با خود میاندیشیدم که شیخ علیه الرحمه، سعدی شیرازی به چگونه افرادی نظر داشته، وقتی که میسروده است:
'نه محقـق بـود نه دانشمنـد
چـارپـایـی بـر او کتـابی چـنـد
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتـر'
که دیدم عدهیی با ارائهی تیترهای پرفسوری و استادی و در حالی که حسابی زیر سنگینی کتابهای تلنبار شده بر پشتشان خم شدهاند، دست استغاثه به دامن بانو کلینتون و دیگر مسئولان وزارتخارجه آمریکا زده و هشدار دادهاند که مبادا، مبادا مجاهدین را از لیست سازمانهای تروریستی بیرون بیاورید. چرا که تحقق این امر همان و دود شدن اپوزیسیون (اسم مستعار بورشدگان در مضحکه انتخاباتی رژیم در سال ۸۸) همان. از دیگر سوی، همهی سردمداران و کارگزاران نظام آخوندی در تکاپویند که شاید وزارتخارجه آمریکا را از انجام این کار باز دارند. این اشتراک نظر و همسویی منافع، البته نه تصادفی است و نه سهوآمیز.
این همه آستین برای یک دست؟
این نخستین بار نیست که در پیکار نابرابر مجاهدین و رژیم جمهوری اسلامی، شماری نه تنها سلاحشان را رو به مجاهدین میگیرند، که از صمیم جان و بسا دقیقتر و انبوهتر به شلیک میپردازند. و باز هم برای نخستین بار نیست که این جماعت در حالی که همز مان و هماهنگ با نظام آخوندی به مجاهدین شلیک میکنند، خود را اپوزیسیون این نظام هم مینمایانند. کمدی ـ درامتر از این کمدی ـ درام را هیچ تنابندهای سراغ ندارد. آخر مگر ممکن است کسی یا سازمانی مخالف و معارض نظام آخوندی باشد و در عین حال چپ و راست و سر هر بزنگاه، مفت و مجانی حرف دل آخوندهای حاکم بر ایران را تکرار کند؟ آن هم نه غیرمستقیم و با کنایه و استعاره و ایـهام و اشاره، که بسی صریحتر و سر راستتر از آن چه خود این حاکمان میگویند و میخواهند. این سی و هفتتن خود اپوزیسیون خوانده در نامه گشادشان که تصادفا سرگشاده هم است، به وزارتخارجه آمریکا و شخص وزیر خارجه، بانو کلینتون، ملتمسانه درخواست کردهاند که نام سازمان مجاهدین خلق را در لیست سازمانهای تروریستی خود ماندگار سازند.
من به ماهیت و پیشینهی این امضاء کنندگان کاری ندارم. به عناوین چشمگیرشان هم توجهی نمیکنم. نمیخواهم مدعی شوم و به اثبات برسانم که اینها مزدور و مأمور گوش به فرمان رژیم جمهوری اسلامی هستند. حتی نمیگویم که پارهای از اینها نوکران بیجیره و مواجب رژیمند و تنی چندشان عاشقان سینه چاک آن. این را هم نمیگویم که عناد پر از حقد و حسدی که در این نامه نسبت به مجاهدین بروز دادهاند، برای شاد کردن دل حاکمان جمهوری اسلامی است، هر چند که در دل آنها از این بابت قند آب شده است. از خودم میپرسم اگر اینها مأمور و معذور رژیم آخوندی نیستند، نوکران بیجیره و مواجب آن هم نیستند، عاشقان سینه چاک رژیم هم نیستند، به مجاهدین هم حقد و حسدی نمیورزند و همانگونه که در نامه خود تأکید کردهاند مجاهدین را فاقد پایگاه و جایگاه در ایران و در میان مردم ایران میدانند، پس انگیزهشان برای نوشتن این التماس نامه چیست؟
عیبهای نهفته در پشت زبـان
