علی ندیمی شعری را برگرفته از ترانه خلق متحد هرگز شکست
نخواهند خورد بنام "برپاخیز" سرود که این سرود انقلابی در آن دوران برای حمایت از
مبارزات آزادیخواهانه مردم که چیزی جز آزادی و استقلال نمی خواستند (که بعدها توسط
دجالان امروزی مصادره شد) و در حمایت از این مبارزات سروده شد.
محتوای سرود متوجه‌ ساختن افکار عمومی آن روز نسبت به حاملین اصلی جنبش
اعتراضی‏ بود که در ایران جریان داشت و ستایش قدرت همبستگی ملی برای دفع و رفع
نظام استبداد بود.

برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن
چو در جهان قیود بندگی
اگر فتد به پای مردمی
به دست تو است
به رای مشت تو است
رهایی جهان ز طوق جور و ظلم
به پا کنیم قیام مردمی
رها شویم ز قید بندگی

وقتیکه پیکر تیرباران شده آوازه خوان انقلابی شیلیایی را در کنار خیابان
پیدا کردند شاید
کمتر کسی فکر می کرد که تأثیر ترانه ها و آوازهای او تا به امروز چراغ راه جوانان
انقلابی باشد.

از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
درست 29 سال قبل از مرگ ویکتور خارا با آغاز جنگ جهانی اول جریان های گوناگون
سیاسی در ایران آغاز شد و حزب ها و انجمن های مختلفی به روی کار آمدند.
در آن دوران نخستین سراینده تصنیف و غزل سیاسی و آوازه خوان انقلابی در راه آزادی
میهن عزیزمان عارف قزوینی بود که با سلاح خویش همان اشعار و صوت داوودی
سرشار از وطن پرستی خود به میدان مبارزه در راه مشروطه پا نهاد و تأثیر بسزایی در
این انقلاب داشت. اشعار او همگی در باب وطن، آزادگی و بیداری مردم ایران بود.
عارف پس از شهادت کلنل محمد تقی خان پسیان این مرد وطن پرست چنین سرود:

این سر که نشان سرپرستی است / امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید / کاین عاقبت وطن پرستی است
و همچنین در سوگ او تصنیف "گریه کن" را ساخت و خواند. عارف قزوینی را می
توان حساس ترین، مردمی ترین و با ذوق ترین آهنگساز موسیقی ایران محسوب کرد.
هنرمندی آزاده، غیرتمند، دلیر و به گفته کسروی "در پاکی و پیراستگی عارف همان
بس که همکاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگری اندوختند و هریکی امروز
آسایشی برای خود دارد ولی عارف با همه تقدمی که بر دیگران داشت از آن بازار
تهیدست درآمد و با آن سختی سالهای آخر عمر خود را به سر کرد".
عارف فقط و فقط تنها نگران یک چیز بود، ایرانی آباد و آزاد با مردمی درس خوانده و
فرهیخته طبیعی است که او از هر جریان سیاسی که آرمان او را شعار خود می کرد
طرفداری می نمود. عارف خود چنین گفته "اگر من هیچ خدمت دیگر به موسیقی و
ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیف وطنی ساختم که از ده هزار نفر ایرانی یک نفرش
نمی دانست وطن یعنی چه؟ آنها تصور می کردند وطن شهر یا دهی است که انسان در
آنجا زائیده شده باشد". مشهورترین تصنیف عارف قزوینی را "از خون جوانان وطن"
می توان نام برد.
وطن پرستی او به دو دسته تقسیم می شد:
1.از مشروطه خواهی و کسب عنوان شاعر ملی تا طرفداری از نهضت جمهوری خواهی.
2.از جمهوری خواهی تا نارضایتی از رضاشاه (که منجر به تبعید به همدان و انزوا و
مرگ این هنرمند وطن پرست و آزادی خواه شد).
این هنرمند انقلابی و آزادی خواه تا واپسین لحظات عمر خود راه آزادی و آزادگی را
پیشه کرد.

اگر ایران به جز ویران سرا نیست / من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست / من این آب و هوا را دوست دارم
زمانیکه خمینی دجال بعد از پانزده سال هنگام بازگشت به وطن در جواب خبرنگاری که
از او پرسیده بود چه احساسی بهنگام بازگشت به وطن دارد، آن دجال گفته بود "هیچ"
عماد رام خواننده و آهنگساز معروف در جوابش گفته بود که "با هیچ نمی توان ایران
را ساخت و به ایران و ایرانی خدمت کرد" و پس از آن با طنین صدا و نوای خود کاخ
ملایان دژخیم را به لرزه درآورد. پیش از این عماد رام در جمله ای معروف گفته بود:
"هنرمند باید راه آزادگی پیشه کند و بازگو کننده رنج ها، خوشی ها و هرآنچه که بر
مردم جامعه اش می گذرد باشد" که این بزرگمرد طبق گفته خویش راه آزادگی پیشه کرد
و رسالت هنری و انقلابی خود را به خلق قهرمان و آیندگان اثبات کرد.
زنده یاد عماد رام چه از نظر تکنیک و چه نوآوری ها و چه به خاطر توجه عمیق او به
میراث ملی و فولکلوریک ایران طلایه دار نسل خویش بود. از صفات بارز این بزرگمرد
بردباری، احترام به دیگران، خاکساری و فروتنی و ادب او زبانزد خاص و عام بود.
او دو مجموعه "شبانه" و "شب زنده داران" را بعد از انقلاب دزدیده شده توسط خمینی
دجال پخش و تکثیر کرد که مورد خوشایند حکومت ملایان نیامد. وی در سال 1360
بازداشت و روانه زندان گردید و پس از دو ماه و تحمل 80 ضربه شلاق آزاد گردید و
پس از کوچ اجباری در آلمان به سازمان مجاهدین خلق پیوست. طبق گفته های ایشان
"اون چیزی که من رو زیاد تحت تأثیر قرار داد، سخنرانی جناب رجوی در امجدیه در
اوایل انقلاب بود. من دیدم که ایشون صحبتهایی می کنند که دقیقاٌ ملت در انتظارشند.
بنابراین من دیدم که این بهترین سازمانی هست که من می تونم باهاش همکاری کنم.
چهار سال به تحقیق درمورد این سازمان و مقاومت ادامه دادم تا اینکه به هرحال تسلیم
واقعیتها شدم و چون اون چیزی که این سازمان و مقاومت داره من در جای دیگه ای
ندیدم پس تصمیم گرفتم که در کنار اونها بایستم و به مبارزه ام ادامه بدم".
همچنین عماد رام تا واپسین لحظات عمر خود عضو شورای مقاومت بود که نظر خودش
در این باره این بود که:
"وقتی اين فرصت به من داده شد برای اجلاس شورا با آقای رجوی روبه رو شوم و
با ايشان به گفتگو بنشينم. تازه دريافتم اين همه عشق مجاهدين و هواداران آنها برای
آزادی از کجا سرچشمه می گيرد. بايد به تأکيد بگويم انسانيت، مهربانی، يگانگی،
شجاعت و قاطعيت و تيزهوشی با اعتقاد راسخ به يک حکومت مردم سالار و پشتوانه
يی متجاوز از سی سال مبارزه برای ايران و مردم آن، خلاصه يی است از اين رادمرد
تاريخ که تاکنون نظير آن کمتر ديده شده است. من به آنچه می خواستم رسيده بودم".
استاد گرانقدر تا پایان حیات شرافت مندانه، خودش و نام و یادش را بعنوان هنرمندی
مردمی و مبارز به سینه های مردم سپرد. ملت ایران فریاد آزادیخواهی هنرمندان واقعیش
را هرگز از یاد نخواهد برد.

همسويی مالکی با رژيم ايران

گزارشی از سی.ان.ان:
آيا جنگ عراق با آن همه هزينه و دردسر ازرش آن را داشت؟ پس از کشته شدن حدود 4500 نيروی آمريکايی و شمار بسيار بيشتری از عراقيها و بيش از 800ميليارد دلار خرج، ايالات متحده چه نوع عراقی را پشت سر گذاشت؟» عراقی بايک مالکی مستبد.
مايکل گوردون تحليلگر ارشد نظامی روزنامه نيويورک تايمز و نويسنده کتاب ”سرانجام بازی“ می پرسد: جنگ اتفاق افتاد، و تصميم برای اشغال عراق در سال 2002 يا 2003 گرفته شده بود. اما الآن سؤال اين است که اکنون چه رابطه يی بين آمريکا و عراق بايد برقرار شود. و اين که دولت اوباما اين جنگ را چگونه به پايان رساند و قدم بعدی ما چيست؟

سی.ان.ان: نکته اين است که جنگ با يک اطلاعات دروغ آغاز شد که صدام حسين سلاحهای کشتار جمعی دارد. آنها تا همين الآن هم دارند دنبال سلاحهای کشتار جمعی می گردند، ولی چيزی پيدا نکرده اند؟
مايکل گوردون: خير، ديگر کسی دنبال آنها نيست. اعتراف کردند که هيچ گاه سلاحهای کشتار جمعی وجود نداشت.

سی.ان.ان: چه اشتباه احمقانه يی بود!… اين دروغ به همه القا شده بود. وقتی می گويم دروغ، منظورم منابع دروغگوی عراقی بود. کسانی که ادعا می کردند در اين نقطه عراق گاز سمی هست، در آن نقطه ماده شيميايی هست. اينها همه دروغ بود... ... ..
ولی از اين که بگذريم، نگاه کنيد الآن در عراق چه خبر است. يک دولت نوری مالکی در عراق داريم که مخالفان سنی و مخالفان کرد آن می گويند او دارد تبديل به ديکتاتوری می شود و پا را از گليم خود خيلی فراتر گذاشته است.
مايکل گوردون: بله، در حال حاضر تنشهای زيادی در عراق هست. نگرانی فزاينده يی وجود دارد که مالکی هرچه بيشتر به سمت استبداد پيش می رود.

سی.ان.ان: اين از دلايل شکست دولت اوباما در عراق است. آنچه اکنون در عراق ديده می شود، يک دولت در بغداد است که به طور فزاينده يی با (رژيم) تهران همسو است و دارند يک قوس شيعه را از ايران به عراق، سوريه و حزب الله لبنان تشکيل می دهند. اين يک کابوس برای آمريکاست.
مايکل گوردون: من می گويم (مالکی) نسبت به منافع (رژيم) ايران حساسيت نشان می دهد، ... . سؤال اين است که آيا بايد اين طور می شد؟ و جواب اين است که خير… دولت آمريکا خيلی دير عمل کرد و به نوعی دلسردی و دمدمی مزاجی از سوی کاخ سفيد نشان داده شد.

سی.ان.ان: لذا بايد با اين جمله تمام کرد که آيا ارزش اين را داشت که به عراق رفتيم؟ ؟ ؟

هشدار در مورد فاجعه ایدز در جمهوری اسلامی

یک عضو هیات رئیسه کمیسیون بهداشت مجلس از شیوع سریع بیماری ایدز در ایران ابراز تأسف کرده است. او از مسئولان خواسته است "قبل از اینکه این بیماری به فاجعه تبدیل شود" اقدام کنند.
به گزارش رادیو آلمان، محمد جواد نظری، عضو هیئت رئیسه کمیسیون بهداشت معتقد است: «پیش‌گیری و درمان بیماری ایدز نیازمند اراده‌ای ملی و نقش‌آفرینی تمامی دستگاه‌های مربوطه بهزیستی، سازمان زندان‌ها، وزارت تعاون٬ کار و رفاه اجتماعی در امر درمان و سلامت است.»
بنا بر گزارش‌ها آقای نظری عصر یکشنبه، ۷ آبان، در گفتگو با خبرنگاران شتاب گرفتن روند شیوع ابتلا به ایدز در ایران را نگران‌کننده خواند.

