مصاحبه تام ريچ و هاوارد دين با سی.ان.ان: کشتار اشرف ترور سياسی بود، مالکی مزدور رژيم ايران است

تام ريچ وزير سابق امنيت داخلی آمريکا در مصاحبه با سی.ان.ان: 
به نظر من يک توطئه اساسی در اين جا وجود دارد که هيچ کسی راجع به آن صحبت نمی کند و موضوع نفوذ گسترده رژيم ايران و نه روسيه در اين منطقه است... 
نگاهی به نقشه در سمت شرق و غرب بکنيد رژيم ايران دارای نفوذ بيشتری نسبت به ما در عراق است، ما 2 تريليون دلار در عراق هزينه کرديم و 4500 مرد و زن آمريکايی در آنجا کشته شدند، رژيم ايران نفوذ بيشتری در عراق دارد، آنها کنترل را به دست دارند و با بشار اسد کار می کنند و با پرواز بر فراز عراق به او تسليحات می رسانند. در صورتی که ما از عراق خواسته بوديم که به آنها اجازه استفاده از حريم هوايی خودشان جهت اين کار را ندهند. از طرفی آنها به حزب الله کمک می رسانند و اگر در نقشه وارد شويد آنها در لبنان نيز هستند و همچنين به کشورهای ديگر در منطقه نيز نگاهی بيندازيد و کسی نمی خواهد به نظر من سر مشکل بزرگتری که وجود دارد صحبت کند که گسترش نفوذ رژيم ايران در منطقه است و به نظر من اين بخش عمده يی از مسأله است. 





هاوارد دين رهبر سابق حزب دموکرات آمريکا: 
من به طور کامل با نظر تام ريچ موافق هستم. يک کاری که اوباما بايد انجام دهد قطع تسليحات برای نوری مالکی است، مالکی تبديل به يک مزدور رژيم ايران شده است. 

تام ريچ: مطلقاً درست است 


هاوارد دين: مالکی اخيراً 52 مخالف ايرانی را که ما آنها را خلع سلاح کرده بوديم و در واقع متحدان ما هستند را به طور وحشيانه يی کشتار کرده است و او با مصونيتی که دارد از اين مسأله فرار می کند، ممکن است ما درگير سوريه باشيم ولی ما بايد برای کسانی که قادر به دفاع از خودشان نيستند قيام کنيم، خصوصاً که تک تک آنها دارای تعهد مکتوب از جانب ايالات متحده آمريکا هستند. 
در رابطه با کمپ اشرف تعدادی از آنها گروگان گرفته شده اند و احتمالاً به ايران مسترد خواهند شد که در آنجامورد شکنجه و اعدام قرار خواهند گرفت. 
ما مديون و بدهکار به اين افراد هستيم، وقتی که ما آنها را خلع سلاح کرديم ما به آنها به طور مکتوب متعهد شديم، هر کدام از آنها دارای يک برگه مکتوب هستند که می گويد ايالات متحده آمريکا از آنها حفاظت خواهد کرد ولی ما اين کار را انجام نداده ايم و مالکی بواقع تبديل به يک مزدور رژيم ايران شده است، به چه دليلی ما بايد يک مزدور دولت ايران را مسلح کنيم، من اين مسأله را نمی فهمم. 

تام ريچ: در مورد52نفری که کشته شده اند، در واقع يک قتل و ترور سياسی بوده است، آنها در حالی که دستانشان از پشت بسته شده بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند که بسياری از آنها مورد اصابت گلوله در پيشانی قرار گرفتند. 
مدتها قبل، هر کدام از آنها بعد از تحويلدهی تسليحات خود يک تضمين مکتوب برای داشتن حفاظت شخصی از جانب وزارت دفاع آمريکا دريافت کرده بودند. 
ما همچنين نگران 3200نفر باقيمانده هستيم، در اين موضوع سازمان ملل نهايتاً می تواند با استقرار کلاه آبيها کاری انجام دهد تا اين که ايالات متحده آمريکا و بقيه جهان مشخص کنند که چگونه می توانند اين ايرانيان مخالف بدون دفاع، ايرانيان هواداران دموکراسی را از عراق خارج نمايند چرا که مجدداً متأسفانه و به طور فاجعه باری رژيم ايران دارای نفوذ بيشتری از ايالات متحده آمريکا در عراق می باشد.
http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=12686