دلائلی را که این پروفسورها برای نگهداشتن مجاهدین در لیست سازمانهای تروریستی ذکر کردهاند، آن قدر مسخره و بیپایه و مایهاند که بخشی از همراهان و همنوایان خودشان را هم به حیرت افکنده و سرو صدایشان را در آورده است (ببینید آش حضرات چه قدر شور است که خانی به نام هوشنگ امیر احمدی هم فهمیده است). از باب مثال فقط به این نکته اشاره میکنم و میگذرم که گفتهاند بیرون آوردن نام مجاهدین از لیست تروریستی هم باعث تضعیف چیزی میشود که اسمش را گذاشتهاند جنبش سبز و هم فرصت و بهانه به دست حاکمیت میدهد که بر بگیر و ببند ها و سر کوبی هایش بیفزاید. هر کس با هر درجهای از ناآگاهی و بیخبری وقتی یک نظر، تنها یک نظر برصحنه بیندازد، متوجه میشود که آن چه اینها مدعی جنبش بودن و سبز بودنش هستند، مدتهاست (و بهزعم من از همان روز نخست) چیزی که مشخصاً ندارد همان جنبش است. زردیش همچنان آشکار تثبیت شده است که با یک دریا رنگ سبز هم نمیتوان پنهانش کرد. خوب بهخاطر دارم در همان وقتها که عدهیی جوّ گیر شده بودند و از فرط بیکسی و بیتوشهای، شتابان خود را به زیر علم سبزی که در جریان مضحکه انتخابات ریاستجمهوری رژیم توسط گردانندگان دست اول این نظام و شریکان جرم و جنایت سی و دوسالهی آن، افراشته شد، میکشیدند، از باب هشدار گفتم:
علــم شیـرخدا سبـز و کلم زار تو سبـز
این میان، مغلطه در کار خدا نتوان کرد
بعد یک عمر دروغ و دغل و رسوایی
ریش مخلوق، بدین رنگ حنا نتوان کرد
خون سرخی، که نــدا داد، مکن مایهی کار
رونق کسب خود از خـون نــدا نتوان کرد
نـسب ات موسوی، اما به صفت موسا باش
ورنـه با مـار ریــا، کار عـصـا نـتـوان کرد.
بله، اکنون بر همگان آشکار شده است در صندوقی که کلید دارش موسوی و کروبی و پاسدارانش امثال کدیورها و تریتا پارسی و صدریها هستند، چیزی جز لعنت نبوده است. حالا به ضرب و زور امکانات باد آورده از مزرعهی مماشات با رژیم آخوندی، در بوق های دهان فراخی نظیر بیبی جان سی و صدای اریکا و رادیو فردا جار بزنند که ایهاالناس اینکه نهان از دید شماست امّا بسیار وسیع و برجسته است هم جنبش است و هم سبز است و هم مردم ستم کشیدهی از سواره و پیاده و قدیمی و جدیدی این نظام، با تمام وجود خواهانش هستند و شب و روز بهسر تا پایش حرز جواد و ضد چشم زخم میبندند که از سوی مجاهدین خلق آسیبی نبیند.
رفسنجانیها و خاتمیها چرا؟ میماند بساط داغ و درفش و سرکوب و زندان و اعدام آزادیخواهان که حضرات مدعیاند با بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا، گستردهتر میشود. این هم دروغی و فریبی بیش نیست. زیرا حاکمیت آخوندی در همهی لحظههای حیات ننگینش و به ویژه در دورهی خمینی، که موسوی و کروبی و اعوان وانصارشان مدام آرزوی بازگشت به آن را دارند، ثانیهای از جنایت علیه آزادی خواهان باز نایستاده است و هر گاه احساس خطر کرده جنایت را به اضعاف در اضعاف مرتکب شده است، با بهانه و بیبهانه. آخر یکی نیست به این سی و چند پروفسور بگوید رژیمی که برای بقایش خاتمی و کروبی و موسوی و از همه اینها گردن کلفت تر، هاشمی رفسنجانی را به سیخ کشیده و سکهی یک پول و خسر الدنیا و الآخرت کرده است، برای تشدید سرکوب مخالفانش، از هر گروه و با هر مرامی که باشند، منتظر بیرون آمدن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا نمیشود. فکر کنم این سی و چند پروفسور در این مورد از زور پیسی و تهی دستی به چنین استدلال خنده ناکی دست یازیدهاند وگرنه غیرممکن بود اینگونه خود را و تیترهای دهان پرکنشان را به سخره بکشند. کاش میشد به اینها انگ دیوانگی زد تا لا اقل این کارشان را به حساب بیماریشان گذاشت. امّا نمیشود که نمیشود.