هشدار در مورد "فاجعه ایدز"
به گزارش خبرگزاری مهر، نظری با اشاره به روند نزولی شیوع ایدز در کشورهای اروپایی گفت: «شیوع ایدز در این کشورها تنها با داشتن برنامه‌ریزی و اجرای برنامه‌های آموزشی توانست روند کاهشی به خود بگیرد.» او می‌افزاید: «به طور حتم قبل از اینکه این بیماری به فاجعه تبدیل شود، نسبت به ارائه راهکارهایی در جهت پیشگیری و درمان آن، باید اقدام کرد.»
تازه‌ترین آماری که مرکز مدیریت بیماری‌های واگیر وزارت بهداشت در مورد تعداد مبتلایان به ایدز ارائه کرده است، تابستان سال جاری منتشر شد. مطابق این آمار تا دیماه سال گذشته حدود ۲۴ هزار نفر مبتلا به ویروس "اچ آی وی" در ایران شناسایی شده‌اند.
آمار وزارت بهداشت به موارد ثبت شده در مراکز درمانی مربوط می‌شود. بر این اساس شمار مبتلایان به ایدز در ایران حدود ۹۰ هزار نفر برآورد می‌شود. برخی از صاحب‌نظران می‌گویند که شمار ناقلان ویروس "اچ آی وی" در ایران ممکن است به ۱۲۰ هزار نفر برسد.

افزایش ابتلا به ایدز از طریق روابط جنسی
تغییر الگوی سرایت ایدز و ترکیب جنسیتی بیماران از مسائلی است که نگرانی کارشناسان را افزایش داده است. مطابق آمار رسمی راه انتقال ویروس "اچ آی وی" در بیش از ۶۴ درصد موارد از طریق اعتیاد تزریقی و در حدود ده درصد روابط جنسی ثبت شده است.
عباس صداقت، رئیس اداره ایدز وزارت بهداشت هفته گذشته (اول ابان) اعلام کرد: «شواهدی در دست است که نشان می‌دهد این الگو در حال تغییر بوده و موارد ابتلا به اچ آی وی از طریق روابط جنسی رو به افزایش است.» او در اولین کنگره بین‌المللی تحقیقات ایدز در تهران گفت: «ابتلا به ایدز از طریق روابط جنسی در ایران ۲۰ درصد افزایش یافته است.»
مینو محرز، رئیس مرکز تحقیقات ایدز ایران می‌گوید در میان بیمارانی که به او مراجعه کرده‌اند «۹۹ درصد موارد جدید از طریق رابطه جنسی مبتلا شده‌اند.»
افزایش شمار زنان مبتلا به ایدز
رئیس مرکز تحقیقات ایدز ایران معتقد است: «با توجه به اینکه سیستم شناسایی فعال این بیماری به خصوص در بین روسپیان را نداریم آمار اعلام شده از سوی وزارت بهداشت بیانگر وضعیت واقعی این بیماری در کشور نیست.» مینو محرز می‌گوید حدود ۶ درصد از زنان روسپی مبتلا به ایدز هستند.
مطابق داده‌های بانک اطلاعات وزارت بهداشت، در سال ۱۳۸۵ زنان پنج درصد بیماران مبتلا به ایدز را تشکیل میداده‌اند. این میزان در سال ۹۰ به ۹ درصد افزایش یافته است.
به اعتقاد کارشناسان به علت عدم وجود اطلاعات و آمار دقیق از وضعیت و تعداد روسپیان در ایران، اظهارنظر قطعی در مورد ترکیب جنسی مبتلایان به ایدز کار دشواری است.
مسئولان وزارت بهداشت حدود نیمی از مبتلایان به ایدز را افراد بین ۲۵ تا ۳۴ ساله معرفی می‌کنند. با این همه هنوز برنامه‌های آموزشی فراگیر و جامعی برای آشنایی جوانان با این بیماری و راه‌های پیشگیری از ابتلا به آن وجود ندارد.
عضو کمیسیون بهداشت مجلس با اشاره به تجربه موفق کشورهای اروپایی در مهار ایدز می‌گوید: «مهمترین گامی که باید در جهت مقابله با این بیماری برداشته شود٬ آموزش به شمار می‌رود.»

مرحله سرنگونی رژيم ايران - بقلم سعاد عزيز

رهبر مقاومت ايران آقای مسعود رجوی، در سخنرانی اخير خود به اوضاع ايران و منطقه به طور کلی و اوضاع مقاومت ايران عليه رژيم ايران به طور خاص پرداخت، و نشانه ها و خصوصيات مرحله گذشته و همين طور مرحله آينده را ترسيم و مشخص نمود.
اين سخنرانی که می توان آن را به مثابه يک برداشت دقيق و عميق از صحنه ايران و افقهای آينده آن محسوب کرد، بينشی عينی از واقعيت ايران را منعکس می کند و جايگزينی منطقی و عملی برای رژيم سرکوبگر حاکم که مردم ايران و منطقه و جهان آن را طرد کرده اند، ارائه می نمايد، و در خلال آن قويترين دشمن سياسی و فکری اين رژيم مذهبی، دو مرحله حساس را برجسته می کند که رابطه يی قوی و محکم با حال و آينده مردم ايران و مقاومت ملی آن دارند.

مسعود رجوی، مردی که به عنوان يک جنگجو و حريف دلير عليه رژيم شاه ايستاد، و همان مسير و راه مبارزاتی را با همان رويکرد عليه رژيم شاهان عمامه دار ادامه داد، در سخنرانيش در دوازدهم اکتبر جاری، روشن می سازد که دهه گذشته، دهه يی بود که مجاهدين طی آن پايداری کردند و سخت ترين و مشکلترين شرايط را تحمل کرده و صبر جميل پيشه کردند، صبری که از ثبات اصولشان سرچشمه می گرفت، و توانستند از طريق اين پايداری و صبر اسطوره يی خود به موضوع قرارگاه اشرف بعد و عمقی بين المللی بدهند و زنجيره انکار حقوقشان توسط آمريکا را در هم بشکنند و به همه جهان ثابت کنند که مردمانی اصولی هستند که برای آينده بهتر مردمشان مبارزه می کنند و می خواهند ايرانی آزاد و دموکراتيک بنا کنند که نافی سرکوب و استبداد باشد.

در دهه گذشته، -که طی آن دهها تن از اشرفيها در ميدانهای رويارويی بسيار نابرابر به خاک افتادند و صدها تن از آنان مجروح شدند، که کماکان بسياری از آنها از عوارض آن رنج می برند- اشرفيها هنگامی که با دستان خالی و سينه های بی سپر در مقابل ارتش عراق هدايت شده و تحريک شده توسط رژيم ولايت فقيه ايستادند، و پايداری کردند و ديکته ها و شروط ناعادلانه دولت نوری مالکی را نپذيرفتند، مقوله ”پيروزی خون بر شمشير“ را جامه عمل پوشاندند، تا کار به آنجا رسيد که دادگاه اسپانيا نوری مالکی را به خاطر جنايتها و تعديهای غيرانسانی مرتکب شده در حق ساکنان اشرف، به دادگاه فرا خواند.
در دهه گذشته جامعه جهانی وادار شد تا به تراژدی جاری در قرارگاه اشرف توجه کند و بپذيرد که با امضای يک يادداشت تفاهم مربوط به حل مسالمت آميز موضوع اشرف بين سازمان ملل متحد و دولت عراق، جنبه بين المللی به مسأله آنها بدهد، و اين امر قيد و زنجيرهايی که غرب به خاطر مماشات با رژيم ملايان به آنها تحميل کرده بود را گسست، و به همه جهان ثابت کرد که سازمان مجاهدين خلق تنها يک جريان سياسی عادی يا وزنه ای معمولی در ليست اپوزيسيون ايران عليه رژيم ولايت فقيه نيست، بلکه وزنه ای سنگين و استثنايی است که در مقابل اين رژيم، پايدار و استوار و مقاوم بوده و خواهد ماند تا اين که آن را به سلفش رژيم شاه ملحق کند.

مرحله آينده، همان طور که رهبر ايرانی مسعود رجوی توصيف می کند، مرحله بازگشت به موضوع سرنگونی رژيم و تبديل آن به يک استراتژی مبرم و ضروری و گريزناپذير می باشد، زيرا موضوع سرنگونی رژيم طی دهه گذشته به دليل طبيعت شرايط و اوضاع که به طور کلی در خدمت اين رژيم مذهبی استبدادی بود، عملی و منطقی نبود و موضوع مهم ديگر که به شدت مطرح بود حفاظت از ساکنان اشرف و روح و اخگر مقاومت بود که در مقابل رژيم ايستاده بود، چرا که رژيم ولايت فقيه تلاش داشت بعد از اشغال عراق توسط آمريکا و شرايط و اوضاع اضطراری و جديد ناشی از آن، ساکنان اشرف را از بين ببرد و صفحه اين مقاومت در برابر خود را تا ابد در هم بپيچد، به خصوص که قبل از آن، با قرار دادن نام اين سازمان در ليست تروريستی، از سال1997 آن را تضمين کرده بود، اما پايداری و ايستادگی اسطوره يی اعضای سازمان مجاهدين خلق ساکن در اشرف در مقابل همه اين توطئه ها و دسيسه های رژيم ايران، موضوع اشرف را که در اساس مسأله آزادی خلق و وطن است، در انظار قرار داد، و در زمانيکه جهان شاهد حذف نام سازمان مجاهدين خلق از ليست تروريستی توسط ايالات متحده بود، با چشمان خود اوضاع وخيم و خفت بار رژيم و برخاستن قيام در مقابلش و در عمق خانه اش در خود بازار تهران که به مثابه يکی از پايگاههای اصلی او به شمار می آمد را ديد، و از اين جاست که تأکيد رهبر مقاومت بر بازگشت به موضوع سرنگونی رژيم، تأکيدی کاملاً منطقی با توجه به شرايط و اوضاع کاملاً مناسب برای اين موضوع است، زيرا که رژيم ملايان روزهای آخر خود را سپری می کند و زمين زير پايش به لرزه در آمده است و همه جهان بی صبرانه در انتظار سقوطش می باشند که ديگر دير نيست و نزديک و بسيار نزديک است.

اعتراض ويليام بوردون به نقش و شراکت مارتين کوبلر عليه مجاهدان اشرف و ليبرتی - مصاحبه مارتين کوبلر و پاسخ سخنگوی مجاهدين

اعتراض ويليام بوردون به نقش و شراکت مارتين کوبلر به حکومت عراق عليه مجاهدان اشرف و ليبرتي
ويليام بوردون:
متوجه هستم که شما پيام رسان طرف عراقی هستيد با اين حال انتظار دارم به عنوان نماينده ويژه دبيرکل سازمان ملل در عراق شما بايد يک موضع عادلانه و بی طرف داشته باشيد

شما يادداشت تفاهم را بدون رضايت و توافق امضا کرديد، موکلين من در معرض بی خانمانی اجباری قرار گرفتند.

نقش شما به عنوان نماينده ويژه سازمان ملل تنها انتقال پيام طرف عراقی، امضا توافق با دولت عراق از سوی ديگران در پوشش تسهيل کننده و بی خانمان کردن اجباری نيست.

طبق اصل پايه يی حقوق، مجاهدان اشرف و ليبرتی صاحبان داراييهای خود هستند مگر اين که عکس آن ثابت شود. اما شما می خواهيد موکلان من اثبات کنند که صاحب اموالشان هستند.