«از خودم سؤال می کنم»

به قلم: محمد قرايی 
با انديشه درباره يک زن به نام «زهره قائمی»
 

از خودم سؤال می کنم. سوالهايی که، فقط کمی موفق می شوم به آن جواب بدهم. اما فکر می کنم فهم آن هنوز می تواند خيلی عميق تر شود و همچنين فکر می کنم عظمت آن چيزی که کشف می کنم خيلی بيشتر است. گاه با خود می گويم اصلاً شايد خيلی زود باشد که اين پرسشها را مطرح می کنی. بهتر است بگذاری خود تاريخ جلو برود و موضوع توسط زمان باز شود. 
اما باز حيفم می آيد. بالاخره اين چيزها در کشور خود من دارد اتفاق می افتد. يک دختر دبيرستانی، از جامعه ای با آن همه تحقيرها عليه زن، با آن همه محدوديت برای دختران و زنان، از همه طرف، از سوی پدر و مادر، از طرف فرهنگ مسلط، از طرف حتی ذهن خود من نسبت به زن، خود را از سربازی به سرداری می رساند. از نشريه فروشی در صحنهٴ خيابان، به همرديفی با مسئول اول يک سازمان غول پيکر. 

زندگيش را می خوانم، می بينم خيلی راه را يکشبه طی کرده. در سال 49 تازه به دبستان رفته. در سال 55 يعنی در دوازده سالگی به مبارزه پرداخته، بعد به قول يکی از دوستان، «يک بند» مسير مبارزه را طی کرده. از ايستادن جلو چاقوکشها و چماقدارهای حکومت، تا رفتن زير شلاقهای لاجورديها در زندان، و بعد به محض پرواز از قفس، شال و کلاه کرده و با مسلسل در ميدانهای آتش و خون آفتاب و چلچراغ و فروغ پيدايش شده. 
می بينم در راهی که طی کرده، هيچ کس با کسی شوخی نداشته. داستان خون و شکنجه و دار بوده و قتل عام و ترور. هزار و يک شبش قصهٴ انفجار و بمباران و محاصره و هجوم و کشتار بوده. چرا که آخوندها نمی خواسته اند از قدرت و آزادی کشی شان دست بردارند. طبيعی هم بوده که اين وسط، سازمانش هم، هيچ کاری را بدون شايستگی به کسی ندهد. اما اين وسط، همين دختر دبيرستانی، پس از گذراندن دوره ای از مبارزه، فرمانده قرارگاه ارتش آزادی در بصره بوده. و ارتشی از رزمندگان مرد تحت فرماندهی اش. 
آيا درذهن شما ژاندارک را تداعی نمی کند؟ تازه اين فقط يکی از کارهای شگفت او بوده. 
گاه خودم هم دچار شک می شوم که آيا اينها واقعيت بوده؟ تازه من دارم تنها زندگی يکی از اين زنان انقلابی را می خوانم. اما هم خودم و هم شما بهتر است فقط به همين يکی فکر کنيم: اسمش زهرهٴ قائمی است. 

من از کارهايی که همين زن مجاهد در طول زندگيش انجام داده خيلی چيزها را خلاصه کردم؛ ولی همين مقدار هم به اندازه کافی شگفت است. اين شگفتی يک صحنهٴ تکميلی هم دارد: صحنهٴ آخرش را می گويم. 
او، در اشرف فرماندهٴ صد مجاهد ديگر می شود تا در قلب صحرا، در دهان گرگهای نيروی تروريستی قدس، در محاصره ارتش عراق، يک پايداری جانانه را صورت بدهند. اين صحنه يک سال طول کشيده، و هر روز و لحظه اش تهديد بوده است، و او قافله را هدايت کرده و در قلب اين ميدان هم جانانه نوشته است: 
«کليد پيروزی، همانا جنگ صد برابر و وفای به عهد با پرداخت بها است. مجاهدين برآنند که در اين دوران که انواع ابتلائات را از سر گذراندند باز هم درسهای فراموشی ناپذيری به دشمن بدهند». 

