در بحبوحهٌ قتلعامهاي اوين مدتي در سلول بودم. يك روز عصر مجيد طالقاني را به سلول انفرادي من آوردند. به محض اين كه وارد شد ساعتش را از دستش باز كرد و به من داد. گفت همين حالا از دادگاه ميآيم. چون در دادگاه از مواضع ايدئولوژيك سازمان دفاع كردهام به اعدام محكوم شدهام. احتمالاً امشب يا فردا صبح اعدام ميشوم. اين كلمات را در حالي ميگفت كه ذرهيي ترس يا غم در چهرهاش نبود. در ادامهٌ حرفهايش گفت: «ديروز رفته بودم دادگاه. در دادگاه بنا بردلايلي از خود ضعف نشان دادم كه شايد براي جلوگيري از حكم اعدام بود. بعد كه از دادگاه به سلول انفرادي رفتم احساس عجيبي به من دست داد. احساس ميكردم با اين ضعفي كه در دادگاه از خود نشان دادهام مثل "يهودا" شدهام كه به حضرت مسيح(ع) خيانت كرد. چنين احساسي را در رابطه با مسعود و مريم داشتم. بعد از ساعتها فكر، نگهبان سلول را صدا كردم و گفتم: "براي دادگاه مطالبي دارم كاغذ و قلم بياور بنويسم". تصميمم را گرفته بودم.
بنابراين بعد از اينكه نگهبان كاغذ و قلم آورد تمامي مواضع ايدئولوژيك سازمان ازجمله قبول مبارزهٌ مسلحانه عليه رژيم را تأييد كردم و نوشتم كه رهبري مسعود و مريم و انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين را در بست قبول دارم. بعد نامه را به دست نگهبان دادم و گفتم كه هرچه زودتر به دادگاه برسان.
امروز مجدداً مرا احضار و در رابطه با اعلام مواضعم در آن نامه سؤال كردند. گفتم مورد تأييد من است. بعد دادستان گفت: "آخر تو از رهبري مسعود و مريم چه ديدهاي؟". گفتم همه چيز ديدهام، حيات واقعي ديدهام».
بعد از اينكه نمازش را خواند. مجتبي حلوايي آمد و او را برد و همان شب يا فردا صبح اعدامش كردند .
مجيد حدود 25سال سن داشت و از سال61 دستگير شده و به 15سال زندان محكوم شده بود.
مشخصات شهيد مجید طالقانی
محل تولد: تهران
شغل - تحصيلات: ديپلم
سن: 28
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1367