اين در حاليست که آنها اسناد مالکيت خود در مورد 6 ژنراتور ۱.۵ مگاواتی شهر اشرف را بارها در اختيار شما و دولت عراق قرار دادند.
اين ژنراتورها در سالهای گذشته به بهای ۱.۷ ميليون دلار خريداری شده و روشنايی شهر اشرف را تأمين کرده است
ارسال اسناد برای شما و حکومت عراق ماهها ادامه پيدا کرد اما هيچ نتيجه يی نداد

من توسط موکلينم موظف شده ام تا هر اقدام قانونی را که لازم باشد عليه دولت عراق اتخاذ کنم.
اين بدون شک نقش سازمان ملل در اين پروسه را برجسته خواهد کرد و رفتار غلط شما در بی خانمان کردن اجباری را برملا می کند.
من همچنين به شما مواد مختلف قانون مدنی عراق را متذکر می شوم که طبق آن دارنده اموال، صاحب آن است مگر مدعی عکس آن را بتواند اثبات کند.
اگر سازمان ملل حاضر به باز کردن بحث در اين زمينه نباشد من گزينه ديگری نخواهم داشت جز اين که همان طور که موکلين خواسته اند مسأله را علنی کرده و هر گونه عمل قضايی لازم عليه حکومت عراق را انجام بدهم

از سوی ديگر، مارتين کوبلر در مصاحبه با يک شبکه تلويزيونی عرب زبان رژيم آخوندی به نام بلادی در عراق به دوازدهمين ضرب الاجل درهم شکسته حکومت عراق اذعان کرد و گفت: دولت عراق می خواست در پايان سپتامبر اشرف را به زور ببندد،

شبکه تلويزيونی مزبور ابتدا به کوبلر گفت که سازمان مجاهدين خلق ايران يکی از مهمترين درد و رنجهای حکومتهای عراق و ايران است و شيعيان عراق را در قيام شعبانيه پس از جنگ کويت قتل عام کرده است، کوبلر بدون هر گونه اشاره به بطلان اين اراجيف که تماماً ساخته و پرداخته رژيم آخوندی است و بدون اشاره به دعوتهای مکرر مجاهدين از حکومت عراق برای حضور در دادگاه بين المللی و ارائه شهود و اسنادش در اين باره که تا کنون بی پاسخ مانده است، در همان راستايی که رژيم آخوندی می خواست گفت: کسانی که مرتکب جرم شده اند بايد قانون آنها را مجازات کند.
در ادامه مصاحبه از کوبلر سؤال شد در چه زمانی مجاهدين را به صورت نهايی از عراق اخراج می کنيد کوبلر در پاسخ گفت: من نمی توانم به شما زمان بدهم و حتی اگر بگويم يک سال حرف جدی نخواهد بود.

سخنگوی مجاهدين در اسلو درباره اظهارات آقای کوبلر نماينده ويژه دبيرکل ملل متحد در عراق گفت: نزديک به يک سال است که از ابداع صنعتی تحت عنوان مکان موقت ترانزيت تی.تی.ال توسط کوبلر و شرکا می گذر د و اکنون او خودش هم اذعان می کند که حتی اگر بگويد که انتقال مجاهدان اشرف از ليبرتی به کشورهای ثالث يک سال ديگر طول خواهد کشيد، چنين زمانبندی هم مطلقاً جدی نيست.
بهتر از اين نمی شد به صنعت من درآوردی و اسقاطی مکان موقت ترانزيت که از چکيده های ارتجاعی و استعماری بر صفحه عراق جديد برای انهدام نيروی جنگنده، ضد رژيم ولايت فقيه است اقرار و اذعان کرد. اين هم که حکومت آخوندی و شبکه های عرب زبان آن مجاهدين را از مهمترين عوامل درد و رنج در ايران و عراق تصوير و توصيف می کنند، مزيد بر شرف و افتخار مردم ايران و فرزندان رشيد آنها است.
حسرت به دلی رژيم آخوندی و مزدوران از اين که پس از جنگ کويت در سال ۱۳۶۹ نتوانستند رژيم ولايت فقيه را در عراق برقرار کنند، چيز جديدی نيست و هنوز هم علت آن را دجالانه در کشتار موهوم 150هزار تن از شيعيان عراق در جنوب اين کشور توسط مجاهدين توضيح می دهند.
خامنه ای در بيست و دوم اسفند ۱۳۶۹صراحتاً گفت: راه نجات ملت عراق حرکت برای حاکميت اسلام است.

سخنگوی مجاهدين يادآوری کرد که در همان زمان به دنبال راه نجات از نوع خامنه ای برای ملت عراق، رژيم آخوندی و مزدوران سر از پا نمی شناختند و پياپی انقلاب اسلامی نيمه شعبان را به فرماندهی نيروی قدس، مبارک باد می گفتند. پيام مبارک باد پاسدار سرتيپ محمد جعفری که در آن زمان سرکرده سپاه 15رمضان برای عمليات تروريستی در داخل عراق بود، از هر بابت گويا است و نيازمند توضيح اضافی نيست:
 
 


تبريک انقلاب اسلامی نيمه شعبان در عراق
بسمه يی تعالی، جمهوری اسلامی ايران
تلکس- پيام، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تاريخ ۶۹/۱۲/۲۶ساعت 845دقيقه.

انقلاب اسلامی نيمه شعبان بر ملت مسلمان عراق مبارک باد
به فرماندهی نيروی قدس
از فرماندهی سپاه پانزدهم.
فرماندهی محترم کل سپاه قائم مقام محترم فرماندهی کل سپاه،
رياست محترم ستاد کل سپاه،
فرماندهی محترم نيروی زمينی سپاه،
معاونت عمليات ستاد کل سپاه.

امضا فرماندهی سپاه پانزدهم رمضان -سرتيپ پاسدار محمد جعفري۶۹/۱۲/۲۶


سخنگوی مجاهدين افزود: به نظر می رسد آقای کوبلر به عمد فراموش کرده است که در 28دسامبر ۲۰۱۱ با امضای خود به ساکنان اشرف نوشته است:
به محض ورود ساکنان اشرف به ليبرتی، ملل متحد يک نظارت 24ساعته وهفت روز هفته بر کمپ ليبرتی را تا زمانی که آخرين نفر از ساکنان عراق را ترک کنند، اعمال خواهد نمود. از اين رو بايد به آقای کوبلر خاطرنشان کرد الزام قضايی حفاظت از يکايک مجاهدين اشرف و ليبرتی را که وکلايشان گوشزد کرده اند، از ياد نبرد و شريک جرم دست نشاندگان رژيم آخوندی و قاتلان مجاهدين در عراق نشود.

سخنگوی مجاهدين درباره شبکه های تبليغاتی و تلويزيونی رژيم آخوندی در عراق نيز افزود: خبرگزاری رويتر در چهارم خرداد امسال 24می ۲۰۱۲صراحتا به نقل از مقامات اداره ارتباطات دولت آمريکا گزارش کرد که بيش از نيمی از 171تلويزيون و کانالهای ماهواره يی و ايستگاههای راديويی در عراق توسط رژيم ايران تأمين مالی می شود.
دبيرخانه شورای ملی مقاومت ايران در اطلاعيه 28شهريور 90درباره عوامل عراقی رژيم که تحت عنوان انديشمندان اسلامی به کرنش و دست بوسی ولی فقيه ارتجاع شتافته اند از جمله عبارت بودند از آخوند عمار حکيم، رئيس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، هادی عامری سرکرده سپاه 9بدر سپاه پاسداران و وزير ترابری دولت مالکی،
 
 
 
عادل عبدالمهدی و ابراهيم جعفری رهبران ائتلاف حاکم بر عراق و افراد ديگری از باند صدر و باند الدعوه می شود. آخوند حکيم که حتی در درون نيروهای وابسته به رژيم در عراق منفور است، روز 26شهريور که برای ديدار با آخوندهای حکومتی به قم رفته بود، در يک اظهارنظر ابلهانه که از سوی نيروی قدس ديکته شده بود گفت: گروه تروريستی منافقين بايد سريعاً خاک عراق را ترک کند، اعضای اين گروه می توانند به کشورشان برگردند و ايران اعلام کرده است که حدود 100تن از اعضای اين گروه تروريستی دارای پرونده های جنايی هستند و بايد محاکمه شوند.

اعدام جمعی و خودسرانه ۱۰زندانی در تهران مصداق بارز جنايت عليه بشريت

فراخوان به شورای امنيت برای بررسی نقض وحشيانه و سيستماتيک حقوق بشر در ايران و محاکمه سردمداران رژيم به خاطر جنايت عليه بشريت
امروز دوشنبه اول آبان ۱۳۹۱ ديکتاتوری خونريز دينی حاکم بر ايران بار ديگر 10زندانی را به طور جمعی و در حالی که از کمترين پروسه های بازپرسی و محاکمه عادلانه بر خوردار نبودند، خودسرانه اعدام کرد.
خانواده های اين زندانيان بارها در مقابل مراکز حکومتی در تهران دست به اعتراض و دادخواهی زدند و خواستار برگزاری يک دادگاه عادلانه و علنی برای بررسی جرايم انتسابی شده بودند. اين اعدام وحشيانه در حالی بود که بسياری از مجامع بين المللی از جمله گزارشگران ملل متحد خواستار عدم اجرای اين احکام ظالمانه شده بودند.
سعيد صديقی يکی از اعدام شدگان تنها در يک دادگاه چند دقيقه ای مورد محاکمه قرار گرفته و در همان بيدادگاه نيز ضمن افشای شکنجه ها و فشارهايی که به او وارد شده بود، اتهامات وارده را تماماً رد کرد.
فاشيسم مذهبی حاکم بر ايران که در محاصره بحرانهای اقتصادی، انزوای روزافزون خارجی، نارضايتی گسترده و بی سابقه اجتماعی در سراشيبی سقوط قرار گرفته است، برای مهار اعتراضات فزاينده مردم و تشديد جو رعب و وحشت، به افزايش سرکوب به ويژه اعدامهای جمعی متوسل شده است. از اين رو شمار اعدامها در سال جاری افزايش چشمگيری داشته است. عفو بين الملل در 9اکتبر اعلام کرد از ابتدای سال ۲۰۱۲، 344نفر در ايران اعدام شده اند. با احتساب اعدامهای اعلام نشده شمار واقعی اعدامها بسيار بيشتر است.
 مقاومت ايران شورای امنيت ملل متحد را به بررسی نقض وحشيانه و سيستماتيک حقوق بشر در ايران، به ويژه اعدامهای خودسرانه فرامی خواند و خواستار تشکيل يک دادگاه بين المللی برای محاکمه سردمداران رژيم ايران می باشد. خامنه ای، احمدی نژاد و ديگر سردمداران اين رژيم به خاطر اعدامهای بيشمار، کشتار پناهندگان و افراد حفاظت شده تحت کنوانسيون چهارم ژنو در اشرف، کشتار مردم بيگناه سوريه و عراق و صدها عمليات جنايتکارانه تروريستی و ادامه جنگ ضدميهنی و به ويژه اعزام صدها هزار کودک به روی ميدانهای مين، برجسته ترين مصاديق جنايت جنگی و جنايت عليه بشريت هستند.
دبيرخانه شورای ملی مقاومت ايران
اول آبان ۱۳۹۱ (22اکتبر۲۰۱۲
)