حالا همه خبر او و يارانش را شنيده ايد. و من هم چنان از خودم سؤال می کنم. سوالها زيادند، و پياپی می آيند. به خصوص وقتی به همين صحنهٴ آخر فکر می کنم: 
اين چه پديده ايست؟ 
اين همه توان را از کجا آورده؟ 
آيا از کسی کمک گرفته است؟ 
آيا کسانی برايش راه باز کرده اند؟ 
آيا اين کيفيت در زن رها و فهيم و شجاع و توانمند، سطح عميقی از فرهنگ جامعه ايران ما را نشان می دهد؟ 
آيا نبايد به ايران و ايرانی و به خصوص به زن ايرانی خيلی افتخار کرد؟ 
اگر چه قياس خوب نيست اما فکرم خودش به سوی اين سؤال هم می رود که در کجای خاورميانه مثل اين مجموعه و اين کيفيت از زن را می توان يافت؟ 
سوالهای من از خودم هنوز ادامه دارد. شما ببينيد به اين پرسشها چه جوابی می دهيد.
http://www.mojahedin.org/news/135351

اظهارات سخنگوی مجاهدين درباره عربده های رژيم کثيف آخوندی و وحوش و سگهای زنجيری

خبرگزاری حکومتی ايلنا رژيم آخوندی 21شهريور 92: 

«وزير اطلاعات در جمع خبرنگاران: فريب خوردگان اگر دستشان به خون انسانی آلوده نيست بازگردند. وزير اطلاعات گفت آنهايی که فريب اين گروهک را خورده اند و سالها زندگی را در دربدری و آوارگی و حصر فکری تجربه کردند، و در صورتی که دست آنها به خون انسانی آلوده نيست، از گذشت ملت ايران استفاده کنند و به آغوش ملت مسلمان ايران بازگردند. وزير اطلاعات گفت: کار گروهک جنايتکار ترور انسانهای مظلومی بود که حاضر نشدند زير بار ظلم و ستم بروند». 

محمود علوی وزير اطلاعات تلويزيون رژيم 21شهريور 92: «فروپاشی قرارگاه اشرف تجلی اراده مظلومين عراق بود، که هم انتقام خون به ناحق ريخته مردم عراق رو گرفتند و هم مرحمی بر زخمهای بيشمار مردم ايران اسلامی نهادند. که از ددمنشيهای اين گروهک زخمهای بيشماری رو بر تن خودش داشت... 
ما اين اقدام قهرمانانه ملت عراق رو به مردم اون کشور و همچنين ملت ستمديده ايران اسلامی تبريک می گيم و خدا رو بر اين پيروزی دو ملت عراق و ايران سپاس می گذاريم. 
... اگر دستشون به خون انسانی آلوده نشده به آغوش ملت مسلمان ايران برگردند. از گذشته و بزرگواری ملت ايران برخوردار بشن و در دامان ملت ايران زندگی انسانی خودشون رو دنبال بکنن و به اين دربدری خودشون پايان بدن». 

قدردانی وزارت خارجه رژيم از وحوش و سگهای زنجيری در عراق  به خاطر اعدام دستجمعی مجاهدين: 
بيانيه وزارت خارجه رژيم: «جمهوری اسلامی ايران پيش تر در چندين نوبت به نماينده سازمان ملل متحد در عراق نسبت به تداوم حضور اعضای اين سازمان تروريستی در اردوگاه اشرف و شرارتها و ماجراجويی های آنها هشدار داده بود. اقدامات اين سازمان تروريستی و برخی حاميان شناخته شده آنان در اتهام زنی به ديگران از جمله درگيريهای اخير اردوگاه اشرف نيز نمونه ای از توطئه ها و ماجراجويی آنان است. 
جمهوری اسلامی ايران ضمن تأکيد بر حمايت از تلاشهای سازمان ملل متحد و دولت عراق در اخراج سريعتر اعضای اين سازمان تروريستی از اردوگاه موقت ترانزيت، مسئوليت حقوقی و قانونی کشورهای حامی اين سازمان تروريستی را يادآور شده و بر ضرورت قطع پشتيبانی مادی و سياسی آنان از اين گروهک تروريستی تأکيد می کند». 