وای اگر از پس امروز بـود فردایی
اتهامهایی را که این سی و چند پروفسور در نامهی خود به مجاهدین وارد کردهاند، همگی قابل تعقیب در دادگاه هستند. ببینید این در نامه چه گفتهاند. گفتهاند این سازمان از هنگامی که مرکز خود را به عراق منتقل کرد و از حمایت صدام حسین برخوردار شد، و در جنگ ۱۳۶۷-۱۳۵۹ علناً از جانب عراق با ایران جنگید، همه پشتیبانان خود را در ایران از دست داد. نفرت عمومی مردم ایران از سازمان مجاهدین خلق با عملیات تروریستی بیشمار این سازمان علیه مردم بیگناه غیرنظامی ایران هر چه بیشتر ریشه دوانیده است. از زمان سقوط صدام حسین قدرت مانور سازمان مجاهدین خلق در واشنگتن و عراق تماماً به عدم اجرای یکدست و بدون استثنای قوانین جاری آمریکا در مورد “سازمانهای تروریستی خارجی ”وابسته بوده است.
این تهمتها و افتراء ها اگر از سوی مجاهدین و از راههای قانونی پیگیری شود، برای این حضرات خارجه نشین میتوانند دردسرساز بشوند. زیرا مجاهدین در هر دادگاهی که درخواست رسیدگی دادهاند از اینگونه اتهامها مبّری شدهاند. دادگاههای متعدد در انگلستان و فرانسه و اتحادیه اروپا، همگی در رابطه با مسأله تروریسم، به سود مجاهدین رأی دادهاند. این آراء از چنان استحکام و حقانیتی برخوردار بودهاند که دولتهایی مانند انگلستان و فرانسه را وادار به تسلیم و تمکین کردهاند. و در همین جا به سازمان مجاهدین پیشنهاد میکنم اگر وقتش را دارند، نه از این سبب که این سی و چند نفر ارزشش را دارند، بلکه برای عبرت چندین بارهی مفت گویان و چرند بافان بیمسئولیت، اینها را در آمریکا و اروپا به دادگاه بکشانند.
باز گردم به دوبیت پر حکمت شیخ اجل
حقیقت واقع و حذف نشدنی این است که مجاهدین هستند و این هستی را به ویژه طی سی و دو سال گذشته و در برابر جنایتهای بیحد و مرزی که حاکمیت آخوندی دربارهشان روا داشته است، تثبیت کردهاند. نه تنها تثبیت کردهاند بلکه نشان دادهاند که رژیم با صد زبان و البته همواره آشکارا بگوید که آری دشمن اصلی و تهدید عمده برایش همین مجاهدین هستند. نمی گویم دشمن دیگری ندارد و ادعا نمیکنم که اپوزیسیون رژیم منحصر و محدود به مجاهدین و شورای ملی مقاومت شده است. اما میگویم و تأکید میکنم که نظام آخوندی در عمل و نیز عکس العمل، بارها نشان داده است که همین مجاهدین و همین مقاومت را آلترناتیو خود میداند و هزینههای گزاف و تلاشهای گسترده و همه جانبهاش در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلوماسی و نظامی برای حذف کامل این آلترناتیو، نه از سر تفنن و نه بیهوده است. هم در این جا یاد آور شوم که همهی کسانی (بله درست میخوانید: همه کسانی) که خواستار خذف و طرد مجاهدین از صحنهی پیکار با نظام جمهوری اسلامی هستند، کاری جز آن چه رژیم آخوندی در این زمینه انجام میدهد، نمی کنند.
از قرن هفتم هجری تا کنون، گمان ندارم برای دو بیتی که در آغاز از شیخ اجل، سعدی آوردم، مصداقی واقعیتر از چهرهی تماشایی این پروفسورهای ردیف شده در زیر آن استغاثه نامه، بتوان یافت. اکنون این پرفسورها (و نیز کسانی که زیر نقاب مخالفت با اینها دو اسبه مجاهدین را مورد تاخت و تاز قرار میدهند) سمباده به دست سخت مشغول تیز کردن کارد رژیم آخوندی شدهاند. و ما؟ ماصبر میکنیم تا آفتاب بهطور کامل در میانهی آسمان حقیقت بنشیند.