میان ماه من تا ماه گردون

پوریا حسینی
«شادی» و «امید» در شمار عناصری هستند که برای عبور از سکون به فضای تلاش مشترک و تحرّک دسته جمعی در مسیر دستیابی به موفقیتهای بیشتر در امر بهتر زیستن، در نهاد انسان نهادینه شده اند.
 شادی و امید اگر جنبه خصوصی داشته باشند، از دایره نمودهای فردی فراتر نخواهند رفت و تأثیرشان نیز به همان محدوده شخصی خلاصه خواهد شد.
  امّا، شادیها و امیدهایی که قشر وسیعی از جامعه را دربرمی گیرد  علاوه بر آن که، به طور فردی افراد را تحت تأثیر قرار می دهد، ابعاد وسیعی از جامعه را نیز درمی نوردد و به جوامع دیگری نیز، که استعداد پذیرش آن را دارند، منتقل خواهدشد. به این سبب شادی و امید را می توان از عناصر مفید و مؤثّر در زمینه تلاش و تحرّک مشترک همگانی دانست.
  برای شادیهای برآمده از موفقیت، فرقی ندارد که تلاش و تحرّکی که منجر به موفّقیت شده از سخت ترین و تاریکترین یا خطرناکترین راهها عبور کرده باشد یا از سهل ترین آنها. مهم این است که وقتی آن تلاشها و سختکوشی ها به پایان رسید، شادی واقعی بارز می شود. در این میان پارامتر تعیین کننده در نوع هدف و میزان ارزش اجتماعی آن هدف نهفته است.
  حال با ذکر این مقدمه می خواهم شادیهای برآمده از نامگذاری مجاهدین در لیست تروریستی در نزد دلسوختگان و سینه چاکان خارجه نشین نظام ولایت فقیه و وابستگان و دلباختگان مستقیم و غیرمستقیم آن و هم چنین، جداشدگان از جنبش مقاومت را، مقایسه کنم با شادیهای برآمده از خارج شدن نام سازمان مجاهدین از لیست تروریستی در بین طبقات مختلف مردم ایران و آزاداندیشان و آزادیخواهان و همچنین اعضا و هواداران مقاومت مردمی در سراسر جهان.
  به یادداریم که پانزده سال پیش، یعنی از زمانی که نام مجاهدین و شورای ملی مقاومت در لیست تروریستی آمریکا جای گرفت و متعاقب آن، انگلیس و پارلمان اروپا نیز آن را پذیرفتند، شادی دلباختگان نظام ولایت و شیفتگان دولت «اصلاح طلب» بارز شد. 
  آن چه که آنان را به طرف شادی و امید سوق می داد این بود که خیال می کردند با این توطئه تشکیلات مجاهدین دیگر نه جایی برای مبارزه دارند و نه راهی و نه کسی به آنها اجازه ابراز وجود خواهدداد. به خصوص این که گمان می کردند با این راهبند و محدودیت، آنها فضای گسترده تر و دست بازتری خواهند داشت تا با لجن پراکنی و تهمت و شایعه پردازی، تکلیف این تشکیلات مزاحم را، که مانع دستیابی آنها به اهداف شومشان می شد، برای همیشه یکسره کنند.
  این چنین بود که تلاش رذیلانه آنها، بی وقفه، به مدت دوازده سال ادامه داشت و همگان از چگونگی بند و بست و ا قدامات رنگارنگ آنان و هم چنین عنایتهای گوناگون ملاها به عنوان پاداش و دستمزد، خبر دارند و نیازی به تکرار آن نیست.
  امّا، از سه سال پیش به این طرف این تلاش رذیلانه ابعاد وسیع تر و شتاب بیشتری به خود گرفت و در اشکال مختلف، اعمّ از کشتار و تحریم تا آزارهای دیوانه وار و از تشکیل باندهای مافیایی و لابی های گوناگون و به کار گیری عناصر خارجی تحت عناوین پروفسور و استاد و برگزاری سمینار و مصاحبه و اعزام جلّاد و دژخیم، حتّی تا سطح مقامات ارشد دولت دست نشانده یی همچون مالکی تعمیم پیدا کرد.  علتش هم بسیار واضح بود.  شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین، از همان روز اول نامگذاری و ورود به لیست، کار و تلاششان را به چند برابر افزایش داده بودند.
  حاصل بند و بست و توطئه، باز هم، آن چیزی نبود که ملاها به دنبالش بودند. نه کشتار و جنایت عایداتی را به بیت «آقا» روانه کرد و نه نصب بلندگوها و پخش فحش و ناسزاهای شبانه روزی و حبس و آزار و بستن آّب و توقیف امکانات پزشکی و مواد غذایی، در این سوی اقیانوس، اراده پولادین اشرفیان را توانست درهم بشکند و نه اقدامات بیشرمانه آخوندهای فکلی و تبلیغات کثیف گرگهای چوپان نما و تلاش بوقهای تبلیغاتی و چهار نعل تاختن های مأموران نفوذی «وزارت بدنام» آخوندی در نهادهای دولتی و غیردولتی، در آن سوی اقیانوس، توانست جز بدنامی و رسوایی باز هم بیشتر حاصلی برایشان به بارآورد.
   سرانجام لیست سیاه دربرابر روسفیدی پاکبازان مجاهد خلق، به کلّی، رنگ باخت و دیوارها فروریخت و سدها و راهبندهای تهمت درهم شکست و شیپور صبح روشنایی به صدادرآمد و همه شادیها و امیدهای کاذب سیاهکاران و تاریک اندیشان در کام ظلمت فرورفت.

آشنائی با «علی میرموسموس»

غولسرباز آمریکائی در کابل
شاهد عینی میگفت هادی جان! سرباز آمریکائی با یال و کوپال و قمقمه و واکسیل و یونیفورمی که انگار بادش هم کرده بودند تا بیشتر ما را بترسانند، وارد بقالی کوچک کابل شد و کبریتی خرید. حجم حضورش رعب انگیز بود و مدتی طول کشید تا خودش را از تنگنای بقالی بیرون بکشد. وقت رفتن دوتا لوله لامپا به کت و کولش گیر کرد و صداش شکستنشان از زمین برخاست. بقال بیچاره شیشه ها را که جمع میکرد زیر لب غرید: «پدرسگ پول کبریتشم نداد!»
نره خر بیرون بقالی پک به سیگار میزد و دودش را بیخیال به درون مغازه میفرستاد. من (شاهد عینی) از ترسم داشتم فرو میرفتم به دیوار انتهای بقالی! رفته بودم از تلفن دیواریش استفاده کنم.

«پرچم آمریکا در کوچه پسکوچه های افغانستان رعب و نفرت میپراکند. اخبار تجاوز سربازان آمریکائی به زنان و دختران افغان با همۀ سانسوری که اعمال میشود، به سازمان های حقوق بشر میرسد.»

***
آیا آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟ آیا ملت ایران برای رهائی از حکومت سفاک جمهوری اسلامی، دست به دامن جنایتکاران آمریکائی میشود؟ در واقع تصمیم قطعی آمریکا برای حمله به ایران حدود یک سال پیش گرفته شد، آنهم به دنبال تقاضای «علی میرموسموس»!

«علی میرموسموس» کیست؟
وی پیش از انقلاب خود را «علی میرچَپ-چُس» معرفی میکرد اما پس از انقلاب و مهاجرت به خارج، ضمن آشنائی با برخی سلطنت طلبان دست و دلباز و دیدن خانه های بزرگ و اتومبیل های گرانقیمت آنها، نام او به «علی میرموسموس» تغییر یافت.
در بارۀ نحوۀ خوابنما شدن میرموسموس و سلطنت شدن یکشبۀ وی، روایت است که شبی یک آقائی به خواب او میآید، یک دسته اسکناس زیر بالش او میگذارد و میگوید علی، تو از فردا صبح سلطنت طلبی! علی صبح که از خواب برمیخیزد، اسکناس ها را از زیر بالش برمیدارد و سلطنت طلب میشود!

اولین مأموریت «علی میرموسموس»
اولین مأموریت میرموسموس، لائیک نشان دادن محمدرضاشاه و بی اعتنا وانمود کردن او به معجرات حضرتعباس بود. در مقابل، وی باید میکوشید برعکس، دکتر مصدق را گرفتار خرافات مذهبی نشان دهد و ثابت کند کسی که حضرتعباس در راه امامزاده داود نجاتش داده و نگذاشته از اسب بیفتد، دکتر مصدق بوده است!
ضمناً میرموسموس که هنر تاریخنویسی و پژوهشگری را در مکتب «عرفان قانعی فرد» آموخته، هفتۀ آینده در یک برنامۀ تلویزیونی با شرم و حیای ذاتی خودش ثابت خواهد کرد که قهرمان ملی کردن نفت ایران محمدرضاشاه بوده که دکتر مصدق او را حبس میکند و به احمدآباد میفرستد و آن قهرمان ملی تا پایان عمر در تبعید میماند.

آمادگی برای حملۀ آمریکا
از مطلب دور نیفتیم. در نامه ای که سال گذشته میرموسموس به سناتور لیندسی گراهام آمریکائی نوشت آمادگی خود را برای حملۀ آمریکا به ایران اعلام نمود! در این نامه وی رهنمودهای لازم را برای حمله به چند نقطۀ حساس در ایران و منزل شوهر خالۀ خودش در لنگرود (به خاطر اختلافات فامیلی) در اختیار آمریکائیان قرار داد.

متعاقباً ستاد مشترک ارتش آمریکا در جلسۀ فوق العاده ای، انتساب نامه را به میرموسموس مورد شک قرار داد. در واقع دستگاه های اطلاعاتی اسرائیل، آمریکائی ها را هشیار کردند که ممکن است نامه از میرموسموس نباسد و کسی خواسته باشد آنها را دست بیندازد!

این شک و شبهه موقعی به اوج خود رسید که میرموسموس هم خودش در انتساب این نامه به خود، دچار تردید شد و به تلطیف و ترمیم و پس و پیش کردن قضیه برآمد اما از یک نظر دیر شده بود و آن اینکه دانشگاهی که دکترای افتخاری به او داده بود، طی نامۀ شدیداللحنی، او را به بی اخلاقی و تحریک دشمن برای حمله به وطن و کشته شدن آمریکائیان و هم میهنان متهم کرد و دکترای افتخاری او را پس گرفت.

متقابلاً دکتر میرموسموس سابق! چنان از بی اهمیتی دکترائی که پس گرفته میشد، سخن گفت که گوئی وقتی اعطایش را به او ابلاغ کرده بودند، شوکه شده و سه روز در بستر بیماری افتاده و روز چهارم رفته کلانتری از آن دانشگا ه شکایت کرده که اینها بدون این که من واسطه تراشیده باشم و خواهش و تمنا کرده باشم و تملق گفته باشم، زرپی به من دکترای افتخاری داده اند! شدت نفرتی که او از این دکترا نشان داد به حدی بود که احتمال میرفت در یک عکس العمل انتقامی، از آمریکا بخواهد سر راه حمله به ایران، چند تا بمب هم روی این دانشگاه بیندازد.

این ترجمۀ متن نامۀ دکتر صمدانی، رئیس دانشگاه آمریکائی گلوبال است:
آقای میرفطروس (احتمالاً منظورش همان میرمسموس بوده) فهم این نکته ضروری است که ، اعطای مدرک افتخاری بر پایه شرف و لیاقت کسی که مدرک را می گیرد، بنا شده است. یکی از این ها آن گونه که در بند یک آیین نامه ی مربوط به اعطای مدرک دکترای دانشگاه آمریکایی گلوبال قید شده است آن است که گیرندۀدکترای افتخاری، خود را وقف کوششهای انسانی برای استقرار صلح در سراسر جهان کند. در حالیکه شما در نامۀ حیرت آورتان، به سناتور لیندزی گراهام (بگونه ای شرم آور و ناامید کننده) موافقت خود را با حمله نظامی قدرتهای جهانی (از جمله آمریکا) به سرزمین پدری خود اعلام کرده اید.

..... آقای میرفطروس، (ای بابا. مثل اینکه من اسمش را عوضی نوشته بودم!) شما و عزیزانتان، در زیر چتر امنیتی کشور قدرتمند و متمدن فرانسه زندگی میکنید. از این رو ، شما و خانوداده تان از نعمت امنیت برخوردارید. با این وجود این گونه به نظر میرسد که، برای شما میلیونها نفر زن و مرد و کودک بیگناه و بی دفاع ایرانی (که در نتیجه چنیین حمله خانمانسوزی وحشتهای غیر قابل توصیف جنگی را تجربه خواهند کرد) مهم نیستند ...... سرانجام ، تشویق شما برای حمله نظامی [ به ایران ] آنقدر مسخره و غیرمنطقی است که لیاقت داشتن دکترای افتخاری را که (ای-جی- یو به شما اعطا کرده بود) از شما سلب میکند .
بنابراین دکترای افتخاری شما (از تاریخ ارسال ایمیل ، در جهت ابطال آن ) لغو خواهد شد.

پیشاپیش به شما اخطار میشود که از این تاریخ به بعد، افزودن عنوان دکتر به نامتان، یا امضا کردن و چاپ نام خود با عنوان دکتر و یا معرفی خود به هر شکلی که نشان از این داشته باشد که از «ای جی یو » دکترا دارید، از منظر قانونی و اخلاقی، نقض حقوق دانشگاه تلقی خواهد شد. شما موظف هستید، دکترای افتخاری خود را تا ۱۵تاریخ دسامبر ۲۰۱۱، به AGU عودت دهید .
دکتر صمدانی ، رئیس دانشگاه آمریکایی گلوبال.