اظهارات سخنگوی مجاهدين: سخنگوی مجاهدين درباره عربده های رژيم کثيف آخوندی و وحوش و سگهای زنجيری آن در عراق و تمام بوزينگان نظام که در اين سو و آن سوی جهان با ريش و تسبيح با ادا و اطوار فرنگی در بلندگوهای استعماری به پارس کردن عليه مجاهدين پرداخته اند گفت: سوزش ولی فقيه ارتجاع و وزارت شکنجه و جاسوسی از دست نيافتن به هدف اصلی در قرارگاه اشرف بسيار قابل فهم است و از اين رو آنان بسا بيشتر از اين بايد يقه بدرانند و سينه چاک بدهند. اما مردم ايران با مجاهدان قهرمان و ارتش آزادی ستان در چارچوب مؤسسان چهارم به راه پرشکوه خود تا گسستن بند از بند رژيم کثيف ولايت فقيه و کوتاه کردن دست ايادی ارتجاع و استعمار و ريشه کن کردن آنها از ايران زمين ادامه می دهند. سخنگوی مجاهدين افزود: قاتلان جنايتکار در هر لباس و به ويژه در لباس آخوندی و پاسداری می توانند مطمئن باشند که حساب يک به يک اين خونها را مانند لاجوردی و صياد شيرازی و آخوندهای ترکيده از قبيل صدوقی و دستغيب و اشرفی اصفهانی و هاشمی نژاد و آخوند مدنی پس خواهند داد.

پایان اشرف؟!

این مطلب را یکسال پیش نوشتم ولی منتشرنکردم.آنموقع هنوز نمی دانستم که اشرف جائی نیست که بتوان بی بها بر آن پایانی گذاشت.آما هرگز تصور چنین قله پرشکوهی از فدا نیزاز مخیله ام نگذشت... 


پایان اشرف؟! 


آخرین گروه از مجاهدین اشرف تا ده روز دیگر به لیبرتی میروند و عملا تاریخ حیات قرارگاه اشرف ورق میخورد. تاریخ مبارزات مردم ایران برای رسیدن به آزادی نیز همینطور. 
از ابتدا تا انتها، به جز رژیم کسی خواستار بسته شدن اشرف نبود.هر کس دیگری هم که با هر بهانه ای این خواسته را دنبال کرد، با رژیم و یا در چنبره رژیم بود. 
چه خود رژِیم و جه دو قدرت بزرگ جهانی که کوشش کردند اشرف را با بمباران نابود کنند،و چه آنان که با چماق و تبر به جانش افتادند و چه دیگرانی که با قلم و زبان و یا دلقک بازی دوساله در پشت درهایش در این راه اهتمام کردند،همگی قبل از هر چیز از تشکیلاتی که در اشرف بود واهمه داشتند و نه از زمین و درخت و ساختمان آن . 
مبارزه متشکل مستقر در"اشرف" از ابتدا تا انتها، تنها نگرانی جدی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بود.چه در فراز "عملیات فروغ جاویدان" که ماشین جنگی آخوند ها را در هم شکست و خیز برداشت تا کمر رژیم را نیز بشکند و چه در سالهای پس از آن که با نمایش "رژه " توانمندی نظامی اش دولت آمریکا را واداشت که به جای نگرانی از اشغال کویت، منطقه پرواز ممنوع در طول مرز ایران و عراق ایجاد کند و راه ارتش آزادیبخش را سد کند، و چه در دوران قیام 88 که آخوندها خیلی زود خطر اصلی را در یافتند و چماقدارانشان را به سراغ اشرف فرستادند تا هزار نفر را کشته ومجروح کنند و از خطر آن در امان بمانند. به همین خاطر نیز بستن اشرف و نابود کردن تشکیلات آن به اولویت اصلی آخوندها و شرکایشان در آمریکا تبدیل شد. 
در اینکه رزمندگان آزادی بر خلاف میلشان اشرف را ترک کردند وبه زندان لیبرتی رفتند ،تردیدی نیست.کماینکه سالها پیشتر نیز برخلاف میلشان به گابن تبعید شده بودند.ولی همانگونه که گابن به یک پیروزی سیاسی بزرگ تبدیل شد. تردیدی نیز نیست که اشرف به هیچ وجه آنگونه که خواست آخوند ها و شرکایشان بود، بسته نشد. 
رزمندگانی که امروز در لیبرتی هستند ،برخلاف نوشته برخی "در راه مانده های " طعمه که همواره روضه "خانواده" میخوانند تا ایز گم کنند ، فقط "بچه هایی که در لیبرتی منتظر انتقال به کشور ثالث باشند " نیستند ، چرا که این توصیف فقط شایسته افرادی است که از مبارزه بریده و در تیف بودند. 