'نه محقـق بـود نه دانشمنـد
چـارپـایـی بـر او کتـابی چـنـد
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتـر'
که دیدم عدهیی با ارائهی تیترهای پرفسوری و استادی و در حالی که حسابی زیر سنگینی کتابهای تلنبار شده بر پشتشان خم شدهاند، دست استغاثه به دامن بانو کلینتون و دیگر مسئولان وزارتخارجه آمریکا زده و هشدار دادهاند که مبادا، مبادا مجاهدین را از لیست سازمانهای تروریستی بیرون بیاورید. چرا که تحقق این امر همان و دود شدن اپوزیسیون (اسم مستعار بورشدگان در مضحکه انتخاباتی رژیم در سال ۸۸) همان. از دیگر سوی، همهی سردمداران و کارگزاران نظام آخوندی در تکاپویند که شاید وزارتخارجه آمریکا را از انجام این کار باز دارند. این اشتراک نظر و همسویی منافع، البته نه تصادفی است و نه سهوآمیز.
این همه آستین برای یک دست؟
این نخستین بار نیست که در پیکار نابرابر مجاهدین و رژیم جمهوری اسلامی، شماری نه تنها سلاحشان را رو به مجاهدین میگیرند، که از صمیم جان و بسا دقیقتر و انبوهتر به شلیک میپردازند. و باز هم برای نخستین بار نیست که این جماعت در حالی که همز مان و هماهنگ با نظام آخوندی به مجاهدین شلیک میکنند، خود را اپوزیسیون این نظام هم مینمایانند. کمدی ـ درامتر از این کمدی ـ درام را هیچ تنابندهای سراغ ندارد. آخر مگر ممکن است کسی یا سازمانی مخالف و معارض نظام آخوندی باشد و در عین حال چپ و راست و سر هر بزنگاه، مفت و مجانی حرف دل آخوندهای حاکم بر ایران را تکرار کند؟ آن هم نه غیرمستقیم و با کنایه و استعاره و ایـهام و اشاره، که بسی صریحتر و سر راستتر از آن چه خود این حاکمان میگویند و میخواهند. این سی و هفتتن خود اپوزیسیون خوانده در نامه گشادشان که تصادفا سرگشاده هم است، به وزارتخارجه آمریکا و شخص وزیر خارجه، بانو کلینتون، ملتمسانه درخواست کردهاند که نام سازمان مجاهدین خلق را در لیست سازمانهای تروریستی خود ماندگار سازند.
من به ماهیت و پیشینهی این امضاء کنندگان کاری ندارم. به عناوین چشمگیرشان هم توجهی نمیکنم. نمیخواهم مدعی شوم و به اثبات برسانم که اینها مزدور و مأمور گوش به فرمان رژیم جمهوری اسلامی هستند. حتی نمیگویم که پارهای از اینها نوکران بیجیره و مواجب رژیمند و تنی چندشان عاشقان سینه چاک آن. این را هم نمیگویم که عناد پر از حقد و حسدی که در این نامه نسبت به مجاهدین بروز دادهاند، برای شاد کردن دل حاکمان جمهوری اسلامی است، هر چند که در دل آنها از این بابت قند آب شده است. از خودم میپرسم اگر اینها مأمور و معذور رژیم آخوندی نیستند، نوکران بیجیره و مواجب آن هم نیستند، عاشقان سینه چاک رژیم هم نیستند، به مجاهدین هم حقد و حسدی نمیورزند و همانگونه که در نامه خود تأکید کردهاند مجاهدین را فاقد پایگاه و جایگاه در ایران و در میان مردم ایران میدانند، پس انگیزهشان برای نوشتن این التماس نامه چیست؟
عیبهای نهفته در پشت زبـان