آخرین خبر
آنطور که ما اطلاع داریم این آقای میرموسموس یا میرفطروس یا میرهرچی اُس! تا این تاریخ نه تنها دکترا را پس نداده، بلکه دارد با آن طبابت هم میکند!

در خاتمه
شاهد عینی میگفت وقتی از بقالی بیرون آمدم سرباز مزدور آمریکائی (اینها سرباز وظیفه نیستند. مثل عمله ساختمانی روزمزد هستند که آمریکا از سر چهارراه سیدعلی نیویورک سوارشان میکند به جای بیل و کلنگ، تفنگ و مسلسل دستشان میدهد میفرستد خاورمیانه. -این پرانتز را البته شاهد عینی نگفت. برویم بیرون ببینیم چی میگفت) که نمیدانم چه جوری فهمیده بود من خبرنگار ایرانی هستم، پکی به سیگارش زد و گفت: شنیده ام زن های ایرانی هم خیلی خوشگل هستند. اگر کسی غیرت کند پای ما را به ایران باز کند، ما یکجوری از خجالتش درمیآئیم. (راستش نمیدانم یارو واقعاً این را گفته یا این شاهد عینی – دوست از کابل برگشتۀ من – از خودش درآورده که میرموسموس ما و همۀ طرفداران حملۀ آمریکا را شرمنده کند!)
هادی خرسندی – مهر 92

هرانا؛ نامه جمعی از زندانیان سیاسی زندان اوین به مناسبت روز بین المللی ریشه کنی فقر

خبرگزاری هرانا - ۲۲ تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین به مناسبت ۲۶ مهرماه روز بین المللی ریشه کنی فقر نامه‌ای نوشته‌اند و در آن حمایت خود از برنامه جهانی غذا را اعلام نموده‌اند.

در این نامه زندانیان سیاسی ابراز کرده‌اند: ما زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین (امضا کنندگان ذیل) ریشه کن کردن گرسنگی را نه تنها از لحاظ اقتصادی وسیاسی موضوعی مهم می‌دانیم بلکه آنرا یک موضوع مهم اخلاقی نیز می‌شماریم.

متن کامل نامه را در زیر می‌آید:

نامه جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین به مناسبت ۲۶ مهر روز بین المللی ریشه کنی فقر

در حالیکه ۴ میلیارد انسان در جهان از فقر نسبی و یک میلیارد نفر از فقر مطلق و گرسنگی رنج می‌برند. مجموع شرکتهای غذایی وفروشگاههی زنجیره‌ای می‌توانند به این روند پایان دهند برخی از مردم جهان به دلیل جنگ یا درگیریهای داخلی به دریافت کمکهای غذایی نیازمندند.

برخی دیگر نیز قربانی حوادث وبلایای طبیعی همچون زلزله و سیل وخشکسالی ویاطوفان هستند. ضمنا در زمان برقراری صلح و آرامش دسترسی به غذا تحت تاثیر عواملی از قبیل افزایش قیمت‌ها به چالشی بزرگ تبدیل می‌شود و افراد بیشتری در دام گرسنگی گرفتار می‌شوند "تنها به این خاطر که قادر به خرید غذای مورد نیاز خود نیستند" با افزایش قیمتهای غلات درسطح جهان بخصوص در مناطق در حال توسعه جهان در آفریقا و آسیا وآمریکای لاتین به یک ضرورت جدی تبدیل شده است.

خصوصا زنان وکودکان در معرض آسیب‌های اجتماعی بیشتر قرار دارند و از این روند آسیبهای بیشتری می‌بینند.

برنامه جهانی غذا وابسته به سازمان ملل متحد ۵ سال است که از طریق نجات انسان‌ها در مواقع اضطراری در این مورد پیشگام در مبارزه با گرسنگی بوده است.

ما زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین (امضا کنندگان ذیل) ریشه کن کردن گرسنگی را نه تنها از لحاظ اقتصادی وسیاسی موضوعی مهم می‌دانیم بلکه آنرا یک موضوع مهم اخلاقی نیز می‌شماریم و بدین طریق قصد داریم به منظور مبارزه با گرسنگی در جهان با استناد به ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۱ میثاق بین المللی اقتصادی –اجتماعی و فرهنگی با عنایت به اهداف سازمان جهانی خوار وبار کشاورزی (فائو) و با یادآوری هفته جهانی فقر (۴ تا ۱۰ اکتبر) مصادف با ۱۳تا ۱۹ مهر ماه و روز بین المللی ریشه کنی فقر (۱۷ اکتبر -۲۶ مهر) و روز جهانی غذا (۱۶ اکتبر -۲۶ مهر) مشارکت بیشتر ونزدیک‌تر ومستمر شرکت‌ها وکارخانجات، NGO‌ها، فعالان کسب وکار و بازار، سازمان‌ها وملت‌ها و دولتهای جهان را خواستار شویم و از عموم مردم و داوطلبان نیز دعوت بعمل بیاوریم تا از این برنامه جهانی بشر دوستانه حمایتهای مالی فنی وتبلیغی موثر به عمل آورند.

اتحاد و همبستگی برای کاهش گرسنگی در جهان هدف ماست. WORLD FOOD PROGRAM

امضا کنندگان:

۱- وحید اصغری

۲- دکتر شاهین دادخواه

۳- دکتر نادر بابایی

۴- دکتر محمد حسن یوسف‌پور سیفی

۵- غلامرضا خسروی

۶- رضا شهابی

۷- بهنام ابراهیم‌زاده

۸-میثم درویش حسینی

۹- داور حسینی

۱۰-پیمان کاسی‌نژاد

۱۱-مهدی فراهی شاندیز

۱۲-محمد رضا حسینی

۱۳-ابوالفضل شاه پری

۱۴-محسن صادقی دوست

۱۵-سید محمد ابراهیمی

۱۶-اسماعیل برزگری

۱۷-رسول حیدر‌زاده

۱۸-اصغر قطام

۱۹-علی معزی

۲۰- اسداله وادی

۲۱-مجید اسدی

۲۲-سید ماهید هوریابند

درغیبت غربت زده روشنفکران

در غیبت غربت زده روشنفکران است که مردگان سیاسی رژِیم را نمایندگی می کنند
به راستی در عرصه پرتلاطم و معادلات شناور سیاسی، چه اتفاقی افتاده است که ارواح سرگردان سیاسی سالیان ایران تحت سرکوب و تحقیر ملی؛ این چنین همآوا و همساز با رژیم به هول و ولا و یقه درانی و واسوختن ها افتاده اند؟ به راستی چه اتفاق معادل سونامی یا زمین لرزه یا صاعقه ناگهانی رخ داده است که ارکان حاکمیت ولایت فقیه را هم در داخل و هم در خارج به تکانی چون فروریختن از بنیاد، گرفتار کرده است؟ یک اتفاق ساده و برحق و دیر هنگام به وقوع پیوسته. سازمان مجاهدین خلق ایران به همت والا و خستگی ناپذیر خودشان از دلاوری های جانبازانه اشرفیان قهرمان گرفته تا مجاهدات بی وقفه و تسلیم ناشدنی هواداران در سراسر گیتی و حمایت مجدانه بشردوستان جهان و سرانجام رأی نهایی دادگاه فدرال آمریکا و بر سر دو راهی تصمیم قرار گرفتن وزارت خارجه آمریکا به پیروزی رسیده اند. خلاصه کلام اینکه یک سازمان اپوزیسیون از یک لیست سیاسی و زد و بندی یک ابر قدرت بیرون آمده است. چگونه است که این امر سیاسی، چنان آتشی برافروخته است که نه تنها رژیم دجال و اوباش فاشیستی ملا پاسدار در شعله های فروزان آن می سوزد و جلز و ولز می کند بلکه هُرم تابناک آن برای مردگان دهان فراخ سیاسی هم می شود آتش دوزخ. اگر اعتماد به نفس شخصی و جمعی باشد، قاعدتاً نمی بایست به مناسبت پیروزی یک جنبش، چنین جنبش احتضارگونه یی به جان حضرات جورواجور بیافتد. کس یا کسانی که در کار مبارزه سیاسی جدی با حاکمیت رسوا و شکست خورده حاکم بر ایران باشند از اُفت یا خیز یک تشکل اپوزیسیونی دیگر کک به جانشان نمی افتد. گویی خروج از لیست تحمیلی برای آنان بدین معناست که مجاهدین خلق منتظر قدرت، دم دروازه تهران به صف شده اند. البته برخورد آحاد به آحاد رژیم قابل فهم است. آنها حق دارند که بسوزند و بترسند و اختیار عمل و سخن را از دست بدهند. بنگاه های لجن پراکنی آنان نیز در خارج کشور با زبان مظلوم و مورد تاراج فارسی هم حق دارند که دست وپایشان را گم کنند. درین رهگذر بی بی سی با سابقه اش، شاخص و شناخته شده است. روزگاری درین بنگاه، وابستگان به سیاست سلاطین وقت و ایضاً به خدمت سرویس جاسوسی درآمده ها، کار چاق کن بودند. در عهد خمینی و خمینیسم چندان نیازی بدان نوع نیست. چپ های چپه شده وچپلو وظیفه را چنان تمام و کمال بروفق مراد ملایان و استعمار به انجام می رسانند که من بعد چون آنان پیدا نخواهد شد. از وابستگان راه شوسه و خررو گرفته تا توده اکثریتی ها درآن بنگاه سنگ تمام می گذارند. این مزدوران از آن قماش جماعتی هستند که اگر خان بگوید: برو کلاه فلانی را بیاور، سر با کلاه به خدمت ارباب می برند. سخن گویان و مخاطبان چنین رسوا دکه ارتجاعی واستعماری از امثال هوشنگ امیراحمدی، علی کشتگر یا خشتگر، عبدالکریم لاهیجی، تریتا پارسی گرفته تا حشره مزدوران بریده از مبارزه، چه کس دیگر بی خط ایدلوژیکی اما متکی بر شرف و انصاف و وجدان فردی وانسانی می تواند با این حقوق بگیران بی وطن همصدا شود ؟. ارواح سرگردان اما موذی و همرنگ ملایان، مزه دهان دریدگی هایشان در قبال مجاهدین خلق چه هست؟ دموکراسی، دموکراسی و دموکراسی ! و چه نوع مبارزه برای رسیدن به دموکراسی؟ مبارزه یی عاری از هر نوع خشونت. آخ بمیرم برای این « دموکرام » های برشته و سوخته شده در کوره زمان استیلای ملایان و پاسداران سرکوبگر به تمام معنا فریبکار و شارلاتان. مجاهدین خلق و مبارزان واقعی چقدر از مرحله پرت اند. رژیمی که می شود با نفس حق این جماعت، فوت هوایشان کرد دیگر نیازی به خشن بودن نیست. بنشین پشت دوربین و میکرفن بی بی سی و امثالهم تا با زدن مجاهدین زبر وخشن و دیکتاتور، دموکراسی را درایران پیاده کنی!
به راستی در شرایطی که رژیم دجال پرور و اوباش فاشیستی حاکم، هم در حوزه ملی وهم بین المللی لرزه بر اندام شیطانی اش افتاده است، چگونه چرخ پنجم های آن جنایتکاران محیل، درخارج، فضا را چنین پلشت و آلوده کرده اند؟ به صراحت می گویم که یکی از دلایل عمده، سکوت و غیبت روشنفکران واقعی ست. گفتم واقعی زیرا هرکتابخوان و دانشگاهی می تواند ادعای روشنفکری کند، هرچند معنی روشنفکری ارتباطی با سطح تحصیلات ندارد. روشنفکران ما زیر سیطره و خیمه شب بازی های رژیم، به پیرسالی سیاسی زودرس رسیده اند. قصد اهانتی درکار نیست. اما چون نیک بنگریم این زمانه سخت ما را به خودمان و کار خودمان مشغول داشته است. خیانت های وقیحانه را می بینیم و انگار که حضورنداریم، سکوت می کنیم. رودرواسی ها و وسواس ها وترس های محفلی و رفیقانه، شجاعت ما را در درک مسئولیت های تاریخی و فرا حزبی ؛ تنبل و زایل کرده است. روزگاری که نه این چنین مصیبت بار و فاجعه آمیز بود، دلیری کردیم و بعد چون اردوگاه شرق فروریخت، ما نیز با او فرو ریختیم. انگار که دیگر مقوله هایی چون عدالت، ستمگر وستمدیده و مبارزه و انقلاب با گورکنی پروستریکای گرباچف به خاک سپرده شد. شرایط زیست درخارج کشور هم به شدت مزید برعلت شد. بازهم پیرانه سر اما جوان و چابک و امیدوار می گویم که باید از قانونمندی ها و حکمت های تاریخ غافل و دلسرد نشد. گفتند که عصر انقلاب تمام شد !! اما انقلاب هم در ایران وهم درکشورهای عربی شعله ور گردید. این روشنفکران وتئوریسین ها نیستند که خالق انقلابند. این نوع رابطه حاکم و محکوم است که بناگزیر درجایی و نقطه یی جرقه می زند و خرمن بیداد را به آتش می کشد. گفتند عصر مبارزه مسلحانه بپایان رسیده است وبدین پندار تا توانستند رهبر قهرمان مقاومت را کوبیدند و کمترین تأمل و ملاحظه یی نکردند. حکم تاریخ در لیبی و امروز در سوریه پیش چشم دارند و باز هم از همان موضع انفعال و غیبت وعدم حضور جدی درصحنه برای آن به بهانه امپریالیسم، فلسفه بافی ها می کنند. من نمی دانم حضور اشغالگرانه کدام امپریالیسم می تواند طولانی تر وزیانبارتر از حاکمیت این مجموعه آدمکش، فاسد و فساد پرور چند چهره حاکم برایران باشد؟ ما که از بچگی افتادیم درخط مبارزه با ارتجاع و استعمار و چوب هایش راهم خوردیم اما درکار این روشنفکران امروز درمانده ایم که اینهمه درصحنه خارج، رژیم را پشت نقاب های گوناگون فعال می بینند و اعتراضی نمی کنند. جا دارد که تحسین کنم و درود بفرستم به شاعر و متفکر نامدار اسماعیل جان خویی که در عین استقلال خود، نمی تواند چشم بر حقایق و وظایف بربندد و فقط شعرش را بگوید و خود را ازهر مسئولیت دیگری فارغ وآسوده خاطر ببیند. با خویی  توسط دوست قدیمم منوچهر آتشی که پیش از مرگ تأسف انگیزش در عرصه سیاسی دست به انتحار زده بود، آشنا شدم. آشنایی با شعر و خط وخطوط ادبی و سیاسی اش پیش از دیدارش به سال ها داشتم. آغاز دهه پنجاه بود و چون تابستان ها به کوتاه مدت به تهران می رفتم، شب هایم کنار خویی وآتشی می گذشت. از همانوقت در اسماعیل جان آتشکده یی دیدم  خاموش ناشدنی. یکبار در سرمستی به منوچهر گفتم که تو نامت « آتشی » ست اما خویی، خوی کردهٌ آتش درون خویشتن ست. آن دوست دیرین که به هرحال یادش بخیر، سخت از من رنجید وتا درایران بودم نتوانست این رنجش را از یاد ببرد. جایش خالی که اسماعیل جان را ببیند و شجاعت و جسارت اخلاقی و تعهد انسانی و اجتماعی او را. او نان به کسی قرض نداده و نمی دهد اما پای حق، سخت فروتنی می کند. ایکاش چون او، بسی داشتیم تا آشغال ها فضای غربت را این چنین با وقاحت تیره و پرگرد وغبار نمی کردند. مجاهدین خلق پنجاه سال دیگر هم که در لیست می ماندند، شعار سرنگونی و سرنگونی را از لیست هدف و برنامه خود خارج نمی کردند و نمی کنند. پس برای معاندان و دخیل بندان به رژیم راه و چاره یی جز سوختن و ساختن نیست. 

