«ستار» بهشتی نامی وفادار به يک رسم - بقلم م. آزاده

ستار بهشتی شهيدی از نسل همان ستار که پرچم سفيد تسليم را از سردر خانه های تبريز پايين کشيد و اميرخيز تسليم ناپذيری را تا آنسوی نسلهای آينده جاری کرد؛ با شهادت در زير شکنجه آنسان که پيکرش قابل شناسايی نبود؛ نشان داد که سرکوب و شکنجه و اعدام؛ نمی تواند مانع عزم جزم فرزندان اين ميهن برای سرنگونی دژخيمان حاکم شود.

ستار در حتميت سرنگونی نظام پليد آخوندی نوشت: … در آخر مطلبم اظهار می دارم برنامه هسته يی را به پايان برسانيد با نقض حقوق بشر چه می کنيد؟ با خونهای به ناحق ريخته شده بر زمين چه می کنيد؟ اين نظام ديگر نه اعتباری در درون مرز و نه آبرويی در برون مرز دارد راهی جز مقابله برای نابودی آن نيست، به زودی با فراگير شدن قيامها حتی رهبر شما فرصت سر کشيدن جام زهر را هم نخواهد داشت…
همچنين در مطلبی با عنوان «شروع قيامها شمارش معکوس برای نظام» نوشت: … مخارجی که خرج سپاه قدس، تغذيه مالی، تجهيزاتی و لجستيک نيروهای حزب الله در لبنان و يا به تازه گی مبلغ 10ميليارد دلار کمک به بشار اسد برای قتل عام مردم کشور سوريه پرداخت می شود در زمانيکه مردم ايران در فقر و تنگنا قرار دارند را چه کسی پاسخگو می باشد؟ مگر هميشه سران نظام خود اعلام نمی دارند که سياستهای خارجی تابع دستور رهبری است؟».

ستار پيش از آن که برود؛ قطعيت پيروزی سرنگونی رژيم آخوندی را به ثبت داد و نوشت:
«به زودی با قيامی فراگير؛ به عمر ننگين اين نظام خاتمه می دهيم آنچه می خواهيم را به دست می آوريم و آنچه نمی خواهيم بر سرتان آوار می کنيم ـ زنده و پاينده ايرانی و ايران جانم فدای ايران» …

اين پای به راهی و آمادگی البته همان است که در خيانت بی هزينگی سبز به خون نشست اما خاموش نشد و ستار شعله يی از اين سرزندگی و خاموشی ناپذيری است. او بی شک نماينده نسل جوان ايران است که بر تماميت اين نظام پليد و کباده کشان فريب و خيانت بی هزينه گی برای حفظ آن؛ تف کرده اند و خون و ايستادگی فرزندان رشيد اين ميهن؛ چراغ راه آنهاست… قطعاً و نه شايد؛ آن چه او نوشت؛ بيان آگاهی نسل جوان ايران است که هرگز شيشه عمر رژيم آخوندی و همه باندها و دستجاتش را از شکستن در ضربه آن، اميد رستن نيست… ياد ستار شهيد را با مروری بر دردهايش که نوشت و درمانی که تا اعماق به آن ايمان داشت و به او جسارت ايستادن تا به آخر را داد؛ گرامی می داريم:
… باز خرداد ماه از راه رسيد و باز خاطرات، بعد از 22خردادسال1388 که تقلّبی در آرا مردم صورت گرفت و چه بسيار مردم که به ظاهر برای پس گرفتن رأی خود آمدند، ولی اميد به تغيير اين نظام داشتند! چه عزيزانی که به آرزوی رهايی از نظام ظالم پا به ميدان گذاشتند، اما چه آرزوها که در دلها باقی ماند، چه تعداد از بهترين عزيزان اين آب و خاک آرزو به دل، غرقه به خون چهره در خاک فرو بستند؟ آن عزيزان… رفتند و با رفتن خود درس فداکاری و ايثار به ما آموختند، و ما را شرمنده در ترس خود نهادند!؟ … در اين دست نوشته خود. نگاهی به مواضع آقايان موسوی و کروبی دارم، و نگاهی به ديد اکثريت مردم که در ذهن خود چيزی جز، آن فکر که در نظر آقايان موسوی وکروبی بود می خواستند!
همانند سال 76که آقای خاتمی به اسم اصلاحات آمد و مردم انتظار تغيير نظام را داشتند از اين اصلاحات، غافل از آن که آن اصلاحات شناسايی مخالفان بود و سپس سرکوب آنان. و هنوز هم در گفته های آقای خاتمی و حتی بيانيه آخر آقای موسوی حفظ نظام جمهوری اسلامی حرف اول را می زند. …
دليل محاکمه نشدن آقايان موسوی وکروبی چيست؟ اگر آقايان موسوی و کروبی محاکمه نمی شوند به خاطر اين است چهارچوب پوسيده نظام را قبول دارند! وبا اصل نظام مخالفتی ندارند!… آقای موسوی نخست وزير محبوب خمينی بوده، و بعد از آن هم باز در مشاغل ديگری بوده و آقای کروبی يکی از ياران نزديک آقای خمينی بوده است! و بعد از خمينی نيز انواع مشاغل را برعهده داشته، هيچ گاه راضی به تغيير کلّيت نظام نمی شوند؟ زيرا از کشتارها… تا سرکوب مخالفان در کردستان، تبريز، ترکمن صحرا، اعدامهای دسته جمعی در اوين و اعدامهای سال67 با خبر هستند، و چه در آن زمان چه در اين زمان کلامی به مخالفت با آن رفتارها نگفتند!… مشکل اصلی بين آقايان جنگ قدرت است!…
اين آقايان خود ديدند که جوانان اين مرز و بوم تک به تک جان می دهند، در آن قيام، اما حاضر به تغيير موضع برای تغيير نظام نشدند و فقط ندای ما رأی خود را می خواهيم دادند، … همين امر… شکست قيام را همراه داشت. … و در آخر اگر مبارزه ما قرار است برای تغيير سياستهای نظام باشد، فرق نمی کند اين نظام دست موسوی يا خامنه ايی باشد، چون چهارچوب و قاعده ها آن يکی است. هدف ما برای رهايی تغيير درکلّيت نظام بايد باشد…

درود بر ستار شهيد… .