دلائلی را که این پروفسورها برای نگهداشتن مجاهدین در لیست سازمانهای تروریستی ذکر کردهاند، آن قدر مسخره و بیپایه و مایهاند که بخشی از همراهان و همنوایان خودشان را هم به حیرت افکنده و سرو صدایشان را در آورده است (ببینید آش حضرات چه قدر شور است که خانی به نام هوشنگ امیر احمدی هم فهمیده است). از باب مثال فقط به این نکته اشاره میکنم و میگذرم که گفتهاند بیرون آوردن نام مجاهدین از لیست تروریستی هم باعث تضعیف چیزی میشود که اسمش را گذاشتهاند جنبش سبز و هم فرصت و بهانه به دست حاکمیت میدهد که بر بگیر و ببند ها و سر کوبی هایش بیفزاید. هر کس با هر درجهای از ناآگاهی و بیخبری وقتی یک نظر، تنها یک نظر برصحنه بیندازد، متوجه میشود که آن چه اینها مدعی جنبش بودن و سبز بودنش هستند، مدتهاست (و بهزعم من از همان روز نخست) چیزی که مشخصاً ندارد همان جنبش است. زردیش همچنان آشکار تثبیت شده است که با یک دریا رنگ سبز هم نمیتوان پنهانش کرد. خوب بهخاطر دارم در همان وقتها که عدهیی جوّ گیر شده بودند و از فرط بیکسی و بیتوشهای، شتابان خود را به زیر علم سبزی که در جریان مضحکه انتخابات ریاستجمهوری رژیم توسط گردانندگان دست اول این نظام و شریکان جرم و جنایت سی و دوسالهی آن، افراشته شد، میکشیدند، از باب هشدار گفتم:
علــم شیـرخدا سبـز و کلم زار تو سبـز
این میان، مغلطه در کار خدا نتوان کرد
بعد یک عمر دروغ و دغل و رسوایی
ریش مخلوق، بدین رنگ حنا نتوان کرد
خون سرخی، که نــدا داد، مکن مایهی کار
رونق کسب خود از خـون نــدا نتوان کرد
نـسب ات موسوی، اما به صفت موسا باش
ورنـه با مـار ریــا، کار عـصـا نـتـوان کرد.
بله، اکنون بر همگان آشکار شده است در صندوقی که کلید دارش موسوی و کروبی و پاسدارانش امثال کدیورها و تریتا پارسی و صدریها هستند، چیزی جز لعنت نبوده است. حالا به ضرب و زور امکانات باد آورده از مزرعهی مماشات با رژیم آخوندی، در بوق های دهان فراخی نظیر بیبی جان سی و صدای اریکا و رادیو فردا جار بزنند که ایهاالناس اینکه نهان از دید شماست امّا بسیار وسیع و برجسته است هم جنبش است و هم سبز است و هم مردم ستم کشیدهی از سواره و پیاده و قدیمی و جدیدی این نظام، با تمام وجود خواهانش هستند و شب و روز بهسر تا پایش حرز جواد و ضد چشم زخم میبندند که از سوی مجاهدین خلق آسیبی نبیند.
رفسنجانیها و خاتمیها چرا؟ میماند بساط داغ و درفش و سرکوب و زندان و اعدام آزادیخواهان که حضرات مدعیاند با بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا، گستردهتر میشود. این هم دروغی و فریبی بیش نیست. زیرا حاکمیت آخوندی در همهی لحظههای حیات ننگینش و به ویژه در دورهی خمینی، که موسوی و کروبی و اعوان وانصارشان مدام آرزوی بازگشت به آن را دارند، ثانیهای از جنایت علیه آزادی خواهان باز نایستاده است و هر گاه احساس خطر کرده جنایت را به اضعاف در اضعاف مرتکب شده است، با بهانه و بیبهانه. آخر یکی نیست به این سی و چند پروفسور بگوید رژیمی که برای بقایش خاتمی و کروبی و موسوی و از همه اینها گردن کلفت تر، هاشمی رفسنجانی را به سیخ کشیده و سکهی یک پول و خسر الدنیا و الآخرت کرده است، برای تشدید سرکوب مخالفانش، از هر گروه و با هر مرامی که باشند، منتظر بیرون آمدن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا نمیشود. فکر کنم این سی و چند پروفسور در این مورد از زور پیسی و تهی دستی به چنین استدلال خنده ناکی دست یازیدهاند وگرنه غیرممکن بود اینگونه خود را و تیترهای دهان پرکنشان را به سخره بکشند. کاش میشد به اینها انگ دیوانگی زد تا لا اقل این کارشان را به حساب بیماریشان گذاشت. امّا نمیشود که نمیشود.