ويف اكسپرس چاپ بلژيك: خروج مجاهدين از ليست آمريكايك سيلي بر صورت رژيم ايران

هفته نامه بلژيكي ويف اكسپرس (5اكتبر)، تحت عنوان « يك سيلي بر صورت رژيم ايران»، نوشت:
مريم رجوي در پايان يك كارازار طولاني براي حذف نام مجاهدين خلق ايران از ليست آمريكا  به پيروزي رسيد. رژيم ايران، تصميم وزارت خارجه آمريكا براي خروج نام سازمان مجاهدين از ليست را  يك تجاوز آشكار عليه اين رژيم توصيف كرده است. اما حقيقت امر اين ا ست كه لغو ليست گذاري تحت فشار يك مبارزه  طولاني و طاقت فرسا  صورت گرفته و هيلاري كلينتون بر اثر حكم دادگاه استيناف واشينگتن، هيلاري كلينتون تصميم گرفت نام مجاهدين را از ليست حذف كند.
مجاهدين در سال 1997 توسط دولت بيل كلينتون براي استمالت از رژيم ايران در ليست قرار گرفته بودند.
سازمان مجاهدين خلق ايران در انقلاب ايران در سال 1979 شركت داشت، ولي بعد از برقراري ديكتاتوري مذهبي توسط ملاهاي حاكم، مجاهدين به مخالفت با آنان برخاستند.

اعدام مجازاتی بی‌رحمانه و مردود

بهروز جاوید تهرانی
برای شخصی چون من نوشتن از مجازات اعدام تداعی گر نام‌ها و صورتهای بسیاری از دوستان و همبندیانم در زندان است. نام و صورت دوستانی که با جرایم مختلف تا آستانه در بدرقه نمودم و تمام سعیم این بود که تا آخرین لحظه امید را در دلشان زنده نگه دارم و با گامهای استوار به استقبال مرگ راهیشان کنم.

در کشوری که در سال ۲۰۱۱ با حداقل ۳۶۰ اعدام در راس ۲۰ کشور اعدام کننده جهان قرار گرفت و نسبت به جمعیت از رقیب سرسخت خود چین نیز با فاصله زیاد پیشی گرفت حرف زدن از مقوله اعدام و تبلیغ برای لغو این مجازات بدوی بر هر انسان بیداری واجب است.

بد نیست حال که در آستانه ۱۰ اکتبر روز جهانی مبارزه برای لغو اعدام می‌باشیم خاطره‌ای را از یکی از دوستانم نقل کنم که شنیدنش بی‌مناسبت نخواهد بود.

سال ۱۳۸۹ در بند ۱ سالن ۱ زندان رجایی شهر کرج دوستی داشتم بنام مهدی اسلامیان. مهدی اهل شیراز و راننده تاکسی بود و با لهجه شیرین شیرزای سخن می‌گفت.

مهدی برادری داشت بنام محسن که در یک حادثه بمب گذاری در شهر شیراز شرکت کرده بود و به همین جرم در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۸ در سن ۲۱ سالگی اعدام شده بود. اما نکته مهم ماجرا این بود که مهدی نه در ماجرای بمب گذاری شرکت کرده بود و نه مانند برادر خود انگیزه و اندیشه سیاسی خاصی داشت که بخاطر آن عملی انجام داده باشد.

وی حتی تا بعد از انجام بمب گذاری از انجام آن با خبر نشده بود و این موضوعی بود که خود رسانه‌های رژیم نیز صحت آن را تایید کردند. تنها گناه مهدی این بود که بعد از اینکه برادرش مرتکب بمب گذاری می‌شود و قصد فرار می‌کند، مبلغ ۲۰۰ هزار تومان به وی کمک می‌کند تا خود را نجات دهد.

اقدامی که شاید هرکدام از ما در قبال برادر خویش انجام دهیم. مهدی اسلامیان در دادگاه بدوی به همین جرم به مرگ محکوم می‌شود و زمانی که ما به هم رسیدیم پرونده وی به دادگاه تجدید نظر رفته بود. دادگاهی که پرونده هیچگاه از آن برنگشت و بدون تایید دادگاه تجدید نظر حکم مهدی به اجرا در آمد.

روزی که مهدی را بلند گو برای اجرای حکم صدا زد ما هردو سر سفره نهار بودیم. مهدی به گمان اینکه مادرش توانسته از شیراز به ملاقاتش بیاید بهترین لباسش را بر تن کرد و کاملا مرتب خود را به نگهبانی رساند. غذایش نیمه کاره مانده بود.

بعد از یک ساعت که مهدی باز نگشت من سفره را جمع کردم و غذایش را کناری گذاشتم تا وقتی مراجعت کرد گرسنه نماند. بشقاب غذای مهدی تا فردا ظهر که خبر اعدامش به همراه ۴ زندانی سیاسی دیگر به ما رسید محفوظ بود. مهم‌ترین نکته در مورد اعدام مهدی این بود که رژیم زمانی وی را شتاب زده به همراه چهار زندانی سیاسی دیگر به چوبه دار سپرد که نگران بروز اعتراضات مردمی در سطح کشور بود و تنها هدف از اعدام ایشان ایجاد جو وحشت و خفقان هرچه بیشتر و مرعوب نمودن مردم معترض بود.

هدفم از تعریف این خاطره ترسیم چهره واقعی این مجازات و درک چرایی مجازات اعدام در جوامعی همانند ایران بود. در کشور ما مجازات اعدام نه یک امر و خواست اجتمایی بلکه یک رویکرد دولتی و سرکوبگرانه است. دولتهایی همچون رژیم تهران از مجازات اعدام به عنوان ابزاری برای مرعوب کردن مخالفان و مردمی که هر لحظه بیم طغیانشان می‌رود بهره می‌برند تا برای تأمین جامعه و یا تربیت بزهکاران. زیرا در جوامع مترقی امروز دنیا دیگر اعدام را نه بازدارنده می‌دانند و نه تأدیبی و درک این مسئله نیاز به هوش و فراست چندانی ندارد که قانون گذار نتواند به آن پی ببرد و یا دولتی نتواند با کمی آموزش و آگاهی رسانی به مردم کشور خود تفهیم کند.

مجازات بی‌رحمانه اعدام حتی در مورد جرایم جنایی که از میزان خطا پذیری بسیار بالایی برخوردارند نیز کاری اشتباه و مذموم است، چه بسیار محکومینی که چند دقیقه پیش از اجرای حکم بی‌گناهیشان ثابت می‌گردد و چه بیشتر کسانی که پس از اجرا ثابت می‌شود که از ابتدا بی‌گناه بودند. زمانی که دیگر فرصتی برای جبران هیچ دادگاه و قاضی و دولتی باقی نمانده است، زیرا این مجازات غیر قابل بازگشت است.

در ضمن مجازات اعدام بخصوص نوعی که در ایران متداول است، مصداق بارز شکنجه محسوب می‌شود و محکوم پیش از مرگ دقایق طولانی‌ای را مجبور به زجر کشیدن می‌باشد که این ظلم مضاعفی به وی محسوب می‌شود.

گفتنی است، دولت جمهور اسلامی ایران، همراه با کشورهایی چون عربستان سعودی، کرۀ شمالی، سوریه، می‌انمار، سومالی، زیمبابوه، ایالات متحده آمریکا و... در شصت و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در تاریخ ۱۸ دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی جزء ۵۴ دولتی بودند که به تعلیق مجازات اعدام رای منفی دادند. اکنون زمان مناسبی است که مردم دنیا در مورد ماهیت ۵۴ حکومتی که در این نشست مخالف تعلیق مجازات اعدام بودند تعمق و تفکر بیشتری بنمایند.