آنها پاکبازانی هستند که بی تزلزل و بی شکست ، از آخرین موهبت ناچیز زندگی یعنی اقامت در شهری که با دستهای خودشان در بیابان های عراق ساخته بودند ،دست شستند و به خشکزار لیبرتی رفتند. شهری که البته بیش از آنکه به درختها و زیبایی هایش دلبسته باشند به امکانات و شرایط مناسبش برای پیشبرد یک مبارزه متشکل در نزدیکی مرزهای میهن تکیه میکردند. همان چیزی که خواب از چشم جنایتکاران حاکم بر تهران میبرد. 
رهبر ان مجاهدین از این توطئه آخوندها فرصت دیگری فراهم آوردند تا به مصاف آخوندها و شرکایشان بپردازند.کارزاری به مراتب دشوار تر و سهمگین تر از زمانی که به سلاح نیز مسلح بودند. بردباری و استواری تشکیلاتی رزمندگان اشرف وزارت خارجه آمریکا را عجالتا وادار به تغییر طرح اولیه اش کرد. 
بر طبق آن طرح که به نیابت از آخوندها اجرا میشد ،قرار بود رزمندگان پس از انتقال به زندان لیبرتی ،در اثر فشارهای ناشی از زندگی متفاوت وبسیار سخت ،که با بی آبی و بی غذائی و گرما و محرومیت از درمان طاقت فرسا تشدید میشد، دسته دسته ببرند واز مجاهدین جدا شوند تا نهایتا هسته کوچک و ضعیف شده ای از تشکیلات برجابماند. سربریدن این هسته کوچک به زعم آخوندها دیگر کار راحتی بود. آخوندها هرگز نفهمیدند که اشرف دیر زمانیست که دیگر فقط در عراق نیست. آنها باور ندارند که برادرزاده کندی هم با افتخار خودش را یک اشرفی مینامد. 
رزمندگان آزادی امروز در در لیبرتی هستند.با تشکیلاتی بدون شک آبدیده تر و روحیه و اراده هایی قوی تر از زمانی که در اشرف بودند.آنها که دستی در مبارزه دارند میدانند که رزمندگان واقعی ،در شرایط سخت تر، بهتر میجنگند. 
اشرفی ای که امروز در لیبرتی است برای آخوندها از گذشته خطرناکتر است.با مطالعه سطحی سایت های وزارت اطلاعات این نگرانی را در آنها به خوبی میتوان حس کرد. پس از خلع سلاح اشرف، آخوندها خیلی زود فهمیدند که مجاهدین بدون سلاح، از قبل خطرناکترند، وبه آن نیز اذعان کردند ، دیر نیست که به خطر بیشتر مجاهدین از اشرف گذشته نیز اعتراف کنند. 
حسن حبیبی 
2 سپتامبر 2012
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3361