وای اگر از پس امروز بـود فردایی
اتهامهایی را که این سی و چند پروفسور در نامهی خود به مجاهدین وارد کردهاند، همگی قابل تعقیب در دادگاه هستند. ببینید این در نامه چه گفتهاند. گفتهاند این سازمان از هنگامی که مرکز خود را به عراق منتقل کرد و از حمایت صدام حسین برخوردار شد، و در جنگ ۱۳۶۷-۱۳۵۹ علناً از جانب عراق با ایران جنگید، همه پشتیبانان خود را در ایران از دست داد. نفرت عمومی مردم ایران از سازمان مجاهدین خلق با عملیات تروریستی بیشمار این سازمان علیه مردم بیگناه غیرنظامی ایران هر چه بیشتر ریشه دوانیده است. از زمان سقوط صدام حسین قدرت مانور سازمان مجاهدین خلق در واشنگتن و عراق تماماً به عدم اجرای یکدست و بدون استثنای قوانین جاری آمریکا در مورد “سازمانهای تروریستی خارجی ”وابسته بوده است.
این تهمتها و افتراء ها اگر از سوی مجاهدین و از راههای قانونی پیگیری شود، برای این حضرات خارجه نشین میتوانند دردسرساز بشوند. زیرا مجاهدین در هر دادگاهی که درخواست رسیدگی دادهاند از اینگونه اتهامها مبّری شدهاند. دادگاههای متعدد در انگلستان و فرانسه و اتحادیه اروپا، همگی در رابطه با مسأله تروریسم، به سود مجاهدین رأی دادهاند. این آراء از چنان استحکام و حقانیتی برخوردار بودهاند که دولتهایی مانند انگلستان و فرانسه را وادار به تسلیم و تمکین کردهاند. و در همین جا به سازمان مجاهدین پیشنهاد میکنم اگر وقتش را دارند، نه از این سبب که این سی و چند نفر ارزشش را دارند، بلکه برای عبرت چندین بارهی مفت گویان و چرند بافان بیمسئولیت، اینها را در آمریکا و اروپا به دادگاه بکشانند.
باز گردم به دوبیت پر حکمت شیخ اجل
حقیقت واقع و حذف نشدنی این است که مجاهدین هستند و این هستی را به ویژه طی سی و دو سال گذشته و در برابر جنایتهای بیحد و مرزی که حاکمیت آخوندی دربارهشان روا داشته است، تثبیت کردهاند. نه تنها تثبیت کردهاند بلکه نشان دادهاند که رژیم با صد زبان و البته همواره آشکارا بگوید که آری دشمن اصلی و تهدید عمده برایش همین مجاهدین هستند. نمی گویم دشمن دیگری ندارد و ادعا نمیکنم که اپوزیسیون رژیم منحصر و محدود به مجاهدین و شورای ملی مقاومت شده است. اما میگویم و تأکید میکنم که نظام آخوندی در عمل و نیز عکس العمل، بارها نشان داده است که همین مجاهدین و همین مقاومت را آلترناتیو خود میداند و هزینههای گزاف و تلاشهای گسترده و همه جانبهاش در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلوماسی و نظامی برای حذف کامل این آلترناتیو، نه از سر تفنن و نه بیهوده است. هم در این جا یاد آور شوم که همهی کسانی (بله درست میخوانید: همه کسانی) که خواستار خذف و طرد مجاهدین از صحنهی پیکار با نظام جمهوری اسلامی هستند، کاری جز آن چه رژیم آخوندی در این زمینه انجام میدهد، نمی کنند.
از قرن هفتم هجری تا کنون، گمان ندارم برای دو بیتی که در آغاز از شیخ اجل، سعدی آوردم، مصداقی واقعیتر از چهرهی تماشایی این پروفسورهای ردیف شده در زیر آن استغاثه نامه، بتوان یافت. اکنون این پرفسورها (و نیز کسانی که زیر نقاب مخالفت با اینها دو اسبه مجاهدین را مورد تاخت و تاز قرار میدهند) سمباده به دست سخت مشغول تیز کردن کارد رژیم آخوندی شدهاند. و ما؟ ماصبر میکنیم تا آفتاب بهطور کامل در میانهی آسمان حقیقت بنشیند.