من معتقد هستم که جامعه ایران بزودی به این نتیجه می‌رسد که کشتن بد است، بنابراین حکم اعدام بد است و این استنتاج خود را به حکام تحمیل می‌کند. به گفته ویکتورهوگو «آیا گمان دارید درس عبرت است اعدام؟ چرا؟ به خاطر آنچه می‌آموزد؟ مگر چه می‌آموزید با این درس عبرت؟ این را که نباید کشت؟ نباید کشت را چگونه می‌آموزید؟ با کشتن؟»
از قاصدان آزادی

منوچهر هزارخانی: روایتی دیگر از همان داستان

دستگاه تبلیغاتی ارباب بی مروت دنیا می خواهد یک واقعه مهم را در سایه یک اتفاق کمتر مهم قرار دهد و بی رنگ کند و تازه همان اتفاق کمتر مهم را هم، با شامورتی بازی، بی اهمیت و پیش پا افتاده جلوه دهد. واقعه مهم، به نظر من، عبارت است از کوچ اجباری و کم و بیش مسالمت آمیز ساکنان اشرف به زندان لیبرتی؛ اتفاق کمتر مهم در آوردن نام مجاهدین است از لیست سازمانهای تروریستی، و شامورتی بازی مربوطه هم نسبت دادن این اتفاق است به لابیگری ”عده یی از شخصیتهای آمریکایی“در قبال دریافت پول از سازمان مجاهدین! مقاله نیویورک تایمز جا انداختن همین روایت جعلی را مد نظر داشت.
(۱) کوچ دادن اجباری ساکنان اشرف به لیبرتی، حلقه آخر(تا این جا) از سلسله ”تدابیر“ سیاسی ـ نظامی ـ امنیتی برای از میان بردن تشکیلات مجاهدین بود. انتظار داشتند بعد از سه سال محاصره همه جانبه اشرف و شکنجه دادن روانی ساکنانش با صدها بلندگوی عربده کش و فحاش و بعد از گذشتن از هفتخوان کنترل بارها و بازرسی بدنی و آزار و اذیتهای ضمن آن، از میان آنهایی که زنده به لیبرتی می رسند، دست کم چند صد نفری ببرند و خواهان پناه بردن به آغوش ”اسلام عزیز“ شوند. از پیش هم برای این بریدگان فرضی هتل گرفته بودند. اما این انتظار برآورده نشد. سیر تا پیاز این جابه جایی اجباری را که چند ماه طول کشید و حوادث بزرگ و کوچکی را در برداشت، در اطلاعیه های دبیرخانه شورای ملی مقاومت می توان خواند یا دوباره خواند. در این جابه جایی اجباری و توام با شکنجه، جنبش مقاومت آسیب دید، تلفات انسانی داشت، خسارات مالی فراوانی را تحمل کرد. اما از پا در نیامد. هر چند برای از پا درآوردنش همه دست به کار بودند، از مزدوران سپاه قدس و کمیته سرکوب اشرف در نخست وزیری عراق تا... نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد که خود را ”تسهیل کننده“ معرفی میکرد و به واقع هم ”تسهیل کننده“ زورگویی و سرقت و قتل عام مالکی در اشرف شد. فرستاده بودنش تا رفتار شرافتمندانه طاهر بومدرا در یونامی را جبران کند، چون شرافتمندی بومدرا در رعایت حقوق بشر فراتر از استانداردهای قابل تحمل بین المللی بود. ”تسهیل کننده“، اما، حرفه یی جنـگ اعصاب است. پوستی به کلفتی پوست کرگدن دارد و وجدانی به نازکی پوست پیاز. بعضیها اعتقاد داشتند خوشرقصی می کند و از این طریق دارد پله های نردبانی را می سازد که قرار است او را به دبیرکلی سازمان متبوعش برساند. خود من، اما، برای پیدا کردن شناخت بهتر از نوع شخصیتی که به راحتی نفس کشیدن دروغ میگوید و به سادگی آب خوردن چشم بر جنایت می بندد، از هر دری وارد شدم سرانجام به نقطه واحدی رسیدم، به گزارش مشهور هانا آرنت ”درباره روزمرگی شر“ در تقریبا نیم قرن پیش. یادتان هست؟ باری، حضور جناب ”تسهیل کننده“ با انگ ”نماینده ویژه دبیرکل ” و شانتاژهای روزمره اش برای کشاندن مبارزان اشرفی به جاده تسلیم، به خطر این جابجایی زورکی، جنبه حیاتی می بخشید. اما هدایت کننده قافله مقاومت در این گردنه مرگبار مریم بود که جسم و جانش را فرسود، همه فشارها را که از هر طرف وارد می آمد به جان خرید تا قافله را با حداقل ضایعاتی که امکان داشت به مقصد برساند. و موفق شد. این، پیروزی بزرگ مقاومت بود، هر چند نگرانی ناشی از عواقب نامعلومش هنوز اجازه نمیدهد تمام اهمیتش جلوه گر شود.
(۲) در قیاس با آن، حذف نام مقاومت از لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا اهمیت کمتری داشت چون تعیین کننده هستی و سرنوشت مقاومت نبود، به عکس، با اعتبار و حیثیت لیست گذاران بازی می کرد: اگر پس از آن همه تأخیر در اجرای حکم دادگاه، باز وزارت خارجه به رای دادگاه بی اعتنایی میکرد و لیست گذاری را ادامه می داد، دعوای حقوقی ادامه می یافت، ولی این بار با ضایعات بیشتر برای آن وزراتخانه.مقاومت در این دعوای حقوقی ـ و هر دادرسی واقعی دیگر ـ ضرر نمی کرد و هیچ گاه ضرر نمیکند. برای روشن شدن چرائیش من سؤال ظاهرا بی ربط دیگری را پیش می کشم: همه می دانند که آقای ویدال کوادراس، دوست و پشتیبان صادق مقاومت ایران، کمیته یی متشکل از هزاران پارلمانتر و مشاور و کارشناس حقوقی تشکیل داده که عمده کارش تا کنون کمک حقوقی برای احقاق حق ساکنان اشرف بوده است. اما او چرا اسم کمیته اش را گذاشته است ” درجستجوی عدالت” و نه پشتیبانی از مقاومت یا اشرف؟ من این سؤال را از خود او نکرده ام، ولی جوابش به نظرم کاملا واضح است : اگر عدالت موجود و جاری باشد. بزرگترین پشتیبانی از هر مقاومت عادلانه یی فراهم آمده است. آقای ویدال که عمری را در محافل بین المللی و در سطح بالا گذرانده است. بهتر از هر کس می داند که در آن ”بالا” ها عدالت حکم کیمیا را دارد! و به دنبال آن صحنه یی در خیالم شکل می گیرد که در آن جمعی از دوستان جهاندیده آقای ویدال دورش جمع شده اند و از سر خیرخواهی، می خواهند قانعش کنند که: یافت می نشود، گشته ایم ما. و آقای ویدال جواب می دهد : آن چه یافت می نشود، آنم آرزوست.
هدایت کارزار حقوقی در سطح بین المللی از طریق تظاهرات، کنفرانسها، بسیج ها و آکسیونهای بی شمار، بخش مرئی، جلو چشم و علنی تلاشهای مریم بود که اینک، چون موفقیتش چشم انداز روشنی را در مقابل مبارزان جنبش مقاومت گشوده، بیشتر هم مورد استقبال و توجه قرار گرفته است.
(۳) به نظر من ـ که بارها هم تکرارش کرده ام ـ پشتیبانان بین المللی صادق و صمیمی مقاومت ایران، برای مجاهدین لابی نمی کنند، از معتقدات خودشان و اصولی که به آن پای بندند دفاع می کنند. افسری که به اشرف فرستاده شده تا پایگاه نظامی تروریستها را کنترل کند، و او در آن جابه جایی تروریستها با مبارزان راه آزادی مواجه می شود و از نزدیک آنها را می شناسد، قضاوتش البته فرق می کند با قضاوت کارمند خنگی که تمام شناختش از مقاومت منحصر به پرونده های آخوند ساخته یی است که در وزارت خارجه به خوردش داده اند (من از قضاوتهای شخصی بر پایه شناخت شخصی حرف می زنم، قضاوت هایی که به لوله نفت وصل اند، حکایت دیگری دارند). آن افسر از ظلمی که مسئولان کشورش در حق مبارزان راه آزادی میکنند بر می آشوبد. آن سیاستمدار آمریکایی که از بالای تریبون سخنانش را با ”من یک اشرفی هستم” به زبان فارسی، شروع می کند، به خاطر آن نیست که چند هزار دلار پول گرفته تا برای مجاهدین تبلیغ کند، دارد به زمامداران آخوند دوست و آخوند باز کشورش اعتراض می کند که هنوز فرق مبارزه راه آزادی و تروریست را نمی دانند ولی به خود اجازه می دهند برای همه تعیین تکلیف کنند. این مدافعان و پشتیبانان ارزشمند مقاومت را در واقع باید جزء جنبش مقاومت دانست. برخی از آنها به سبب مأموریتشان یا به انگیزه کنجکاوی یا علاقه شخصی توانسته اند از خلال تماسی که با اشرفیها داشته اند، مقاومت را بشناسند، ولی همه آنها از خلال کار مشترکی که با مریم داشته اند و دارند، به برحق بودن مبارزه جنبش مقاومت رسیده اند. این، حدس و گمان من نیست، خودشان با صدای بلند اعلامش می کنند. مقامات بی نام و نشانی که تهمت لابیگری به ازای گرفتن پول به کسانی می زنند که از مقامهای مسئول سابق کشور خودشان بوده اند، در واقع دارند اعلام می کنند که مقامات و مسئولان کشورشان قابل خریدند؛ در این صورت باید ثابت کنند که خودشان به خصوص اگر در مصاحبه از ذکر هویتشان سرباز میزنند، مشمول این حکم نیستند.

بعد از خروج نام مجاهدین از لیست وزارت خارجه آمریکا

. علیرضا یعقوبی                                                                                                                         
با اعلام رسمی خروج نام مجاهدین از لیست تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا توسط وزیر امور خارجه آن کشور شاهد عکس العمل های گسترده ای در طیف های مختلف محافل سیاسی بودیم. رژیم حاکم بر تهران بالطبع خارج شدن بزرگترین اپوزیسیون را از لیست تروریستی برنتابیده و با ادبیات مخصوص به خود دولت آمریکا را مسئول عواقب چنین تصمیمی قلمداد کرد. در بین گروهها و شخصیت
های سیاسی ایرانی هم بنا به دور و نزدیکی هر کدام از آنها با رژیم ولایت فقیه عکس العمل ها نسبت به این اقدام دولت آمریکا متفاوت بوده است. آنچه که در اکثر این مواضع لحاظ نشد همانا وجه حقوقی این تصمیم گیری بود. همانگونه که وزارت خارجه آمریکا اعلام نمود آنها مجاهدین را بنا به حکم فوری دادگاه عالی استیناف واشنگتن بنا به زمانبندی 4 ماهه آن دادگاه از لیست خارج کردند. حکم دادگاه عالی اروپا و حکم فوری دادگاه عالی استیناف واشنگتن بر وجه حقوقی دعوا تاکید داشته و پرونده مطرح شده علیه مجاهدین را فاقد ادله حقوقی تشخیص داده اند. هرگونه اظهار نظری درباره این تصمیم گیری وابسته به اشراف بلاشرط به محتوای حقوقی پرونده بوده و هرگونه اظهار نظر سیاسی تنها برخاسته از منویات و مکنونات قلبی اظهار نظر کننده بوده که فاقد ارزش حقوقی در علم حقوق ارزیابی می شود. اما این تصمیم حقوقی بدون هیچ تردیدی عواقب سیاسی خود را در برخواهد داشت و اظهار نظر کنندگان همگی با تکیه بر ظن خود است که در برابر این تصمیم حقوقی موضعگیری می کنند. بطور نمونه روز شنبه گذشته روزنامه واشنگتن پست به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش کرد که یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا که مجاز به صحبت علنی نبود به شرط ناشناس ماندن گفت: "دولت او مجاهدین خلق را بعنوان یک گروه اپوزیسیون معتبری که بتواند ارزشهای دمکراتیک را در ایران رواج دهد قلمداد نمی کند."

خوب اگر بخش اعظم این اظهار نظر مقام ناشناس وزارت خارجه آمریکا را ناشی از سوزش طبیعی از اجرای عدالت بدانیم باید یادآور شد که هنوز هستند مقاماتی در وزارت خارجه آمریکا که هیچ تلفیقی از سیاست و عدالت را بر نمی تابند و هیچگونه قرابتی از سیاست و عدالت را در دیدگاه خود لحاظ نمی دارند. بالطبع چنین افرادی باید از چنین تصمیم گیری گزیده شده و عکس العمل خود را بر فرض "ناشناس ماندن" بر زبان آورند تا از هرگونه انفجار درونی در برابر چنین تصمیم گیری بنوعی جلوگیری نمایند. در عالم واقع این اولین باری است که یک گروه سیاسی با مولفه هائی از نوع مجاهدین در تاریخ قضائی اروپا و آمریکا موفق می شود عدالت را بر سیاست پیشی داده و با حکم قضائی آن را پیروز گرداند. و اما در مورد بخش دیگر اظهار نظر مقام وزارت امورخارجه آمریکا درباره "ارزش دمکراتیک" باید گفت. مسلم است که آن "ارزش دمکراتیک" ی که دولت آمریکا را وادار به همراهی با ملایان حاکم بر ایران نموده تا ضمن برداشتن سدبندها و موانع در مسیر تحقق آنها وعده آخوندها برای "فتح قدس از کربلا می گذرد" و "جنگ جنگ تا رفع فتنه در سرتاسر علم" را با خون سربازان آمریکائی جامه عمل پوشانده و در عراق " نوری المالکی" را رواج دهنده آن "ارزشهای دمکراتیک" دانسته و در افغانستان بدنبال گفتگو با طالبان بعنوان نماینده دیگر آن "ارزشهای دمکراتیک" هست مجاهدین بالمال در آن طیف از نیروهائی قرار نمی گیرد که آمریکا برای رواج "ارزشهای دمکراتیک" در ایران بدنبال آنهاست. چرا که در چنان حالتی لااقل نگارنده این مطلب در 37 سال همراهی خود با مجاهدین دچار شک و تردید می شد. سازمان مجاهدین خلق ایران از روز ازل در مقابل آن "ارزشهای دمکراتیک" -بخوانید ضد ارزشهای بنیادگرائی مذهبی- بنیانگزاری شدند در غیر اینصورت تشکیل چنین سازمانی با آنهمه خون و فدا و شکنجه و زندان موضوعیتی نداشت. ملت ایران هیچ سوءتفاهمی در این باره نسبت به اظهار نظر مقام ناشناس مانده وزارت امور خارجه آمریکا ندارند. تاریخ معاصر ایران بزرگترین گواه پیگیری همین نظر از سوی دولتمردان آمریکائی بوده است. اگر شرکت در کودتای ننگین 28 مرداد 32 (1) را برای پیگیری همین "ارزشهای دمکراتیک" ادعائی مقام ناشناس وزارت امورخارجه آمریکا را نخ نما شده و متعلق به دوران جنگ سرد در معادله قوای بین المللی بین شرق و غرب ارزیابی کنیم لااقل در تاریخ معاصر ایران سرنگونی رژیم شاه و روی کار آوردن خمینی (2) برآمده از تحلیل استراتژیست های "کمیسیون سوم" به ریاست آقای برژینسکی را در اوج جنگ سرد با تحلیل "جایگزینی دیکتاتوریهای وابسته با بنیادگرایان مذهبی" موسوم به کمربند و یا حلقه سبز از خاطره تاریخ معاصر ملت ایران زدودنی نیست. چرا که این ملت بهای پیگیری "ارزشهای دمکراتیک" توسط دولت آمریکا را در ایران امروزه با پوست و گوشت و خون خود پرداخته و کماکان هم می پردازد. اگر استراتژیستهای پوزیتویست آمریکائی در اوج جنگ سرد ضدیت بنیادگرایان اسلامی را با "کمونیسم" در ناصیه آنها رویت کرده بودند اما از مکنونان و تمنای قلبی آنها در پیگیری اهداف بنیادگرایانه خبری نداشتند و بنا به این تحلیل نهائی که بنیادگرایان در عالم واقع به تکنولوژی و علم غرب اهل کتاب نیازمند خواهند بود نمی دانستند که برای بنیادگرایان بازگشت به دورانی به فاصله 1400 سال قبل و اجرای بی تنزل و متنزع از شرایط تاریخی احکام شرعی در بریدن دست و پا و درآوردن چشم بر پیشرفت و ترقی تکنولوژیک مرجح بوده و در این مسیر بنا به گفته خمینی "اگر به دین ما - بخوانید اعتراض به قطع دست و پا و اجرای احکام شرعی- حمله کنید دین و دنیایتان را به آتش خواهیم کشید" بر هر چیز دیگری ارجحیت دارد و در تحقق این اهداف خود از بذل جان با جلیقه های انفجاری هم دریغ ندارد!. بازهم در تاریخ معاصر ایران هنوز مردم ایران ماجرای "ایران گیت" یعنی ماجرای کیک و کلت و انجیل آقایان مک فارلن و سرهنگ الیور نورث را در اوج جنگ ضدمیهنی از یاد نبرده اند که دولت وقت آمریکا در پیگیری آن "ارزشهای دمکراتیک" ادعائی با ارسال سلاح به ایران پول حاصله از آن را در اختیار کنتراهائی که هندوراس علیه دولت مرکزی ساندینیستی نیکاراگوئه از طریق بانکی در سوئیس قرار می داد از یاد نبرده اند. متاسفانه علیرغم در آغوش کشیده شدن بنیادگرائی همچون احمدی نژاد توسط چپ های آمریکای لاتین همچون چاورز بر اثر همین سوء محاسبه توسط دولت آمریکا دست کشیده نشده است و کماکان مقاماتی در آمریکا پیگیرانه بدنبال آن "ارزشهای دمکراتیک"ی هستند که صرفا در قالب لفاضی ها بیهوده و بی انتها نموده داشته و مردم ایران بعد از 33 سال بمباران روانی توسط خمینی و همراهانش و شنیدن دنیایی وعده و عید بی سرانجام تره ای برای اینگونه لفاظی های بیهوده و بی محتوا خرد نکرده و صحت هر ادعائی را در پراتیک و جریان عمل دنبال نموده و معیار قضاوت قرار می دهند. آری بازهم ایرانیان از یاد نبرده اند که پیگیری همین "ارزشهای دمکراتیک" توسط دولت وقت آمریکا تا آنجا ادامه داشته که رئیس جمهور آمریکا آقای کلینتون را برای دست دادن با رئیس جمهور رژیم ولایت فقیه سعنس محمد خاتمی در کریدورهای سازمان ملل به انتظار بی سرانجام نگه داشته است. باید به این مقام ناشناس وزارت امورخارجه آمریکا یادآور شدکه دنیای سیاست قانونمندی خاص خود را دارد. به یمن انقلاب عظیم تکنولوژیک و رشد آگاهی های سیاسی و اجتماعی دوران حاکمیت "ماکیاولیسم" بر دنیای سیاست در حال بسرآمدن است. مشکلات و معضلاتی که جهان و در راس همه دولت آمریکا با آن درگیر و مواجه اند جائی را برای اینگونه لفاظی های بیهوده و بی محتوا باقی نگذاشته است. چالش های بوجود آمده را که دولت آمریکا نقشی بزگ و پر رنگ در آن داشته و بخش بسیار بزرگی از آنها متعلق به منطقه پرآشوب خاورمیانه است راه حل های عادلانه ای را طلب می کند که نگارنده سعی دارد به گوشه ای از آن ها اشاره کند:

1- بزرگترین خطری که بشریت معاصر را تهدید می کند بحران اکولوژیک ناشی از الف سوراخ شدن لایه اوزون ب - گرم شدن کره زمین پ- بارانهای اسیدی می باشد که موجودیت کره خاکی را به منطقه بحرانی و قرمز کشیده و استفاده تمام عیار اقتصادهای نوظهور همچون چین و هند و در کنار آنها آمریکا از ابزارهای آلاینده محیط زیست بدون پرداختن بهای لازم برای مهار این آلودگی و آلاینده ها ادامه حیات در کره خاکی را به یک چالش عظیم جهانی تبدیل نموده است. یافتن راه حلی جامع و عادلانه در برابر این خطر جدی همراهی تمامی کشورها را طلب می کند. رژِیم بنیادگرای مذهبی حاکم بر ایران از چالش های بمراتنب ساده تر نداشته تا بخواهد بعنوان عضوی متعهد از جامعه بین المللی تمهیداتی را برای این فاجعه پیش رو بیندیشد. وضعیت فاجعه بار زیست محیطی و اکولوژیک در ایران گواه صحت این ادعا است.

2- گسترش فقر ناشی از تقسیم ناعادلانه ثروت بین شمال و جنوب و عدم رشد یافتگی کشورهای جنوب بر اثر طمع و آز و ولع سیری ناپذیر کشورهای شمال در اوج انقلاب انفورماتیک که مردم دنیا را در اقصی نقاط این کره خاکی تماشاگر مستقیم آنچه را که در خیابانهای نیویورک و پاریس و لندن و برلین و ... می گذرد و آنها را به مقایسه بلافصل آن با توجه به ذهن کاوشگر با وضعیت نابهنجار خود می سازد جائی برای اینگونه لفاظی های بی محتوا بنام "ارزشهای دمکراتیک" باقی نگذاشته است. این همان پاشنه آشیل دنیای غرب است که بنیادگرایان را به سوء استفاده از آن برای یارگیری توده ها و عوام محروم از آموزش در کشورهای خود و حتی در بین روشنفکران غربی به اصطلاح صلح دوست و چپ پوزیتویست واداشته است

3 - بحران خاورمیانه: الف مسئله صلح فلسطین - اسرائیل که دنیای غرب و آمریکا باید برای حل آن اقدام اساسی بعمل آورند و دو طرف را راضی به پذیرش دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی سازند.ب- رشد بنیادگرائی ناشی از تحلیل غلط استراتژیستهای آمریکائی و غربی از ماهیت آن. بنیادگرایان مذهبی به توده های آموزش نادیده در کشورهای رو به رشد با توجه به انقلاب انفورماتیک با چند فشار بر روی دکمه کیبورد و ماوس به اشاره و نه با توضیح و شرح کشاف عامل عقب ماندگی آنها را یعنی کشورهای غربی و در راس همه آمریکا یادآور می شوند نمونه همین عوامفریبی و پتانسیل انفجاری توده های عامی در ممالکی که به آنها کشورهای اسلامی اطلاق می شود در جریان اعتراضات به فیلم اخیری که در توهین به پیامبر اسلام به نمایش در آمد شاهد بودیم . پ - مسلح شدن رژیم بنیادگرای اسلامی در تهران به سلاح اتمی. حل این سه معضل و مشکل در خارمیانه با شعار و گفتار و وعده و عید امکان ناپذیر است. احمدی نژاد را امکان سوء استفاده از همین خلاءها و حفره ها است که 8 بار و 8 سال متمادی به نیویورک و نشست سالانه مجمع عمومی ملل متحد کشانده است. ترک سالن محل برگزاری نشست مجمع عمومی زمانی کارا و موثر خواهد بود که بطور همزمان برای مشکل فلسطینی ها تمهیداتی اندیشده شود و همچنین بموازات آن از بنیادگرایان خلع ید صورت گیرد. این اقدام زمانی قرین موفقیت خواهد بود که اقدام عملی وسیع در راستای آموزش همگانی و همه جانبه و انتقال دانش و صنعت نوین در راستای تقسیم ثروت در بین این کشورها و آگاهی بخشیدن به توده های گرفتار متوهم به بنیادگرائی با توجه به این اصل بنیادین که کشورهای عضو شمال تا ابد قادر نخواهند بود که تمول و ثروت را انحصارا در اختیار خود داشته باشند صورت گیرد.